دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۸:۵۱ ق.ظ

درباره سايت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتظار فرج» ثبت شده است

نگاهی به کتاب غیبت نعمانی

 مقاله مهدوی

نگاهی به کتاب غیبت نعمانی ۰ نظر

آگاهی از معارف ناب ائمه ی معصومین علیهم السلام تنها با دست یابی به روایت های صحیح و معتبر امکان پذیر است که آن نیز به شناسایی منابع معتبر و موثق بستگی دارد. از این رو، شایسته است، پیش از پرداختن به مباحث مهدویت و بررسی حدیث های موجود در این باره، منابع موجود در این زمینه را بشناسیم در نخستین گام، به کتاب غیبت نعمانی می پردازیم؛ زیرا یکی از منابع کهن و بسیار معتبر در زمینه ی مهدویت و امام زمان (عج) است.

در آغاز این بحث، درباره ی شخصیت نگارنده ی کتاب، سخن می گوییم. سپس انگیزه ی وی از نگارش کتاب و سرفصلهای آن را می آوریم. در ادامه، ثقه بودن سه تن از مشایخ وی را از نظر علم رجال بررسی می کنیم.

فلسفه غیبت در منابع کلامی شیعه

 مقاله مهدوی

فلسفه غیبت در منابع کلامی شیعه ۰ نظر

باور به مهدی موعود، از زمان حیات پیامبر اسلام، میان مسلمانان رواج داشته است و رسول اللّه او را از اهل بیت و فرزندان فاطمه معرفی می کرد. [1] تواتر این اخبار، در حدّی است که هیچ یک از شیعه و اهل سنّت، وجود مهدی را انکار نکرده اند. با این تفاوت که برای عموم اهل سنّت، مهدی پیام آور (آخرالزّمان) است ولی شیعه، حکمت وجودی خود را با فلسفه غیبت و ضرورت انتظار مهدی، گره زده و با اتّکای به همین اعتقاد، دید غیب گرایانه خود را توانمند کرده و با ایمان به آن، توانسته سده های پرمخاطره ای را پشت سر بگذراند و با خودیاری اجتماعی، در فساد محیط، حل نشود، جامعه خود را تهذیب کند و با دیدی روشن بینانه و امیدوارانه، به آینده بنگرد و به قول عروضی سمرقندی (به غایت متمسّک باشد) [2] خود را باز یابد و با بهره گیری از این اعتقاد، از خدمت به دستگاههای ستم دوری جوید و ابزار حاکمان زور مدار و زر سالار و تزویر گر واقع نشود.


هر خروجی جز به تایید او و نایبان او را باطل بداند و بر خلاف مظلومیت، اقلیت و عوامل فراوان بازدارنده، از تنگناهای ویران ساز تاریخ، سرافراز بیرون آید و هر حاکمیتی جز حکومت اسلام را نفی کند و از این راه، اندیشه خود را بُعدی جهانی ببخشد، و مدعی گردد، این مهدی (صاحب السّیف) است که در نهایی ترین مصاف حامیان و حاملان داد و بیداد، همه مظاهر ستم را با قیام دادگرانه خود، در سطح جهانی از میان برخواهد داشت و همه طاغوتها را سرکوب خواهد کرد و بر تمام مظاهر و نمودهای کفر و شرک و نفاق و تعارضهای باطل چیره می شود، خاوران و باختران را می گشاید و حکومت واحد جهانی را چونان پرنیانی برگستره کره خاکی می گستراند و میان همه انسانها به داد حکم می راند و دین را چون ماه از محاق بدعتها درآورد و به آن عزّت اللّه و حقایق مکتوم جهان را ظاهر گرداند.


پس در یک کلمه، (مهدی)، در ضمیر تشیّع، انسان کاملی است که به جامعه آرمانی اسلام جامه عمل می پوشاند و از این راه، به همه آرمانهای مردان خدا تحققّ می بخشد.


این بود که مدام ضرورت انتظار فرج و تعمق در فلسفه غیبت، از سوی رهبران راستین اسلام گوشزد شده است، به گونه ای که هر چه غیبت طولانی تر گردید، انتظار عمق بیشتری یافت و هر چه انتظار عمیق تر گردید، فلسفه غیبت روشن تر شد، تا جایی که در سده های پیشین در شهرهای شیعه نشین جهان اسلام، انتظار مهدی به صورت سمبلیک، در بامدادان و شامگاهان به نمایش درآمد و گزارشاتی از آن، در سفرنامه ابن بطوطه ، [3] معجم البلدان یاقوت حموی [4] و روضة الصّفای میرخواند [5] آمده است.


فلسفه غیبت در زبان دانایان غیب


پیامبر اکرم و ائمه (ع) نخستین کسانی هستند که به منظور رفع شبهات، از علت غیبت سخن رانده اند و در مجموعه های روایی، احادیث زیادی در این باب جمع آوری شده است.


نعمانی از علی (ع) نقل می کند که ایشان دلیل غیبت را: غربال انسانهای صالح از گمراه و دانا از نادان می داند [6] و براساس روایت دیگری، حضرت در منبر کوفه فرمود:


(زمین، از حجت الهی خالی نمی ماند، ولی خداوند به دلیل ستم پیشه بودن خلق و ستم و زیاده روی، آنان را از وجود حجت بی بهره می سازد). [7] .


روایات دیگری که بیشتر در عصر تقیّه جمع آوری شده اند، حاکی از این هستند که بشر قادر به درک فلسفه حقیقی غیبت نیست و این راز، پس از ظهور آشکار خواهد شد.


در دوران امامت حضرت باقر (از 95 تا 114ه ق) و حضرت صادق (از 114 تا 148ه ق) با توجه به نهضتهای دینی و بازار گرم مناظره های مذهبی و ضرورت نقد عقاید کیسانیه، زیدیّه، غلات و اسماعیلیه، در خصوص غیبت امام، به فلسفه غیبت توجّه بیشتری صورت گرفت. روایات زیادی از امام صادق در این زمینه به دست ما رسیده است.


عبیداللّه بن فضل هاشمی می گوید: از امام ششم شنیدم که فرمود:


(صاحب الامر، غیبتی دارد که تخلف ناپذیر است و هر جوینده باطلی در آن به شک می افتد و اجازه نداریم علت آن را بیان کنیم. حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجتهای پیشین وجود داشته است و پس از ظهور، روشن خواهد شد، چنانکه حکمت کارهای خضر از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و برپاداشتن دیوار شکسته، وقتی برای موسی روشن شد که آن دو، از هم جدا شدند. غیبت امری از امور الهی و سرّی از اسرار و غیبتی است از غیبتهای او). [8] .


در روایت دیگری، امام صادق (ع) علت غیبت را آزمایش الهی می داند. [9] .


از دید امام جعفر صادق (ع) تصدّی خلافت توسط عباسیان به معنای غصب حقوق سیاسی ایشان، به عنوان پیشوای بر حق مسلمانان بود و عباسیان، از همان ابتدا نسبت به ایشان و علویان بدگمان شدند. امام که سیاست تقیّه را در پیش گرفته بود، احادیثی را در زمینه غیبت امام عصر (ع) در میان راویان حدیث شیعه نشر داد و این نکته را روشن ساخت: بر امام منصوص الهی، لازم نیست، قیام کند، تا حقوق سیاسی خود را به دست آورد. او، باید رهبری روحانی خود را داشته باشد و وظایف خویش را انجام دهد، تا زمانی که جامعه، خود، به اندازه کافی از آگاهی و شعور سیاسی برخوردار شود و با مراجعه به ائمه (ع) خواستار برقراری حکومت اسلامی و شیعی گردد.


بر مبنای همین عقیده بود که امام صادق (ع) آشکار اعلام کرد: (مهدی، به قدرت سیاسی دست خواهد یافت ). [10] .


امام صادق (ع)، به گونه روشن، بیان کرد که کدام یک از فرزندان ایشان، مهدی شمرده می شود [11] و پیش از ظهورش او را غیبتی باید [12] و منشأ او چیزی جز خوف از کشته شدن [13] و عدم آمادگی مردمان نیست . [14] و به دوستان خود توصیه کرد که در هر بامداد و پسین، در انتظار فرج باشند. [15] .


در بیان امام صادق (ع) فلسفه غیبت و انتظار رابطه تنگاتنگی دارند و هر دو، به فعل انسانها باز می گردند. چون این مردم هستند که شایستگی خود را برای ظهور یا عدم ظهور امام غایب، به نمایش می گذارند و با کارهای ناپسند خود، بین خویشتن و امام حجاب می گردند، از این روی، به همه شیعیان خود سفارش می کند:


(در دولت باطل خموش و چموش باشند و در انتظار دولت حق به سر برند و بدانند که خدا، حق را به کرسی خواهد نشاند و باطل را محو خواهد ساخت.).


از آنان می خواهد:


(هدنه و آرامش بر دین داری خود صبر کنند). [16] .


امام صادق (ع) از ستمی که بر شیعیان اعمال می شد، غفلت نداشت و به همین دلیل، تعمق در فلسفه و علت غیبت را سفارش می کرد.


امام صادق (ع) به عمّار ساباطی فرمود:


(شما، به چشم خود، نگاه کنید که حق امام شما و حق خود شما در دست ستمکاران است. آنان جلو شما را گرفته اند و دارایی شما را برده اند و شما را ناچار کرده اند به کشت و کار و تلاش برای گذران و خرج دنیا و طلب معاش زندگی و صبر بر دینداری خودتان و عبادت مخصوص به خودتان و اطاعت از امام خودتان با بیم از دشمن ). [17] .


رحلت امام صادق و تأویل مهدی


ارتحال امام صادق (ع) و فشارهایی که از خارج بر شیعیان اعمال می شد، سبب گردید تحلیلهای نادرستی از علت غیبت صورت گیرد و انتظار به تیغ دو دمی تبدیل شد که دستگاههای ستم، با عوام فریبی و به منظور رسیدن به اغراض سیاسی خود، کوشیدند در جایی عنصر انتظار را از جامعه بگیرند و در جایی دیگر با تشدید آن، راه تلاشهای عملی و سیاسی را در عینیت جامعه به روی آنان ببندند. در این بستر تاریخی است که فرقه های شیعی اسماعیلیه، ناووسیّه و فطحیّه به وجود آمدند.


اسماعیلیه مدعی شدند: اسماعیل، فرزند امام صادق (که در زمان حیات پدر فوت کرده بود) نمرده است و جانشین حقیقی امام صادق (ع) اوست و نخواهد مرد، مگر این که دنیا را تحت امر خود در آورد. بعدها، این تلقّی در میان اسماعیلیان پیش آمد که مقصود از مهدی پایان یافتن دوره ای از رسالت و آغاز دوره دیگری از آن است. در این دوره، پاره ای از احکام و آثار اسلام که تغییر یافته، اصلاح می شود. نخستین مهدی آنان، محمدبن اسماعیل (م:198ه ق.) بود. البته باید دانست که زیدیّه، بیشتر از اسماعیلیه، دست به تاویل مهدی زده اند و آن را شرط امام می دانستند. مهدویت، از نظر زیدیّه، همان امامت است که با ارشاد و هدایت مردم همراه باشد. [18] و ناووسیه، پیروان عجلان بن ناووس، به غیبت خود امام صادق (ع) باور یافتند و گفتند: ایشان وفات نیافته، بلکه غیبت کرده و باید تا بازگشت او، به عنوان مهدی، به انتظار نشست ). [19] .


دفاع نقلی از فلسفه غیبت


با شهادت امام موسی کاظم (ع) شکاف دیگری در میان امامیّه به وجود آمد. گروهی او را همان امام غایب پنداشتند. آنان به تدریج به چهارگروه کوچک تر تقسیم شدند و این زنگ اعلان خطری بود به عالمان دین. در این عصر، هنوز عقل گرایی به شکل معتزله در شیعه رونق نیافته بود و راویان حدیث، با جمع آوری سخنان پیشوایان تشیع و نشر و پخش آن می کوشیدند به پرسشهای مردم پاسخ دهند. به همین دلیل، تعدادی از ارباب نظر، با تدوین مجموعه های روایی مربوط به غیبت، کوشیدند تا مردم را از گُم گشتگی رها سازند.


حسن بن محبوب زراد، صاحب کتاب مشیخه که در اصول شیعه مشهورتر از کتاب مزنی و امثال اوست و بیش از صدسال جلوتر از عصر غیبت زندگی می کرد، برخی از اخبار مربوط به غیبت امام را در آن درج کرد.


علی بن حسن بن محمد طائی طاطری، از اصحاب موسی بن جعفر نیز کتابی در غیبت نوشت . [20] علی بن عمر اعرج کوفی و ابراهیم بن صالح انماطی کوفی، دو تن دیگر از اصحاب امام موسی بن جعفر نیز درباره غیبت کتاب نوشتند.


این مهم، در عصر امام رضا، علیه السلام، نیز ادامه یافت.


عباس بن هشام ناشدی اسدی (م:220ه.ق.) و فضل بن شاذان ازدی نیشابوری (م:260ه.ق.) و حسن بن علی بن ابی حمزه سالم بطاینی کوفی که همگی از اصحاب و معاصران امام رضا (ع) بودند، آثاری را در زمینه یاد شده گردآوری کردند.


عصر آشفتگی و حیرت


کوشش خلفای عبّاسی، برای زیرنظر گرفتن امامان شیعه که پیش از رحلت امام رضا آغاز شده بود، در عصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (ع) ادامه یافت.


بازداشتن امامان شیعی، از هر تلاش فرهنگی و سیاسی، سبب شد، تا با شهادت امام حسن عسکری (260 - 232ه.ق.) بیشترین انشعاب به شیعه راه یابد.


امام عسکری، چون تحت نظر بود، کوشش کرد تا هویت فرزندش حجت بن الحسن، که به سال 256ه.ق. تولّد یافته بود، برای دیگران پوشیده ماند. بویژه ایشان فرصت ایجاد ارتباط با پیروان خود را نداشت و بیشتر آنان از تماس آزاد با آن حضرت محروم بودند، تا این که پس از پنج سال و هشت ماه و پنج روز امامت، در روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260ه.ق. به دست معتمد، خلیفه عباسی، در28 سالگی، به شهادت رسیده و در محدوده منزل خود در سامراء، در جوار پدرش امام هادی (ع) به خاک سپرده شد.


خلیفه المعتمد علی الله (256 - 279ه.ق.) در جست وجوی فرزند وی برآمد و دستور داد، خانه امام را بازرسی کنند. مأموران، اتاقها را مهر کردند و قابله ها را به میان زنان و کنیزکان ایشان فرستادند و بر کار آنان گماشتند و....


تنها خواص شیعه بودند که در زمان حیات امام حسن عسکری، از وجود فرزند ایشان آگاهی داشتند [21] و حضرت حجت، همزمان با شهادت امام عسکری از انظار ناپدید شد. [22] و پس از هفت سال، میراث امام حسن عسکری (ع) در میان مادر امام و جعفر، برادر امام، تقسیم شد. [23] .


جعفر، مشهور به (کذّاب) کوشید امامت را از آن خود کند و عده ای را دور خود جمع کرد، ولی به نتیجه نرسید. زیرا از همان سال غیبت، تا سال 329، که سال درگذشت ابوالحسن علی بن محمد سَیْمُری، آخرین نایب خاص امام دوازدهم است، چهار نایب از سوی حضرت حجت برای دراختیار گرفتن زمام امور شیعیان معیّن شدند و از آن پس، غیبت کبرا آغاز گردید، ولی عملاً ادعاهای جعفر کذّاب، شیعه را پریشان تر کرد و میدان را برای تاخت وتاز مخالفان، بویژه معتزله، اصحاب حدیث و سنّت، زیدیّه و خلیفه عبّاسی بازگذاشت و دوره ای آمد که شیعه در تاریخ خود، مانند آن را کمتر شاهد بوده است. دشمنان، از هیچ تبلیغ ناروا و سخت گیری کوتاهی نکردند. مؤمنان بسیاری دچار حیرت شدند و اختلاف به اندازه ای رسید که به نقل شیخ مفید، چهارده انشعاب در شیعه به وجود آمد که از آن میان، فقط سه فرقه به وجود مهدی یقین داشتند. گسترش دامنه شبهات، مؤمنان و اندیشورانی را که براساس تفکر شیعی، به غیبت مهدی پایبند مانده بودند، به نوشتن کتابهای دیگری در این موضوع واداشت. حسن بن حمزه بن عبدالله بن محمدبن حسن بن حسین بن علی سجّاد (م:358) و عبدالله بن جعفر بن حسن حمیری و حسن بن محمدبن یحیی معروف به ابن اخی طاهر، (م:358) و محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی، معروف به ابن ابی زینب، که در اوایل غیبت صغرا متولد شده و از شاگردان ثقة الاسلام محمدبن یعقوب کلینی، (م:342ه.ق.) است، از آن جمله اند.


نعمانی، در مقدمه الغیبة، درباره راه یافتن تردید در دل مردم، در امر غیبت امام زمان می نویسد:


(وشکوا جمیعاً الاّ القلیل فی امام زمانهم وولی امرهم و حجّة ربّهم الّتی اختارها لعلمه ). [24] .


محمدبن حسن بن احمدبن علی صامت قمی، از علمایی بود که از قطع رابطه مستقیم با امام دچار تزلزل شد و کتابی در این باب نوشت. به گفته او روایاتی را که جمع آوری کرده، در الاصول الاربعمأة وجود داشته و پیش از سال 260ه.ق. به دست شیعیان نگارش یافته است . [25] .


اخباری مربوط به بیست سال پیش از شروع غیبت کبرا در حدود سال 352ه.ق. وجود دارد که نشان می دهد، حیرت و ناامیدی از بازگشت سریع امام دوازدهم، ویژگی بارز محافل امامیّه بوده است. حملات شدید به غیبت و فلسفه آن از سوی معتزلیانی چون: ابوالقاسم بلخی [26] و زیدیّه، همچون ابو زید علوی [27] و صاحب بن عباد [28] این حیرت را در میان امامیّه، از نیشابور تا بغداد، گسترش داد، تا آن که شماری عقاید خود را ترک گفتند. [29] .


ضرورت تبیین عقلی غیبت


از عصر آشفتگی و حیرت که رابطه ظاهری و عینی شیعیان با امام خود بریده شده، تبیین فلسفه غیبت با بهره گیری از عقل و دلایل عقلی، از اهمیّت ویژه ای برخوردار گردید. برای بیشتر امامیه، این سؤال مطرح بود که مهدی کجاست و تا چه زمانی در پرده غیبت خواهد ماند و علت غیبت چیست . [30] .


از توجیه هایی که برای پدیده غیبت امام رواج یافته بود، بیان منسوب به خود امام است که به اسحاق بن یعقوب کلینی نوشت:


(نیاکانش، همگی، به ظاهر، بیعت حاکمان خود را به گردن داشته اند، اما او خود را مخفی ساخته تا با شمشیر قیام کند و بیعت هیچ حاکم جوری را بر گردن نخواهد داشت ). [31] .


در واقع، عصر غیبت، عصر آمادگی برای سرنگونی حکومت ستم و بیداد است . [32] ولی این سخنان، چنانکه باید مخالفان را قانع نمی ساخت و با اوج گیری بحثهای کلامی، وجود مجموعه های روایی کلینی، نعمانی و صدوق، پاسخ گوی نیاز روز نبود. ولی ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی، پیش از این عصر، از سده سوّم، فلسفه غیبت را براساس دیدگاه متکلمان بررسی کرده بود و از این نظر، پیشگام بحثهای عقلی در حوزه فلسفه غیبت شمرده می شود. پس از او، علمای دیگر شیعه، از او پیروی کردند. ابوالحسن محمدبن بشر سوسنجردی، ابوالحسن علی بن وصیف الناشی الاصغر (م:365 - 27ه.ق.) ابوالجیش مظفربن محمدبلخی (م:367ه.ق.) شیخ مفید ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمانی (م:336 - 413ه.ق.) سید اجل علم الهدی ابوالقاسم علی بن حسین مرتضی (م: 436 - 355ه.ق.) و شیخ الطائفه ابوجعفر محمدبن حسن طوسی (م:46 - 385ه.ق.) همه با واسطه، یا مستقیم از او، دانش فراگرفته اند.


با این حال، ابن ندیم، قول شاذی را درباره غیبت به ایشان نسبت داده و می نویسد:


(ابوسهل اسماعیل بن علی نوبخت درباره قائم آل محمد نظریاتی داشت و کسی بر او در این سخنان، پیشی نگرفته است.


وی می گفت: من عقیده دارم محمدبن حسن امام بود و در غیبت از دنیا رفت و جانشین او در امامت، در همان غیبت، پسرش بود و همین ترتیب را سایر پسران پس از وی دارند تا زمانی که امر خداوند ظهور او تعلق یابد). [33] .


درستی این سخنان بر ما روشن نیست، زیرا افزودن بر این که در هیچ یک از منابع شیعی به آن اشاره نشده است، بخشی از کتاب التنبیه ابوسهل را که شیخ صدوق در کمال الدّین نقل می کند با رأی صاحب نظران شیعی، در خصوص غیبت تفاوتی ندارد. [34] .


در زمان ابوسهل است که حسین بن منصور حلاّج بیضاوی، صوفی معروف، در مراکز عمده شیعه، بویژه در قم و بغداد به تبلیغ و انتشار آراء و عقاید خود پرداخت.


او، ابتدا خود را رسول امام غایب و دلیل و باب آن حضرت معرفی می کرد.


ابوسهل که عقاید او را بر وفق امامیه نیافت، به ردّ دیدگاههای او همت کرد و طی دو مناظره رو در رو، عامّه را از او برگرداند.


آخرین مناظره حلاّج و ابوسهل، در حدد سالهای 298 و 301ه.ق. در اهواز اتّفاق افتاد. [35] .


شیخ صدوق و فلسفه غیبت


در زمان ابن بابویه قمّی (شیخ صدوق) علم کلام در میان امامیه مورد بحث بود و خیلی، از جمله خود وی، رد کردن مخالفان را از راه استناد به کلام خدا و حدیث پیامبر و امامان، یا از راه معانی گفته های ایشان کافی می دانستند. شاید وی، از نخستین متفکران شیعی است که عقل گرائی را، بویژه در بخشهایی از کمال الدین، پیشه خود ساخت. قسمتهایی از این کتاب، برگرفته از کتاب الانصاف، نوشته ابوجعفر بن قبه رازی، یکی از بزرگان متکلمان شیعه است که در ابتدا از معتزله بود، بعد به شیعه امامیه گروید و المسترشد را، ابوالقاسم کعبی، در نقد آن نوشت و ابوجعفر، کتاب المتثبت را در ردّ آن نگاشت و کعبی، نقض المتثبت را در ردّ آن نوشت . [36] .


ایشان در مقدمه کتاب خود، به اشکالاتی اشاره می کند که در عصر وی، بر امامیّه در خصوص ضرورت غیبت وارد می شد. از جمله می نویسد:


چرا امام زمان، همانند امامان دیگر شیعه، با اسم و رسم مشخص نیست اگر تشخّص ضرورت ندارد، در آن صورت امامان پیشین نیز می توانستند غایب باشند و همان دلایلی که برای غیبت امام زمان آورده می شود، برای غیبت آنان نیز قابل عرضه بود و اگر دارای فلسفه خاصی نیست، پس چرا امام دوازدهم، از دیده ها غایب است . [37] .


شیخ در جواب می نویسد:


(دشمنان ما، نسبت به آثار حکمت الهی در جهل مانده اند و از مواقع حق و مناهج سبیل، در مقامهای حجتهای الهی غفلت کرده اند. چون ظهور حجتهای الهی، بر سبیل امکان و تدبیر اهل زمان است، حال اگر شرایط غیرممکن باشد، نهان شدن او برابر حکمت خواهد بود و تدبیر اقتضا می کند که در پرده باشد و خدا او را از دیده ها پنهان بدارد تا وقت بلوغ کتاب فرا رسد، چنانکه برخی از حجتهای پیشین نیز در نهان بوده اند.).


شیخ صدوق، با استناد به روایت عبدالحمید بن ابی الدیلم، از امام صادق (ع) می نویسد:


(در عصر ابراهیم، چون امکان ظهور حجت نبود، خداوند او را از دیده ها پنهان داشت و نمرود، فرزندان رعایای خود را برای جستن ابراهیم می کشت و ابراهیم، ستم دیدگان را با افکار خود آشنا می کرد. وقتی شمار آنان به اندازه معیّن رسید، ابراهیم رسالت الهی خود را آشکار ساخت. پیامبران پس از ابراهیم نیز، بر حسب شرایط زمان خود، پنهان یا آشکار، پیام خود را به مردم می رساندند، تا این که زمان موسی فرا رسید. فرعون، برای یافتن موسی، فرزندان بنی اسرائیل را می کشت خداوند، زاده شدن او را پوشیده داشت و موسی را در کنار فرعون پروراند، تا این که زمان مناسب اظهار دعوت فرا رسید.


پس از وفات موسی نیز، این سبک و سیاق ادامه یافت، تا عیسی پیام آسمانی خود را بر مردم عرضه داشت. زمان او، زمان مناسبی بود. خداوند او را از دید جامعه دور نداشت. حواریون عیسی نیز، بعضی در پنهان بعضی آشکارا رسالت خود را ابلاغ کردند، تا محمد بن عبداللّه (ص) به رسالت برگزیده شد. پیامبر نیز، اوصیای خود را معین کرد و به آمدن مهدی، خاتم ائمه، خبر داد. رهبری که زمین را پس از آن که از ستم انباشته گردیده، از عدل و داد پر می گرداند). [38] .


شیخ صدوق، فلسفه غیبت امام زمان را، همان فلسفه ای می داند که در غیبت پیام آوران و پیشوایان الهی پیشین، وجود داشته است . [39] .


شیخ صدوق، در کمال الدّین نشان می دهد که مسأله مهدویّت، از مسائلی بوده که در اسلام سابقه داشته است و برخی از فرقه ها در جستن مصداق دچار خطا شده اند. وقتی پیامبر (ص) رحلت کرد، عمر خطاب مدّعی شد: او، نمرده است و مانند موسی از میان قومش غایب شده است و به زودی ظهور خواهد کرد. و ابوبکر آیه: (انّک میّت و انّهم میّتون [40] را به وی خاطر نشان ساخت، آن گاه عمر از نظر خود، دست کشید. [41] .


به نقل شیخ صدوق، بعد از عمر، کیسانیه، در شناخت مهدی کژ رفتند و گفتند: محمدبن حنفیّه نمرده است، تا جائی که اسماعیل بن محمد حمیری، سیّد شعرا، ابتدا تحت تأثیر این نظریات قرار گرفت و امامت محمد حنفیه را پذیرا شد و اشعاری را در این باره سرود، ولی در پی دیدار با امام جعفرصادق (ع) متوجه خطای خود شد و از راهی که رفته بود، برگشت . [42] .


وی، درقصیده طولانی که درباره غیبت امام زمان سروده، بیم از جان و نبودن شرایط مناسب برای گسترش حکومت دینی امام (ع) را علت غیبت ایشان دانسته است:


ولکن روینا عن وصی محمّد


وماکان فیما قال بالمتکذب


بانّ ولی الامر یفقد لایُری


مستیتر الفعل الخائف المترقب


آن جا که می سراید:


له غیبة لابدّ من ان یغیبها


واقفه فصلّی علیه اللّه من متغیّب


شیخ صدوق، در بخشی از کلام خود، این اشکال را مطرح می کند:


(اگر بیم از جان، سبب غیبت امام شده، در این عصر که شیعه از آسایش و امنیت بیشتری نسبت به دوره بنی امیّه برخوردار است، چرا ظهور نمی کند).


پاسخ می دهد:


(ظهور حجتهای الهی و پنهان شدن آنان، بر حسب امکان و تدبیر اهل ایمان و با میزان حکمت سنجیده می شود). [43] .


به دنبال آن بخشهایی از اشکالات ابوالحسن علی بن احمدبن بشار را در خصوص فلسفه غیبت نقل می کند و جواب محمدبن عبدالرحمن بن قبه رازی را که ابتدا از معتزله بود، بعد به امامیه پیوست و از مشایخ بزرگ امامیّه شد، در پی آن می آورد.ابن قبه، کلام ابن بشار را در نفی وجود حجت، مردود می داند و می نویسد:(اگر شما بگویید او کجاست می گوئیم: آیا منظور شما این است که به او دستور دهیم، بر مرکب سوار شده و خدمت شما بیاید و خود را بر شما عرضه کند یا می خواهید تا برای او خانه ای بنا کنیم و او را به آن خانه بفرستیم و اهل شرق و غرب به آن آگاه شوند نه ما به چنین چیزی توانایی داریم و نه این گونه چیزی بر حجت واجب است؛ [44] زیرا امام از ترس ظالمان خود را در نهان نگهداشته است ). [45] .در یکی از مجالس امیرسعید رکن الدوله، ملحدی از شیخ صدوق پرسید:


(در فلان جنگ که چیزی نمانده بود تا روم بر مسلمانان غلبه کند، امام زمان شما کجا بود و چرا خروج نکرد).


شیخ جواب داد:


(در روزگار پیامبر نیز، شمار کافران بیشتر و قدرتشان بالاتر بود، با این حال، چهل سال پیامبر رسالت خود را ابراز نکرد و مترصد فرصت شد). [46] .


شیخ اثبات می کند که اعتقاد شیعه به امام زمان، یک اعتقاد مبتنی بر انکار محسوسات، معقولات و عادات نیست . [47] .


فلسفه غیبت از نظر کلام مفید


ابوعبداللّه محمدبن محمدبن نعمان حارثی عکبری بغدادی (336 - 413ه.ق) مشهور به شیخ مفید، پس از شیخ صدوق، به ظهور رسید. او از پیشگامان برجسته امامیّه در دفاع از حریم غیبت و تفهیم اسرار بی شمار آن، به شمار می رود.


شیخ مفید، از راه استدلال و برهان، به رد باطل می پرداخت. جایگاه ویژه او، موجب شده است، تا معاصران وی، داوریهای گوناگونی از او داشته باشند.


ابن ندیم می نویسد:


(ابن المعلّم، ابوعبداللّه در زمان ما رهبری متکلّمان شیعه را به عهده دارد. در ترکیب کلام برجسته است و عقل نکته سنج و قدرت نفوذ فراوان دارد. من با او ملاقات کرده ام و او را بسیار روشن دیده ام ). [48] .


کلام شیعی که با هشام بن حکم، از شاگردان نامدار امام جعفر صادق (ع) آغاز شده بود، به دست متکلمان برجسته ای چون: علی بن منصور کوفی، یونس بن عبدالرحمن یقطینی، محمدبن ابی عمیرة ازدی بغدادی، حسن بن علی بن یقطین بغدادی، فضل بن شاذان نیشابوری، اسماعیل بن علی بن اسحاق، ابوسهل نوبختی بغدادی، حسن بن موسی نوبختی، ابوالحسین سوسنجردی حمدونی، ابوالحسن ناشی اصغر و مظفربن محمدبن احمد بغدادی استمرار یافت.


شیخ مفید، کلام شیعی را نزد بزرگانی چون: ابویاسر طاهر شاگرد ابی الجیش خراسانی و مظفر بن محمد احمد، ابوالحسن بلخی، حسن بن علی بن ابراهیم بصری و علی بن عیسی بن علی بن عبداللّه بغدادی فرا گرفت و با تلاش گسترده ای آن را به اوج خود رساند و در این مهم از تعالیم معتزلیان نیز بهره جست. شاگردان نامدارش: کراجکی (م:449)، سید مرتضی (م:436) و شیخ طوسی (م. 46ه.ق.) روش او را دنبال کردند و به مرز کمال رساندند.


زمان شیخ مفید (336 - 413ه.ق.) از مقاطع استثنائی تاریخ اسلام است. در این مقطع، دانشوران برجسته ای زندگی می کردند و نقد، بازار گرمی داشت و فرقه های اسلامی و ارباب ادیان و مذاهب گوناگون، با یکدیگر تبادل فکری داشتند و از رو در رویی با یکدیگر پرهیز نمی کردند. در مجالس یکدیگر حضور می یافتند و شبهات به مکتب اهل بیت، دامن گسترده بود و به همین دلیل، شیخ مفید، با بهره گیری از حمایت عضدالدوله بویهی، همه نبوغ و استعداد خود را در زمینه علم کلام، به کار گرفت و با آشنایی دامنه داری که به عقاید ملل و نحل داشت، بر ضد طرفداران همه عقاید باطل، به مناظره برخاست و با بردباری خارق العاده و تحمل آرای دیگران و مشی فروتنانه، شاگردان برجسته ای را تربیت کرد و با خلق آثاری گرانقدر، بخصوص در زمینه کلام شیعی، که شمار آنها به نود می رسد و اختصاص 33 اثر از آن میان، به امامت، به دفاع از کیان شیعه برخاست و با گامهای موثری که برداشت، جایگاه تفکر شیعی را محکم و بلند پایه کرد. ایشان حدود ده اثر، فقط در زمینه غیبت نوشت و هیچ یک از نویسندگان شیعی، در این حدّ به مسأله غیبت نپرداخته است. از آن میان، می توان به آثار زیر اشاره کرد:


1. کتاب الغیبه.


2. المسائل العشره فی الغیبه.


3. مختصر فی الغیبه.


4. النقض علی الطلحی فی الغیبه.


5. جوابات الفارقین فی الغیبه.


6. الجوابات فی خروج الامام المهدی علیه السلام.


و در کتابهای زیر، برخی از مسائل مربوط به غیبت را نقد و بررسی کرده است:


1. الافصاح فی الامامة.


2. الایضاح فی الامامه.


3. العمدة فی الامامة.


4. الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد.


5. العیون و المحاسن.


6. الزّاهر فی المعجزات.


به جز این آثار، چهار رساله از مناظرات ایشان نیز در حوزه مسائل مربوط به غیبت و فلسفه آن تا روز گار ما مانده است.


پرسش کنندگان و طرفهای مناظره، بیشتر معتزله و برخی زیدی، اسماعیلی، اشعری، مرجئه و جبری مسلک بوده اند. گاهی علمای شیعه نیز، به منظور کسب آگاهی بیشتر از شیوه استدلال شیخ، پرسشهای خود را مرتّب کرده و از سرزمینهای دور و نزدیک نزد ایشان می فرستاده اند و شیخ مفید، در مقام پاسخ به این پرسشها، برخی از آثار خود را پدید آورده است. از این مجموعه می توان به کتاب: الفصول العشرة فی الغیبه، اشاره کرد که در پاسخ برخی از پرسشهای ابی العلاء ابن تاج الملک، از علمای شیعه، نوشته است.


از مسائل مهمّی که شیخ در این آثار آن را پیگیری کرده شبه های فراوانی را در زمینه غیبت رد کرده، فلسفه غیبت است. شبهات دیگری نیز، از جمله: انکار وجود امام، فرزند نداشتن امام حسن عسکری، علل پوشیده ماندن ولادت،خروج دعوی امامیه در غیبت از حدّ عادت، غیرعادی بودن طول عمر امام زمان و... در کنار فلسفه غیبت به طور استدلالی و بسیار دقیق جواب داده شده اند.


در مسائل عشره، تدبیر مصالح خلق و آزمون انسانها از سوی خدا، از علل غیبت امام عصر، دانسته شده اند. [49] شیخ، برای بیان عدم انحصار غیبت در حضرت مهدی، نمونه های دیگر از اولیای الهی را ذکر می کند که در منظر ستم پیشگان پدیدار نمی شوند و برای حفظ دین خود از فاسقان فاصله می گیرند و کسی از مکان آنان خبر ندارد. خضر از آن جمله است که بنا به اجماع اصحاب سیره و اخبار، پیش از زمان موسی تا این زمان بوده است و کسی از جایگاه او خبر ندارد و در آیاتی از قصّه موسی (ع) [50] به وجود او اشاره شده است . [51] جریان اصحاب کهف [52] و داستان اصحاب حمار [53] را نیز شیخ مفید از این مقوله می داند.


شیخ مفید در فصل هفتم مسائل عشره، این اشکال را مطرح کرده است:


(وقتی در عصر غیبت، حدود الهی اجرا نمی شود و نمی توان کسی را به حق دعوت کرد و جهاد مقدسی با دشمنان دین صورت نمی گیرد، چه نیازی به امام زمان، وجود و عدم او چه تفاوتی دارد). [54] .


در ردّ آن می نویسد:


(غیبت امام، خللی به حفظ شرع و ملت وارد نمی کند. امام، در هر صورت، به احوال امت توجه دارد و شیعیان عهده دار دعوت به شرع هستند و در این خصوص، حجت بر آنان تمام است. جهاد با دشمنان دین از نیز، والیان از سوی ایشان می توانند بر عهده گیرند. [55] بنابراین، غیبت امام، مخلّ غرض نیست. حال اگر امام، به دلیل ترس بر حال خود، نتوانست حدود را اقامه کند و احکام را اجرا کند و زمین به فساد کشیده شد، عامل انتشار فساد، کسی جز ستمگران نخواهند بود و هم آنان باید پاسخ گو باشند). [56] .


در جای دیگر می نویسد:


(اصولاً، ظرفهای تقیه و اضطرار فعل الهی، فعل خود امام یا فعل شیعیان مومن نیست، اینها، ساخته و پرداخته ستمگران و غاصبان خلافت هستند. کسانی که خون امام را مباح کرده، نسبت او را نفی و حقّ او را انکار کرده اند. بنابراین، مسؤولیت، تمام آثار اسف باری که از غیبت امام ناشی می شود، اعمّ از تضییع احکام، تعطیل حدود، تاخیر مصالح و پدید آمدن مفاسد، بر عهده آنان است ). [57] .


شیخ مفید در رد این اشکال که امامیه از سوئی امامت را واجب می دانند و از سوی دیگر غیبت امام را مصلحت می دانند، [58] می نویسد:


(مصالح بر حسب اختلاف احوال، فرق می کنند و بر حسب نیاز و تشخیص مصلحان و افعال و اغراض آنان، دگرگون می شوند. مثلاً اگر نیاز جامعه فراهم ساختن زمینه های تلاش و کوشش باشد، مصلحان باید امکان کار و کوشش را برای آحاد جامعه فراهم سازنده و موانع را از سر راه آنان بردارند، ولی اگر افراد جامعه، به سمت لهو و لعب گرایش یابند، مصلحان نباید در خدمت آنان باشند، باید بر آنان سخت گیری کنند و راه آنان را ببندند. تدبیر الهی بر، نظیر همین رابطه است. خدا انسانها را می آفریند، عقل آنان را تکمیل می کند و اعمال صالح را بر آنها تکلیف می کند، تا با انجام کارهای شایسته به کمال برسند. آنان اگر چنین کردند، خدا راه خود را برای حرکت آنان هموار می کند و اگر مخالفت کردند، اوضاع و احوال دگرگون می شود و تدبیر دیگری را در پیش می گیرد.).


(اگر شناخت امام ضرورت دارد، چگونه می توان امام غایبی را که ناپیدا است شناخت).


آیا این نقض غرض نیست).


جواب می دهد:


(آنچه ضرورت دارد، وجود امام و معرفت اوست، ولی کسی وجوب ظهور امام و عدم غیبت او را مطرح نکرده است، بنابراین، غیبت با مدلول خبری که در ضرورت شناخت امام از پیامبر داریم، منافات ندارد؛ چون شناخت، امری غیر از مشاهده است. ما به چیزهای زیادی باور داریم که یا در پرده غیب هستند و یا پیشتر ظهور داشته اند و امروزه ظهور مادی ندارند. امّتهای پیشین، نیز نسبت به امور غیبی و غیرقابل دسترس، مکلف به کسب معرفت بوده اند: (النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة والانجیل ) [59] آنان موظف بودند که تا به ظهور پیامبر اسلام ایمان آورند. ما خود به بعث و نشور و حساب و کتاب ایمان داریم و همه آنها از تیررس حواس ما به دور هستند.).


در ثمره این نوع شناخت می نویسد:


(نفس شناخت وجود امام و عصمت و فضل و کمال او در کسب ثواب و اجر کفایت می کند؛ چون ما به این ترتیب، به دستور الهی عمل کرده ایم و عقاب جهل از ما برداشته شده است حلّ و فصل کشمکشها و بیان احکام شرعی مکلفان و امور دیگر، از مصالح دین و دنیا، وقتی بر عهده امام است که تمکّن و قدرت و اختیار وجود داشته باشد، امامی که استطاعت ندارد، تکلیف ندارد و مکلفان برای کشف احکام و وظایف شرعی، باید به فقهای شیعه مراجعه کنند و با نبود حکم شرعی و یا عدم دسترسی به آن، باید به حکم عقل تمسّک جویند.).


شیخ در جواب این سؤال که اگر انسان می تواند در مقام عمل، از نصوص دینی، اجتهاد و اصول عملیّه و احکام عقلی بهره جوید، چه نیازی به امام دارد می نویسد:


(نیاز به امام، استمرار دارد. دسترسی نداشتن به امام، انسان را از وجود او بی نیاز نمی کند، چنانکه دسترسی نداشتن به دوا، مریض را از آن بی نیاز نمی کند. انسان سرگردان، هر چند راهنما نیابد، از آن بی نیاز نمی شود. اگر غیبت، سبب بی نیازی از امام می شد، لازم می آمد که مردم در غیبت پیامبر که در شعب ابی طالب پیش آمد و یا غیبت او در غار و نیز غیبت موسی در میقات و غیبت یونس در شکم ماهی، از پیامبر بی نیاز شوند، امّا چنین نبوده است ). [60] .


به نظر شیخ:


(ما و اهل سنّت، هر دو، اجتهاد را قبول داریم، تفاوت ما در این است که آنان از زمان رحلت پیامبر اسلام، به اجتهاد عمل کرده اند و ما در دوره غیبت. بنابراین، آنان نمی توانند بر ما خرده بگیرند، چون در عصر غیبت، حال هر دوی ما یکی است.).


به نظر او، ظهور امام واجب نیست. بلی، اگر امام می دانست که با ظهور او دین اصلاح خواهد شد، یک لحظه درنگ نمی کرد. [61] ظهور نکردن او، به این جهت است که امامان پیشین می توانستند تقیّه کنند و این عمل آنان مباح بوده است، ولی مهدی (ع) به منظور احیای دین، قیام خواهد کرد و تقیه در عصر او جایز نیست و این، برای دشمنان دین، قابل تحمّل نیست؛ از این روی همه در کمین او خواهند بود، تا بتوانند او را از میان بردارند. او در نهان خواهد بود، تا یارانش پا به عرصه حیات بگذارند. یارانی که دارای درستی عقل و درستی عقد هستند. [62] بنابراین، منشأ عدم قیام مهدی چیزی جز وجود مصلحت نیست . [63] .


معتزلیان بیش از هر گروه دیگری با شیخ مفید برخورد فکری داشتند. آنان هر چند همانند شیعیان وجود امام را ضروری می دانستند، اما مسأله غیبت را نفی می کردند و از نقطه نظر عقلی، در فلسفه غیبت تردید می کردند. [64] .


شیخ، مفید، ضمن اشاره به برخورد معارضه جویانه آنان، گوشزد می کند:


(این همه اشکال، در شرایطی بر عقاید امامیه وارد می شود که خود معتزله بر خلاف باور به ضرورت وجود امام، به اقرار خود، پس از امام علی (ع) تا این زمان، هرگز امام دیگری نداشته اند. بنابراین عذر امامیه در باور به امام غایب پذیرفته تر از عذر معتزله است که با همه اعتقادشان به وجوب امام، در طول زمان، پس از شهادت حضرت علی (ع) پیشوایی نداشته اند. و این در شرایطی بوده که آنان بر حسب عقیده خود می توانستند از اهل حل و عقد بهره مند گردند و اسامی را در نظر بگیرند). [65] .


عصر شیخ مفید، مقارن زمانی بود که همه نایبان خاص از میان رفته بودند و خود به خود، این سؤال به ذهنها تداعی می شد که فرق شیعه و اهل سنت در چیست و چگونه می توان حدود را اجرا کرد یا احکام الهی را برپاداشت.


شیخ مفید در رفع این ابهام می نویسد:


(لازم نیست امام همه وظایف خود را شخصاً به عهده گیرد. او، می تواند نایبی را برگزیند و در صورت لزوم، خود وارد عمل شود. و اگر شرّ و فسادی از غیبت امام ناشی شود باید کسانی را سرزنش کرد که با اعمال ناپسند خود موجب غیبت او شده اند). [66] .


رویارویی امامیه و معتزله در فلسفه غیبت


در عصر سید مرتضی (355 - 436ه.ق.) که یکی از برجسته ترین شاگردان شیخ مفید بود. تعارض اندیشه های کلامی شیعه و معتزله، نمود بیشتری یافت. بخصوص سید مرتضی در عقل گرایی، تمحّض بیشتری داشت. او، حتی آرای شیخ مفید را در امامت و مباحث عقیدتی دیگر، به نقد کشید. قطب الدین راوندی، به نقل سید بن طاووس، اثری را در رابطه با موارد اختلاف آرای شیخ مفید و سید مرتضی تدوین کرده که به 95 مسأله می رسد.


به ادعای راوندی موارد اختلاف بیش از این مقدار بوده است . [67] .


سید مرتضی، با قاضی عبدالجبار همدانی معتزلی (م: 415ه.ق.) معاصر بود و مدتی نزد وی تلمّذ کرده بود و با اندیشه های او آشنائی کامل داشت و عبدالجبار، در آن زمان قاضی القضات رکن الدوله دیلمی بود و کتاب (المغنی فی ابواب التوحید والعدل) را نوشت.


عبدالجبار، کوشید اندیشه پیشوایان خود: جاحظ و جبانی را در مسأله امامت، به کرسی نشاند و پیش از او، ابوالحسن خیاط با نوشتن الانتصار به دفاع از جاحظ برخاسته بود و آرای جاحظ را که پیش از آن در دو کتاب العثمانیه و فضیلة المعتزله نشر یافته بود، به وسیله ابن راوندی که از معتزله کناره گیری کرده بود و افکار شیعی داشت، در کتاب: فضیحة المعتزله، به نقد کشیده بوده.


قاضی عبدالجبار، کتاب مغنی را در بیست جلد در مسجد رامهرمز املا کرد و آخرین جلد آن، به امامت اختصاص یافت.


او، در بیشتر موارد، منقولات خود را به شیوخ خود، یعنی پیشوایان معتزله نسبت می دهد و از میان آنان، جاحظ و ابوعبدالله جعل و ابوعلی جبائی و ابوهاشم جبائی و ابوالقاسم بلخی، بیشتر به چشم می خورند و در نقد فرقه های شیعی از گفته ابومحمد حسن بن موسی نوبختی بهره می گیرد.


با رواج اندیشه های قاضی عبدالجبار، متفکران فرقه های گوناگونی، به نقد آن برخاستند.


از زیدیه، محمدبن احمدبن علی بن الولید، کتاب: الجواب الحاسم المغنی لتشبه المغنی را در رد آرای عبدالجبار نوشت از شیعه، سید مرتضی علم الهدی، کتاب: الشّافی فی الامة را در نقد قاضی به رشته تحریر درآورد.


سیدمرتضی، در جاهایی از کتاب خود، به کتاب الامامة، ابن راوندی استشهاد می کند و از او در برابر معتزله دفاع می کند. بر خورد محکم و منطقی سید مرتضی، سبب شد پیشوایان معتزله، در اندیشه دفاع از عبدالجبار باشند ابوالحسن بصری، شاگرد قاضی نقض نقض الشافی الامامة و ابی یعلی سالاربن عبدالعزیز دیلمی، به دفاع از سید مرتضی نقض الشافی را نوشت . [68] .


ما چون در تشریح افکار شیخ الطایفه طوسی، شاگرد برجسته سید مرتضی، از (تلخیص الشافی) که شکل ویراسته شده همان الشّافی است، به تفصیل سخن خواهیم گفت، تبیین بخشهایی از نظریات ایشان و مناقشانی که با معتزلیان دارد و در این کتاب آمده است، به همان جا وا می نهیم و در این جا، از نوشته دیگر او، در باب غیبت و فلسفه آن: المقنع فی الغیبة، بهره می گیریم.


این کتاب، که بخشهایی از آن در رسالة فی غیبة الحجة، شریف مرتضی نیز تکرار شده، پس از الشافی فی الامامة و نیز تنزیه الانبیا و الائمه، آمده، آخرین نظریات سید مرتضی در آن منعکس شده است.


شریف مرتضی، فلسفه غیبت را در المقنع، بر دو اصل: ضرورت امامت در همه روزگارها و ضرورت عصمت امام، مبتنی می کند. دو اصل اساسی که بدون درک صحیح آن دو، نمی توان به راز غیبت پی برد و یا از آن بحثی به میان آورد. به همین دلیل، ابتدا، دلایلی برای اثبات این دو اصل می آورد، بعد غیبت را بر روی آن استوار می کند با استدلال، امامت امت اسلامی را در امام غایب منحصر می کند. او، در طلیعه بحث، غیبت را از گونه آیات متشابه می داند که راز آن را باید در حکمت الهی جست، حکمتی که ما فقط می توانیم به آن علم اجمالی پیدا کنیم و علم تفصیلی آن نه ممکن است و نه ضرورت دارد.


سید مرتضی، پس از بحثهای بسیار دقیق در بیان علت غیبت، به نظریه خود اشاره می کند که همان نظر شیخ مفید است. او می نویسد:


(سبب غیبت، می تواند بیمی باشد که بر جان امام می رود و همین طور ممانعت او از تصرف در امور جامعه.).


به این ترتیب، نوک پیکان نقد را متوجه نظامهای جور حاکم بر سرنوشت مسلمانان می کند. در توضیح بیان خود می نویسد:


(وقتی از وجود امام نفع برده می شود که امام از تمکن و اقتدار برخوردار باشد و دستورهای وی اعمال گردد، تا بتواند سپاهیان را تجهیز کند و با اهل بغی بجنگد و اقامه حدود کند و مرزها را پاس دارد و در حق ستم دیدگان انصاف پیشه کند و هیچ یک از این امور، جز با تمکن، ممکن نیست. بنابراین، وقتی بین او و هدفهایش، چیزی حایل شد، ضرورت قیام از ایشان سلب می شود و هر گاه بر جان خود بیمناک باشد، غیبت برای او واجب می گردد. چون پرهیز از اموری که به انسان زیان می رسانند، عقلا و نقلا واجب است و پیامبر نیز در شعب و غار، خود را از انظار پنهان داشت. و این امر، دلیلی جز ترس و دوری از ضررها نداشته است ). [69] .


سید مرتضی، پرسشهای زیادی را پیش می کشد و به آنها پاسخ می دهد. فرق میان غیبت نبی و امام، مدت دوری از انظار، دلایل پنهان نشدن ائمه پیشین شیعه، فرق غیبت و نبود امام، امکان ظهور بی زیان امام و چگونگی اقامه حدود در زمان غیبت از جمله پرسشهایی است که در این کتاب به آنها پاسخ داده شده است. به نظر او، در طول غیبت، نیاز به امام بر طرف نمی شود، چون نیاز به امام معصوم، نیاز ثابتی است و دسترسی به دلایل شرعی و عقلی در رسیدن به حق، برطرف کننده این نیاز نیست.


سید مرتضی، دلیل کسانی را که ظاهر نشدن امام را برای اولیا، ناشی از بیم نشر خبر می دانند، کافی نمی داند، چون از نظر ایشان، عقلای شیعه، آثار زیانبار نشر خبر ظهور را به خوبی می دانند؛ بنابراین ممکن نیست که چنین خبر مهمی را نشر دهند. بخصوص آنان می توانند این نکته را بفهمند که نشر خبر ظهور، سبب می شود که خود نیز نتوانند از وجود مبارک امام بهره ببرند.


برخی از صاحب نظران شیعی، اصولا، ظاهر شدن امام را برای برخی از اولیا، مفید فایده نمی دانند آنان منشأ غیبت را دشمنان دین تلقی می کنند، ولی سید این نظریه را نیز رد می کند و می نویسد:


(چگونه می توان منکر فایده ظهور امام بر اولیا شد چون در این صورت، ظهور هیچ یک از امامان شیعه نمی توانست مفید فایده ای باشد.).


او، ضمن این که ظهور امام را برای برخی از اولیا، نفی نمی کند، در رابطه با بقیّه اولیا، علت غیبت را تکلیفی می داند که باید برای دفع آن کوشید، تا در پروسه این تلاش، ظهور میسّر شود و فرد به کمالات خود دست یابد [70] و دست از قصور و تقصیر بردارد.


سید مرتضی، در این رساله برخورداری اولیا را از وجود امام در عصر غیبت، یادآور شده است. او، به این سؤال نیز پاسخ داده است که آیا غیبت می تواند مانع فعالیت امام باشد می نویسد:


(اولیای امام، هر چند شخص او را نمی شناسند، ولی در سایه باور به وجود او، از انجام امور ناپسند پرهیز می کنند. چون او را میان خود احساس می کنند که از کوشش شیعیان باخبر است و آلودگی شیعیان او را افسرده می کند.).


شریف مرتضی امکان وجود جانشینان امام که در حال غیبت خود آنان را معین کرده باشد و از این راه از اوضاع مردمان با خبر گردد، نفی نمی کند و از این حیث فرقی میان غیبت و ظهور امام نمی بیند.


پیوند غیبت و قاعده لطف


شاگرد سید مرتضی، شیخ طوسی (460 - 385ه.ق.) پیش از آن که از طرف خلیفه، القائم بامراللّه، بر کرسی کلام تکیه بزند، پس از ورود به بغداد، در محضر شیخ مفید به کسب دانش پرداخت و پس از مرگ شیخ مفید، در سال 413 شاگردی سید مرتضی را اختیار کرد و در مجموع، 28 سال از عمر خود را با این نابغه بزرگ سپری کرد و در علوم اسلامی جایگاهی ویژه یافت و در محیط علمی آن روز بغداد، توانست فلسفه غیبت را با اسلوبی بسیار قویم و منطقی، برای مخالفان قابل فهم سازد. بخصوص در بخش اعظم عصر وی، سیاست دولت عباسی که از بدو تأسیس به دست افرادی غیر نژاد عرب تشکیل شده بود، اقتضا می کرد تا همه فرقه ها آزاد باشند و هر کسی بتواند به طور آزاد، عقاید خود را به بحث بگذارد.


شیخ طوسی، پیش از تالیف الغیبه، کتاب الشافی فی الامامة سید مرتضی را تلخیص کرد و آن را تلخیص الشافی نامید. [71] در دو جا، از فلسفه و علت غیبت بحث کرد: یکی اوایل جلد اول و دیگری آخرین فصل جلد چهارم عمده بحثهای تلخیص الشافی، همان مباحثی است که در المقنع فی الغیبه آورده شده است . [72] .


شیخ طوسی، علت پنهان شدن امام را، با استفاده از قاعده لطف و در نظر گرفتن آمادگی نداشتن مردمان، یا بخشی از آن بررسی می کند.


او، دو فرض برای مساله در نظر می گیرد:


(1. علت پنهان شدن در همه مکلّفان وجود دارد و اختصاص به فرد مشخصی ندارد. با این تفاوت یک سطح و یک نوع نیست. انگیزه پنهان شدن از دشمنان غیر از انگیزه پنهان شدن از اولیای آن است. دلیل ظاهر نشدن امام برای دشمنان، چیزی جز ستمکاری و عزم آنان در از میان بردن امام نیست و سبب پنهان شدن از اولیاء نیاز به برهان ندارد؛ زیرا فرض این است که امام، برای همه مکلّفان لطف است، و هرگاه لطف، به وسیله علّتی، خارج از اختیار مکلف، برداشته شد، تکلیف از او ساقط است، هر چند این تکلیف برگردن سایر مکلفان باقی است.


شیخ طوسی، امکان ظاهر شدن امام به برخی از اولیا را نفی نمی کند و به دیگران سفارش می کند تا در رفع علت غیبت تمکّن یابند، تا امام برای آنان ظاهر گردد و در یک کلمه، مکلف باید تقصیر خود را تلافی کند. و این تکلیف به مالایطاق نیست، زیرا مکلف، باید قدرت تمیز امور را داشته باشد. او، وقتی به این قدرت دست یافت و دید که امام بر او ظاهر نمی شود، می فهمد که باید سراغ سببی برود که مانع ظهور اوست و در این جست وجو خواهد فهمید کوتاهی از سوی خودش است. بنابراین، از وقتی با تمام قدرت اجتهاد کرد، به تمیز حق و باطل توانمند می شود و در برابر حق تسلیم می گردد و کسی که می گوید من همه تلاش خود را کرده ام، ولی به علم و اجتهاد دست نیافته ام، پذیرفتننی نیست.


2. و اگر علت پنهان شدن دشمنان باشند، این امر سبب اسقاط تکلیف نخواهد شد، چون اگر لطف به فعل مکلّف، یا فعل غیر او تعلق یابد و مکلف، بداند حاصل نشده، تکلیف ساقط نخواهد شد و اسقاط تکلیف واجب است ). [73] .


لطف چیزی است که مکلّف را برای انجام واجب، برمی انگیزد و از قبح دورش می کند. [74] .


شیخ طوسی، مردم را به دلیل مهیا نکردن خود برای دیدار مهدی، نکوهش می کند. [75] .


و عمل آنان را مانع اصلی در بهره گیری از لطف می داند:


(وجود امام، لطف است و تصرف او در امور، لطف دیگر. خدا با ایجاد امام به لطف خود جامعه عمل پوشید و فردی را که برای اداره جامعه لازم است آفرید و حجت را بر مردم تمام کرد، تا اگر شایسته بودند، از وجودش بهره ببرند و بسط ید امام لطف دیگری است که به کوشش ما مربوط می شود. تقویت قدرت امام در مواردی، در توان ماست. بنابراین، مامکلّف به آن هستیم و قدرت نداشتن امام را باید از چشم خود ببینیم ). [76] .


او، سه مرحله را برای بسط ید امام لازم می داند:


1. ایجاد امام از سوی خدا.


2. قیام امام برای امامت و رهبری جامعه.


3. عزم مردمان بر تقویت او.


و نتیجه می گیرد که انجام مرحله سوم از مراحل بسط ید امام، بر عهده ماست. ما باید زمینه اقتدار او را فراهم سازیم ، [77] چون خدا خواسته، تا تقویت او، به وسیله بشر صورت گیرد، نه فرشتگان . [78] .


فلسفه غیبت در آثار کلامی پس از شیخ طوسی


پس از عصر شیخ طوسی، با کرسی نشستن باور به امام غایب و جا افتادن فلسفه غیبت، بحث از غیبت و فلسفه آن، فروکش کرد و به عنوان یک تفکر قابل دفاع در ضمیر شیعه باقی ماند و مخالفان فکری شیعه نیز، کمتر به آن پرداختند. به همین دلیل، در آثار کلامی پس از شیخ طوسی، کمتر به نکات تازه ای برمی خوریم.


امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، از اعلام قرن ششم، نویسنده کتاب اعلام الوری باعلام الهدی و کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی (636 - 699ه.ق.) صاحب قواعد المرام فی علم الکلام، در فلسفه غیبت همان نظریات سازمان یافته شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی را به گونه خلاصه، در آثار خود آوردند. [79] .


خواجه نصیرالدین طوسی، سرآمد متکلمان و متفکران شیعی قرن هفتم، اشاره ای به این موضوع کرده است.


او، می نویسد:


(غیبت نمی تواند ناشی از اراده خدا، یا اراده امام زمان باشد، بلکه باید سبب غیبت امام را در اعمال مکلفان، که سبب ترس و پیروی نکردن است، جست و ظهور وقتی واجب خواهد شد که سبب غیبت از بین برود). [80] .


خواجه نصیرالدین طوسی، در آثار دیگر خود، از جمله تلخیص المحصل و تجرید العقاید، به فلسفه غیبت نپرداخته است.


او، که در آغاز جوانی در نیشابور به تکمیل تحصیلات خود اشتغال داشت، شاهد هجوم لشکریان چنگیز به خاک خراسان بود، تا 57 سالگی، ناگزیر با اسماعیلیان الموت همکاری می کرد و پس از آن، به دربار هلاکو انتقال یافت و در رأس مخروط تصمیم گیرنده مسائل سیاسی و فرهنگی امپراتوری وسیع هلاکوخان قرار گرفت. علاقه ایشان به تحکیم حساب شده موقعیت تشیع و رونق عقاید امامیه، موجب گردید، تا کمتر به این امر روی آورد. حتی علامه حلّی (648 - 726ه.ق) شارح خواجه نیز، به پیروی از وی، در کشف المراد، به این مسأله اشاره نکرده است. هر چند مقدادبن عبدالله سیوری معروف به فاضل مقداد (م:836ه.ق.) در کتاب خود: النافع یوم الحشر فی شرح باب الحادی عشر و ابوالفتح بن مخدوم الحسین العربشاهی (م:976ه.ق.) از احفاد میر سید شریف جرجانی، صاحب مفتاح الباب، در شرح باب حادی عشر و از معاصران علامه، حاجی میرزا محمد علی حسینی شهرستانی، در کتاب الجامع فی ترجمة النافع فی شرح باب حادی عشر، به عنوان شارحان آثار خواجه، فلسفه غیبت را به اختصار، مورد بحث قرار داده اند و سخنان آنان همان چیزهایی است که در سده های سوّم و چهارم و پنجم، بارها و بارها در منابع عمده کلام شیعی و مجموعه های روایی آمده است . [81] .


نتیجه فلسفه غیبت در منابع کلام شیعی


مسأله مهدویت و غیبت امام دوازدهم، بر خلاف پیشینه ای که در اسلام داشته، بیشتر در دامن شیعه پرورش یافت و حکمت الهی اهل سنت، اجازه نداده است چنین عقیده ای رسمیت بیابد. هر چند کم نیستند معاریف و مشاهیر سنّی که آن را بخشی از عقیده خود قرار داده. و کتابهایی در این باب، نوشته اند.


به عقیده شیعیان، غیبت امام، مانع از آن نیست که وی قائد حقیقی جهان باشد. چون او در غیبت نیز، مددکار مومنان است و با حضور خود در جامعه، سبب قوت دل ارباب معرفت می شود و آنان برای این که گامی به سوی ظهور مهدی برداشته باشند، خود را به انجام کارهای نیک موظف می دانند و همین پروسه عمل است که شیعیان مؤمن را برای درک حقیقت عمل صالح و دسترسی به جامعه آرمانی آماده می کند و به آنان امید ماندن و حرکت می بخشد. در واقع، فلسفه سیاسی شیعه را در فلسفه غیبت مهدی می توان، جست.


متفکران شیعه، در ردّ این ادعا که وجود امام غایب نمی تواند برای جامعه بشری سودی داشته باشد، از دیرباز، پاسخهایی داده اند که در یک دسته بندی کلّی آنها را می توان در این چند پاسخ خلاصه کرد:


1. این امر مسلم نیست که امام از دید همه غایب باشد، چه بسا اولیایی که به دلیل عمل به وظایف خود توانایی درک محضر او را دارند و از این نعمت بزرگ الهی، برخوردار می شوند.


2. اعتقاد به ظهور امام، نوع بشر، بخصوص مؤمنان را از انجام گناهان باز می دارد.


3. وجود امام، لطف است و اگر چهره پنهان داشته، به این جهت است که در میان مردم دشمنانی دارد و شرایط برای ظهور او، که چون پیشوایان دیگر تقیه نخواهند کرد، فراهم نشده است.


4. امامیه تا آمدن موعود، مجاز و گاه مجبورند تقیّه کنند. عمل به تقیه، با پیروی از روش خود امام غایب، که برای حفظ حیات شخصی،تا روز ظهور تقیه می کند، تایید می شود.


فرزانگان شیعی، چون ابن ابی زینب نعمانی (م:360) شیخ مفید (413 - 385ه.ق.) سید مرتضی (355 - 366ه.ق.) و شیخ طوسی (460 - 385ه.ق.) با پدید آوردن آثاری تحت عنوان غیبت و طرح مباحث کلامی و استدلالی درباره مساله غیبت و فلسفه آن، کوشیدند از یک طرف حضور امام را با بهره گیری از آموزه های پیشوایان معصوم در باطن ثابت کنند و از طرف دیگر، تلاش کردند که حکومت ظالمان و غاصبان را نامشروع قلمداد کنند و مردم را در انتظار فرج، جدّی و استوار سازند و این اطمینان را به وجود آورند که سرانجام امام خواهد آمد و حکومت عدل الهی و علوی را در سطح جهان تشکیل خواهد داد و با این کوششها، که تا عصر خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلّی دوام آورد، مسأله انتظار جا افتاد و در انتظار مهدی بودن یک عمل دینی شمرده شده و این امر، عملا توانست شیعه را در دوره رویکرد به سلطان عادل (329 - 905ه.ق.) و دوره مشروعیت دادن به سلطان عادل (905 - 1324ه.ق.) و دوره رویکرد به حکومت مردمی و عرفی (1324 - 1358ه.ق.) در برابر همه ناسازگاریهای زمان متّحد گرداند و با تاسیس حکومت دینی و آغاز رویکرد به ولایت فقیه، بخشی از تمایل رمز آلود سیاسی شیعه را تحقق عینی ببخشد.


پینوشت:


1. (کمال الدین و تمام النعمه) شیخ صدوق، 1/403. موسسه نشر اسلامی؛ (فتوحات مکیه) محی الدین عربی، ج/3 باب 366، نشر دار صادر، بیروت؛ (قواعد الایمان)، خواجه نصیرالدین طوسی) 461.


2. (چهارمقاله)، نظامی عروضی، باب شرح حال فردوسی، اشرافی.


3. (سفرنامه)، ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، ج 1/239. انتشارات علمی و فرهنگی.


4. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4/15.


5. (روضة الصفا) میرخواند 1588 چاپ لکهنو.


6. (غیبت نعمانی) ترجمه جواد غفاری 202، صدوق، تهران.


7. (همان مدرک) 203.


8. (کمال الدین)، ج 2/158.


9. (غیبت نعمانی) 243.


10. (کمال الدین) 59.


11. (کافی) کلینی، ج 1/43، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.


12. (کافی) کلینی، ج 1/43، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.


13. (همان مدرک) 338.


14. (همان مدرک) 338.


15. (همان مدرک) 338.


16. (همان مدرک)333.


17. (همان مدرک)333.


18. (همبستگی میان تصوف و تشیع)، کامل مصطفی شبیبی، ترجمه دکتر علی اکبر شهابی.237. دانشگاه تهران.


19. (فضل بن شاذان و نبرد اندیشه ها در ایران پس از اسلام)، فریدون جنیدی 50، انتشارات بلخ، تهران.


20. (رجال نجاشی)193.


21. (کمال الدین) ج 1/101. (الارشاد) شیخ مفید ج 2/9. چاپ شده در مصنّفات شیخ 12.


22. (الغیبة)، شیخ طوسی 167 و 275.


23. (کمال الدین)، 25، 26، 34، 47، 261، 262؛ (فرق الشیعه نوبختی) 79، علمی، فرهنگی.


24. (غیبت نعمانی) 31.


25. (کمال الدین) ج 1/203.


26. (المغنی) ج 2/176.


27. (کمال الدین) ج 1/122، 126.


28. (نصرت مذهب الزیدیه)، ابن عباد211.


29. (کمال الدین) ج 1/2، 3، 16.


30. (غیبت نعمانی)، ترجمه جواد غفاری 80.


31. (همان مدرک) 101؛ (کمال الدین) 303، 485.


32. (کافی) ج 8/247.


33. (فهرست ابن ندیم)، ابن ندیم، ترجمه محمد رضا تجدد 330، امیرکیبیر.


34. (کمال الدین 53، 55.


35. (خاندان نوبختی) عباس اقبال آشتیانی 116.


36. (رجال نجاشی) 266. دفتر نشر اسلامی.


37. (کمال الدین) ج 1/20.


38. (همان مدرک) 22.


39. (همان مدرک) 22.


40. (سوره زمر) آیه 30.


41. (کمال الدین) ج 1/31.


42. (همان مدرک) 32.


43. (همان مدرک) 45، 47.


44. (همان مدرک) 54.


45. (همان مدرک) 112.


46. (همان مدرک) 87.


47. (همان مدرک) 93.


48. (الفهرست) ابن ندیم 178چاپ فلوگل، بیروت.


49. (المسائل العشره) شیخ مفید 83. چاپ شده در مصنّفات شیخ مفید ج 3 کنگره هزاره شیخ مفید.


50. سوره (کهف) آیه 65، 82.


51. (المسائل العشرة) 85.


52. (سوره کهف).


53. سوره (بقره) آیه 259.


54. (المسائل العشرة) 105.


55. (همان مدرک) 106.


56. (همان مدرک) 107.


57. (الرسالة الاولی فی الغیبه) شیخ مفید 14. چاپ شده در مصنّفات شیخ مفید ج 7.


58. (المسائل العشره) 113.


59. سوره (اعراف) آیه 157.


60. (الرسالة الاولی فی الغیبة) 12، 13، 14، 16. چاپ شده در مصنّفات شیخ مفید، ج 7.


61. (الرسالة الثالثة فی الغیبه) شیخ مفید 14 چاپ شده در مصنّفات شیخ ج 7.


62. (همان مدرک) 12 و 13.


63. (الرسالة الرابعة فی الغیبة) شیخ مفید 15. مصنّفات شیخ ج 7.


64. (الرسالة الرابعة فی الغیبة) شیخ مفید 15. مصنّفات شیخ ج 7.


65. (همان مدرک) 15.


66. (الفصول العشرة فی اثبات الحجة)، شیخ مفید 17 و 25، چاپ شده مصنّفات ج 7.


67. (کشف المحجه)، سیدبن طاووس 20.


68. (فهرست منتجب الدین) 85.


69. (المقنع فی الغیبة) شیخ طوسی. این اثر به اهتمام سید محمد علی حکیم در شماره 27 مجله تراثنا 200 برای اولین بار به چاپ رسیده است.


70. (همان مدرک) 213.


71. (الغیبة) شیخ طوسی 14.


72. (تلخیص الشافی)، شیخ طوسی، ج 3 و 4/211. نشر عزیزی، قم.


73. (همان مدرک) ج 1 و 2/90، 91.


74. (التبیان) شیخ طوسی، ج 6/199.


75. (تلخیص الشافی) ج 1و 2/95.


76. (الغیبة)، شیخ طوسی 11.


77. (همان مدرک) 12 و 13.


78. (همان مدرک) 92.


79. ر. ک. به کتابهای (اعلام الوری باعلام الهدی) شیخ طبرسی 446، 447، نجف؛ (قواعد المرام فی علم الکلام 190، 191. چاپ شده همراه تلخیص المحصل.


80. (رسالة الامامه) شیخ طوسی 433. چاپ شده به همراه تلخیص المحصل.


81. ر. ک: (شرح باب حادی عشر) علامه میرزا محمد علی شهرستانی، مرکز نشر کتاب؛ (باب حادی عشر) علامه حلی، تحقیق دکتر مهدی محقق.



 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA

انتظار در اندیشه امام خمینی (ره)

 مقاله مهدوی

انتظار در اندیشه امام خمینی (ره) ۰ نظر

انقلاب رهایی بخش حضرت امام خمینی قدس سره نه تنها باعث دگرگونی در صحنه حیات اجتماعی - سیاسی مردم مسلمان ایران شد، بلکه منشا تحولی بزرگ در فرهنگ واژه ها و مفاهیم اسلامی گردید.


به برکت این انقلاب بسیاری از واژگان معنایی نو یافتند و بسیاری از مفاهیم فراموش شده، حیات دوباره پیدا کردند.


امام راحل امت قدس سره به مدد پشتوانه غنی فکری و مبانی نظری خود، که مبتنی بر منابع و متون اصیل اسلامی و به دور از هر گونه شائبه التقاط و خودباختگی بود، در طول حیات پر برکت خود دست به تدوین قاموسی عظیم از مفاهیم اسلامی زد که در سراسر تاریخ حیات فکری - فرهنگی مردم مسلمان ایران بی سابقه بود. زیرا در این قاموس، واژه ها نه در صفحات محدود کتاب بلکه در صفحه ای به گستردگی زندگی اجتماعی - فرهنگی مردم معنا می شد.


در قاموس مفاهیمی که بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران تدوین آن را آغاز کرد، واژه هایی چون جهاد، شهادت، امر به معروف و نهی از منکر و... که سالها به فراموشی سپرده شده بودند حیات دوباره یافتند، همچنانکه واژه «انتظار» که سالها با سکون و سکوت، تحمل ظلم و دم فرو بستن و در یک کلمه، ماندن و در جا زدن به امید برآمدن دستی از غیب، مرادف شمرده می شد مفهومی دیگر یافت و این بار «انتظار» نه به عنوان عاملی برای خاموش ساختن روح سرکش اجتماع بلکه به عنوان ابزاری برای دگرگون کردن وضع موجود و حرکت به سوی آینده موعود به کار گرفته شد.


برای آشنایی هر چه بیشتر با مفهوم «انتظار» در فرهنگ واژگان امام راحل قدس سره و درک نقش عظیمی که آن فرزانه دوران در احیای اندیشه انتظار داشتند، در این مقاله بخشی از بیانات ایشان را که در زمینه موضوع مذکور ایراد شده است، مورد بررسی قرار می دهیم. باشد که این مختصر ادای دینی باشد به ساحت مقدس بزرگ احیاگر اندیشه اسلامی در قرن حاضر.


احیای هویت اسلامی


حضرت امام با توجه به شناخت عمیقی که از وضعیت اجتماعی - سیاسی مسلمانان در عصر حاضر داشتند احیای هویت اسلامی و بازگشت به خویشتن را تنها راه تجدید عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و این موضوع را سرلوحه دعوت خویش قرار دادند:


«من بصراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی با تمام وجود، برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت، پول و فریب را نگیرد.» [1] .


از آنجا که انتظار موعود یا به عبارتی انتظار تحقق وعده الهی در حاکمیت جهانی دین اسلام می تواند در احیای هویت اسلامی مسلمانان و مقابله با روحیه خودباختگی و احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن مغرب زمین بسیار مؤثر باشد، حضرت امام با ژرف اندیشی تمام احیای فرهنگ انتظار را به عنوان یکی از ارکان مهم احیای هویت اسلامی و وسیله ای برای تحقق دوباره قدرت و شوکت گذشته مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده و در یکی از بیانات خود که در اولین سال استقرار نظام اسلامی ایراد کردند، ضمن بیان مفهوم «انتظار فرج » وظیفه منتظران قدوم حضرت صاحب الامر (ع)را چنین برشمردند:


«ما همه انتظار فرج داریم و باید در این انتظار، خدمت کنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا بکند و مقدمات ظهور ان شاءالله تهیه بشود.» [2] .


چنانکه ملاحظه می شود در مفهومی که حضرت امام قدس سره از «انتظار» ارائه می دهند نه تنها از سکون و سکوت و تن دادن به وضع موجود خبری نیست، بلکه صحبت از تلاش و کوشش برای تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمینه ظهور است، که این با مفهومی که سالها سعی می شد از «انتظار» در اذهان مردم جا داده شود بسیار فاصله دارد.


انتظار رمز پایداری


حضرت امام قدس سره در برهه های مختلف انقلاب اسلامی به منظور آماده ساختن مردم برای مقابله با مشکلات و خطراتی که انقلاب و نظام نوپای اسلامی را تهدید می کرد، بر مفهومی که خود از انتظار داشتند تاکید می فرمودند و مردم را به پایداری و تلاش بیشتر فرا می خواندند:


«من امیدوارم که ان شاءالله برسد روزی که آن وعده مسلم خدا تحقق پیدا کند و مستضعفان مالک ارض بشوند. این مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آیا ما درک کنیم یا نکنیم، آن به دست خداست. ممکن است در یک برهه کمی وسایل فراهم شود و چشم ما روشن بشود به جمال ایشان. این چیزی که ما در این وقت، در این عصر وظیفه داریم، این مهم است. همه انتظار داریم وجود مبارک ایشان را، لکن با انتظار تنها نمی شود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند، انتظار نیست. ما باید ملاحظه وظیفه فعلی شرعی - الهی خودمان بکنیم و باکی از هیچ امری از امور نداشته باشیم. کسی که برای رضای خدا ان شاءالله مشغول انجام وظیفه است، توقع این را نداشته باشد که مورد قبول همه است، هیچ امری مورد قبول همه نیست. کار انبیاء هم مورد قبول همه نبوده است، لکن انبیا به وظایفشان عمل کردند و قصور در آن کاری که به آنها محول شده بود نکردند، گر چه مردم اکثرا گوش ندادند به حرف انبیا، ما هم آن چیزی که وظیفه مان هست عمل می کنیم و باید بکنیم گر چه بسیاری از این عمل ناراضی باشند یا بسیاری هم کارشکنی بکنند.» [3] .


جانمایه تفکر امام راحل قدس سره و موضوعی که همواره، چه در نظر و چه در عمل، مد نظر ایشان بود، عمل به وظیفه و ادای تکلیف الهی است و همین موضوع است که دیدگاه ایشان در باب انتظار فرج را از سایر دیدگاهها متمایز می سازد.


برای درک بیشتر برداشتی که حضرت امام قدس سره از موضوع انتظار داشتند لازم است که سایر برداشتها نیز درکنار این برداشت مورد مطالعه قرار گیرند، از این رو در اینجا دیدگاههای متفاوتی را که در موضوع انتظار فرج ابراز شده است، از زبان امام راحل نقل می کنیم تا تفاوت دیدگاه حضرت امام از سایر دیدگاهها بخوبی روشن شود:


برداشتهای متفاوت ازموضوع انتظار فرج


رهبر فقید انقلاب اسلامی در یکی از بیانات خود برداشتهای متفاوتی را که از موضوع «انتظار فرج » شده است دسته بندی کرده و به شرح زیر مورد نقد و بررسی قرار می دهند:


1. اولین دیدگاه در باب موضوع «انتظار فرج»، که حضرت امام به طرح آن می پردازند، دیدگاه کسانی است که تکلیف مردم در زمان غیبت را تنها دعا برای تعجیل فرج حضرت حجت (ع) می دانند:


«بعضی ها انتظار فرج را به این می دانند که در مسجد، در حسینیه و در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان(ع) را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند.بلکه بعضی از آنها را که من سابقا می شناختم بسیار مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب (ع) بود. اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می کردند و نهی از منکر هم می کردند و امر به معروف هم می کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند نبودند.» [4] .


2. دیدگاه دومی که حضرت امام بدان اشاره می کنند بسیار شبیه به دیدگاه اول است با این تفاوت که در دیدگاه دوم به طور کلی وظیفه ای که هر فرد مسلمان نسبت به جامعه خود دارد به فراموشی سپرده شده و حتی از امر به معروف و نهی از منکر هم غفلت شده است:


«یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند اینست که ما کار نداشته باشیم به این که در جهان چه می گذرد، بر ملتها چه می گذرد، بر ملت ما چه می گذرد، به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیفهای خودمان را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاءالله درست می کنند. دیگر ما تکلیفی نداریم، تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می گذرد یا در مملکت خودمان می گذرد نداشته باشیم. اینها هم یک دسته ای، مردمی بودند که صالح بودند.» [5] .


امام راحل قدس سره در ادامه بیاناتشان به نقد و بررسی دو دیدگاه یادشده پرداخته و می فرمایند:


«ما اگر دستمان می رسید قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداریم، تکلیف شرعی ماست منتها ما نمی توانیم، این که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت، نه شما دست بردارید از این تکلیفتان، نه این که شما دیگر تکلیف ندارید.» [6] .


3. سومین برداشت از مفهوم انتظار فرج، که در بیانات حضرت امام بدان اشاره شده است، برداشت کسانی است که به استناد روایاتی که در آنها آمده است حضرت قائم، ارواحناله الفداه، زمانی ظهور می کنند که دنیا پر از فساد و تباهی شده باشد، می گویند ما نباید در زمان غیبت با انحرافها و مفاسدی که در جامعه وجود دارد کاری داشته باشیم، بلکه باید جامعه را به حال خود بگذاریم تا به خودی خود زمینه ظهور حضرت فراهم شود: «یک دسته ای می گفتند که خوب! باید عالم پر معصیت بشود تا حضرت بیاید. ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند، گناهها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.» [7] .


4. دیدگاه چهارم به شکلی افراطی تر همان برداشت گروه سوم را مطرح ساخته و قائل به این است که ما نه تنها نباید جلوی معاصی و گناهانی که در جامعه وجود دارد بگیریم بلکه باید به آنها دامن هم بزنیم تا زمینه ظهور حضرت حجت (ع) هر چه بیشتر فراهم شود:


«یک دسته ای از این بالاتر بودند می گفتند باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت(ع) تشریف بیاورند. این هم یک دسته ای بودند که البته در بین این دسته منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زند.» [8] .


حضرت امام قدس سره دو دیدگاه اخیر را بشدت مورد انتقاد قرار داده و در ادامه سخنانشان می فرمایند:


«یعنی خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا حضرت صاحب بیاید! حضرت صاحب که تشریف می آورند برای چه می آیند؟ برای این که گسترش بدهند عدالت را، برای این که حکومت را تقویت کنند، برای این که فساد را از بین ببرند. ما بر خلاف آیات شریفه قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای این که حضرت بیایند. حضرت بیایند چه می کنند؟ حضرت می آیند می خواهند همین کارها را بکنند. الان دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد! به حسب رای این جمعیت که بعضی شان بازیگرند و بعضی شان نادان، این است که ما باید بنشینیم دعا کنیم به صدام، هر کسی نفرین به صدام کند خلاف امر کرده است، برای این که حضرت دیر می آیند... ما باید دعاگوی آمریکا باشیم و دعاگوی شوروی باشیم و دعاگوی اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها تا این که اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند! بعد حضرت تشریف بیاورند چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند، همان کاری که ما می کنیم و ما دعا می کنیم که ظلم و جور باشد، حضرت می خواهند همین را برش دارند.» [9] .


5.آخرین دیدگاهی که حضرت امام قدس سره در بیانات خود بدان می پردازند دیدگاه کسانی است که هر اقدامی برای تشکیل حکومت در زمان غیبت را خلاف شرع دانسته و عقیده دارند که این عمل با نصوص روایات مغایر است:


«یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهایی که بازیگر نبودند مغرور بودند به بعضی روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است، آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات که هر کس علم بلند کند، علم مهدی به عنوان مهدویت بلند کند. حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این است که ما تکلیفمان دیگر ساقط است!؟» [10] .


ایشان در ادامه کلامشان نتایج چنین دیدگاهی را بررسی کرده و می فرمایند:


«اینی که می گوید حکومت لازم نیست معنایش اینست که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر می کند مملکت را که آن طرفش پیدانیست. آنی که می گوید حکومت نباشد معنایش این است که هرج و مرج بشود، همه هم را بکشند، همه به هم ظلم بکنند برای این که حضرت بیاید، حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را. این یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاستی این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری بخواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد.» [11] .


و در ادامه نیز اضافه می کنند که:


«اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود... خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است، اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها تزریق کردند بهشان که این حرفها را بزنند، نمی دانند دارند چی چی می گویند، حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، بر خلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست، و این نفهم ها نمی دانند دارند چی می گویند.» [12] .


حضرت امام قدس سره، در پایان بررسی دیدگاههای یادشده، دیدگاه خود در باب مفهوم انتظار فرج را بصراحت مطرح کرده و می فرمایند:


«البته این پر کردن دنیا را از عدالت، این را ما نمی توانیم بکنیم، اگر می توانستیم می کردیم اما چون نمی توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الان عالم پر از ظلم است، شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر از ظلم است، ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی توانیم بکنیم، چون نمی توانیم بکنیم باید او بیاید تا بکند، اما ما باید فراهم کنیم کار را، فراهم کردن اسباب اینست که کار را نزدیک بکنیم، کا را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت(ع)» [13] .


فرمایش امام راحل یادآور این حدیث نبوی (ص) است که:


«یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه » [14] .


مردمی از مشرق زمین به پا می خیزند و زمینه را برای برپایی حکومت مهدی آماده می سازند


آری انتظار در قاموس امام خمینی قدس سره، مفهومی جز آمادگی فردی و اجتماعی برای برپایی دولت کریمه حضرت ولی عصر، ارواحنا له الفداء، ندارد و این همان است که در فرهنگ شیعی بدان اشاره شده و در روایات معصومین(ع) از آن سخن به میان آمده است.


اینجاست که هر پژوهشگر منصفی بر نقش عظیم حضرت امام در احیای اندیشه انتظار اذعان نموده و اقرار خواهد کرد که هیچ حرکتی در طول قرون گذشته به اندازه حرکت رهایی بخش امام راحل در زمینه سازی ظهور حضرت حجت «تاثیر نداشته است.


به امید روزی که فجر انقلاب اسلامی به صبح روشن انقلاب جهانی حضرت مهدی(ع) متصل شود و چشمهای ناقابل مابه جمال بی مثال آن پیک خجسته پی روشن گردد، ان شاءالله.


پینوشت:


1. صحیفه نور (مجموع رهنمودهای امام خمینی)، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی،1369، ج 20.


2. همان، ج 7، ص 255.


3. همان، ج 19، ص 154.


4. همان، ج 20، ص 196.


5. همان جا.


6. همان، ص 197.


7. همان، ص 196.


8. همان، صص 197-196.


9. همان، ص 197.


10. همان جا.


11. همان جا.


12. همان، ص 198.


13. همان جا.


14. الصافی الگلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (ع) تهران، مرکز نشر الکتاب، ص 304.




 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

انتظار فرج و امید به آینده در آموزه های اسلامی

 مقاله مهدوی

انتظار فرج و امید به آینده در آموزه های اسلامی ۰ نظر

انتظار ظهور امام مهدی (ع) یا به تعبیر دیگر انتظار فرج آل محمد (ع) در آموزه های دین اسلام از اهمیت و جایگاه بسزایی برخوردار است، اما این مفهوم خود مصداقی از مفهوم عام «انتظار فرج» یا امید به آینده است که در روایات اسلامی بر آن تأکید فراوانی شده است.


مکتب اسلام با هدف زنده نگهداشتن روحیه تلاش و پشتکار در فرد و جامعه اسلامی بر امیدواری نسبت به آینده و انتظار فرا رسیدن گشایش از سوی خدا سفارش بسیاری کرده و مؤمنان را از هرگونه یأس و ناامیدی برحذر داشته است.


در این مقاله تلاش شده که با بررسی مفهوم عام و خاص انتظار و امید به آینده ریشه های فطری این مفهوم و نقش سازنده آن در فرد و اجتماع را روشن سازد.


مفهوم و جایگاه انتظار


«انتظار»، یعنی «چشمداشتن» و «چشم به راه بودن». [1] چشمداشت یک تحول، چشمداشت یک رویداد خوب، چشمداشت یک گشایش،... یاچشم به راه یک آینده مطلوب، چشم به راه یک عزیز سفر کرده، چشم به راه یک دستگیر، چشم به راه یک منجی و... به این معنا انتظار مفهومی است که با نهاد همه انسانها عجین شده است و می توان گفت که همه انسانها به نوعی منتظرند.


به بیان دیگر انتظار یا امید به آینده همزاد انسان است و اگر امید به آینده را از او بگیرند، سرنوشتی جز سکون، رکود، مرگ و تباهی نخواهد داشت، از همین روست که در کلام نورانی پیامبر گرامی اسلام (ص) آمده است:


الأمل رحمة لأمتی و لولا الأمل ما أرضعت والدة ولدها و لاغرس غارس شجراً. [2] .


امید برای امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی کاشت.


همچنین حکایت شده است که:


روزی عیسی (ع) نشسته بود و پیرمردی با بیل زمینی را شیار می کرد، عیسی فرمود: بار خدایا! امید (آرزو) را از او برگیر. آن پیر در دم بیل را به کناری انداخت و دراز کشید. ساعتی گذشت و عیسی گفت: بار خدایا! امید را به او بازگردان؛ بی درنگ آن پیر برخاست و شروع به کارکرد. [3] .


لحظه لحظه زندگی انسان با امید همراه است و او هر دوره از عمر خود را به امید رسیدن به دوره بعدی پشت سر می گذارد. کودکی که تازه به دبستان پاگذاشته به امید رفتن به کلاس بالاتر و پشت سر گذاشتن دوران آموزش ابتدایی درس می خواند و تلاش می کند. همین کودک دوران راهنمایی را با امید رسیدن به دوران دبیرستان سپری می کند و دوران دبیرستان را با این امید که روزی به دانشگاه راه یابد پشت سر می گذارد. وقتی همین کودک دیروز و جوان امروز وارد دانشگاه می شود امیدهای تازه به او توش و توان می دهد و به زندگی او معنا می بخشد؛ امید رسیدن به جایگاه مطلوب اجتماعی، تشکیل خانواده، داشتن فرزند و... . پس از تشکیل خانواده و به دنیا آمدن فرزندان، همه امیدها و آرزوهای انسان متوجه پیشرفت و ارتقای فرزندانش می شود و به این ترتیب حکایت پایان ناپذیر امید به آینده، تا آستانه مرگ، انسان را همراهی می کند.


ناگفته نماند که این امید به آینده و انتظار تحقق فردای بهتر، خود ریشه در یک ویژگی فطری دارد و آن کمال جویی انسان است. انسان همواره طالب رسیدن به مراتب بالاتر و دست یافتن به قله های پیشرفت و ترقی است و این در همه انسانها با تفاوتهایی در سطح کمال موردنظر و تلاش و جدیتی که برای رسیدن به کمال مطلوب صورت می گیرد، وجود دارد.


در هر حال، انتظار و چشم به راه آینده بودن شعله ای است در وجود انسان که هر چه فروزان تر و پرفروغ تر باشد تحرک و پویایی او نیز بیشتر خواهد بود و برعکس هر چه این شعله به سردی و خاموشی بگراید؛ تلاش و فعالیت انسان نیز کاستی می پذیرد تا آنجا که او تبدیل به موجودی سرد، بی روح، بی نشاط، گوشه گیر و بی تحرک می شود و این همان حالتی است که در روانشناسی به «افسردگی» تعبیر می کنند. حالتی که شدت و ضعف و زمینه های به وجود آمدن آنها در افراد مختلف متفاوت است، اما عامل آن در هر حال چیزی جز خشکیدن نهال امید در وجود انسان نیست.


با توجه به اهمیت و نقش اساسی امید به آینده و انتظار فرج در زندگی انسانها مکتب اسلام تلاش نموده است با تقویت این روحیه، تلاش و سرزندگی جوامع اسلامی و مسلمانان را به نهایت درجه خود رسانده و آنها را در هر زمان پویا و پایدار نگهدارد.


به نظر می رسد امید به آینده و انتظار فرج به دو معنا در آموزه های دین اسلام به کار رفته است:


>انتظار به معنای عام


>انتظار به معنای خاص


انتظار به معنای عام


در این معنا مکتب اسلام تلاش کرده است که از یک سو با فضیلت بخشیدن به «انتظار گشایش» و امید به آینده و از سوی دیگر با نکوهش یأس، ناامیدی، دلسردی و دلمردگی، روحیه تلاش و تکاپوی سازنده را در افراد جامعه اسلامی زنده نگهدارد و از ایجاد حالت یأس و ناامیدی در زندگی شخصی مسلمانان جلوگیری کند.


اهتمام اسلام به این معنای عام از انتظار و امید به آینده تا بدان حد بوده که از یک سو امید به فرا رسیدن گشایش از سوی خداوند در زمره برترین اعمال برشمرده شده و از سوی دیگر یأس و ناامیدی از رحمت خداوند از جمله گناهان کبیره به شمار آمده است.


شاید بتوان گفت بسیاری از روایاتی که در آنها به فضیلت «انتظار فرج» به طور کلی و بدون ذکر متعلق فرج اشاره شده، به اصل تقویت روحیه امید به آینده و مقابله با حالت ناامیدی و بدبینی نسبت به آینده نظر داشته اند، که از آن جمله می توان به این روایات اشاره کرد:


1-1. از رسول گرامی اسلام (ص) نقل شده است که:


من رضی عن اللَّه بالقلیل من الرزق رضی اللَّه عنه بالقلیل من العمل و انتظار الفرج عبادة. [4] .


هر کس نسبت به رزق کمی که خداوند به او داده خشنود باشد، خداوند نیز نسبت به عمل کمی که او انجام می دهد خشنود می گردد و انتظار گشایش عبادت است.


1-2. امام علی (ع) در بخشی از روایت مفصلی که در آن به چهارصد مورد از اموری که برای صلاح دین و دنیای مؤمن


شایسته است، اشاره می کنند؛ پس از توصیه به طلب رزق در بین طلوع فجر و طلوع شمس می فرمایند:


انتظروا الفرج، ولا تیأسوا من روح اللَّه، فإن أحبّ الأعمال إلی اللَّه عزّوجلّ انتظار الفرج. [5] .


1-3. آن حضرت در بخش دیگری از روایت یاد شده پس از اشاره به این مطلب که ناشکیبایی در هنگام بروز ناگواریها موجب از بین رفتن اجر انسان می شود، می فرماید:


... أفضل اعمال المرء انتظار فرج اللَّه عزّوجلّ. [6] .


برترین کارهای انسان، انتظار گشایش از سوی خداست.


1-4. امام صادق (ع) نیز در ضمن سفارشهای خود به ابوحنیفه می فرمایند:


... و أفضل الأعمال انتظار الفرج من اللَّه.


برترین کارها انتظار گشایش از خداست. [7] .


انتظار به معنای خاص


در این معنا، انتظار گشایش و امید به آینده از حالت امری محدود، سطحی و فردی خارج شده و تبدیل به امری گسترده، عمیق و اجتماعی می گردد.


در توضیح این مطلب باید گفت: تعالیم ادیان الهی و به ویژه دین مبین اسلام، دقیقاً بر گرایشهای درونی انسانها تکیه دارد و اهداف و برنامه های آنها براساس همین گرایشهای درونی و ویژگیهای فطری سامان یافته است و در این میان نقش دین تنها جهت دهی، توسعه و تعمیق این گرایشهاست.


در موضوع مورد بحث نیز دین مبین اسلام با توجه به اینکه امید به آینده و انتظار یک گرایش فطری و جوهره زندگی انسانهاست تلاش نموده که این گرایش را از یک سو توسعه و از دیگر سو تعمیق بخشد.


به این بیان که دین اسلام به همه انسانها می گوید: اولاً، شما فقط منتظر بهبود وضع زندگی خود و اطرافیانتان نباشید و تنها سعادت نزدیکان خود را طلب نکنید، بلکه این انتظار را نسبت به همه افراد جامعه گسترش دهید و چشم انتظار روزی باشید که رفاه، سعادت، عدالت و معنویت نه تنها در شهر و دیار شما بلکه در همه جهان گسترده شود.


ثانیاً، انتظار شما نباید تنها متوجه امور ظاهری، سطحی و محدود زندگی گردد. شما باید انتظارتان را تعمیق بخشید و چشم به راه آینده ای باشید که حقیقت مطلق، عدالت مطلق و معنویت مطلق در جهان حاکم شود.


در این معنا، انتظار تنها به ظهور مردی تعلق می گیرد که اگر بیاید نهایت خوبیها برای همه انسانها در سراسر جهان فراهم خواهد شد. این انتظار به همان اندازه فضیلت و برتری دارد که تحقق متعلق آن.


نگاهی اجمالی به روایاتی که در فضیلت انتظار ظهور امام عصر (ع) وارد شده اند ما را به سطح ارزش این انتظار واقف می سازد:


2-1. امام سجاد (ع) منتظران را برترین مردم همه روزگاران برمی شمارند:


... إنّ أهل زمان غیبته القائلون بإمامته المنتظرون لظهوره أفضل من کلّ أهل زمان. [8] .


آن گروه از مردم عصر غیبتِ امام دوازدهم که امامت او را پذیرفته و منتظر ظهور او هستند برترین مردم همه روزگاران هستند.


2-2. امام صادق (ع) در فضیلت انتظار به معنای دوم می فرماید:


المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمه فی سبیل اللَّه. [9] .


کسی که در انتظار تحقق امر ما (برقراری حکومت اهل بیت (ع)) باشد همانند کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده است.


2-3. آن حضرت در روایت دیگری منتظران ظهور را از زمره «دوستان خدا» برمی شمارند:


طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته و المطیعین له فی ظهوره أولئک أولیاءاللَّه الذین لاخوف علیهم ولا هم یحزنون. [10] .


خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او. آنان دوستان خدا هستند، همانها که نه ترس به دل راه می دهند و نه اندوهگین می شوند.


2-4. امام صادق (ع) در بیانی دیگر منتظران ظهور را با شهیدشدگان در پیشگاه رسول خدا (ص) برابر دانسته، می فرمایند:


من مات منکم و هو منتظر لهذا الأمر کمن هو مع القائم فی فسطاطه. قال: ثمّ مکث هنیئة، ثمّ قال: لا بل کمن قارع معه بسیفه. ثمّ قال: لا واللَّه کمن استشهد مع رسول اللَّه، صلّی اللَّه علیه و آله. [11] .


هر کس از شما بمیرد در حالی که منتظر این امر باشد همانند کسی است که با حضرت قائم (ع) در خیمه اش بوده باشد. سپس حضرت چند لحظه ای درنگ کرده، آنگاه فرمود: نه، بلکه مانند کسی است که در خدمت آن حضرت شمشیر بزند. سپس فرمود: نه، به خدا همچون کسی است که در پیشگاه رسول خدا (ص) شهید شده باشد.


نقش سازنده انتظار


برای درک درست نقش سازنده انتظار و امید به آینده در فرد و جامعه لازم است که ارکان و پایه های اساسی آن را بررسی کنیم.


هر کس با مراجعه به خود و بررسی مصادیق مختلف انتظار درمی یابد که این مفهوم سه پایه اساسی دارد:


1. ناخوشنودی از وضع موجود یا قانع نبودن به آن؛


2. امید و باور به آینده مطلوب؛


3. تلاش در جهت تحقق آینده مطلوب.


بدون تردید، انتظار، چه در معنای عام و چه در معنای خاص آن، زمانی فعلیت می یابد که سه رکن یاد شده محقق شود. کسی که هیچ احساس ناخوشایندی نسبت به وضع موجود خود و شرایطی که در آن به سر می برد ندارد، یا آینده روشنی پیش روی خود نمی بیند و از باور درستی نسبت به امکان تغییر شرایط موجود برخوردار نیست، یا هیچ تلاشی در راه تحقق آینده ای که آن را مطلوب می داند و رسیدن به هدفی که چشم انتظار رسیدن آن است، نمی کند، هرگز نمی تواند در زمره منتظران باشد.


حال اگر بخواهیم با توجه به سه رکن اساسی انتظار، به تحلیل مفهومی انتظار ظهور امام مهدی (ع) بپردازیم و مشخص کنیم که چه زمانی می توان فردی را واقعاً منتظر ظهور دانست، باید به سه نکته اساسی اشاره کنیم:


1. آگاهی نسبت به شرایط موجود و معرفت نسبت به شرایط عصر موعود؛


2. باور به تحقق وعده الهی در مورد آینده جهان و حاکمیت نهایی دین خدا بر سراسر زمین؛


3. حرکت و تلاش در راه زمینه سازی و یا تحقق جامعه موعود.


نخستین شرط انتظار این است که انسان به آن حد از آگاهی و شناخت برسد که بفهمد وضع موجود جهان و مناسبات حاکم بر آن به هیچ وجه خشنود کننده نیست و شرایطی که در آن زندگی می کند تناسبی با عظمت وجودی انسان و شأن او ندارد. این شناخت تنها در صورتی حاصل می شود که آدمی ابتدا شرایط موجود جامعه خود و شرایط جامعه موعود را به درستی بشناسد و آنگاه به مقایسه آنها پرداخته و به داوری بنشیند که واقعاً کدامیک از این شرایط، شایسته مقام انسان به عنوان اشرف مخلوقات است.


شرط دوم باور به سعادتمند شدن جهان و رستگاری بشر در پایان تاریخ است. باور به این حقیقت که جهان بالاخره طعم خوش حقیقت، عدالت و معنویت را خواهد چشید و ریشه هر چه دروغ، ستم، فساد و تباهی است از زمین برکنده خواهد شد.


بدون تردید تحقق شرایط یاد شده مستلزم تلاش فراگیر فردی و اجتماعی در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است. تلاشی که اگر به واقع محقق شود، فرد و جامعه مصداق روایاتی خواهند شد که در آنها منتظران ظهور را با یاوران امام مهدی (ع) و حاضران در صحنه های نبرد عصر ظهور مقایسه کرده و اجر و ثواب و شأن و مرتبه آنها را یکسان دانسته اند.


کلام خود را با ذکر روایتی از امام صادق (ع) به پایان می بریم؛ روایتی که با تأمل در آن می توان همه بایسته های انتظار فرج را دریافت:


إِنَّ لَنا دَولَةً یَجِیی ءُ اللَّهُ بِها إِذا شاءَ. ثُمَّ قالَ: مَن سَرَّهُ أَن یَکُونَ مِن أَصحابِ القائِمِ فَلیَنتَظِر وَلیَعمَل بِالوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الأخلاقِ، وَ هُوَ مُنتَظِرٌ، فَإِن ماتَ وَ قامَ القائِمُ بَعدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ مِثلُ أَجرِ مَن أَدرَکَهُ، فَجِدُّوا وَانتَظِرُوا، هَنِیئاً لَکُم أَیَّتُهَا العِصابَةُ المَرحُومَةُ. [12] .


برای ما دولتی است که هر زمان خداوند بخواهد، آن را محقق می سازد. و آنگاه [امام] فرمود: هر کس دوست می دارد از یاران حضرت قائم، باشد باید که منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که منتظر است، پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم، به پا خیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنید و در انتظار بمانید، گوارا باد بر شما [این پاداش] ای گروه مشمول رحمت خداوند!


پینوشت:


1. ر.ک: دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ذیل کلمه «انتظار»؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی ذیل کلمه «انتظار».


2. المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج77، ص173، ح8.


3. تنبیه الخواطر، ج1، ص272. به نقل از: محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخی، ج1، ص184، ح675.


4. المجلسی، محمدباقر، همان، ج52، ص122، ح3.


5. همان، ج10، ص94.


6. همان، ص99.


7. همان، ج75، ص208، ح77.


8. همان، ج52، ص122، ح4.


9. الصدوق، محمدبن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص645، ج6.


10. همان، ص357، ح52.


11. المجلسی، محمدباقر، همان، ص126، ح18.


12. النعمانی، محمدبن ابراهیم بن جعفر، کتاب الغیبة، ص200، ج16؛ المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج52، ص140، ح50.



کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

آثار تربیتی انتظار

 مقاله مهدوی

آثار تربیتی انتظار ۰ نظر

موعود:

با سپاس از اینکه اجازه فرمودید خدمتتان برسیم و از محضرتان استفاده بکنیم. موضوع اصلی بحث مساله آثار تربیتی انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اینکه چه اراده ای از این مفهوم می شود، دیدگاههای متفاوتی هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با دیدگاهی با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومی خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همین مفهوم هم مشی اجتماعیش را شکل داده است. با توجه به اهمیت مساله و اینکه هر مفهومی که ما از انتظار فرج اراده بکنیم، در عمل اجتماعیمان تاثیر می گذارد، به عنوان اولین سؤال بفرمائید که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چیست و حضرت عالی دیدگاههای مختلفی را که در این زمینه هست چگونه ارزیابی می کنید؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

بسم الله الرحمن الرحیم، هر مطلب مفید و مثبتی قابل تحریف است، می شود با اندک تصرفی، اندک دخالتی مطلب را ازمسیر خودش منحرف کرد، شیطان کارش همین است که یک مطلب اصیل را وارونه کند، دین برای یک امری است، شیطان از دین چیز دیگری می سازد. این همه کسانی که انسانهای بسیاری را منحرف کرده اند، یعنی دین جعل کرده اند، حقیقت دین را مسخ کردند، شد یک چیزی که شیطان پسند باشد، انتظار هم از این قبیله مستثنی نیست، شیاطین بهترین کارشان برای خودشان همین هست که انتظار را از معنی اصلی خودش دور کنند، معنی انحرافی برایش درست کنند، پس معنی اصیل انتظار را ببینیم چیست تا معنی انحرافیش مشخص بشود.

معنی اصیل انتظار این است که انسان در خودش زمینه آمادگی برای اطاعت و پیوستن به آن حضرت را پیدا بکند و همچنین زمینه را برای آن حضرت آماده کند. یعنی هم خودش آماده باشد برای پیوستن به آن حضرت، هم برای آن حضرت زمینه سازی بکند. بعضی ها یک بعد انتظار را گرفته اند و آن اینکه می گویند آن حضرت تا نیاید امور اصلاح نمی شود اما اینکه آیا لازم است که ما کاری کنیم تا برای آن حضرت زمینه هموارتر بشود، این را می گویند به ما مربوط نیست، این برداشت غلطی از انتظار است، این یاس است، این انتظار نیست. می گویند از دست ما کاری ساخته نیست. صاحبش می آید خودش امور را اصلاح می کند، خیر از دست شما کاری ساخته است، بعضی جایگاه تقدیر را و جایگاه مقدرات را نشناخته اند، جایگاه تقدیر و مقدرات این نیست که از انسانها سلب اختیار کنند، سلب قدرت کنند، تقدیر جای خودش را دارد، قدرت و اختیار انسان هم جای خودش را دارد و به دلیلی که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، این زمینه انتظار فراهم می شود. چرا؟ چون آن روزی که آن حضرت می آید اینطور نیست که ایشان از انسانها، سلب قدرت می کند و انسانها را به راهی که می رود مجبور می کند، اگر بنا بر چنین کاری بود نیاز به انتظار نبود، در همان سال وقتی که ایشان چهار ساله بودند، نه، وقتی که ایشان ده یازده ساله بودند یا پانزده ساله بودند یا بیست ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام می شد نیاز نبود که این همه زمان بگذرد و قرآن مکررا می فرماید:

«انلزمکموها و انتم لها کارهون » [1] .

با اینکه شما بدتان می آید و کراهت دارید، شما را به قضیه ملزم بکنیم؟ یا می فرماید:

«انما انت مذکر لست علیکم بمصیطر»; [2] .

«لست علیهم بوکیل » [3] .

پس این مجموعه ها نشان می دهد که آن حضرت در انتظار مساعد شدن شرایط و اذن پروردگار جل و اعلی است، پروردگار متعال هم برنامه اش این نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غیبت، جزء این آیه هستند: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » [4] .

آن روزی که غیبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم یک کاری کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزی که حضور پیدا بشود قبلش مردم عوض شده اند، «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم » [5] .

یا می گوید: «ان عدتم عدنا» [6] .

اگر شما برگردید ما برمی گردیم، گاهی هم در توبه را باز می کند و خدا لطفی می کند در آنجا و می گوید: «تاب علیهم لیتوبوا» [7] .

ملاحظه وضعیتشان و ضعفشان را کرده است، نظری کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جایگاه خودش را دارد. پس اصل غیبت که شروع شد از ناشکری شروع شد، کاری با امام یازدهم کردند شیعیان که با هیچ کدام از امامان نکردند، یک نامه ای به ایشان نوشتند که پولهایی را که ما خدمتتان فرستادیم شما بیلانش را به ما بگویید در «تحف العقول » حضرت پاسخشان را اینطوری دادند که اگر این امامت امر مستمری است چرا این سؤال از یکی از پدران من نشد، چرا آنها متهم به این معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذیرفت و دستور فرمود پرده سیاهی در اتاق ایشان آویختند، مردم می آمدند از پشت پرده سؤال می کردند و می رفتند. این هم پرده غیبت است. این حرکت است، چون خدای تعالی می توانست آسمانها و زمین رادر یک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفرید، در روایت داریم که ای برای «اناته » است، «تانی » است، خداوند «تدرج » را دوست دارد، این متین تر است. پس اول غیبت کبری است با نواب لاعلی التعیین [غیرمعینی]، که حضرت دیگر تعیین نمی کنند، قلوب مردم به سمتی برود و آمادگیشان و ساخته شدنشان برای ظهور، معنای انتظار این است که هم خودش را فرد آماده کند برای پیوستن به آن حضرت، و هم دیگران را برای این کار تشویق کند و برای این کار تمهید مقدمات کند. در یک مصداق کوچک می شود اینطوری مثال زد، امام راحل، قدس سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بیاید ایران، همکاری با او می کردند با اینکه در بینشان نبود، نوارش را تکثیر می کردند، صحبتش را اشاعه می کردند، ذکر خیر او می کردند، اطلاعیه به نفعش می دادند، کار برایش می کردند، تا امام رفتند به پاریس. باز هم مردم در اینجا تظاهرات می کردند، راهپیمایی می کردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاری بکند، این نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتیجه اش این شد که آمد. ظهور هم مثل همین است، در قبل از ظهور هم باید، اینهایی که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج بشوند. آنچنان تبلیغ کنند، ترویج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، یک امر شایع و رایجی بشود. این می شود انتظار حقیقی. بعضی ها می گویند ما چکار داریم که می آید ما خودمان اصلاح می کنیم، این غلط است، این عینا مثل قضیه دعاست، فرد می گوید من در مساله روزی باید کار کنم، دعا یعنی چه، یکی دیگر می گوید، دعا می کنم، کار یعنی چه؟ اما دستور این است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روایت داریم چند دسته دعایشان مستجاب نیست، یکیش این است که کسی در خانه بنشیند و بگوید «اللهم ارزقنی » می گوید خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اینها وسایل روزی است، صلاح دانستم می دهم، می روی بیرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوری، در مساله انتظار تلاشمان را باید بکنیم، دعا هم باید بکنیم، دعای برای تعجیل ظهور و تلاش برای آن. خداوند متعال نمونه دعای مستجاب را اینجوری می گوید، موسی علیه السلام، وقتی رسید به چاه دید که عده ای در اطراف چاه جمع شده و می خواهند به گوسفندانشان می خواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ایستاده اند و منتظرند. آمد پیش آنها و گفت شما چه چیزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء» [8] .

گفتند: جلوی چشم این چوپانها آب نمی دهیم، تا اینها بروند «فسقی لهما» رحم کرد به اینها و برایشان آب کشید، «ثم تولی الی الظل » [9] .

در آفتاب نایستاد و دعا کند، می خواست در حال خودش باشد. از این جهت رفت توی سایه، «فقال رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» [10] .

کارش را کرد، بعد دعایش را هم کرد، ما داریم در روایت «ارحم ترحم » رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش برای دیگران، اما فرج شد برای خودش، از این جهت می گویند دعا کنید برای فرج ما که فرج می شود برای خودتان، موسی، علیه السلام، آب کشید برای دختران شعیب اما فرج شد برای خودش، در آن وقتی که درخواست می کرد «لما انزلت الی من خیر فقیر» ما نمی دانیم چه خیری می خواهد، علی، علیه السلام، می داند، می فرماید: «والله ما ساله الا خبزا یاکله » [11] .

منظور موسی از خبز یک تکه نان بود، یک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان یاکل بقلة الارض و لقد کانت خضرة البقل تری من شفیف صفاق بطنه » [12] .

از زیر پوست شکمش سبزی علف پیدا بود، پیداست که همه چربی بدنش آب شده بود در این مدت، این خیلی حرف است که علی،علیه السلام، می فرماید: سبزی علف از زیر پوست شکمش پیدا بود، موسی علیه السلام چقدر پوستهایش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با این همه علف خوردن به کسی نگفت یک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسی را نشان می دهد. خوب گاهی انسان از خدا یک پاره نان می خواهد، او به اندازه حاجتش می خواهد خدا به اندازه کرمش به او می دهد. خدا برای او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتیاجات عمده جوانان ما این چهار تاست، شغلی، خانه ای، همسری، بعد هم برای ادامه تحصیل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اینها را برای موسی علیه السلام فراهم کرد. اول گفت: «انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین » [13] .

همه می روند سراغ فردی که او پیشنهاد کند به پدر زن، پدر زن پیشنهاد می کند به داماد، یکی از این دو تا دختر را می خواهم به تو بدهم، این از زنش، «علی ان تاجرنی ثمانی حجج »; [14] .

هشت سال برایم کار کنی، این هم از شغلش، الان که می خواهد دست توی این سفره بکند بر اساس قرارداد است، میهمان نیست، تصدقی و اعانت و اینها نیست، از همین امشب غذایی که می خواهد بخورد بر اساس این است که می خواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجیر اینهاست باید به اجیر مسکنش را هم بدهند، چون کار می کند، در مقابل کار مسکن می گیرد و زن می گیرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اینها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهی بهتر از شعیب و دانشگاهی بهتر از تربیت پیغمبر، شما دانشگاه تربیت معلم یا تربیت مهندس دارید اما اینجا دانشگاه تربیت پیغمبر است، خوب او یک تکه نان خواست، اینطوری بهش دادند، خدا به ما می آموزد عمل کنید، دعا هم کنید، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگوید من تلاش می کنم برای آن حضرت، دعا نمی کنم، اشتباه می کند. هرکس بگوید من دعا می کنم، کاری از دست ما ساخته نیست، ما فقط نشسته ایم. پس آنها انتظار افراطی و تفریطی و این هم حد وسط، حد اعتدال، این نوع انتظار، اثر تربیتی اش این است که من می گویم. من برای اصلاح عالم، هر کاری را مقدورم شد می کنم، هر چه را که نتوانستم او می آید تکمیلش می کند، ما می خواهیم این عالم را بسازیم، هر اندازه اش را که بتوانم می کنم، او می آید تکمیل می کند، من وقتی که بدانم که این کار من دیگر کسی دنبالش را نمی آورد، انگیزه کار کردن از من گرفته می شود، وقتی که من می دانم بالاخره دیگران می آیند و این امور درست می شود، من هیچ نگران نیستم، چقدر از کار را می کنم، طلبه تربیت می کنم که برود انصار ایشان بشود. چون می دانم که آقا بعدا از اینها استفاده می کند. هیچ نگرانی نیست، خستگی، افسردگی حاصل نمی کند، اثر دیگرش این است که انسان در حین انتظار این حکومتهایی که هست قبول ندارد می گوید اینها طاغوتند، الا یک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بیعت با اینها نمی کند چون منتظر است که با آقا بیعت کند، ببینید کسی که منتظر است از آن سفره بخورد، از این سفره نمی خورد، می گوید سفره ما بعد از این هست. خودش را از این وضعیت سیر نمی کند، حالش، حالت مسافر می شود، آن حال منتظر است، حال منتظر یک حال قائم است نه یک حال قائد، ببینید شما نشسته باشید بخواهید از این طرف اتاق نشسته بروید آن طرف اتاق، چقدر طول می کشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخیزید چقدر راحت می توانید کار کنید. توان انسان را انتظار بالا می برد، ببینید بعضی می پرسند مثلا چه کار می کند؟ «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس » [15] .

این کعبه را اینطوری نگاهش نکن. هر که به این کعبه معتقد باشد از جایش برمی خیزد، می گوید دیگران دل به دنیا بسته اند، نشسته اند سر سفره دنیا همین را کرده اند خانه و مسکن، این بیت الله انسان را از خاک بلند می کند، انسان را سراپا بلند می کند، انتظار هم همین طور است، انتظار انسان را سرپا می کند، روحیه به انسان می دهد، یک اثر دیگر انتظار این است که به انسان سنخیت می دهد با آنها، چون به خودش می گوید من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداریم، چه کار کنم؟ قرآن را مشاهده می کند که طالوت گفت که «ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده ». [16] .

خوب می گوید آقا امام زمان علیه السلام هم که قیام می کند اول جنودش 313 نفر است، طالوتیها هم که 313 نفر بودند پس وقتی که در313 این دو تا مشترکند، جنگ بدر هم 313 تا بوده است، پس یک مشترکات دیگری هم دارد. نه همین شرب که به من بگوید هر کس خورد با ما نیست، هر کس نخورد از ماست مواظب می شود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختیارش هست، «الا من اغترف غرفة بیده » تا «من لم یطعمه فانه منی » بشوی، پس انتظار این خاصیت را دارد که دریچه ای است بسوی نور.

انتظار می گوید اصلا آن حال تو این نیست منتظرش شو، و همین می شود نفس کش او، زمینه تنفس او، مثل نماز، نماز برای انسان تنفس است، که این همه فانی، این همه کوچک، این هم یکجور دیگر بازی، یک طرفی هست که انسان با آن بازی نکند، وگرنه این همه عالم را ببیند، اگر این نماز نباشد، این انسان دق می کند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق می کند. پس اثر روحی می گذارد، اثر تربیتی می گذارد، اثر اخلاقی می گذارد و بالاتر از همه ایشان گفته اند: شما دعا کنید برای تعجیل فرج ما که همین کار، فرج خود شماست.

موعود:

ببخشید در صحبتهای شما نکته ای بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهایی که در زمان غیبت وجود دارند، این نکته ممکن است این سؤال را پیش بیاورد که پس حرکتی که در کشور ما برای تشکیل یک حکومت اسلامی ایجاد شد، چگونه باید توجیه کرد؟ این حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

جمهوری اسلامی خصلت بالایش همین انتظار است، امام راحل همیشه می فرمود «ما منتظر طلوع خورشیدیم »، «ان شاءالله این حکومت را ما به صاحب اصلیش بسپاریم »، نسبت به غیر این حکومت بله، بگوید آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نیستند، من از اینها نباشم، امانسبت به این حکومت باید معتقد باشد، برای پیوستن به آن حضرت آمادگی داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اینکه کار آن حضرت را این حکومت می کند، خیر، آنطوری که حضرت اقامه عدل می کنند، اینها هم می توانند، نه، اینها می توانند زمینه چینی کنند، چرا، بعضی از امور را هم اینها تجربه کنند که زمینه فراهم بشود، مثلا ما می گوییم ولایت مطلقه فقیه، خوب کسی که به ولایت مطلقه فقیه معتقد بود و راضی شد به ولایت مطلقه امام به طریق اولی حاضر می شود که برای غیر معصوم ولایت مطلقه قائل بود و اینطوری از آن اطاعت کرد، تمرینی می شود برای اطاعتش از معصوم و معمولا هم اینطور بزرگان وقتی که می آیندیکضرب نمی آیند، یک امتحانی می کنند، یک آزمایشی می کنند، یک سر و چشمی آب می دهند و بعد می آیند. هر عاقلی اینطوری است، امام حسین،علیه السلام، وقتی که کوفیان این همه نامه نوشتند، مسلم بن عقیل را فرستاد که سالی که نکوست از بهارش پیداست، با ایشان چه کنند. معلوم می شود که با آن حضرت چه می کنند. امام راحل را که برای این امت فرستادند مثل مسلم بن عقیل بود، اگر با او خوشرفتاری می کردند پیدا بود که می شد برای آن آقا هم اینها مریدهای خوبی باشند. واقعا هم مردم برای امام مریدان خوبی بودند، استقبالی از او کردند پنج میلیونی. وقت رحلتش هم بدرقه ای کردند بیشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعایت احترام فتوایش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و می گفتند مرجع هرچه بگوید، هشت سال جنگیدن را لازم کرد، آدم یک روز بجنگد، دو روز بجنگد، یک ماه، یک سال، آن هم با دست خالی، اینها همه اش پیداست که آن وفاداری که به آن حضرت کردند برای این حضرت هم می کنند.

موعود:

وقتی که ما معارفی را که از ائمه معصومین،علیهم السلام، در مورد انتظار به ما رسیده است مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم که تعبیرات خیلی بلندی در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبیری مثل اینکه «افضل العبارة انتظارالفرج ». این موضوع این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که حالت یک انسان منتظر با حالت یک انسان غیر منتظر چه تفاوتهایی دارد؟ چه چیزی به انتظار این فضیلت را بخشیده که «برترین عبارتها» شده است؟ اصولا وجه ممیزه انسان منتظر چیست؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کسانی که اهل دنیا هستند قصد اقامت کرده اند، کسانی که اهل آخرت هستند توی دنیا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار می کند؟ مسافر مثلا می خواهد برود کشور عربستان، می خواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمی خواهد برود حج و برگردد، یک کسانی هستند که می خواهند بروند خارج و بمانند و دیگر برنگردند، اینها چه کار می کنند، همین ها کافی است برای مطالعه کار، اینها همه چیزشان را دلار می کنند، فرششان، باغشان، تجارت خانه شان، همه شان را پول می کنند می گذارند توی بانکهای خارج، کسی هم که اهل آخرت است، همه را می فرستد توی بانکهای آخرت، اینجا مصرفش نمی کند، پس آن کسی هم که معتقد است به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش این است که همه چیزش را تبدیل به جنس ارز آن کشور می کند، انتظار هم همین حال را به انسان می دهد که شاید امشب آمد، شاید امروز صبح آمد، در روایات نگفته اند که آقا ده سال دیگر می آید، بیست سال دیگر می آید، راوی می گوید که به آقا امام صادق،علیه السلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم می خواهد بخوابم اما می ترسم که خورشید از مغرب طلوع کند (چون در روایت است که از علائم است) اگر خورشید از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اینکه می خواهم نگاه کنم ببینم از کدام طرف طلوع می کند امروز روز ظهور است. الان شمشیرم را بردارم و آماده باشم برای قیام، خوابم نمی برد، حضرت فرمودند: نه بگیر بخواب. روزی که باید آفتاب بزند از مغرب سپیده اش هم از مغرب می زند، ببینید آقا چطوری با این حرف زد، نگفت آقا این قضیه مربوط به حالا نیست مربوط به نوه پشت چندمی من است، ایشان که اینقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش می گشت آقا حالش را به هم نزد، گفت حال خوشی دارد بگذار در حال خودش باشد، حال انتظار قربی داشت. حضرت آب سرد نریخت رویش. از این جهت بسیاری می گفتند همین امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمی گفتند، می گفتند شاید همین جمعه آمد، این حالتی که آنها می خواستند این بوده است که انسان آمادگی خودش را حاصل کند، خوب وقتی که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگی برسد، پشیمانی ندارد، می سازد انسان را از نظر اخلاقی.

موعود:

یکی از مسائل مهمی که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگی و مسائلی است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفاده ای می توانیم از ترویج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدویت و انتظار برای اصلاح وضعیت فرهنگی، بخصوص جوانان داشته باشیم. با ترویج فرهنگ انتظار چه تاثیری می توانیم بگذاریم در اصلاح جوانان و هدایت آنها به طریقی مطلوب؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

فرهنگ انتظار ولایت انسان را حفظ می کند و با ولایتش انسان هر چه بخواهد بشود، می شود «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» [17] .

ولایت است که سبب می شود که انسان از ظلمت به سوی نور بیاید این وقتی که انتظار آقا را دارد چهره ولایت در انتظار تجلی می کند، من این را برایتان توضیح بدهم یعنی چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسی به نام زید می خواهد توی اتاق بیاید، هرکسی نسبت به زید موضعی می گیرد. آنکه از زید طلبکار است می گوید به او بگویم و طلبم را از او بگیرم، او که به زید بدهکار است یا می خواهد از زید فرار کند که زید را نبیند یا می خواهد بدهیش را به او بپردازد، خلاصه هرکس یک جوری با او برخورد می کند. وقتی که می گوییم ولایت، وقتی که امام حاضر است، ولایت یعنی اطاعت، وقتی که امام غایب است، نیست که از او اطاعت کنی، انتظارش را که می کشی ولایت در همین انتظار تجلی پیدا می کند. وقتی که ولایت آمد همه چیز می آید،اول ولایت بعد نماز، این ولایت است که به نماز روح می دهد، چطور می گوییم اول لباس غصبی نباشد بعد نماز، زمین غصبی نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولایت است.

پی نوشت:

1. سوره هود(11)، آیه 28.

2. سوره غاشیه(88)، آیات 22-21.

3. سوره انعام (6)، آیه 66.

4. سوره رعد (13)، آیه 11.

5. سوره انفال، آیه 53.

6. سوره اسراء(17)، آیه 8.

7. سوره توبه(9)، آیه 118.

8. سوره قصص(28)، آیه 23.

9. همان سوره، آیه 24.

10. همان آیه.

11. فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 507، خطبه 159.

12. همان جا.

13. سوره قصص(28)، آیه 27.

14. همان آیه.

15. سوره مائده(5)، آیه 97.

16. سوره بقره(2)، آیه 249.

17. سوره بقره(2)، آیه 257.

آخرالزمان و امام مهدی (عج)

 مقاله آموزشی

آخرالزمان و امام مهدی (عج) ۰ نظر

ظهور موعود الهی و منجی بشر متضمن دو عنصر اساسی و به هم پیوسته است: زمان دوران این تحول در رویداد جهانی (آخرالزمان) و وجود شخص منجی و متکفل این امر عظیم (امام مهدی، علیه السلام).


«آخرالزمان » اصطلاحی است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معنای آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایی قیامت. در فرهنگ اسلامی، آخرالزمان هم دوران نبوت پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، تا وقوع قیامت را شامل می شود و هم دوران غیبت و ظهور مهدی موعود، علیه السلام، را. در دوران معاصر، عده ای از مفسران و متفکران مسلمان از قبیل: مرحوم علامه طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری، سید قطب، محمد رشیدرضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتی از قرآن کریم (اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی حق بر باطل را به رغم جولان دائمی باطل به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کرده اند و آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعی فلسفه تاریخ می دانند و به اعتقاد ایشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایی تکامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان، چنین آینده ای امری است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به «حوادث واقعه » بنگرند، بلکه با حالتی پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانی و آگاه از تحقق اهداف تاریخی انتظار، باید سرشار از امید، آمادگی و کوشش در خور این انتظار مقدس باشند. در چارچوب این برداشت، آخرالزمان قطعه معینی از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن حرکت تکاملی تدریجی خود را تا تحقق وعده الهی ادامه دهد. [1] در حالیکه در کتب علمای متقدم همچون «کمال الدین » شیخ صدوق و «کتاب الغیبه » شیخ طوسی، رحمة الله علیه، چنین تفسیری از تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امری است غیر عادی که در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع می گردد و به تحولات قبلی جامعه انسانی مربوط نمی شود. [2] .


در نظر متاخران بینا بودن در مورد «نشانه های زمان » و ارزیابی رخدادها، در پرتو پیشگویی های آخرالزمانی که در جامعه جریان دارد، ضروری است. کما اینکه بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که جامعه انسانی اینک در آخرین مرحله غفلت از «ذات » و در اوج تحمل «جوهر مادی » و «کمیت منطوی در کثرت » قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پیشتر می رود; درک جمعی او از خیر و عدل مطلق مفهوم تر و شفاف تر می گردد.


شناخت «آخرالزمان » یا فرجام شناسی (Eschatologie) در ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتی نیز حائز اهمیت است.


با عنایت به آنچه بیان شد، «آخرالزمان » پایان همه چیز نیست، بلکه ترمیم جهان است. گویی جهان ناگهان تعادل خود را باز می یابد و به حالت اولیه باز می گردد. همه آشفتگیهای ممکن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتی آشفتگی مطلق است که فی نفسه و با دیدی افتراقی ملاحظه شود. ولی چنانچه این بی نظمیها در قبال نظم کل که سرانجام همگی به آن باز می گردند، قرار گیرد جنبه منفی خود را از دست می دهد و جزو عوامل مقوم و به یک معنی فانی در مرحله ظهور می شود.


به تعبیر «رنه گنون » در کتاب «آخرالزمان یا عصر سیطره کمیت » دوران دجال نهایت ظلم و شر است، ولی امر شر و منحوس ناپایدار و موقت است - هر چند که نمی توانست جز آنچه واقعا هست چیز دیگری باشد - و فقط جنبه خیر و سعادت که پایایی و قطعیت دارد و به سامان می رسد، به قسمی که محال است سرانجام غالب نشود.


نگاهی به دردها و آلام بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمی چنین می نمایاند که در میان همه خواسته های ضد و نقیضش، امروز یکی هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژیمهای سیاسی یکصدا خواهان «آزادی »اند. آزادی برابر با حضور ضرورت حقیقت در وجود آدمی. «آزادی »ای که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم می آورد. آزادی رهایی بخش [3] و مقوم اندیشه و حکمت. رهایی انسانی که می خواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادی اصیل و واقعی که نهفته در اطاعت حق است. از این رو دستیابی به سعادت به معنای دستیابی به رحمت و عدالتی است که خداوندآن را مقررکرده است.


زندگی در جهانی متعالی است که در آن آدمی به کمال حقیقی و واقعی اش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان (aneiety) که می داند نمی تواند امنیت حقیقی را با سازمان دادن به زندگی شخصی و اجتماعی به دست آورد. وقایع و مقدراتی وجود دارند که آدمی نمی تواند آنها را در زیر قدرت خود بگیرد. نمی تواند کارهای خود را دوام بخشد، زندگی اش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هیچگونه امنیت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقیقا همین نگرانی اصیل است که باعث می شود انسانها با تمام وجود در آرزوی امنیت باشند. [4] .


چرا امروز که فن آوری و توانایی بشر نسبت به قرون گذشته و دهه های قبل پیشرفت چشمگیر و غیر قابل مقایسه ای نموده است و مباحثی همچون دموکراسی، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنی و... بمراتب بیش از گذشته با ابتنای به تحلیلها و فلسفه های گوناگون مطرح می شود، با این همه در غرب پیشرفته و فرهیخته سخن از هبوط آدمی، ظهور نیست انگاری و بلایا و مصائب جهانی، سر در گمی بی پایان آدمی در ساختار و دستور زبان و واژه های کلامی، مجهول انگاری جهان، پیچیدگی روزافزون شناخت هستی و دور از دسترس شدن تدریجی آن، افزایش مستمر تراژدی بشری، حاکمیت روز افزون عقلانیت ابزاری، از دست رفتن آخرین رمق حیات معنوی جهان و تبدیل شدن انسان به توده ها (Mass)، عصر غیبت ساحت قدس و فرا رسیدن زمانه شب عالم و... می شود؟


آیا در نظم کنونی ارباب و رعیتی مدرن! شوریدگی اندیشه بشری و تلاطم بی وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفی، روانشناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی و... و افزایش سهمگین میل به قدرت و استیلای بر دیگران و تعارضات و مناقشات بی معنا و... و نهایتا سرخوردگی از همه چیز، رو به فزونی نیست؟


شاید تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدی، علیه السلام، پایان همه این آلام در طرفة العین و به یک نگاه و اشاره ایشان است. این البته از توان ایشان به دور نیست; اما شاید تحقق امر صورت دیگری نیز داشته باشد. اگر گفته می شود که بسیاری از ابواب علم تا کنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد; گشایش این ابواب چه منظری را پیش روی آدمی می نهد؟ گسترش «ظهور ولایت » در سراسر جهان و استقرار یکپارچه و فراگیر آن چه آثار و برکاتی دارد؟


چه تغییر و تحولی در افکار و اندیشه ها و کنشها و واکنشهای فردی و اجتماعی انسان عصر ظهور پیش خواهد آمد؟


آیا در روزگار «ظهور ولایت » نمی توانیم شاهد درمان اساسی روان آدمی و اعطای «آزادی »، «امنیت » و «آرامش » واقعی باشیم؟


آیا نمی توان تصور نمود که مغز شیرین «ایمان » و کنه عفن «گناه » برملا می گردد و هم او، مفاهیم متعالی «زیبایی »، «زندگی » و حتی «اسلام » را نه در قالب الفاظی چند، بلکه با غوطه وری در عمق و ذات آنها تبیین می کند و شهد «حیات طیبه » را در کام تشنه انسانها فرو می چکاند و عصر روشنایی را آغاز کرده، سر در گمی او را پایان بخشیده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالی انسان متکی به ایمان - و نه بی اختیار در امواج توده ها و مسیطر بر عقلانیت ابزاری و نه محکوم آن - خواهد بود؟


درباره حضرت مهدی، علیه السلام، کتابهای فراوانی در میان مسلمانان نگاشته شده که در برگیرنده موضوعات ذیل اند:


آیات و احادیث مربوط به ابعاد مختلف زندگی حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات ادیان، ولادت، غیبت، طول عمر، نواب اربعه، راه یافتگان به حضور ایشان، توقیعات مبارکه، ضرورت شناخت ایشان، فلسفه مهدویت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظایف منتظران، اصحاب و یاران، عصر ظهور، رجعت، ادعیه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر [5] و... اما تردیدی نیست که بیشترین و دقیق ترین سهم به مؤلفان شیعی اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بیت، علیهم السلام، جزئیات بیشتری را درباره این موعود عظیم و دوران ایشان ارایه می نماید.


و اما اینک که در مرحله تحولات وسیع و پیچیده ای در سراسر جهان در پرتو نهضتی مبتنی بر انتظار شیعی قرار داریم، سنجش وضعیت و موقعیت، ضرورتهای دیگری را نیز ایجاب می کند. زیرا به تشریح نظری، جامعه شناسی و فلسفی موضوع نیازمندیم، هم به صیرورت اعتقاد به مهدویت در میان ادیان الهی و تذکر بر تحریف و غفلتی که صورت گرفته است و به تعبیر قرآنی، «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم » [6] ، و هم تبیین ضرورت شناخت و بیان مشخصات دقیق امام، علیه السلام، و برنامه های ایشان و بویژه ارایه ترکیبی از انتظار ظهور با سرنوشت بشر زمان غیبت در فرایند عملکرد اجتماعی امروز. باید توجه داشت در این جایگاه بسیار مهم و حساس، باید از راه ترکیب داده ها به نحو صحیح و خردورزانه و با پیراستن آن از خرافات و اوهام و قشری گری، همراه رویکردی عمیق به اصل مظلوم «ولایت » و بویژه درک درست از «غیبت ولی خدا» و اثرات آن در زندگی فردی و اجتماعی، مجموعه ای را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآنی و تعالیم و سنت اهل بیت، علیهم السلام، ظرافتها و نحوه حفظ ایمان در دوره آخرالزمان و غیبت را نیز مشهود سازد.


کتاب «امام مهدی، علیه السلام، از ولادت تا ظهور» با هدف معرفی این وجود عالیقدر به خامه استوار دانشمند فقید و محقق بزرگوار، مرحوم سید محمدکاظم قزوینی در 24 فصل به شیوه ای تحقیقی و پر احساس به عربی نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقای دکتر «حسین فریدونی » به فارسی برگردانده شده است.


کتاب مزبور که از تبویب مناسبی برخوردار است مطالب ارزنده ای درباره نام و نسبت حضرت مهدی، علیه السلام، بشارت به وجود مقدس ایشان، تولد و نهان زیستی کوتاه مدت و نایبان چهارگانه و دیدارکنندگان ایشان در آن ایام، یبت بلندمدت و دیدار کنندگان حضرتش در این ایام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهدیان، نحوه ظهور و استیلای ایشان بر قدرتهای روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامداری و پایان عمر مبارکشان را به خوانندگان ارایه می نماید.


کتاب با استفاده از تجربیات کتب قبلی، از منابع ارزنده و دست اولی برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سلیقه وافر ایشان به نحو آراسته و پاکیزه ای حروف نگاری و صفحه آرایی شده و با فهرستهای متعدد تکمیل گردیده است.


از جمله خصوصیات کتاب و روش مؤلف چنین است که تقریبا اکثر احادیث و اخبار مربوط به حضرت مهدی، علیه السلام، را آورده و سپس آنها را تحلیل و بعضا تاویل و تفسیر می کند. اما کمتر حدیثی را از حیث رجال سند مورد بررسی قرار می دهد. هر چند که اتکا بر اخبار، روش اصلی مؤلف محترم است اما نکته در خور توجه آن که در همین چارچوب نیز سعی بر ارایه منطقی روایت و یا تاویل عقلانی آن می نماید. در بخش «زندگی جامعه در عصر ظهور» مباحثی مطرح شده است [7] که بعضا از پشتوانه روایی و استدلالی محکم و روشنی برخوردار نیست و بیشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما باید توجه داشت علاوه بر آنکه اعتبار و سندیت برخی از این روایات قابل تامل است، به تعبیر برخی بزرگان، بسیاری از شرایط و یا علایم ظهور قطعی نیست و بدایی و تغییر یافتنی است. زیرا چه بسا، مردم با توجه به این شرایط خود را در زمان امکان ظهور احساس نکنند در حالیکه توجه مستمر به امام، علیه السلام، و درخواست ظهور ایشان به هیچ وجه نباید محدود به شرایط و اوضاع خاص باشد. این امری است که تنها به اراده خدای یکتا بستگی دارد و لذا باید تحقق آن را از مشیت الهی بی آنکه مانعی در کار باشد، درخواست نمود. از مهمترین مباحث درباره امام عصر، علیه السلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنایی با تعهدات و وظایفی است که در قبال ایشان داریم. این تعهد و عمل به آن در عنوان «انتظار» خلاصه می شود و درک و تحلیل عمیق آن، بویژه شناخت دوران غیبت - که خود ابتلایی بزرگ برای بشر بوده است - برای هر مؤمنی ضرورت دارد. اما به نظر می رسد که موضوع اساسی و مهم «انتظار». بیان وظایف مسلمانان در عصر غیبت از جمله مباحث ناگفته این کتاب است. بر این نکته باید فقدان بحث مهم «ضرورت شناخت مهدی، علیه السلام » در اوایل کتاب و موضوع «توقیعات مبارکه امام » را نیز بیفزاییم.


به هر حال، در مجموع کتاب از روح و طراوت ویژه ای برخوردار است که قطعا برخاسته از شیفتگی مؤلف و مترجم محترم به ساحت مقدس امام عصر، علیه السلام، است. بدین سبب مطالعه کتاب مزبور برای طالبان معرفت امام غایب، قطعا مفید و سودمند است همانند اثر دیگر مرحوم سید محمدکاظم قزوینی درباره زندگی حضرت فاطمه زهرا، سلام الله علیها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همین مترجم محترم قرین معنویت و عرض ارادت به ساحت قدس عصمت خواهد بود.


پی نوشت:


1. ر. ک: مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ.


2. ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 134-136.


3. ر. ک: سوره اعراف (7)، آیه 157.


4. مجله ارغنون، ش 5 و6، مقاله عیسی مسیح و اسطوره شناسی، ص 109 تا139.


5. برای آشنایی بیشتر ر.ک: مهدی پور، علی اکبر، کتابنامه حضرت مهدی، علیه السلام، این کتابنامه مشتمل بر معرفی بیش از 2000 عنوان کتاب مستقل به زبانهای مختلف است که در دو جلد و 801 صفحه منتشر شده است.


6. سوره بقره (2)، آیه 146.


7. فصل 21، ص 613 تا 9655. برای آشنایی بیشتر در این زمینه ر. ک: الصدر، محمد، تاریخ، بعدالظهور.




 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

۳۰ شرط امام زمان (عج) برای منتظران ظهور

۳۰ شرط امام زمان (عج) برای منتظران ظهور ۰ نظر

30 شرط امام زمان (عج) برای منتظران ظهور



چه شب ها و روزهای انتظار را طی کردیم و به امید فرجت دعای آمدنت را زمزمه نمودیم...



میلاد عشق در روز جمعه


امام مهدی(ع) در سپیده دم روز جمعه، نیمه شعبان سال 255 هجری قمری برابر 869 میلادی در شهر سامرا در عراق دیده به جهان گشود. البته در سال تولد ایشان اختلافی مطرح است و سال 254 و 256 نیز گفته شده است که می تواند به علت پنهانی بودن تولد ایشان باشد.


حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد مهری کارشناس علوم دینی در گفت وگو با روزنامه کیهان در باب ویژگی های منتظر واقعی امام عصر(عج) می گوید:


«در لغت منتظر به کسی می گویند که چشم انتظار باشد و یا آماده آمدن و ورود کسی باشد.»


وی در ادامه می گوید: «این حالت را می توان به فردی تشبیه کرد که روی زانو در حال تجافی و منتظر قیام امام جماعت برای رکعت بعدی نماز باشد، یعنی نیم خیز و کاملا آماده قیام و همراه شدن با امام جماعت، در واقع یک منتظر واقعی هم باید اینچنین حالتی داشته باشد و هر لحظه منتظر امام غایب (عج) باشد.»


در روایات متعددی آمده است که یک منتظر واقعی باید آداب و اصولی را رعایت کند تا بتواند در جرگه منتظران واقعی امام مهدی(عج) درآید.حجت الاسلام والمسلمین مهری در ادامه همین بحث می افزاید: «بدون شک باید شرایط ویژه ای را رعایت کرد تا بتوان یک منتظر به معنای حقیقی کلمه بود.


بر همین اساس یک منتظر واقعی کسی است که گوش به فرمان امام خود باشد و آنچه که او می گوید و فرمان می دهد انجام دهد و در دوران انتظار به تمام اعمال خواسته شده جامه عمل بپوشاند و در رفتار، گفتار، کردار و تمامی اعمال ریز و درشت خود نظارت و کنترل کامل داشته باشد و مطیع محض امام خود در هر حال و شرایطی باشد.»


 


نشانه منتظران ظهور


در دوران کنونی که زمان غیبت امام زمان(عج) است، ولایتمداری افراد می تواند از نشانه های بارز یک منتظر حقیقی امام غایب(عج) باشد.


حجت الاسلام والمسلمین مهری در این باره می گوید:


«ولایتمداری رکن اصلی نشانه یک منتظر واقعی است این بدان معناست کسانی که ولایت پذیریشان در زمان غیبت از امام و نایب امام بالاتر است به بحث مهدویت و انتظار نزدیک تر هستند.»


این کارشناس علوم دینی با تاکید بر اهمیت فراوان موضوع ولایتمداری افراد در مباحث انتظار می گوید: «در زمان حاضر بارزترین و برجسته ترین نشانه یک منتظر واقعی امام زمان(عج) را باید با محک ولایت پذیریشان سنجید.


افرادی که در برابر نایب امام غایب(عج) می ایستند و مطیع محض و امر او نیستند قطعاً نمی توانند در زمره منتظران واقعی به حساب آیند. به بیان دیگر باید گفت اگر شما ولایت پذیریتان زیر سؤال باشد قطعاً در بحث انتظار نیز نمی توانید در ردیف منتظران حقیقی امام زمان(عج) قرار بگیرید.»


 


وظیفه اصلی منتظران ظهور چیست؟


افرادی که در جرگه منتظران ظهور امام مهدی(عج) قرار دارند قطعاً دارای وظایفی هستند که باید در دوران انتظار انجام دهند.


مریم محمودزاده استاد دانشگاه شهیدبهشتی در این باره می گوید:


«انتظار ظهور حضرت صاحب الزمان(عج) به دو گونه است؛ یکی انتظار اعتقادی و شعاری و دیگری انتظار عملی و فراهم کردن زمینه ظهور آن حضرت.»


وی می افزاید: «اما آنچه که مهم تر و مأموریت اصلی منتظران ظهور است، انتظار عملی و زمینه سازی برای برپایی حکومت عدل جهانی در ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.»


محمودزاده در ادامه به روایاتی اشاره می کند و می گوید: «علی بن محمد از محمد بن علی بن ابراهیم و او از عبدالله بن صالح نقل می کند که گفت: امام زمان(عج) را در کنار حجرالاسود مشاهده کردم که مردم همگی جذب نورانیت وجود او شده بودند، درحالی که ایشان را نمی شناختند چنین مجذوب بودند.»


 


اهمیت شناخت امام غایب


حجت الاسلام والمسلمین مهدی یوسفیان، استاد مرکز تخصصی مهدویت به شناخت امام مهدی و اهمیت آن اشاره می کند و می گوید: «شناخت وجود مقدس امام زمان(عج) بسیار مهم و ارزشمند است، چرا که از یک سو معرفت صحیح امام بر هر فردی واجب بوده و نبود آن، مرگ جاهلیت را به دنبال دارد و از سوی دیگر شناخت بهترین موعود پیامبران و مصلح جهانی و آگاهی از زندگانی او، نقش مهم و تعیین کننده ای در زندگی افراد دارد و حرکت آنان را تنظیم می کند.»


حجت الاسلام یوسفیان می گوید: «این شناخت دو جنبه دارد، اول معرفت شخص آن بزرگوار که او کیست و زندگانی او به چه صورت است؟ دوم معرفت شخصیت ایشان که جایگاه آن حضرت در نظام هستی کجاست و چه آثاری بر آن مترتب است و ما چه وظایفی در قبال امام داریم؟»


 


انتظار فرج در عصر حاضر


روایت است از پیامبر اعظم(ص) که فرمودند: « بالاترین جهاد امت من انتظار فرج است.»

حجت الاسلام والمسلمین محمد مهدی مرادی کارشناس امور فرهنگی و مدرس حوزه علمیه در گفت وگو با گزارشگر کیهان می گوید: « دو نوع انتظار وجود دارد، یکی انتظاری است که سازنده است و دیگری انتظاری است که ویرانگر است.»


مرادی در تشریح این سخنان می گوید: «انتظار سازنده اصلاح گراست و دارای شرایط و ویژگی هایی است. اما انتظار ویرانگر هم همان است که معتقد است باید جامعه را به فساد کشاند تا ظهور حضرت میسر گردد.»


این کارشناس امور فرهنگی به فرهنگسازی در باب مهدویت اشاره می کند و تصریح می کند: «باید با فرهنگسازی در جامعه موضوع مهدویت و انتظار را نهادینه کنیم، امروز خیلی از افراد هنوز با موضوع مهدویت بیگانه و ناآشنا هستند.


لذا یکی از اصلی ترین وظایف در باب مهدویت این است که یک منتظر واقعی در بعد علمی، عقلی و رفتاری پیرو واقعی امام باشد و ایمان و فضایل را در وجودش تقویت کند و در وهله اول به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تمسک بجوید. از حضرت امام صادق(ع) روایت است که فرمودند: خوشا به حال شیعیان ما، همان کسانی که تمسک می جویند به محبت ما در زمان غیبت قائم ما.»


مرادی به روایت دیگری از امام زین العابدین(ع) اشاره می کند و می گوید: «امام سجاد(ع) می فرمایند: هر کس که در زمان غیبت امام زمان(عج) در ولایت ما اهل بیت علیهم السلام ثابت قدم باشد پاداش هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد را به او می دهند. این حدیث بسیار پر مغز از امام چهارم شیعیان نشان از اهمیت بسیار زیاد بحث ولایت پذیری و ثابت قدم ماندن در راه ولایت اهل بیت و نایب امام زمان(عج) دارد.»


 


امر به معروف و نهی از منکر


حجت الاسلام مرادی در ادامه سخنان خود به امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده و تصریح می کند: «از دیگر نشانه های منتظران ظهور این است که بسیار اهل امر به معروف و نهی از منکر هستند و دوست دارند جامعه اصلاح شود، از همین رو این فریضه یکی از ارکان اصلی در باب مهدویت و نشانه منتظران ظهور است.»


مرادی غافل نبودن از یاد امام مهدی(عج) و گوش به فرمان نایب امام بودن را از جمله خصوصیات بارز منتظران ظهور می داند و می گوید: «در زمان حاضر توجه به فرامین نایب امام زمان که همانا مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای مدظله العالی است می تواند منتظران ظهور را به سرچشمه اصلی زلال ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نزدیک تر کند.»


امام مهدی(عج) در توقیعی به شیخ مفید می فرمایند: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده و مخفی نیست.» و در قسمتی دیگر از این توقیع آمده است: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم؛ اگر جز این بود دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند.»

ویژگی بارز در مورد امام زمان(عج) این است که شباهت زیادی به پیامبر اکرم(ص) دارد و ایشان دارای کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبایی ایوب(ع) است.


 


شرایط بیعت یاران خاص با امام زمان(عج)


حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه معروف به «خطبه البیان» که در بصره ایراد فرمودند، در بیان علائم و نشانه های ظهور امام زمان(عج) و نیز وقایع هنگام و بعد از ظهور آن حضرت، مطالبی فرمود که در بخشی از آن آمده است:


پس از آن که حضرت صاحب الزمان(عج) در ابتدای ظهور، یاران خاص خویش، یعنی همان 313 نفر را مورد آزمایش قرار می دهد و آنان را در طلب آن حضرت از مکه به مدینه، سه بار رفت و آمد می کنند، آن بزرگوار بین صفا و مروه بر آنان ظاهر می شود و خطاب به آنان می فرمایند: «انی لست قاصعاً امراً حتی تبایعونی علی ثلاثه خصله تلزمکم لاتغیرون منها شیئاً و لکم علی ثمان خصال فقالوا: سمعنا و اطعنا فاذکر لنا ما انت ذاکره، یا ابن رسول الله!»؛


«هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمی دهم، مگر این که با من هم پیمان شوید که سی خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید، در برابر پیمانی که شما با من می بندید، من هم با شما پیمان می بندم، هشت خصلت را همواره مدنظر داشته باشم.»


آنان عرض می کنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا! هر شرطی که می خواهی مطرح فرما، پس از آن که یاران اعلان آمادگی کردند،حضرت صاحب الزمان(عج)، به طرف کوه صفا حرکت می کند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت می کنند، در آنجا امام زمان(عج) خطاب به آنان می فرماید:


«اما آن سی نکته ای که باید منشور هم پیمانی شما با من باشد، مواردی است که در ذیل می آید:


 


1- هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی نکنید.

2- هرگز دست به دزدی نزنید.

3- هرگز به زناکاری آلوده نگردید.

4-هرگز فعل حرام انجام ندهید.

5- هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.

6- به ناحق هیچ کس را نزنید.

7- به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.

8- به جمع کردن نقره مشغول نشوید.

9- گندم را احتکار نکنید.

10- هرگز جو را احتکار نکنید.

11- هیچ مسجدی را خراب نکنید.

12- هرگز شهادت باطل ندهید.

13- هرگز از مؤمنین بدگویی نکنید.

14- هرگز ربا نخورید.

15- در سختی ها بردبار باشید.

16- بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.

17- هرگز شراب نخورید.

18- هرگز لباس زربافت (بافته شده از تار و پود طلا) نپوشید.

19- هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیندازند.

20- لباسی که از دیباج «پارچه ابریشمی رنگ شده» دوخته شده است را نپوشید.

21- دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.

22- هیچ خون ناحقی را نریزید.

23- با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.

24- حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.

25- با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.

26- هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.

27- در زندگی ساده زیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.

28- از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.

29- امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.

30- همواره نهی از منکر کنید.


هرگاه شما نسبت به این 30مورد ذکر شده با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز با شما پیمان بسپارم:


1- متعهد می شوم، شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.

2- لباس هایی را که می پوشم، مانند لباس های شما باشد.

3- غذا و خوراکم مانند غذای شما باشد.

4- مرکب سواری من همتراز مرکب شما باشد.

5- در همه حال و هر زمان با شما باشم.

6- همواره همراه با شما حرکت کنم.

7- در زندگی به مقدار کم راضی باشم.

8- زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد کنم.


پس همگان، خدا را آن گونه که شایسته است، عبادت می کنیم، من به عهدم با شما وفا می کنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید.»


 


حال آیا ما منتظر واقعی امام عصر(عج) هستیم و می توانیم با توجه به این تعهدات خود را بیازماییم؟!


 


}