يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۶:۵۲ ق.ظ

درباره سايت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۳۰ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است

فراقنامه

 مقاله مهدوی

فراقنامه ۰ نظر

در کنار کدامین سرو باید سرو قامتت را به تماشا نشست و در کنار کدامین گل باید رایحه جانبخش نفسهای تو را بویید و کدامین قمری را باید گفت که نغمه روح بخش خود را در فضای غم آلود غیبت سر دهد و انتظار خود را با آهنگ و نوای خویش در فضای باغ، بر بال نسیم نشان دهد؟ در چشم کودکان مظلوم و در سیمای نوباوگان یتیم، رنج انتظار و سیاهی هجران و فراق تو به چشم می خورد. کشیده قامت نوجوانان به خمیدگی گرایید و سیاه موهایشان را رنگ سپید، در برگرفت. اما چه می گویم؟ آنچه را در این باره گفته اند و می گوییم، بازگویی رنج دوری و اشتیاق، در روزگار غیبت تو است که پشت فلک را خم نموده است. اما تو ای سرور! چگونه برفراز قله های قرون، رنجهای جانفرسا را برخود هموار ساختی و ستمگریها را نظاره گر شدی؟ که صبرت به ایوب، صبر و شکیبایی آموخت، که خداوند فرمود: علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب. [1]

نگاهی به کتاب غیبت نعمانی

 مقاله مهدوی

نگاهی به کتاب غیبت نعمانی ۰ نظر

آگاهی از معارف ناب ائمه ی معصومین علیهم السلام تنها با دست یابی به روایت های صحیح و معتبر امکان پذیر است که آن نیز به شناسایی منابع معتبر و موثق بستگی دارد. از این رو، شایسته است، پیش از پرداختن به مباحث مهدویت و بررسی حدیث های موجود در این باره، منابع موجود در این زمینه را بشناسیم در نخستین گام، به کتاب غیبت نعمانی می پردازیم؛ زیرا یکی از منابع کهن و بسیار معتبر در زمینه ی مهدویت و امام زمان (عج) است.

در آغاز این بحث، درباره ی شخصیت نگارنده ی کتاب، سخن می گوییم. سپس انگیزه ی وی از نگارش کتاب و سرفصلهای آن را می آوریم. در ادامه، ثقه بودن سه تن از مشایخ وی را از نظر علم رجال بررسی می کنیم.

نقد و بررسی روایات نافی حکومت و قیام قبل از ظهور

 مقاله مهدوی

نقد و بررسی روایات نافی حکومت و قیام قبل از ظهور ۰ نظر

زمین، هیچ گاه از حجّت خدا، خالی نخواهد ماند. این حجّت و امام، یا به صورت ظاهر و آشکار و یا به صورت بیم ناک و مستور خواهد بود! [1] عصر امام زمان،عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، عصری است که حجّت خدا، غایب از نظر است و شیعیان و پیروان امامان معصوم،علیهمُ السّلام، دست رسی به رهبر و پیشوای خویش ندارند و چون خورشید پشت ابر، از او بهره می گیرند.

یکی از مباحث مربوط به این دوران، تشکیل حکومت اسلامی است. اگرچه پس از انقلاب، مباحث جدّی تری در زمینه ی حکومت ولایی و تبیین راه کارهای آن صورت پذیرفته است، امّا باز هم کم تر به شیوه های استدلال مخالفان و شبهات آنان درباره ی مشروعیّت حکومت اسلامی در عصر غیبت، توجّه شده است.

نعمتی در پس پرده غیبت

 مقاله مهدوی

نعمتی در پس پرده غیبت ۰ نظر

اعتقاد به وجود دوازده امام معصوم، پس از رسول اکرم (ص)، از اعتقادات پایه‌ای و وجه تمایز اندیشهِ شیعه است. فرزندان این مکتب از کودکی؛ زمانی که اسامی ائمه (ع) و تاریخ امامت را یاد می‌گیرند، با مفهوم غیبت دوازدهمین ایشان آشنا می‌شوند.


این که «فرزند امام یازدهم (ع) به دنیا آمده و طی حوادثی پس از شهادت پدر، از دیدگان پنهان شده و تاکنون نیز در پردهِ غیبت است و روزی ظاهر خواهد شد...»


این، تقریباً خلاصهِ معلوماتی است که بیش‌تر افراد در این زمینه در اختیار دارند!

غیبتی در حضور

 مقاله مهدوی

غیبتی در حضور ۰ نظر

حکمت و فلسفه ی خلقت، از دیر باز، فکر بشر را به خود مشغول کرده است. تفکّر و اندیشه ای متین و قانع کننده در این امر، می تواند آرام بخش وجود انسان در دریای متلاطم این دنیای مادّی گردد. به همین دلیل، پروردگار متعال، در کلام اش، از این هدف سخن گفته است. می فرماید: «و ماخلقت الجنّ والإنس إلّا لیعبدون» [1] ؛ جن و انس را خلق نکردم، جز برای این که مرا پرستش و اطاعت کنند.


بنابراین، از نظر قرآن، هدف و غایت خلقت، بندگی پروردگار متعال است. در عالم هستی، هیچ رتبه ای بالاتر از آن نیست، ضرورت تحقّق این هدف، از دو جهت قابل تأمّل است:

غیبت امام زمان (عج)، علل و آثار آن از دیدگاه امیرالمومنین (ع)

 مقاله مهدوی

غیبت امام زمان (عج)، علل و آثار آن از دیدگاه امیرالمومنین (ع) ۰ نظر

اگر چه در تمامی ادیان و مکاتب اعم از الهی و غیر الهی در زمینه ظهور مصلح و منجی جهان کم و بیش مطالبی به چشم می خورد؛ ولی براساس دلیلهای متقن و معیارهای درستی که وجود دارد این حقیقت به اثبات رسیده است که کامل ترین و قابل اعتمادترین اطلاعات در مورد شخصیت و ابعاد گوناگون زندگی موعود جهانی نظیر: تولد، غیبت، ظهور، حکومت و... در مجموعه روایات اهل بیت(ع) ارائه شده است. با توجه به این حقیقت در مقاله حاضر تلاش می شود تا مسئله غیبت منجی عالم بشریت و علل و آثارش با توجه به مجموعه کلمات و رهنمودهای حضرت علی(ع) به اختصار مورد بررسی قرار گیرد.


غیبت امام مهدی


امام علی بن ابی طالب(ع) مسئله غیبت حضرت مهدی(ع) را با زمینه سازی حساب شده و منسجمی در چند مرحله مطرح می کنند و کاملاً روشن است که این کار به صورت تصادفی انجام نگرفته است بلکه با توجه به ظرفیت و کشش فکری افراد و شیوه های صحیح آموزشی و همینطور با در نظر گرفتن سیر طبیعی و خارجی وقایعی که در آینده پیش خواهد آمد به تبیین و تشریح امور پرداخته اند. در یک مرحله پس از تصریح به ضرورت وجود حجت الهی در روی زمین و بلکه کل نظام عالم هستی می فرمایند:


هرگز زمین از حجت الهی که با دلیل و برهان برای حاکمیت بخشیدن به احکام و ارزشهای دینی قیام می نماید خالی نخواهد بود و حجت خداوند عالم یا به صورت شناخته شده و آشکار [مثل یازده امام(ع)، در میان مردم زندگی می کند] یا [در اثر فراهم نبودن شرایط مناسب] به طور پنهان و ناشناخته به سر می برد. [1]


در روایت دیگری امام علی(ع)، پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روی زمین و تبیین مسؤولیتهای او می فرمایند:


حجت خدا، گاهی به صورت علنی به طوری که همه او را می شناسند در میان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرایط در دست ندارد. گاهی نیز حجت الهی روی مصالحی به اراده خداوند متعال از دیده مردم غایب است. در چنین مواقعی آنها در انتظار حجج الهی به سر می برند. توجه به این نکته ضروری است که در دوران غیبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و یا مصالح دیگری از دیده مردم نهان است ولی دانش او برای مردم مخفی نیست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احکام و تعالیمش در قلب و جان انسانهای مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعالیم و رهنمودهای او زندگی می کنند. [2]


در مرحله بعد، امیرالمؤمنین(ع) ضمن معرفی آخرین حجت الهی اصل مسئله غیبت آن حضرت را بیان می کنند. از «اصبغ بن نباته» نقل شده است که می گوید:


روزی به حضور علی بن ابی طالب(ع) رسیدم آن حضرت را غرق در اندیشه دیدم در حالی که از این وضع بسیار متعجب بودم [چون حضرت را هرگز در آن حال ندیده بودم] عرض کردم: یا امیرالمؤمنین مگر اتفاقی افتاده است که اینگونه نگران و غرق در دریای تفکّر به نظر می رسید؟


حضرت علی(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندی که بعدها از نسل من به دنیا خواهد آمد فکر می کنم. او یازدهمین فرزند من است. او مهدی ما اهل بیت است که زمین را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهی با عدل و داد پر خواهد ساخت. امّا پیش از آن برای او یک دوره غیبتی هست که عده زیادی از مردم در این دوره از حق و صراط مستقیم منحرف می شوند. [3]


در گام بعدی علی(ع) به طولانی بودن دوره غیبت امام عصر(ع) و مشکلات و گرفتاریهای آن می پردازند. به عنوان نمونه در یک مورد می فرمایند:


در دوره غیبت امام غایب مردم از حدود و چارچوب احکام شرع خارج خواهند شد و بسیاری از آنها گمان خواهند کرد که حجت الهی از دنیا رفته و امامت پایان پذیرفته است ولی سوگند به خدا در چنین دوره ای حجت خدا در بین مردم و در کوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وی حرفهای مردم را خواهد شنید... او مردم را خواهد دید ولی آنها تا زمان معینی که خداوند مقرر کرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهند بود. [4]


همینطور در این باره به مناسبت دیگری می فرمایند:


دوره غیبت امام مهدی(ع) به قدری طولانی خواهد بود که انسانهای بی خبر از مصالح و حکمتهای الهی از ظهور آن حضرت مأیوس خواهند شد و در اثر ناامیدی از ظهور منجی عالم بشریت حتی این جمله را به زبان خواهند آورد که: خداوند عالم نیازی به آل محمد(ص) ندارد؛ یعنی اگر از آل محمد(ص) کسی در روی زمین بود تا کنون باید قیام می کرد و به این نابسامانیها و بی عدالتیها پایان می داد. [5]


علل و حکمتهای غیبت امام زمان


از آنجا که عالم براساس یک نظام علّی و معلولی اداره می شود لذا همه وقایعی که در آن به وقوع می پیوندند دارای علت و حکمت به خصوصی هستند. در این راستا وقتی به منظور معلوم شدن علت غیبت امام عصر(عج) به بررسی روایات می پردازیم به روایات زیادی برمی خوریم که در ضمن آنها تصریح شده است که فلسفه واقعی غیبت آن حضرت برای بشر معلوم نیست. امّا در عین حال در تعدادی از روایات از حکمتهای غیبت سخن به میان آمده است. به عنوان مثال در بعضی از آنها (از اموری چون امتحان و آزمایش مردم، حفظ جان امام(ع) در امان ماندن از بیعت با ستمگران، فراهم شدن زمینه انجام وظایف و... به عنوان عوامل غیبت امام مهدی(ع) یاد می شود.


در مجموعه روایتهایی که از حضرت علی(ع)، نقل شده است به برخی از حکمتهای غیبت اشاره شده است که از جمله آنهاست:


>در امان ماندن از بیعت با ستمگران


>مشخص شدن گمراهان


>ستم و ظلم مردم به خودشان


>به جهت ستم به فرزندان علی


>حفظ علامتهای هدایت


در امان ماندن از بیعت با ستمگران


بر طبق یک روایت، علی بن ابی طالب(ع) می فرمایند:


موقعی که قائم [حضرت مهدی(ع)]، قیام کند بیعت کسی در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همین جهت است که تولد او به صورت مخفی صورت خواهد گرفت و بعد نیز وجود مبارکشان غایب خواهد شد. [6]


مشخص شدن گمراهان


یکی از راههای تشخیص قوت ایمان و میزان پایبندی افراد به تعالیم اولیای الهی، عملکرد آنها در دوره غیبت رهبران الهی است. به عنوان مثال وقتی حضرت موسی(ع) به امر الهی حدود چهل روز برای مناجات در کوه طور اقامت کرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ایمان و یقین کافی فریب سامری را خوردند و از آیین الهی دست کشیدند. در اشاره به این سنت الهی امام علی بن ابی طالب(ع) در روایتی پس از اشاره به وجود مبارک امام مهدی(ع) اضافه می کنند:


آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غیر گمراهان مشخص شوند. [7]


ستم و ظلم مردم به خودشان


علی(ع) آنجا که از لزوم وجود حجت الهی در نظام هستی سخن می گویند به مسئله غیبت حجت الهی و علت آن با این تعابیر اشاره دارد:


ای مردم! بدانید که زمین هرگز از حجت الهی خالی نمی ماند. امّا پروردگار عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمی که مرتکب می شوند و همینطور به جهت زیاده رویهایی که در حق خود انجام می دهند به زودی از دیدن حجت خودش [امام مهدی(ع)]، محروم خواهد ساخت. [8]


به جهت ستم به فرزندان علی


حضرت علی بن ابی طالب(ع)، در روایتی به مناسبتی از وقایع غیبت و پیشامدهای آن سخن می گویند و وقایع مربوط به آن دوران را به حوادثی که برای قوم حضرت موسی(ع) رخ داده است تشبیه و تصریح می کنند که سرگردانی و تحیر مسلمانان در زمان غیبت حضرت مهدی(ع) چندین برابر سخت تر و بیشتر از دوران سرگردانی و تحیر قوم حضرت موسی(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت این پیشامد می فرمایند:


شما به خاطر ظلم و ستمهایی که بر فرزندان من خواهید کرد به این مسئله و سختیهای آن دچار خواهید شد. [9]


قابل ذکر است با وجود تصریح امام(ع) به این موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنیا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت علی(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسین(ع)، را به آن وضع رقّت بار به شهادت می رسانند و ائمه بعدی را نیز مسموم می کنند و در نتیجه اینکار وقتی نوبت به آخرین حجت الهی می رسد خداوند، ایشان را به خاطر لطفی که بر بندگان خود دارد (علی رغم ناسپاسی آنها) در پس پرده غیبت جهت هدایت مردم و حفظ نظام هستی ذخیره می نماید....


حفظ علامتهای هدایت


همانطور که در حکمت قبلی اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدایت مردم در برهه ای از زمان وقتی آنها قدر نعمت بی نظیر الهی؛ یعنی امام معصوم(ع)، را فراموش می کنند بنابر مصالحی وجود مبارک او را در پس پرده غیبت قرار می دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فیض و رحمت الهی از طریق وی به بندگان خدا تداوم پیدا کند و باب هدایت مردم به سوی خداوند همچنان باز باشد. امام علی بن ابی طالب(ع)، در این باره می فرماید:


... خداوند حجتهای خود را به صورت آشکار یا پنهان یا حتی در حالی که خطر آنان را تهدید می کند (در حال ترس و نگرانی) در میان مردم حفظ خواهد کرد تا حجت و دلیلهای روشن و واضح (هدایت و رستگاری) از بین نروند. [10]


آثار و نتایج غیبت امام زمان


همانطور که در ضمن بعضی از روایات قبلی هم بیان شده بود دوره غیبت امام(ع) دارای مشکلات و گرفتاریهای فکری و اعتقادی بسیار خطرناکی است که امروزه حداقل بخشی از آنها را بعینه مشاهده می کنیم. حضرات معصومین(ع) سالها پیش از تولد امام عصر(ع) به این پیشامدها و اثرات منفی آنها اشاره کرده اند و ارائه هشدارها این واقعیت را تأیید می کند که مردم اگر برنامه ریزی و عملکرد مناسبی را در پیش بگیرند از همه این گرفتاریها می توانند در امان باشند والاّ دلیلی ندارد که در دهها روایت از وقایع و فجایع آخرالزمان سخن به میان آید. این مسایل مطرح شده است تا مردم پیشاپیش آمادگیهای لازم را در خود ایجاد کنند تا گرفتار تبعات منفی این امور نشوند. در لابلای مجموعه رهنمودهای حضرت علی(ع)، به برخی از گرفتاریها و معضلات مهم دوره غیبت اشاره شده است که در اینجا چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذکر می شود:


>سرگردان شدن مردم


>مشکل شدن دینداری


>تردید در وجود امام زمان


سرگردان شدن مردم


امام علی بن ابی طالب(ع) در چندین روایت به این گرفتاری اشاره دارند. در یک مورد می فرمایند:


برای قائم ما دوره غیبتی هست که مدت زمان زیادی طول خواهد کشید. گویی شیعیان را هم اکنون با چشم خود می بینم که در آن دوره همانند گله ای بی سرپرست در دشت و صحرا پراکنده شده اند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتی می گردند امّا آن را پیدا نمی کنند. ای مردم! آگاه باشید در چنان شرایطی اگر کسی در دین خود ثابت قدم باشد و در نتیجه طولانی شدن دوره غیبت قلب او قساوت پیدا نکند در روز قیامت با من خواهد بود. [11]


یا در سخن دیگر می فرمایند:


در غیبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حیرت و سرگردانی می شوند که عده زیادی از آنان گمراه می گردند. تنها کسانی که به دامن عترت پیامبر اکرم(ص) چنگ بزنند نجات پیدا می کنند و در مسیر هدایت باقی می مانند. [12]


در جای دیگر علی(ع)، ضمن ارائه تصویری از دوره غیبت امام مهدی(ع)، می فرمایند:


فتنه ها و مشکلات گوناگونی در این دوره به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال دشمنان شیعیان از آنها بدگویی کرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و گمراه سازی مردم از مسیر صحیح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازه ای آشفته و پریشان خواهد شد که بعضی مردم دچار حیرت و سرگردانی خواهند شد. [13]


به عبارت دیگر مردم از تشخیص راه درست عاجز خواهند بود. بدیهی است که وقتی امکان تشخیص راه صحیح مشکل بشود اغلب مردم خود به خود یا در اثر تبلیغات گوناگون دشمنان و بدخواهان به مسیرهای انحرافی سوق داده می شوند.


مشکل شدن دینداری


پایبندی به احکام و مقررات دینی، فضا و بستر مناسبی لازم دارد. به دلالت روایتهای فراوان، یکی از گرفتاریهای دوران غیبت آن است که پایبندی به ارزشهای دینی بسیار کم خواهد شد و این مسئله ناشی از عواملی است که کم و بیش به آنها هم در لابلای سخنان معصومین(ع) اشاره شده است. علی(ع) در روایتی می فرمایند:


سوگند به خدایی که حضرت محمد(ص) را به حق برای پیامبری برگزیده و او را به همه مخلوقات فضیلت و برتری داده است مسئله ظهور امام عصر(عج) واقع نخواهد شد مگر پس از یک دوران سخت حیرانی و سرگردانی که در آن شرایط کسی جز افراد خالص و پاکیزه که یقین را با تمام وجود خود لمس کرده باشند، در پایبندی به دین استوار و پابرجا نخواهند ماند. پروردگار عالم از چنین کسانی که با وجود آن همه نابسامانیها در دین ثابت قدم اند برای ولایت ما پیمان گرفته و در دلهای آنها ایمان را تثبیت کرده است وبا عنایات خاصی که به آنها دارد مورد تأئیدشان قرار داده است. [14]


در روایت دیگر آن حضرت با تشبیه محسوسی، سختی دینداری را در دوران غیبت به تصویر کشیده، می فرمایند:


برای صاحب الامر(ع) دوره غیبتی هست که در آن زمان هر کس که به دین خود چنگ بزند و در آن استوار باشد همانند کسی است که با دست خود بخواهد بوته های خار را بکند. به راستی چه کسی می تواند با دست خود بوته های خار را لمس کند؟ [15]


در یکی از روایتها، امام علی بن ابی طالب(ع)، پس از اشاره به سختیهای دوره غیبت از نظر پایبندی به احکام دینی در ضمن تصریح می کنند که همه این پیشامدها به منظور امتحان و آزمایش انسانهاست تا میزان تقوی و ایمان آنها معلوم گردد؛ چرا که به یک تعبیر هدف از خلقت جهان، امتحان انسان است. آن حضرت می فرمایند:


برای صاحب این امر دوره غیبتی هست که باید انسانها (افراد) در چنان شرایطی تقوای الهی را در پیش گیرند و به دین و احکام و مقررات آن پایبند باشند. [16]


امام علی(ع)، آنگاه آیه زیر را تلاوت کرده و بدینوسیله تذکر دادند که سنت دائمی خداوند؛ یعنی امتحان بشر در همه زمانها جریان دارد و تمام پیشامدهای دوران غیبت نیز در این راستاست:


آیا گمان کردید بی آن که حوادث و وقایعی که برای گذشتگان پیش آمد برای شما پیش آید داخل بهشت می شوید؟! همان گذشتگانی که آنچنان دچار گرفتاریها و مشکلات شدند که حتی پیامبر و افرادی که به او ایمان آورده بودند با خود می گفتند: پس نصرت و یاری خداوند چه زمانی فرا خواهد رسید؟ آنگاه به آنها گفته شد یاری خداوند نزدیک است. [17]


تردید در وجود امام زمان


یکی از وقایع بسیار تلخ عصر غیبت آن است که در نتیجه نابسامانیها و شیوع فساد و بی عدالتی، مردم آن چنان دچار یأس و ناامیدی خواهند شد که در این که امام معصومی در چنین شرایطی در روی زمین باشد شک خواهند کرد و با خود خواهند گفت: اگر در روی زمین حجتی از حجتهای الهی وجود داشت در مقابل این همه ظلم و ستم که انجام می گیرد ایستادگی می کرد و نسبت به برطرف ساختن آن اقدام لازم به عمل می آورد. حضرت علی(ع)، به این مسئله اینگونه اشاره می نمایند:


موقعی که امام غایب از فرزندان من در پس پرده غیبت قرار گیرند... اکثر مردم دچار این توهم خواهند شد که حجت خدا از بین رفته و امامت به پایان رسیده است امّا سوگند به خدایی که علی را آفریده است در چنین روزی حجت خدا در میان آنها حضور دارد. [18]


در روایت دیگر می فرمایند:


صاحب الامر از فرزندان من است. مردم در دوره غیبت او خواهند گفت: وی [صاحب الامر و امام عصر(ع)]، از دنیا رفته است والاّ اگر زنده است پس کجاست؟ [19]


علاوه بر موارد مذکور آثار دیگری نیز برای غیبت امام عصر(ع)، ذکر شده که در اینجا فقط به ذکر عناوین آنها اکتفا می گردد.


- مردم از یکدیگر در این دوره برائت خواهند جست. [20]


- مردم بی پناه خواهند شد و جای امنی پیدا نخواهند کرد... [21]


- مردم به نزاع با یکدیگر و آب دهان انداختن به صورت همدیگر خواهند پرداخت. [22]


و...


پی نوشت:


1. فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، حکمت 13، ص1158.


2. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 139، ح 13.


3. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 119، ح 19.


4. همان، ج 28، ص 70.


5. همان، ج 51، ص 119، ح 19.


6. همان، ص 119 و 110، ح 1.


7. همان، ص 112، ح 7.


8. همان، ص 113 و 112، ح 8.


9. بشارةالاسلام، ص 63.


10. السیّد مصطفی ال سید حیدر الکاظمی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، حکمت 139، ص 1158.


11. شیخ صدوق کمال الدین و تمام النعمة، ص 203.


12. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 202.


13. بحارالانوار، ج 28، ص 70.


14. کمال الدین، و تمام النعمة، ص 304.


15. بحارالانوار، ج 52، ص 111 و 135.


16. همان، ص 135.


17. سوره بقره(2)، آیه 214.


18. نعمانی، کتاب الغیبة، ص 72.


19. بحارالانوار، ج 51، ص 114، ح 11.


20. همان، ج 51، ص 111، ح 5.


21. نعمانی، کتاب الغیبة، ص 291 و 292.


22. علی متقی هندی کنزالعمال، ج14، ص 578.




 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA


فلسفه غیبت در منابع کلامی شیعه

 مقاله مهدوی

فلسفه غیبت در منابع کلامی شیعه ۰ نظر

باور به مهدی موعود، از زمان حیات پیامبر اسلام، میان مسلمانان رواج داشته است و رسول اللّه او را از اهل بیت و فرزندان فاطمه معرفی می کرد. [1] تواتر این اخبار، در حدّی است که هیچ یک از شیعه و اهل سنّت، وجود مهدی را انکار نکرده اند. با این تفاوت که برای عموم اهل سنّت، مهدی پیام آور (آخرالزّمان) است ولی شیعه، حکمت وجودی خود را با فلسفه غیبت و ضرورت انتظار مهدی، گره زده و با اتّکای به همین اعتقاد، دید غیب گرایانه خود را توانمند کرده و با ایمان به آن، توانسته سده های پرمخاطره ای را پشت سر بگذراند و با خودیاری اجتماعی، در فساد محیط، حل نشود، جامعه خود را تهذیب کند و با دیدی روشن بینانه و امیدوارانه، به آینده بنگرد و به قول عروضی سمرقندی (به غایت متمسّک باشد) [2] خود را باز یابد و با بهره گیری از این اعتقاد، از خدمت به دستگاههای ستم دوری جوید و ابزار حاکمان زور مدار و زر سالار و تزویر گر واقع نشود.


هر خروجی جز به تایید او و نایبان او را باطل بداند و بر خلاف مظلومیت، اقلیت و عوامل فراوان بازدارنده، از تنگناهای ویران ساز تاریخ، سرافراز بیرون آید و هر حاکمیتی جز حکومت اسلام را نفی کند و از این راه، اندیشه خود را بُعدی جهانی ببخشد، و مدعی گردد، این مهدی (صاحب السّیف) است که در نهایی ترین مصاف حامیان و حاملان داد و بیداد، همه مظاهر ستم را با قیام دادگرانه خود، در سطح جهانی از میان برخواهد داشت و همه طاغوتها را سرکوب خواهد کرد و بر تمام مظاهر و نمودهای کفر و شرک و نفاق و تعارضهای باطل چیره می شود، خاوران و باختران را می گشاید و حکومت واحد جهانی را چونان پرنیانی برگستره کره خاکی می گستراند و میان همه انسانها به داد حکم می راند و دین را چون ماه از محاق بدعتها درآورد و به آن عزّت اللّه و حقایق مکتوم جهان را ظاهر گرداند.


پس در یک کلمه، (مهدی)، در ضمیر تشیّع، انسان کاملی است که به جامعه آرمانی اسلام جامه عمل می پوشاند و از این راه، به همه آرمانهای مردان خدا تحققّ می بخشد.


این بود که مدام ضرورت انتظار فرج و تعمق در فلسفه غیبت، از سوی رهبران راستین اسلام گوشزد شده است، به گونه ای که هر چه غیبت طولانی تر گردید، انتظار عمق بیشتری یافت و هر چه انتظار عمیق تر گردید، فلسفه غیبت روشن تر شد، تا جایی که در سده های پیشین در شهرهای شیعه نشین جهان اسلام، انتظار مهدی به صورت سمبلیک، در بامدادان و شامگاهان به نمایش درآمد و گزارشاتی از آن، در سفرنامه ابن بطوطه ، [3] معجم البلدان یاقوت حموی [4] و روضة الصّفای میرخواند [5] آمده است.


فلسفه غیبت در زبان دانایان غیب


پیامبر اکرم و ائمه (ع) نخستین کسانی هستند که به منظور رفع شبهات، از علت غیبت سخن رانده اند و در مجموعه های روایی، احادیث زیادی در این باب جمع آوری شده است.


نعمانی از علی (ع) نقل می کند که ایشان دلیل غیبت را: غربال انسانهای صالح از گمراه و دانا از نادان می داند [6] و براساس روایت دیگری، حضرت در منبر کوفه فرمود:


(زمین، از حجت الهی خالی نمی ماند، ولی خداوند به دلیل ستم پیشه بودن خلق و ستم و زیاده روی، آنان را از وجود حجت بی بهره می سازد). [7] .


روایات دیگری که بیشتر در عصر تقیّه جمع آوری شده اند، حاکی از این هستند که بشر قادر به درک فلسفه حقیقی غیبت نیست و این راز، پس از ظهور آشکار خواهد شد.


در دوران امامت حضرت باقر (از 95 تا 114ه ق) و حضرت صادق (از 114 تا 148ه ق) با توجه به نهضتهای دینی و بازار گرم مناظره های مذهبی و ضرورت نقد عقاید کیسانیه، زیدیّه، غلات و اسماعیلیه، در خصوص غیبت امام، به فلسفه غیبت توجّه بیشتری صورت گرفت. روایات زیادی از امام صادق در این زمینه به دست ما رسیده است.


عبیداللّه بن فضل هاشمی می گوید: از امام ششم شنیدم که فرمود:


(صاحب الامر، غیبتی دارد که تخلف ناپذیر است و هر جوینده باطلی در آن به شک می افتد و اجازه نداریم علت آن را بیان کنیم. حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجتهای پیشین وجود داشته است و پس از ظهور، روشن خواهد شد، چنانکه حکمت کارهای خضر از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و برپاداشتن دیوار شکسته، وقتی برای موسی روشن شد که آن دو، از هم جدا شدند. غیبت امری از امور الهی و سرّی از اسرار و غیبتی است از غیبتهای او). [8] .


در روایت دیگری، امام صادق (ع) علت غیبت را آزمایش الهی می داند. [9] .


از دید امام جعفر صادق (ع) تصدّی خلافت توسط عباسیان به معنای غصب حقوق سیاسی ایشان، به عنوان پیشوای بر حق مسلمانان بود و عباسیان، از همان ابتدا نسبت به ایشان و علویان بدگمان شدند. امام که سیاست تقیّه را در پیش گرفته بود، احادیثی را در زمینه غیبت امام عصر (ع) در میان راویان حدیث شیعه نشر داد و این نکته را روشن ساخت: بر امام منصوص الهی، لازم نیست، قیام کند، تا حقوق سیاسی خود را به دست آورد. او، باید رهبری روحانی خود را داشته باشد و وظایف خویش را انجام دهد، تا زمانی که جامعه، خود، به اندازه کافی از آگاهی و شعور سیاسی برخوردار شود و با مراجعه به ائمه (ع) خواستار برقراری حکومت اسلامی و شیعی گردد.


بر مبنای همین عقیده بود که امام صادق (ع) آشکار اعلام کرد: (مهدی، به قدرت سیاسی دست خواهد یافت ). [10] .


امام صادق (ع)، به گونه روشن، بیان کرد که کدام یک از فرزندان ایشان، مهدی شمرده می شود [11] و پیش از ظهورش او را غیبتی باید [12] و منشأ او چیزی جز خوف از کشته شدن [13] و عدم آمادگی مردمان نیست . [14] و به دوستان خود توصیه کرد که در هر بامداد و پسین، در انتظار فرج باشند. [15] .


در بیان امام صادق (ع) فلسفه غیبت و انتظار رابطه تنگاتنگی دارند و هر دو، به فعل انسانها باز می گردند. چون این مردم هستند که شایستگی خود را برای ظهور یا عدم ظهور امام غایب، به نمایش می گذارند و با کارهای ناپسند خود، بین خویشتن و امام حجاب می گردند، از این روی، به همه شیعیان خود سفارش می کند:


(در دولت باطل خموش و چموش باشند و در انتظار دولت حق به سر برند و بدانند که خدا، حق را به کرسی خواهد نشاند و باطل را محو خواهد ساخت.).


از آنان می خواهد:


(هدنه و آرامش بر دین داری خود صبر کنند). [16] .


امام صادق (ع) از ستمی که بر شیعیان اعمال می شد، غفلت نداشت و به همین دلیل، تعمق در فلسفه و علت غیبت را سفارش می کرد.


امام صادق (ع) به عمّار ساباطی فرمود:


(شما، به چشم خود، نگاه کنید که حق امام شما و حق خود شما در دست ستمکاران است. آنان جلو شما را گرفته اند و دارایی شما را برده اند و شما را ناچار کرده اند به کشت و کار و تلاش برای گذران و خرج دنیا و طلب معاش زندگی و صبر بر دینداری خودتان و عبادت مخصوص به خودتان و اطاعت از امام خودتان با بیم از دشمن ). [17] .


رحلت امام صادق و تأویل مهدی


ارتحال امام صادق (ع) و فشارهایی که از خارج بر شیعیان اعمال می شد، سبب گردید تحلیلهای نادرستی از علت غیبت صورت گیرد و انتظار به تیغ دو دمی تبدیل شد که دستگاههای ستم، با عوام فریبی و به منظور رسیدن به اغراض سیاسی خود، کوشیدند در جایی عنصر انتظار را از جامعه بگیرند و در جایی دیگر با تشدید آن، راه تلاشهای عملی و سیاسی را در عینیت جامعه به روی آنان ببندند. در این بستر تاریخی است که فرقه های شیعی اسماعیلیه، ناووسیّه و فطحیّه به وجود آمدند.


اسماعیلیه مدعی شدند: اسماعیل، فرزند امام صادق (که در زمان حیات پدر فوت کرده بود) نمرده است و جانشین حقیقی امام صادق (ع) اوست و نخواهد مرد، مگر این که دنیا را تحت امر خود در آورد. بعدها، این تلقّی در میان اسماعیلیان پیش آمد که مقصود از مهدی پایان یافتن دوره ای از رسالت و آغاز دوره دیگری از آن است. در این دوره، پاره ای از احکام و آثار اسلام که تغییر یافته، اصلاح می شود. نخستین مهدی آنان، محمدبن اسماعیل (م:198ه ق.) بود. البته باید دانست که زیدیّه، بیشتر از اسماعیلیه، دست به تاویل مهدی زده اند و آن را شرط امام می دانستند. مهدویت، از نظر زیدیّه، همان امامت است که با ارشاد و هدایت مردم همراه باشد. [18] و ناووسیه، پیروان عجلان بن ناووس، به غیبت خود امام صادق (ع) باور یافتند و گفتند: ایشان وفات نیافته، بلکه غیبت کرده و باید تا بازگشت او، به عنوان مهدی، به انتظار نشست ). [19] .


دفاع نقلی از فلسفه غیبت


با شهادت امام موسی کاظم (ع) شکاف دیگری در میان امامیّه به وجود آمد. گروهی او را همان امام غایب پنداشتند. آنان به تدریج به چهارگروه کوچک تر تقسیم شدند و این زنگ اعلان خطری بود به عالمان دین. در این عصر، هنوز عقل گرایی به شکل معتزله در شیعه رونق نیافته بود و راویان حدیث، با جمع آوری سخنان پیشوایان تشیع و نشر و پخش آن می کوشیدند به پرسشهای مردم پاسخ دهند. به همین دلیل، تعدادی از ارباب نظر، با تدوین مجموعه های روایی مربوط به غیبت، کوشیدند تا مردم را از گُم گشتگی رها سازند.


حسن بن محبوب زراد، صاحب کتاب مشیخه که در اصول شیعه مشهورتر از کتاب مزنی و امثال اوست و بیش از صدسال جلوتر از عصر غیبت زندگی می کرد، برخی از اخبار مربوط به غیبت امام را در آن درج کرد.


علی بن حسن بن محمد طائی طاطری، از اصحاب موسی بن جعفر نیز کتابی در غیبت نوشت . [20] علی بن عمر اعرج کوفی و ابراهیم بن صالح انماطی کوفی، دو تن دیگر از اصحاب امام موسی بن جعفر نیز درباره غیبت کتاب نوشتند.


این مهم، در عصر امام رضا، علیه السلام، نیز ادامه یافت.


عباس بن هشام ناشدی اسدی (م:220ه.ق.) و فضل بن شاذان ازدی نیشابوری (م:260ه.ق.) و حسن بن علی بن ابی حمزه سالم بطاینی کوفی که همگی از اصحاب و معاصران امام رضا (ع) بودند، آثاری را در زمینه یاد شده گردآوری کردند.


عصر آشفتگی و حیرت


کوشش خلفای عبّاسی، برای زیرنظر گرفتن امامان شیعه که پیش از رحلت امام رضا آغاز شده بود، در عصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری (ع) ادامه یافت.


بازداشتن امامان شیعی، از هر تلاش فرهنگی و سیاسی، سبب شد، تا با شهادت امام حسن عسکری (260 - 232ه.ق.) بیشترین انشعاب به شیعه راه یابد.


امام عسکری، چون تحت نظر بود، کوشش کرد تا هویت فرزندش حجت بن الحسن، که به سال 256ه.ق. تولّد یافته بود، برای دیگران پوشیده ماند. بویژه ایشان فرصت ایجاد ارتباط با پیروان خود را نداشت و بیشتر آنان از تماس آزاد با آن حضرت محروم بودند، تا این که پس از پنج سال و هشت ماه و پنج روز امامت، در روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260ه.ق. به دست معتمد، خلیفه عباسی، در28 سالگی، به شهادت رسیده و در محدوده منزل خود در سامراء، در جوار پدرش امام هادی (ع) به خاک سپرده شد.


خلیفه المعتمد علی الله (256 - 279ه.ق.) در جست وجوی فرزند وی برآمد و دستور داد، خانه امام را بازرسی کنند. مأموران، اتاقها را مهر کردند و قابله ها را به میان زنان و کنیزکان ایشان فرستادند و بر کار آنان گماشتند و....


تنها خواص شیعه بودند که در زمان حیات امام حسن عسکری، از وجود فرزند ایشان آگاهی داشتند [21] و حضرت حجت، همزمان با شهادت امام عسکری از انظار ناپدید شد. [22] و پس از هفت سال، میراث امام حسن عسکری (ع) در میان مادر امام و جعفر، برادر امام، تقسیم شد. [23] .


جعفر، مشهور به (کذّاب) کوشید امامت را از آن خود کند و عده ای را دور خود جمع کرد، ولی به نتیجه نرسید. زیرا از همان سال غیبت، تا سال 329، که سال درگذشت ابوالحسن علی بن محمد سَیْمُری، آخرین نایب خاص امام دوازدهم است، چهار نایب از سوی حضرت حجت برای دراختیار گرفتن زمام امور شیعیان معیّن شدند و از آن پس، غیبت کبرا آغاز گردید، ولی عملاً ادعاهای جعفر کذّاب، شیعه را پریشان تر کرد و میدان را برای تاخت وتاز مخالفان، بویژه معتزله، اصحاب حدیث و سنّت، زیدیّه و خلیفه عبّاسی بازگذاشت و دوره ای آمد که شیعه در تاریخ خود، مانند آن را کمتر شاهد بوده است. دشمنان، از هیچ تبلیغ ناروا و سخت گیری کوتاهی نکردند. مؤمنان بسیاری دچار حیرت شدند و اختلاف به اندازه ای رسید که به نقل شیخ مفید، چهارده انشعاب در شیعه به وجود آمد که از آن میان، فقط سه فرقه به وجود مهدی یقین داشتند. گسترش دامنه شبهات، مؤمنان و اندیشورانی را که براساس تفکر شیعی، به غیبت مهدی پایبند مانده بودند، به نوشتن کتابهای دیگری در این موضوع واداشت. حسن بن حمزه بن عبدالله بن محمدبن حسن بن حسین بن علی سجّاد (م:358) و عبدالله بن جعفر بن حسن حمیری و حسن بن محمدبن یحیی معروف به ابن اخی طاهر، (م:358) و محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی، معروف به ابن ابی زینب، که در اوایل غیبت صغرا متولد شده و از شاگردان ثقة الاسلام محمدبن یعقوب کلینی، (م:342ه.ق.) است، از آن جمله اند.


نعمانی، در مقدمه الغیبة، درباره راه یافتن تردید در دل مردم، در امر غیبت امام زمان می نویسد:


(وشکوا جمیعاً الاّ القلیل فی امام زمانهم وولی امرهم و حجّة ربّهم الّتی اختارها لعلمه ). [24] .


محمدبن حسن بن احمدبن علی صامت قمی، از علمایی بود که از قطع رابطه مستقیم با امام دچار تزلزل شد و کتابی در این باب نوشت. به گفته او روایاتی را که جمع آوری کرده، در الاصول الاربعمأة وجود داشته و پیش از سال 260ه.ق. به دست شیعیان نگارش یافته است . [25] .


اخباری مربوط به بیست سال پیش از شروع غیبت کبرا در حدود سال 352ه.ق. وجود دارد که نشان می دهد، حیرت و ناامیدی از بازگشت سریع امام دوازدهم، ویژگی بارز محافل امامیّه بوده است. حملات شدید به غیبت و فلسفه آن از سوی معتزلیانی چون: ابوالقاسم بلخی [26] و زیدیّه، همچون ابو زید علوی [27] و صاحب بن عباد [28] این حیرت را در میان امامیّه، از نیشابور تا بغداد، گسترش داد، تا آن که شماری عقاید خود را ترک گفتند. [29] .


ضرورت تبیین عقلی غیبت


از عصر آشفتگی و حیرت که رابطه ظاهری و عینی شیعیان با امام خود بریده شده، تبیین فلسفه غیبت با بهره گیری از عقل و دلایل عقلی، از اهمیّت ویژه ای برخوردار گردید. برای بیشتر امامیه، این سؤال مطرح بود که مهدی کجاست و تا چه زمانی در پرده غیبت خواهد ماند و علت غیبت چیست . [30] .


از توجیه هایی که برای پدیده غیبت امام رواج یافته بود، بیان منسوب به خود امام است که به اسحاق بن یعقوب کلینی نوشت:


(نیاکانش، همگی، به ظاهر، بیعت حاکمان خود را به گردن داشته اند، اما او خود را مخفی ساخته تا با شمشیر قیام کند و بیعت هیچ حاکم جوری را بر گردن نخواهد داشت ). [31] .


در واقع، عصر غیبت، عصر آمادگی برای سرنگونی حکومت ستم و بیداد است . [32] ولی این سخنان، چنانکه باید مخالفان را قانع نمی ساخت و با اوج گیری بحثهای کلامی، وجود مجموعه های روایی کلینی، نعمانی و صدوق، پاسخ گوی نیاز روز نبود. ولی ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی، پیش از این عصر، از سده سوّم، فلسفه غیبت را براساس دیدگاه متکلمان بررسی کرده بود و از این نظر، پیشگام بحثهای عقلی در حوزه فلسفه غیبت شمرده می شود. پس از او، علمای دیگر شیعه، از او پیروی کردند. ابوالحسن محمدبن بشر سوسنجردی، ابوالحسن علی بن وصیف الناشی الاصغر (م:365 - 27ه.ق.) ابوالجیش مظفربن محمدبلخی (م:367ه.ق.) شیخ مفید ابوعبدالله محمدبن محمدبن نعمانی (م:336 - 413ه.ق.) سید اجل علم الهدی ابوالقاسم علی بن حسین مرتضی (م: 436 - 355ه.ق.) و شیخ الطائفه ابوجعفر محمدبن حسن طوسی (م:46 - 385ه.ق.) همه با واسطه، یا مستقیم از او، دانش فراگرفته اند.


با این حال، ابن ندیم، قول شاذی را درباره غیبت به ایشان نسبت داده و می نویسد:


(ابوسهل اسماعیل بن علی نوبخت درباره قائم آل محمد نظریاتی داشت و کسی بر او در این سخنان، پیشی نگرفته است.


وی می گفت: من عقیده دارم محمدبن حسن امام بود و در غیبت از دنیا رفت و جانشین او در امامت، در همان غیبت، پسرش بود و همین ترتیب را سایر پسران پس از وی دارند تا زمانی که امر خداوند ظهور او تعلق یابد). [33] .


درستی این سخنان بر ما روشن نیست، زیرا افزودن بر این که در هیچ یک از منابع شیعی به آن اشاره نشده است، بخشی از کتاب التنبیه ابوسهل را که شیخ صدوق در کمال الدّین نقل می کند با رأی صاحب نظران شیعی، در خصوص غیبت تفاوتی ندارد. [34] .


در زمان ابوسهل است که حسین بن منصور حلاّج بیضاوی، صوفی معروف، در مراکز عمده شیعه، بویژه در قم و بغداد به تبلیغ و انتشار آراء و عقاید خود پرداخت.


او، ابتدا خود را رسول امام غایب و دلیل و باب آن حضرت معرفی می کرد.


ابوسهل که عقاید او را بر وفق امامیه نیافت، به ردّ دیدگاههای او همت کرد و طی دو مناظره رو در رو، عامّه را از او برگرداند.


آخرین مناظره حلاّج و ابوسهل، در حدد سالهای 298 و 301ه.ق. در اهواز اتّفاق افتاد. [35] .


شیخ صدوق و فلسفه غیبت


در زمان ابن بابویه قمّی (شیخ صدوق) علم کلام در میان امامیه مورد بحث بود و خیلی، از جمله خود وی، رد کردن مخالفان را از راه استناد به کلام خدا و حدیث پیامبر و امامان، یا از راه معانی گفته های ایشان کافی می دانستند. شاید وی، از نخستین متفکران شیعی است که عقل گرائی را، بویژه در بخشهایی از کمال الدین، پیشه خود ساخت. قسمتهایی از این کتاب، برگرفته از کتاب الانصاف، نوشته ابوجعفر بن قبه رازی، یکی از بزرگان متکلمان شیعه است که در ابتدا از معتزله بود، بعد به شیعه امامیه گروید و المسترشد را، ابوالقاسم کعبی، در نقد آن نوشت و ابوجعفر، کتاب المتثبت را در ردّ آن نگاشت و کعبی، نقض المتثبت را در ردّ آن نوشت . [36] .


ایشان در مقدمه کتاب خود، به اشکالاتی اشاره می کند که در عصر وی، بر امامیّه در خصوص ضرورت غیبت وارد می شد. از جمله می نویسد:


چرا امام زمان، همانند امامان دیگر شیعه، با اسم و رسم مشخص نیست اگر تشخّص ضرورت ندارد، در آن صورت امامان پیشین نیز می توانستند غایب باشند و همان دلایلی که برای غیبت امام زمان آورده می شود، برای غیبت آنان نیز قابل عرضه بود و اگر دارای فلسفه خاصی نیست، پس چرا امام دوازدهم، از دیده ها غایب است . [37] .


شیخ در جواب می نویسد:


(دشمنان ما، نسبت به آثار حکمت الهی در جهل مانده اند و از مواقع حق و مناهج سبیل، در مقامهای حجتهای الهی غفلت کرده اند. چون ظهور حجتهای الهی، بر سبیل امکان و تدبیر اهل زمان است، حال اگر شرایط غیرممکن باشد، نهان شدن او برابر حکمت خواهد بود و تدبیر اقتضا می کند که در پرده باشد و خدا او را از دیده ها پنهان بدارد تا وقت بلوغ کتاب فرا رسد، چنانکه برخی از حجتهای پیشین نیز در نهان بوده اند.).


شیخ صدوق، با استناد به روایت عبدالحمید بن ابی الدیلم، از امام صادق (ع) می نویسد:


(در عصر ابراهیم، چون امکان ظهور حجت نبود، خداوند او را از دیده ها پنهان داشت و نمرود، فرزندان رعایای خود را برای جستن ابراهیم می کشت و ابراهیم، ستم دیدگان را با افکار خود آشنا می کرد. وقتی شمار آنان به اندازه معیّن رسید، ابراهیم رسالت الهی خود را آشکار ساخت. پیامبران پس از ابراهیم نیز، بر حسب شرایط زمان خود، پنهان یا آشکار، پیام خود را به مردم می رساندند، تا این که زمان موسی فرا رسید. فرعون، برای یافتن موسی، فرزندان بنی اسرائیل را می کشت خداوند، زاده شدن او را پوشیده داشت و موسی را در کنار فرعون پروراند، تا این که زمان مناسب اظهار دعوت فرا رسید.


پس از وفات موسی نیز، این سبک و سیاق ادامه یافت، تا عیسی پیام آسمانی خود را بر مردم عرضه داشت. زمان او، زمان مناسبی بود. خداوند او را از دید جامعه دور نداشت. حواریون عیسی نیز، بعضی در پنهان بعضی آشکارا رسالت خود را ابلاغ کردند، تا محمد بن عبداللّه (ص) به رسالت برگزیده شد. پیامبر نیز، اوصیای خود را معین کرد و به آمدن مهدی، خاتم ائمه، خبر داد. رهبری که زمین را پس از آن که از ستم انباشته گردیده، از عدل و داد پر می گرداند). [38] .


شیخ صدوق، فلسفه غیبت امام زمان را، همان فلسفه ای می داند که در غیبت پیام آوران و پیشوایان الهی پیشین، وجود داشته است . [39] .


شیخ صدوق، در کمال الدّین نشان می دهد که مسأله مهدویّت، از مسائلی بوده که در اسلام سابقه داشته است و برخی از فرقه ها در جستن مصداق دچار خطا شده اند. وقتی پیامبر (ص) رحلت کرد، عمر خطاب مدّعی شد: او، نمرده است و مانند موسی از میان قومش غایب شده است و به زودی ظهور خواهد کرد. و ابوبکر آیه: (انّک میّت و انّهم میّتون [40] را به وی خاطر نشان ساخت، آن گاه عمر از نظر خود، دست کشید. [41] .


به نقل شیخ صدوق، بعد از عمر، کیسانیه، در شناخت مهدی کژ رفتند و گفتند: محمدبن حنفیّه نمرده است، تا جائی که اسماعیل بن محمد حمیری، سیّد شعرا، ابتدا تحت تأثیر این نظریات قرار گرفت و امامت محمد حنفیه را پذیرا شد و اشعاری را در این باره سرود، ولی در پی دیدار با امام جعفرصادق (ع) متوجه خطای خود شد و از راهی که رفته بود، برگشت . [42] .


وی، درقصیده طولانی که درباره غیبت امام زمان سروده، بیم از جان و نبودن شرایط مناسب برای گسترش حکومت دینی امام (ع) را علت غیبت ایشان دانسته است:


ولکن روینا عن وصی محمّد


وماکان فیما قال بالمتکذب


بانّ ولی الامر یفقد لایُری


مستیتر الفعل الخائف المترقب


آن جا که می سراید:


له غیبة لابدّ من ان یغیبها


واقفه فصلّی علیه اللّه من متغیّب


شیخ صدوق، در بخشی از کلام خود، این اشکال را مطرح می کند:


(اگر بیم از جان، سبب غیبت امام شده، در این عصر که شیعه از آسایش و امنیت بیشتری نسبت به دوره بنی امیّه برخوردار است، چرا ظهور نمی کند).


پاسخ می دهد:


(ظهور حجتهای الهی و پنهان شدن آنان، بر حسب امکان و تدبیر اهل ایمان و با میزان حکمت سنجیده می شود). [43] .


به دنبال آن بخشهایی از اشکالات ابوالحسن علی بن احمدبن بشار را در خصوص فلسفه غیبت نقل می کند و جواب محمدبن عبدالرحمن بن قبه رازی را که ابتدا از معتزله بود، بعد به امامیه پیوست و از مشایخ بزرگ امامیّه شد، در پی آن می آورد.ابن قبه، کلام ابن بشار را در نفی وجود حجت، مردود می داند و می نویسد:(اگر شما بگویید او کجاست می گوئیم: آیا منظور شما این است که به او دستور دهیم، بر مرکب سوار شده و خدمت شما بیاید و خود را بر شما عرضه کند یا می خواهید تا برای او خانه ای بنا کنیم و او را به آن خانه بفرستیم و اهل شرق و غرب به آن آگاه شوند نه ما به چنین چیزی توانایی داریم و نه این گونه چیزی بر حجت واجب است؛ [44] زیرا امام از ترس ظالمان خود را در نهان نگهداشته است ). [45] .در یکی از مجالس امیرسعید رکن الدوله، ملحدی از شیخ صدوق پرسید:


(در فلان جنگ که چیزی نمانده بود تا روم بر مسلمانان غلبه کند، امام زمان شما کجا بود و چرا خروج نکرد).


شیخ جواب داد:


(در روزگار پیامبر نیز، شمار کافران بیشتر و قدرتشان بالاتر بود، با این حال، چهل سال پیامبر رسالت خود را ابراز نکرد و مترصد فرصت شد). [46] .


شیخ اثبات می کند که اعتقاد شیعه به امام زمان، یک اعتقاد مبتنی بر انکار محسوسات، معقولات و عادات نیست . [47] .


فلسفه غیبت از نظر کلام مفید


ابوعبداللّه محمدبن محمدبن نعمان حارثی عکبری بغدادی (336 - 413ه.ق) مشهور به شیخ مفید، پس از شیخ صدوق، به ظهور رسید. او از پیشگامان برجسته امامیّه در دفاع از حریم غیبت و تفهیم اسرار بی شمار آن، به شمار می رود.


شیخ مفید، از راه استدلال و برهان، به رد باطل می پرداخت. جایگاه ویژه او، موجب شده است، تا معاصران وی، داوریهای گوناگونی از او داشته باشند.


ابن ندیم می نویسد:


(ابن المعلّم، ابوعبداللّه در زمان ما رهبری متکلّمان شیعه را به عهده دارد. در ترکیب کلام برجسته است و عقل نکته سنج و قدرت نفوذ فراوان دارد. من با او ملاقات کرده ام و او را بسیار روشن دیده ام ). [48] .


کلام شیعی که با هشام بن حکم، از شاگردان نامدار امام جعفر صادق (ع) آغاز شده بود، به دست متکلمان برجسته ای چون: علی بن منصور کوفی، یونس بن عبدالرحمن یقطینی، محمدبن ابی عمیرة ازدی بغدادی، حسن بن علی بن یقطین بغدادی، فضل بن شاذان نیشابوری، اسماعیل بن علی بن اسحاق، ابوسهل نوبختی بغدادی، حسن بن موسی نوبختی، ابوالحسین سوسنجردی حمدونی، ابوالحسن ناشی اصغر و مظفربن محمدبن احمد بغدادی استمرار یافت.


شیخ مفید، کلام شیعی را نزد بزرگانی چون: ابویاسر طاهر شاگرد ابی الجیش خراسانی و مظفر بن محمد احمد، ابوالحسن بلخی، حسن بن علی بن ابراهیم بصری و علی بن عیسی بن علی بن عبداللّه بغدادی فرا گرفت و با تلاش گسترده ای آن را به اوج خود رساند و در این مهم از تعالیم معتزلیان نیز بهره جست. شاگردان نامدارش: کراجکی (م:449)، سید مرتضی (م:436) و شیخ طوسی (م. 46ه.ق.) روش او را دنبال کردند و به مرز کمال رساندند.


زمان شیخ مفید (336 - 413ه.ق.) از مقاطع استثنائی تاریخ اسلام است. در این مقطع، دانشوران برجسته ای زندگی می کردند و نقد، بازار گرمی داشت و فرقه های اسلامی و ارباب ادیان و مذاهب گوناگون، با یکدیگر تبادل فکری داشتند و از رو در رویی با یکدیگر پرهیز نمی کردند. در مجالس یکدیگر حضور می یافتند و شبهات به مکتب اهل بیت، دامن گسترده بود و به همین دلیل، شیخ مفید، با بهره گیری از حمایت عضدالدوله بویهی، همه نبوغ و استعداد خود را در زمینه علم کلام، به کار گرفت و با آشنایی دامنه داری که به عقاید ملل و نحل داشت، بر ضد طرفداران همه عقاید باطل، به مناظره برخاست و با بردباری خارق العاده و تحمل آرای دیگران و مشی فروتنانه، شاگردان برجسته ای را تربیت کرد و با خلق آثاری گرانقدر، بخصوص در زمینه کلام شیعی، که شمار آنها به نود می رسد و اختصاص 33 اثر از آن میان، به امامت، به دفاع از کیان شیعه برخاست و با گامهای موثری که برداشت، جایگاه تفکر شیعی را محکم و بلند پایه کرد. ایشان حدود ده اثر، فقط در زمینه غیبت نوشت و هیچ یک از نویسندگان شیعی، در این حدّ به مسأله غیبت نپرداخته است. از آن میان، می توان به آثار زیر اشاره کرد:


1. کتاب الغیبه.


2. المسائل العشره فی الغیبه.


3. مختصر فی الغیبه.


4. النقض علی الطلحی فی الغیبه.


5. جوابات الفارقین فی الغیبه.


6. الجوابات فی خروج الامام المهدی علیه السلام.


و در کتابهای زیر، برخی از مسائل مربوط به غیبت را نقد و بررسی کرده است:


1. الافصاح فی الامامة.


2. الایضاح فی الامامه.


3. العمدة فی الامامة.


4. الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد.


5. العیون و المحاسن.


6. الزّاهر فی المعجزات.


به جز این آثار، چهار رساله از مناظرات ایشان نیز در حوزه مسائل مربوط به غیبت و فلسفه آن تا روز گار ما مانده است.


پرسش کنندگان و طرفهای مناظره، بیشتر معتزله و برخی زیدی، اسماعیلی، اشعری، مرجئه و جبری مسلک بوده اند. گاهی علمای شیعه نیز، به منظور کسب آگاهی بیشتر از شیوه استدلال شیخ، پرسشهای خود را مرتّب کرده و از سرزمینهای دور و نزدیک نزد ایشان می فرستاده اند و شیخ مفید، در مقام پاسخ به این پرسشها، برخی از آثار خود را پدید آورده است. از این مجموعه می توان به کتاب: الفصول العشرة فی الغیبه، اشاره کرد که در پاسخ برخی از پرسشهای ابی العلاء ابن تاج الملک، از علمای شیعه، نوشته است.


از مسائل مهمّی که شیخ در این آثار آن را پیگیری کرده شبه های فراوانی را در زمینه غیبت رد کرده، فلسفه غیبت است. شبهات دیگری نیز، از جمله: انکار وجود امام، فرزند نداشتن امام حسن عسکری، علل پوشیده ماندن ولادت،خروج دعوی امامیه در غیبت از حدّ عادت، غیرعادی بودن طول عمر امام زمان و... در کنار فلسفه غیبت به طور استدلالی و بسیار دقیق جواب داده شده اند.


در مسائل عشره، تدبیر مصالح خلق و آزمون انسانها از سوی خدا، از علل غیبت امام عصر، دانسته شده اند. [49] شیخ، برای بیان عدم انحصار غیبت در حضرت مهدی، نمونه های دیگر از اولیای الهی را ذکر می کند که در منظر ستم پیشگان پدیدار نمی شوند و برای حفظ دین خود از فاسقان فاصله می گیرند و کسی از مکان آنان خبر ندارد. خضر از آن جمله است که بنا به اجماع اصحاب سیره و اخبار، پیش از زمان موسی تا این زمان بوده است و کسی از جایگاه او خبر ندارد و در آیاتی از قصّه موسی (ع) [50] به وجود او اشاره شده است . [51] جریان اصحاب کهف [52] و داستان اصحاب حمار [53] را نیز شیخ مفید از این مقوله می داند.


شیخ مفید در فصل هفتم مسائل عشره، این اشکال را مطرح کرده است:


(وقتی در عصر غیبت، حدود الهی اجرا نمی شود و نمی توان کسی را به حق دعوت کرد و جهاد مقدسی با دشمنان دین صورت نمی گیرد، چه نیازی به امام زمان، وجود و عدم او چه تفاوتی دارد). [54] .


در ردّ آن می نویسد:


(غیبت امام، خللی به حفظ شرع و ملت وارد نمی کند. امام، در هر صورت، به احوال امت توجه دارد و شیعیان عهده دار دعوت به شرع هستند و در این خصوص، حجت بر آنان تمام است. جهاد با دشمنان دین از نیز، والیان از سوی ایشان می توانند بر عهده گیرند. [55] بنابراین، غیبت امام، مخلّ غرض نیست. حال اگر امام، به دلیل ترس بر حال خود، نتوانست حدود را اقامه کند و احکام را اجرا کند و زمین به فساد کشیده شد، عامل انتشار فساد، کسی جز ستمگران نخواهند بود و هم آنان باید پاسخ گو باشند). [56] .


در جای دیگر می نویسد:


(اصولاً، ظرفهای تقیه و اضطرار فعل الهی، فعل خود امام یا فعل شیعیان مومن نیست، اینها، ساخته و پرداخته ستمگران و غاصبان خلافت هستند. کسانی که خون امام را مباح کرده، نسبت او را نفی و حقّ او را انکار کرده اند. بنابراین، مسؤولیت، تمام آثار اسف باری که از غیبت امام ناشی می شود، اعمّ از تضییع احکام، تعطیل حدود، تاخیر مصالح و پدید آمدن مفاسد، بر عهده آنان است ). [57] .


شیخ مفید در رد این اشکال که امامیه از سوئی امامت را واجب می دانند و از سوی دیگر غیبت امام را مصلحت می دانند، [58] می نویسد:


(مصالح بر حسب اختلاف احوال، فرق می کنند و بر حسب نیاز و تشخیص مصلحان و افعال و اغراض آنان، دگرگون می شوند. مثلاً اگر نیاز جامعه فراهم ساختن زمینه های تلاش و کوشش باشد، مصلحان باید امکان کار و کوشش را برای آحاد جامعه فراهم سازنده و موانع را از سر راه آنان بردارند، ولی اگر افراد جامعه، به سمت لهو و لعب گرایش یابند، مصلحان نباید در خدمت آنان باشند، باید بر آنان سخت گیری کنند و راه آنان را ببندند. تدبیر الهی بر، نظیر همین رابطه است. خدا انسانها را می آفریند، عقل آنان را تکمیل می کند و اعمال صالح را بر آنها تکلیف می کند، تا با انجام کارهای شایسته به کمال برسند. آنان اگر چنین کردند، خدا راه خود را برای حرکت آنان هموار می کند و اگر مخالفت کردند، اوضاع و احوال دگرگون می شود و تدبیر دیگری را در پیش می گیرد.).


(اگر شناخت امام ضرورت دارد، چگونه می توان امام غایبی را که ناپیدا است شناخت).


آیا این نقض غرض نیست).


جواب می دهد:


(آنچه ضرورت دارد، وجود امام و معرفت اوست، ولی کسی وجوب ظهور امام و عدم غیبت او را مطرح نکرده است، بنابراین، غیبت با مدلول خبری که در ضرورت شناخت امام از پیامبر داریم، منافات ندارد؛ چون شناخت، امری غیر از مشاهده است. ما به چیزهای زیادی باور داریم که یا در پرده غیب هستند و یا پیشتر ظهور داشته اند و امروزه ظهور مادی ندارند. امّتهای پیشین، نیز نسبت به امور غیبی و غیرقابل دسترس، مکلف به کسب معرفت بوده اند: (النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة والانجیل ) [59] آنان موظف بودند که تا به ظهور پیامبر اسلام ایمان آورند. ما خود به بعث و نشور و حساب و کتاب ایمان داریم و همه آنها از تیررس حواس ما به دور هستند.).


در ثمره این نوع شناخت می نویسد:


(نفس شناخت وجود امام و عصمت و فضل و کمال او در کسب ثواب و اجر کفایت می کند؛ چون ما به این ترتیب، به دستور الهی عمل کرده ایم و عقاب جهل از ما برداشته شده است حلّ و فصل کشمکشها و بیان احکام شرعی مکلفان و امور دیگر، از مصالح دین و دنیا، وقتی بر عهده امام است که تمکّن و قدرت و اختیار وجود داشته باشد، امامی که استطاعت ندارد، تکلیف ندارد و مکلفان برای کشف احکام و وظایف شرعی، باید به فقهای شیعه مراجعه کنند و با نبود حکم شرعی و یا عدم دسترسی به آن، باید به حکم عقل تمسّک جویند.).


شیخ در جواب این سؤال که اگر انسان می تواند در مقام عمل، از نصوص دینی، اجتهاد و اصول عملیّه و احکام عقلی بهره جوید، چه نیازی به امام دارد می نویسد:


(نیاز به امام، استمرار دارد. دسترسی نداشتن به امام، انسان را از وجود او بی نیاز نمی کند، چنانکه دسترسی نداشتن به دوا، مریض را از آن بی نیاز نمی کند. انسان سرگردان، هر چند راهنما نیابد، از آن بی نیاز نمی شود. اگر غیبت، سبب بی نیازی از امام می شد، لازم می آمد که مردم در غیبت پیامبر که در شعب ابی طالب پیش آمد و یا غیبت او در غار و نیز غیبت موسی در میقات و غیبت یونس در شکم ماهی، از پیامبر بی نیاز شوند، امّا چنین نبوده است ). [60] .


به نظر شیخ:


(ما و اهل سنّت، هر دو، اجتهاد را قبول داریم، تفاوت ما در این است که آنان از زمان رحلت پیامبر اسلام، به اجتهاد عمل کرده اند و ما در دوره غیبت. بنابراین، آنان نمی توانند بر ما خرده بگیرند، چون در عصر غیبت، حال هر دوی ما یکی است.).


به نظر او، ظهور امام واجب نیست. بلی، اگر امام می دانست که با ظهور او دین اصلاح خواهد شد، یک لحظه درنگ نمی کرد. [61] ظهور نکردن او، به این جهت است که امامان پیشین می توانستند تقیّه کنند و این عمل آنان مباح بوده است، ولی مهدی (ع) به منظور احیای دین، قیام خواهد کرد و تقیه در عصر او جایز نیست و این، برای دشمنان دین، قابل تحمّل نیست؛ از این روی همه در کمین او خواهند بود، تا بتوانند او را از میان بردارند. او در نهان خواهد بود، تا یارانش پا به عرصه حیات بگذارند. یارانی که دارای درستی عقل و درستی عقد هستند. [62] بنابراین، منشأ عدم قیام مهدی چیزی جز وجود مصلحت نیست . [63] .


معتزلیان بیش از هر گروه دیگری با شیخ مفید برخورد فکری داشتند. آنان هر چند همانند شیعیان وجود امام را ضروری می دانستند، اما مسأله غیبت را نفی می کردند و از نقطه نظر عقلی، در فلسفه غیبت تردید می کردند. [64] .


شیخ، مفید، ضمن اشاره به برخورد معارضه جویانه آنان، گوشزد می کند:


(این همه اشکال، در شرایطی بر عقاید امامیه وارد می شود که خود معتزله بر خلاف باور به ضرورت وجود امام، به اقرار خود، پس از امام علی (ع) تا این زمان، هرگز امام دیگری نداشته اند. بنابراین عذر امامیه در باور به امام غایب پذیرفته تر از عذر معتزله است که با همه اعتقادشان به وجوب امام، در طول زمان، پس از شهادت حضرت علی (ع) پیشوایی نداشته اند. و این در شرایطی بوده که آنان بر حسب عقیده خود می توانستند از اهل حل و عقد بهره مند گردند و اسامی را در نظر بگیرند). [65] .


عصر شیخ مفید، مقارن زمانی بود که همه نایبان خاص از میان رفته بودند و خود به خود، این سؤال به ذهنها تداعی می شد که فرق شیعه و اهل سنت در چیست و چگونه می توان حدود را اجرا کرد یا احکام الهی را برپاداشت.


شیخ مفید در رفع این ابهام می نویسد:


(لازم نیست امام همه وظایف خود را شخصاً به عهده گیرد. او، می تواند نایبی را برگزیند و در صورت لزوم، خود وارد عمل شود. و اگر شرّ و فسادی از غیبت امام ناشی شود باید کسانی را سرزنش کرد که با اعمال ناپسند خود موجب غیبت او شده اند). [66] .


رویارویی امامیه و معتزله در فلسفه غیبت


در عصر سید مرتضی (355 - 436ه.ق.) که یکی از برجسته ترین شاگردان شیخ مفید بود. تعارض اندیشه های کلامی شیعه و معتزله، نمود بیشتری یافت. بخصوص سید مرتضی در عقل گرایی، تمحّض بیشتری داشت. او، حتی آرای شیخ مفید را در امامت و مباحث عقیدتی دیگر، به نقد کشید. قطب الدین راوندی، به نقل سید بن طاووس، اثری را در رابطه با موارد اختلاف آرای شیخ مفید و سید مرتضی تدوین کرده که به 95 مسأله می رسد.


به ادعای راوندی موارد اختلاف بیش از این مقدار بوده است . [67] .


سید مرتضی، با قاضی عبدالجبار همدانی معتزلی (م: 415ه.ق.) معاصر بود و مدتی نزد وی تلمّذ کرده بود و با اندیشه های او آشنائی کامل داشت و عبدالجبار، در آن زمان قاضی القضات رکن الدوله دیلمی بود و کتاب (المغنی فی ابواب التوحید والعدل) را نوشت.


عبدالجبار، کوشید اندیشه پیشوایان خود: جاحظ و جبانی را در مسأله امامت، به کرسی نشاند و پیش از او، ابوالحسن خیاط با نوشتن الانتصار به دفاع از جاحظ برخاسته بود و آرای جاحظ را که پیش از آن در دو کتاب العثمانیه و فضیلة المعتزله نشر یافته بود، به وسیله ابن راوندی که از معتزله کناره گیری کرده بود و افکار شیعی داشت، در کتاب: فضیحة المعتزله، به نقد کشیده بوده.


قاضی عبدالجبار، کتاب مغنی را در بیست جلد در مسجد رامهرمز املا کرد و آخرین جلد آن، به امامت اختصاص یافت.


او، در بیشتر موارد، منقولات خود را به شیوخ خود، یعنی پیشوایان معتزله نسبت می دهد و از میان آنان، جاحظ و ابوعبدالله جعل و ابوعلی جبائی و ابوهاشم جبائی و ابوالقاسم بلخی، بیشتر به چشم می خورند و در نقد فرقه های شیعی از گفته ابومحمد حسن بن موسی نوبختی بهره می گیرد.


با رواج اندیشه های قاضی عبدالجبار، متفکران فرقه های گوناگونی، به نقد آن برخاستند.


از زیدیه، محمدبن احمدبن علی بن الولید، کتاب: الجواب الحاسم المغنی لتشبه المغنی را در رد آرای عبدالجبار نوشت از شیعه، سید مرتضی علم الهدی، کتاب: الشّافی فی الامة را در نقد قاضی به رشته تحریر درآورد.


سیدمرتضی، در جاهایی از کتاب خود، به کتاب الامامة، ابن راوندی استشهاد می کند و از او در برابر معتزله دفاع می کند. بر خورد محکم و منطقی سید مرتضی، سبب شد پیشوایان معتزله، در اندیشه دفاع از عبدالجبار باشند ابوالحسن بصری، شاگرد قاضی نقض نقض الشافی الامامة و ابی یعلی سالاربن عبدالعزیز دیلمی، به دفاع از سید مرتضی نقض الشافی را نوشت . [68] .


ما چون در تشریح افکار شیخ الطایفه طوسی، شاگرد برجسته سید مرتضی، از (تلخیص الشافی) که شکل ویراسته شده همان الشّافی است، به تفصیل سخن خواهیم گفت، تبیین بخشهایی از نظریات ایشان و مناقشانی که با معتزلیان دارد و در این کتاب آمده است، به همان جا وا می نهیم و در این جا، از نوشته دیگر او، در باب غیبت و فلسفه آن: المقنع فی الغیبة، بهره می گیریم.


این کتاب، که بخشهایی از آن در رسالة فی غیبة الحجة، شریف مرتضی نیز تکرار شده، پس از الشافی فی الامامة و نیز تنزیه الانبیا و الائمه، آمده، آخرین نظریات سید مرتضی در آن منعکس شده است.


شریف مرتضی، فلسفه غیبت را در المقنع، بر دو اصل: ضرورت امامت در همه روزگارها و ضرورت عصمت امام، مبتنی می کند. دو اصل اساسی که بدون درک صحیح آن دو، نمی توان به راز غیبت پی برد و یا از آن بحثی به میان آورد. به همین دلیل، ابتدا، دلایلی برای اثبات این دو اصل می آورد، بعد غیبت را بر روی آن استوار می کند با استدلال، امامت امت اسلامی را در امام غایب منحصر می کند. او، در طلیعه بحث، غیبت را از گونه آیات متشابه می داند که راز آن را باید در حکمت الهی جست، حکمتی که ما فقط می توانیم به آن علم اجمالی پیدا کنیم و علم تفصیلی آن نه ممکن است و نه ضرورت دارد.


سید مرتضی، پس از بحثهای بسیار دقیق در بیان علت غیبت، به نظریه خود اشاره می کند که همان نظر شیخ مفید است. او می نویسد:


(سبب غیبت، می تواند بیمی باشد که بر جان امام می رود و همین طور ممانعت او از تصرف در امور جامعه.).


به این ترتیب، نوک پیکان نقد را متوجه نظامهای جور حاکم بر سرنوشت مسلمانان می کند. در توضیح بیان خود می نویسد:


(وقتی از وجود امام نفع برده می شود که امام از تمکن و اقتدار برخوردار باشد و دستورهای وی اعمال گردد، تا بتواند سپاهیان را تجهیز کند و با اهل بغی بجنگد و اقامه حدود کند و مرزها را پاس دارد و در حق ستم دیدگان انصاف پیشه کند و هیچ یک از این امور، جز با تمکن، ممکن نیست. بنابراین، وقتی بین او و هدفهایش، چیزی حایل شد، ضرورت قیام از ایشان سلب می شود و هر گاه بر جان خود بیمناک باشد، غیبت برای او واجب می گردد. چون پرهیز از اموری که به انسان زیان می رسانند، عقلا و نقلا واجب است و پیامبر نیز در شعب و غار، خود را از انظار پنهان داشت. و این امر، دلیلی جز ترس و دوری از ضررها نداشته است ). [69] .


سید مرتضی، پرسشهای زیادی را پیش می کشد و به آنها پاسخ می دهد. فرق میان غیبت نبی و امام، مدت دوری از انظار، دلایل پنهان نشدن ائمه پیشین شیعه، فرق غیبت و نبود امام، امکان ظهور بی زیان امام و چگونگی اقامه حدود در زمان غیبت از جمله پرسشهایی است که در این کتاب به آنها پاسخ داده شده است. به نظر او، در طول غیبت، نیاز به امام بر طرف نمی شود، چون نیاز به امام معصوم، نیاز ثابتی است و دسترسی به دلایل شرعی و عقلی در رسیدن به حق، برطرف کننده این نیاز نیست.


سید مرتضی، دلیل کسانی را که ظاهر نشدن امام را برای اولیا، ناشی از بیم نشر خبر می دانند، کافی نمی داند، چون از نظر ایشان، عقلای شیعه، آثار زیانبار نشر خبر ظهور را به خوبی می دانند؛ بنابراین ممکن نیست که چنین خبر مهمی را نشر دهند. بخصوص آنان می توانند این نکته را بفهمند که نشر خبر ظهور، سبب می شود که خود نیز نتوانند از وجود مبارک امام بهره ببرند.


برخی از صاحب نظران شیعی، اصولا، ظاهر شدن امام را برای برخی از اولیا، مفید فایده نمی دانند آنان منشأ غیبت را دشمنان دین تلقی می کنند، ولی سید این نظریه را نیز رد می کند و می نویسد:


(چگونه می توان منکر فایده ظهور امام بر اولیا شد چون در این صورت، ظهور هیچ یک از امامان شیعه نمی توانست مفید فایده ای باشد.).


او، ضمن این که ظهور امام را برای برخی از اولیا، نفی نمی کند، در رابطه با بقیّه اولیا، علت غیبت را تکلیفی می داند که باید برای دفع آن کوشید، تا در پروسه این تلاش، ظهور میسّر شود و فرد به کمالات خود دست یابد [70] و دست از قصور و تقصیر بردارد.


سید مرتضی، در این رساله برخورداری اولیا را از وجود امام در عصر غیبت، یادآور شده است. او، به این سؤال نیز پاسخ داده است که آیا غیبت می تواند مانع فعالیت امام باشد می نویسد:


(اولیای امام، هر چند شخص او را نمی شناسند، ولی در سایه باور به وجود او، از انجام امور ناپسند پرهیز می کنند. چون او را میان خود احساس می کنند که از کوشش شیعیان باخبر است و آلودگی شیعیان او را افسرده می کند.).


شریف مرتضی امکان وجود جانشینان امام که در حال غیبت خود آنان را معین کرده باشد و از این راه از اوضاع مردمان با خبر گردد، نفی نمی کند و از این حیث فرقی میان غیبت و ظهور امام نمی بیند.


پیوند غیبت و قاعده لطف


شاگرد سید مرتضی، شیخ طوسی (460 - 385ه.ق.) پیش از آن که از طرف خلیفه، القائم بامراللّه، بر کرسی کلام تکیه بزند، پس از ورود به بغداد، در محضر شیخ مفید به کسب دانش پرداخت و پس از مرگ شیخ مفید، در سال 413 شاگردی سید مرتضی را اختیار کرد و در مجموع، 28 سال از عمر خود را با این نابغه بزرگ سپری کرد و در علوم اسلامی جایگاهی ویژه یافت و در محیط علمی آن روز بغداد، توانست فلسفه غیبت را با اسلوبی بسیار قویم و منطقی، برای مخالفان قابل فهم سازد. بخصوص در بخش اعظم عصر وی، سیاست دولت عباسی که از بدو تأسیس به دست افرادی غیر نژاد عرب تشکیل شده بود، اقتضا می کرد تا همه فرقه ها آزاد باشند و هر کسی بتواند به طور آزاد، عقاید خود را به بحث بگذارد.


شیخ طوسی، پیش از تالیف الغیبه، کتاب الشافی فی الامامة سید مرتضی را تلخیص کرد و آن را تلخیص الشافی نامید. [71] در دو جا، از فلسفه و علت غیبت بحث کرد: یکی اوایل جلد اول و دیگری آخرین فصل جلد چهارم عمده بحثهای تلخیص الشافی، همان مباحثی است که در المقنع فی الغیبه آورده شده است . [72] .


شیخ طوسی، علت پنهان شدن امام را، با استفاده از قاعده لطف و در نظر گرفتن آمادگی نداشتن مردمان، یا بخشی از آن بررسی می کند.


او، دو فرض برای مساله در نظر می گیرد:


(1. علت پنهان شدن در همه مکلّفان وجود دارد و اختصاص به فرد مشخصی ندارد. با این تفاوت یک سطح و یک نوع نیست. انگیزه پنهان شدن از دشمنان غیر از انگیزه پنهان شدن از اولیای آن است. دلیل ظاهر نشدن امام برای دشمنان، چیزی جز ستمکاری و عزم آنان در از میان بردن امام نیست و سبب پنهان شدن از اولیاء نیاز به برهان ندارد؛ زیرا فرض این است که امام، برای همه مکلّفان لطف است، و هرگاه لطف، به وسیله علّتی، خارج از اختیار مکلف، برداشته شد، تکلیف از او ساقط است، هر چند این تکلیف برگردن سایر مکلفان باقی است.


شیخ طوسی، امکان ظاهر شدن امام به برخی از اولیا را نفی نمی کند و به دیگران سفارش می کند تا در رفع علت غیبت تمکّن یابند، تا امام برای آنان ظاهر گردد و در یک کلمه، مکلف باید تقصیر خود را تلافی کند. و این تکلیف به مالایطاق نیست، زیرا مکلف، باید قدرت تمیز امور را داشته باشد. او، وقتی به این قدرت دست یافت و دید که امام بر او ظاهر نمی شود، می فهمد که باید سراغ سببی برود که مانع ظهور اوست و در این جست وجو خواهد فهمید کوتاهی از سوی خودش است. بنابراین، از وقتی با تمام قدرت اجتهاد کرد، به تمیز حق و باطل توانمند می شود و در برابر حق تسلیم می گردد و کسی که می گوید من همه تلاش خود را کرده ام، ولی به علم و اجتهاد دست نیافته ام، پذیرفتننی نیست.


2. و اگر علت پنهان شدن دشمنان باشند، این امر سبب اسقاط تکلیف نخواهد شد، چون اگر لطف به فعل مکلّف، یا فعل غیر او تعلق یابد و مکلف، بداند حاصل نشده، تکلیف ساقط نخواهد شد و اسقاط تکلیف واجب است ). [73] .


لطف چیزی است که مکلّف را برای انجام واجب، برمی انگیزد و از قبح دورش می کند. [74] .


شیخ طوسی، مردم را به دلیل مهیا نکردن خود برای دیدار مهدی، نکوهش می کند. [75] .


و عمل آنان را مانع اصلی در بهره گیری از لطف می داند:


(وجود امام، لطف است و تصرف او در امور، لطف دیگر. خدا با ایجاد امام به لطف خود جامعه عمل پوشید و فردی را که برای اداره جامعه لازم است آفرید و حجت را بر مردم تمام کرد، تا اگر شایسته بودند، از وجودش بهره ببرند و بسط ید امام لطف دیگری است که به کوشش ما مربوط می شود. تقویت قدرت امام در مواردی، در توان ماست. بنابراین، مامکلّف به آن هستیم و قدرت نداشتن امام را باید از چشم خود ببینیم ). [76] .


او، سه مرحله را برای بسط ید امام لازم می داند:


1. ایجاد امام از سوی خدا.


2. قیام امام برای امامت و رهبری جامعه.


3. عزم مردمان بر تقویت او.


و نتیجه می گیرد که انجام مرحله سوم از مراحل بسط ید امام، بر عهده ماست. ما باید زمینه اقتدار او را فراهم سازیم ، [77] چون خدا خواسته، تا تقویت او، به وسیله بشر صورت گیرد، نه فرشتگان . [78] .


فلسفه غیبت در آثار کلامی پس از شیخ طوسی


پس از عصر شیخ طوسی، با کرسی نشستن باور به امام غایب و جا افتادن فلسفه غیبت، بحث از غیبت و فلسفه آن، فروکش کرد و به عنوان یک تفکر قابل دفاع در ضمیر شیعه باقی ماند و مخالفان فکری شیعه نیز، کمتر به آن پرداختند. به همین دلیل، در آثار کلامی پس از شیخ طوسی، کمتر به نکات تازه ای برمی خوریم.


امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، از اعلام قرن ششم، نویسنده کتاب اعلام الوری باعلام الهدی و کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی (636 - 699ه.ق.) صاحب قواعد المرام فی علم الکلام، در فلسفه غیبت همان نظریات سازمان یافته شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی را به گونه خلاصه، در آثار خود آوردند. [79] .


خواجه نصیرالدین طوسی، سرآمد متکلمان و متفکران شیعی قرن هفتم، اشاره ای به این موضوع کرده است.


او، می نویسد:


(غیبت نمی تواند ناشی از اراده خدا، یا اراده امام زمان باشد، بلکه باید سبب غیبت امام را در اعمال مکلفان، که سبب ترس و پیروی نکردن است، جست و ظهور وقتی واجب خواهد شد که سبب غیبت از بین برود). [80] .


خواجه نصیرالدین طوسی، در آثار دیگر خود، از جمله تلخیص المحصل و تجرید العقاید، به فلسفه غیبت نپرداخته است.


او، که در آغاز جوانی در نیشابور به تکمیل تحصیلات خود اشتغال داشت، شاهد هجوم لشکریان چنگیز به خاک خراسان بود، تا 57 سالگی، ناگزیر با اسماعیلیان الموت همکاری می کرد و پس از آن، به دربار هلاکو انتقال یافت و در رأس مخروط تصمیم گیرنده مسائل سیاسی و فرهنگی امپراتوری وسیع هلاکوخان قرار گرفت. علاقه ایشان به تحکیم حساب شده موقعیت تشیع و رونق عقاید امامیه، موجب گردید، تا کمتر به این امر روی آورد. حتی علامه حلّی (648 - 726ه.ق) شارح خواجه نیز، به پیروی از وی، در کشف المراد، به این مسأله اشاره نکرده است. هر چند مقدادبن عبدالله سیوری معروف به فاضل مقداد (م:836ه.ق.) در کتاب خود: النافع یوم الحشر فی شرح باب الحادی عشر و ابوالفتح بن مخدوم الحسین العربشاهی (م:976ه.ق.) از احفاد میر سید شریف جرجانی، صاحب مفتاح الباب، در شرح باب حادی عشر و از معاصران علامه، حاجی میرزا محمد علی حسینی شهرستانی، در کتاب الجامع فی ترجمة النافع فی شرح باب حادی عشر، به عنوان شارحان آثار خواجه، فلسفه غیبت را به اختصار، مورد بحث قرار داده اند و سخنان آنان همان چیزهایی است که در سده های سوّم و چهارم و پنجم، بارها و بارها در منابع عمده کلام شیعی و مجموعه های روایی آمده است . [81] .


نتیجه فلسفه غیبت در منابع کلام شیعی


مسأله مهدویت و غیبت امام دوازدهم، بر خلاف پیشینه ای که در اسلام داشته، بیشتر در دامن شیعه پرورش یافت و حکمت الهی اهل سنت، اجازه نداده است چنین عقیده ای رسمیت بیابد. هر چند کم نیستند معاریف و مشاهیر سنّی که آن را بخشی از عقیده خود قرار داده. و کتابهایی در این باب، نوشته اند.


به عقیده شیعیان، غیبت امام، مانع از آن نیست که وی قائد حقیقی جهان باشد. چون او در غیبت نیز، مددکار مومنان است و با حضور خود در جامعه، سبب قوت دل ارباب معرفت می شود و آنان برای این که گامی به سوی ظهور مهدی برداشته باشند، خود را به انجام کارهای نیک موظف می دانند و همین پروسه عمل است که شیعیان مؤمن را برای درک حقیقت عمل صالح و دسترسی به جامعه آرمانی آماده می کند و به آنان امید ماندن و حرکت می بخشد. در واقع، فلسفه سیاسی شیعه را در فلسفه غیبت مهدی می توان، جست.


متفکران شیعه، در ردّ این ادعا که وجود امام غایب نمی تواند برای جامعه بشری سودی داشته باشد، از دیرباز، پاسخهایی داده اند که در یک دسته بندی کلّی آنها را می توان در این چند پاسخ خلاصه کرد:


1. این امر مسلم نیست که امام از دید همه غایب باشد، چه بسا اولیایی که به دلیل عمل به وظایف خود توانایی درک محضر او را دارند و از این نعمت بزرگ الهی، برخوردار می شوند.


2. اعتقاد به ظهور امام، نوع بشر، بخصوص مؤمنان را از انجام گناهان باز می دارد.


3. وجود امام، لطف است و اگر چهره پنهان داشته، به این جهت است که در میان مردم دشمنانی دارد و شرایط برای ظهور او، که چون پیشوایان دیگر تقیه نخواهند کرد، فراهم نشده است.


4. امامیه تا آمدن موعود، مجاز و گاه مجبورند تقیّه کنند. عمل به تقیه، با پیروی از روش خود امام غایب، که برای حفظ حیات شخصی،تا روز ظهور تقیه می کند، تایید می شود.


فرزانگان شیعی، چون ابن ابی زینب نعمانی (م:360) شیخ مفید (413 - 385ه.ق.) سید مرتضی (355 - 366ه.ق.) و شیخ طوسی (460 - 385ه.ق.) با پدید آوردن آثاری تحت عنوان غیبت و طرح مباحث کلامی و استدلالی درباره مساله غیبت و فلسفه آن، کوشیدند از یک طرف حضور امام را با بهره گیری از آموزه های پیشوایان معصوم در باطن ثابت کنند و از طرف دیگر، تلاش کردند که حکومت ظالمان و غاصبان را نامشروع قلمداد کنند و مردم را در انتظار فرج، جدّی و استوار سازند و این اطمینان را به وجود آورند که سرانجام امام خواهد آمد و حکومت عدل الهی و علوی را در سطح جهان تشکیل خواهد داد و با این کوششها، که تا عصر خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلّی دوام آورد، مسأله انتظار جا افتاد و در انتظار مهدی بودن یک عمل دینی شمرده شده و این امر، عملا توانست شیعه را در دوره رویکرد به سلطان عادل (329 - 905ه.ق.) و دوره مشروعیت دادن به سلطان عادل (905 - 1324ه.ق.) و دوره رویکرد به حکومت مردمی و عرفی (1324 - 1358ه.ق.) در برابر همه ناسازگاریهای زمان متّحد گرداند و با تاسیس حکومت دینی و آغاز رویکرد به ولایت فقیه، بخشی از تمایل رمز آلود سیاسی شیعه را تحقق عینی ببخشد.


پینوشت:


1. (کمال الدین و تمام النعمه) شیخ صدوق، 1/403. موسسه نشر اسلامی؛ (فتوحات مکیه) محی الدین عربی، ج/3 باب 366، نشر دار صادر، بیروت؛ (قواعد الایمان)، خواجه نصیرالدین طوسی) 461.


2. (چهارمقاله)، نظامی عروضی، باب شرح حال فردوسی، اشرافی.


3. (سفرنامه)، ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، ج 1/239. انتشارات علمی و فرهنگی.


4. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4/15.


5. (روضة الصفا) میرخواند 1588 چاپ لکهنو.


6. (غیبت نعمانی) ترجمه جواد غفاری 202، صدوق، تهران.


7. (همان مدرک) 203.


8. (کمال الدین)، ج 2/158.


9. (غیبت نعمانی) 243.


10. (کمال الدین) 59.


11. (کافی) کلینی، ج 1/43، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.


12. (کافی) کلینی، ج 1/43، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.


13. (همان مدرک) 338.


14. (همان مدرک) 338.


15. (همان مدرک) 338.


16. (همان مدرک)333.


17. (همان مدرک)333.


18. (همبستگی میان تصوف و تشیع)، کامل مصطفی شبیبی، ترجمه دکتر علی اکبر شهابی.237. دانشگاه تهران.


19. (فضل بن شاذان و نبرد اندیشه ها در ایران پس از اسلام)، فریدون جنیدی 50، انتشارات بلخ، تهران.


20. (رجال نجاشی)193.


21. (کمال الدین) ج 1/101. (الارشاد) شیخ مفید ج 2/9. چاپ شده در مصنّفات شیخ 12.


22. (الغیبة)، شیخ طوسی 167 و 275.


23. (کمال الدین)، 25، 26، 34، 47، 261، 262؛ (فرق الشیعه نوبختی) 79، علمی، فرهنگی.


24. (غیبت نعمانی) 31.


25. (کمال الدین) ج 1/203.


26. (المغنی) ج 2/176.


27. (کمال الدین) ج 1/122، 126.


28. (نصرت مذهب الزیدیه)، ابن عباد211.


29. (کمال الدین) ج 1/2، 3، 16.


30. (غیبت نعمانی)، ترجمه جواد غفاری 80.


31. (همان مدرک) 101؛ (کمال الدین) 303، 485.


32. (کافی) ج 8/247.


33. (فهرست ابن ندیم)، ابن ندیم، ترجمه محمد رضا تجدد 330، امیرکیبیر.


34. (کمال الدین 53، 55.


35. (خاندان نوبختی) عباس اقبال آشتیانی 116.


36. (رجال نجاشی) 266. دفتر نشر اسلامی.


37. (کمال الدین) ج 1/20.


38. (همان مدرک) 22.


39. (همان مدرک) 22.


40. (سوره زمر) آیه 30.


41. (کمال الدین) ج 1/31.


42. (همان مدرک) 32.


43. (همان مدرک) 45، 47.


44. (همان مدرک) 54.


45. (همان مدرک) 112.


46. (همان مدرک) 87.


47. (همان مدرک) 93.


48. (الفهرست) ابن ندیم 178چاپ فلوگل، بیروت.


49. (المسائل العشره) شیخ مفید 83. چاپ شده در مصنّفات شیخ مفید ج 3 کنگره هزاره شیخ مفید.


50. سوره (کهف) آیه 65، 82.


51. (المسائل العشرة) 85.


52. (سوره کهف).


53. سوره (بقره) آیه 259.


54. (المسائل العشرة) 105.


55. (همان مدرک) 106.


56. (همان مدرک) 107.


57. (الرسالة الاولی فی الغیبه) شیخ مفید 14. چاپ شده در مصنّفات شیخ مفید ج 7.


58. (المسائل العشره) 113.


59. سوره (اعراف) آیه 157.


60. (الرسالة الاولی فی الغیبة) 12، 13، 14، 16. چاپ شده در مصنّفات شیخ مفید، ج 7.


61. (الرسالة الثالثة فی الغیبه) شیخ مفید 14 چاپ شده در مصنّفات شیخ ج 7.


62. (همان مدرک) 12 و 13.


63. (الرسالة الرابعة فی الغیبة) شیخ مفید 15. مصنّفات شیخ ج 7.


64. (الرسالة الرابعة فی الغیبة) شیخ مفید 15. مصنّفات شیخ ج 7.


65. (همان مدرک) 15.


66. (الفصول العشرة فی اثبات الحجة)، شیخ مفید 17 و 25، چاپ شده مصنّفات ج 7.


67. (کشف المحجه)، سیدبن طاووس 20.


68. (فهرست منتجب الدین) 85.


69. (المقنع فی الغیبة) شیخ طوسی. این اثر به اهتمام سید محمد علی حکیم در شماره 27 مجله تراثنا 200 برای اولین بار به چاپ رسیده است.


70. (همان مدرک) 213.


71. (الغیبة) شیخ طوسی 14.


72. (تلخیص الشافی)، شیخ طوسی، ج 3 و 4/211. نشر عزیزی، قم.


73. (همان مدرک) ج 1 و 2/90، 91.


74. (التبیان) شیخ طوسی، ج 6/199.


75. (تلخیص الشافی) ج 1و 2/95.


76. (الغیبة)، شیخ طوسی 11.


77. (همان مدرک) 12 و 13.


78. (همان مدرک) 92.


79. ر. ک. به کتابهای (اعلام الوری باعلام الهدی) شیخ طبرسی 446، 447، نجف؛ (قواعد المرام فی علم الکلام 190، 191. چاپ شده همراه تلخیص المحصل.


80. (رسالة الامامه) شیخ طوسی 433. چاپ شده به همراه تلخیص المحصل.


81. ر. ک: (شرح باب حادی عشر) علامه میرزا محمد علی شهرستانی، مرکز نشر کتاب؛ (باب حادی عشر) علامه حلی، تحقیق دکتر مهدی محقق.



 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA

دلایل غیبت و موانع ظهور حضرت ولیعصر (عج) و رابطه ظهور با انقلاب اسلامی

 مقاله مهدوی

دلایل غیبت و موانع ظهور حضرت ولیعصر (عج) و رابطه ظهور با انقلاب اسلامی ۰ نظر

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین لا سیما بقیة الله من العالمین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.


سلام کامل خداوند بر نماینده ی خدا و کسی که از طرف او سرپرست مهربان و هدایت کننده ی خلق است و سلام بر او که باقیمانده ی معارف الهی برای هدایت انسان است.



اینجانب مقاله ی خود را تحت عنوان «عوامل غیبت، موانع ظهور و رابطه ی آن با انقلاب اسلامی» تقدیم می نمایم.


مقدمه


غیبت در اصطلاح برای کسی استعمال می شود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن در آن محل حاضر نمی شود حالا به هر علتی که باشد و مدت آن هم هر چقدر باشد مثلا به دانش آموزی که در یک کلاس حاضر می شود اگر مدتی سر کلاسش نیاید می گویند فلان دانش آموز مثلا دو روز غیبت داشته است در مورد کارمند و دیگران نیز این اصطلاح به کار برده می شود. پس اصولا باید شخصی مدتی در جایی یا در بین جمعیتی حضور داشته باشد که عدم حضور او در آن جمع، غیبت محسوب می شود و الا هیچگاه به شخصی که در یک جایی به هیچ وجه وارد نشده، عدم حضورش را غیبت نمی گویند. و آنچه که اکنون ما از غیبت متوجه می شویم عدم حضور امام عصر (ارواحنا فداه) در بین خودمان می باشد. آن امام عزیزی که تنها دوران بسیار کوتاهی از عمر طولانی اش را در بین مردم حاضر شد! چرا؟!


البته در مورد غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) آنچه که ظاهر است مختصر تفاوتی با غیبتهای افراد عادی می نماید چون با توجه به حدیثی که از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل می شود این معنا برداشت می شود.


مرحوم صدوق (قدس سره) در کمال الدین و مرحوم نعمانی در کتاب غیبت (به اختلاف لفظی مختصری) نقل می کنند که: سدیر گفت: از امام صادق (علیه الصلاة و السلام) شنیدم که فرمود: در حضرت قائم (علیه السلام) شباهتی به یوسف هست. عرض کردم: مثل اینکه از غیبت او سخن می گوئید؟


فرمود: چرا این مردم (منظور منکرین امام عصر (ارواحنا فداه) و مخالفین آن حضرتند) که سیرتشان چون خوک است این مطلب (غیبت امام عصر روحی فداه) را انکار می کنند.


برادران یوسف نوادگان و فرزندان پیامبران بودند، با یوسف تجارت کردند و با او خرید و فروش (از نزدیک) نمودند در حالی که برادران او، و او نیز برادر آنان بود، ولی (به خاطر آنکه زندگی او غائبانه یعنی ناشناس بود) او را نشناختند تا اینکه خودش به آنان فرمود:


من یوسفم، این مردم چه چیز را انکار می کنند، آیا نمی پذیرند که خداوند متعال در بعضی از اوقات خواسته باشد حجتش (امام زمان (علیه السلام)) را از آنان پنهان (ناشناس) بدارد؟


چرا چنین نباشد در حالی که یوسف علیه السلام پادشاه مصر شده بود و بین او حضرت یعقوب (علیه السلام) تنها هیجده روز راه بود که اگر خداوند عزوجل می خواست مکان یوسف را به آنان نشان دهد می توانست. و آنگاه که بشارت یوسف به آنان داده شد این مسیر هیجده روزه را در نه روز پیمودند.


پس چرا این مردم نمی پذیرند که خدای عزوجل آنچه با یوسف انجام داد با حجت خود انجام دهد یعنی امام زمان مظلوم شما که حقش را پایمال نموده اند، صاحب این امر به طور عادی در میان آنان زندگی و در بازارهای مردم مسلمان راه برود (برای خرید اجناس مورد نیاز و یا بازدید احوال مسلمانان) و نیز بر فرشهایشان قدم بگذارد (برای شرکت در مجالس جشن یا ذکر مصیبت و میهمانی و غیره) در حالی که مردم آن حضرت را با آنکه می بینند، نشناسند تا آنکه خداوند متعال اذن دهد که خود را به مردم معرفی نماید هم چنانکه به یوسف اذن داد تا خود را به برادرانش معرفی نماید و بگوید: آیا می دانید با یوسف و برادرش چه کردید در حالی که جاهل بودید (معرفت به مقام و کمالات روحی او نداشتید) آنان گفتند: تو همان یوسف نیستی؟ فرمود: من یوسفم و این برادرم است. [1]


پس مشخص می شود که امام زمان (ارواحنا فداه) در بین ما تشرف دارند و ما ایشان را می بینیم [2] همانطور که بعد از ظهور مقدسش مردم می گویند ما این آقا را خیلی دیده ایم. ولی آنچه می توان در مورد غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) گفت این است که ایشان از دید معرفتی ما غایب می باشند.


به هر حال برای این که عوامل غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) مشخص شود چون حضرتش در بین ما تشریف دارند و مثل ما زندگی می نمایند (که بعدا اشاره خواهد شد که همین مثل ما زندگی کردن و عدم معرفت مردم در یکی از عوامل غیبت و موانع ظهور آن حضرت بوده است) عوامل غیبت را برای یک شخص خیرخواه و یک رهبر دلسوز صالح بررسی می کنیم:


اگر شهری را در نظر بگیریم که افراد ظالم بر این شهر حکومت می نمایند مردم را می کشند حقوق مسلمشان را ضایع می نمایند باعث ناامنی در شهر شده اند و از همه گونه ظلم بالاتر و از همه ی تضییع حق ها وحشتناک تر این که افراد خیرخواهی که در این شهر وجود دارند و جز نجات مردم و هدایت آنها برای هدف دیگری به این شهر وارد نشده اند اینها باید از همه بیشتر تحت فشار قرار گیرند و هر موقع که فرصت مقتضی شد آنها را از بین ببرند. و درضمن کسانی که به این افراد صالح نزدیکترند مورد ظلم بیشتری قرار می گیرند.


از طرف دیگر مردم ساکن این شهر که این افراد برای سعادت آنها آمده اند نیز آنقدر شجاعت و درک و فهم ندارند که با این ستمگران مقابله نمایند و این افراد صالح را بر شهر مسلط نمایند بلکه در موارد زیادی بر عکس به ستمگران کمک هم می نمایند طبیعی است بعد از این که تعدادی از این رهبران دلسوز به دست ظالمین از بین رفتند در نهایت فردی که باقی می ماند برای متنبه شدن مردم که برای سعادت خود قیام نمایند از دید مردم غایب می شود.


تا در نهایت این مردم را از وضع اسف باری که دارند نجات دهد. که این مثال را می توانیم با زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) و برخورد ظالمین و مردم با آنها و در نهایت غیبت ولی عصر (ارواحنا فداه) تطبیق دهیم که انشاء الله بحث خواهد شد.


و در مثال مذکور تا وقتی که مردم واقعا سعادت خود را نخواسته باشند و برای آن قدم بر ندارند در ظاهر شدن آن شخص در بین مردم مانع خواهد بود که همان طور که در ظهور ولی عصر (ارواحنا فداه) مانع می باشد.


و هر قدمی که مردم این شهر در جهت رفع موانع و کسب سعادت خود بردارند امکان ظهور و ظاهر شدن آن رهبر دلسوز بیشتر می شود همان طور که مردم ایران، با انقلاب اسلامی موانعی را برطرف نمودند و باعث تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) شدند. اکنون مباحث خود را در سه فصل تحت عناوین؛ «عوامل غیبت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) موانع ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) و رابطه ی ظهور با انقلاب اسلامی، تقدیم می نمایم.


عوامل غیبت حضرت ولی عصر


در ابتدا باید توضیح دهم که ریشه ی عوامل غیبت را باید در شیطان جستجو نمود زیرا در همان آغاز درگیری بین خداوند و شیطان طبق آیات شریفه ی سوره ی حجر که خداوند متعال به شیطان می فرماید چرا سجده نکردی او جواب داد که برای این که بشر را از گل و لای خلق کرده ای و بالاخره از خدای تعالی مهلت خواست که خداوند متعال فرمود تا روز وقت معلوم مهلت داده شدی. که با توجه به روایات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در ذیل این آیات معلوم می شود که خدای تعالی تا روز ظهور امام عصر (ارواحنا فداه) به شیطان مهلت داده است. [3] از این رو چون مهلت فعالیت و پایان زندگی شیطان تا روز قیام حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) تعیین شده آن لعین محور حملات و فعالیتهای خود را با امام زمان (ارواحنا فداه) و حضور بین مردم که تمام بشریت بتواند از ایشان بهره مند شود قرار داده است. که فعالیت وی در دو جنبه ی زیر علت اساسی و شاید بتوان گفت غیبت را به دنبال داشته است:


>ظلم ظالمین


>ضعف و سستی مردم


>هدف از خلقت غیبت را در مورد ما مردم ایجاب می کند


ظلم ظالمین


در مثالی که در ابتدای کلام زدیم حالا بررسی نماییم که ظالمینی که بر شهر مسلط شده اند و از فرمانده ی کل یعنی شیطان دستور می گیرند برای از بین بردن اساس انسانیت چه کارهایی انجام داده اند:


>بستن درب خانه ی علم و حکمت


>از بین بردن معادن خیر و خوبی


>عود مردم به دوران جاهلیت


>سرگردان نمودن مردم


بستن درب خانه ی علم و حکمت


اساسی ترین کاری که افراد ظالم مسلط بر شهر می توانند انجام دهند اینست که کاری نمایند که رهبر دلسوزی که در شهر وجود دارد فلج شود و از فعالیتهای خیرخواهانه ای که داشته به طور کلی منع شود که در این صورت بدیهی است که چه وضعی پیش خواهد آمد. آری وقتی که ظالمینی که در صدر اسلام بودند و درب خانه ی علی (علیه السلام) که طبق فرمایش حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در دعای ندبه که مربوط به عشاق ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد حضرت علی (علیه السلام) درب شهر علم پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می باشند و هر کس بخواهد وارد این شهر شود باید از درب آن وارد شود آتش زده شد و بسته گردید و حضرتش خانه نشین شد دیگر راهی از نظر ظاهر برای ورود به شهر و استفاده از علم و حکمت آن باقی نمی ماند یعنی با این کار رابطه ی مردم با روح رسول الله که دستورات هدایت کننده طبق آیه ی قرآن و تفسیر اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) حضرت علی (علیه السلام) بود قطع شد خوب چنین مردمی وضعیتشان معلوم است که در چه جهلی فرو رفتند و چون این بسته بودن تا زمان حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) ادامه یافت آن حضرت برای این که شرایط باز شدن این درب علم و حکمت فراهم شود و این بسته بودن ابدی نشود غیبت را اختیار نمودند.


از بین بردن معادن خیر و خوبی


ظالمینی که بر شهر مسلط شده اند از ترس این که شرایط انجام فعالیتهای آن فرد و رهبر دلسوز فراهم نشود و در یک صف مناسب اساس ظلم آنها را برنیندازد تنها به از بین بردن زمینه ی فعالیتهای او اکتفا نمی کنند بلکه با از بین بردن آن شخص خیال خود را راحت می نمایند. ائمه (علیهم السلام) طبق زیارت جامعه ی کبیره معدن هر خیر و خوبی می باشند یعنی آنچه از خوبی تصور شود منشاء و معدن آن ائمه اطهار (علیهم السلام) می باشند. وقتی که منشاء تمام خوبیهایی که به انسان می خواهد برسد در وجود ائمه اطهار (علیهم السلام) بود و ظالمینی که در آن زمان مسلط شده بودند این معادن را یکی پس از دیگری نابود کردند (البته از نظر زندگی دنیایی) باعث می شود که مردم به دوران جاهلیت برگردند و برای این که بشر به طور کلی از این معدن خیر محروم نشود و به هلاکت ابدی نرسد حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) وارد به غیبت شدند.


عود مردم به دوران جاهلیت


در مثال ما ظالمینی که اداره ی امور شهر را بزور عهده دار شده اند با این اعمال که در بالا ذکر شد مردم را به قبل از زمانی که این رهبر دلسوز وارد شهر شده باشد می کشانند.


با توجه به فرمایش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است (مردن در کفر و نفاق و گمراهی).» [4] مشخص می شود که، وقتی مردم را از معدن علم و حکمت دور کردند و نگذاشتند بفهمند که معدن حق [5] و معدن خیر [6] چه کسی است و چه شخصی است که تمام سعادت دنیا و آخرتشان را تأمین می کند در واقع مردم را به دورانی انتقال داده اند که امامی در بین آنها نیامده و نبوده است. چون در دوران جاهلیت علت آن همه وحشیگری ها این بوده است که مردم به طور کلی از حقایق دور بوده اند و با توجه به این که ثابت شد معدن حق و حقیقت امام (علیه الصلاة و السلام) است حال فرقی نمی کند ایشان کلا در بین مردم نباشد یا در بین مردم باشند و مردم به ایشان کاری نداشته باشند. که این عمل ظالمین علت دیگری برای غیبت دردناک حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد.


سرگردان نمودن مردم


ظالمینی که در شهر حکمفرمایی می نمایند برای این که اگر زمانی شد که شرایط فراهم شد و یکی از رهبران دلسوز توانست بعضی از مردم را نجات دهد از این هدایت و نجات جلوگیری کنند باید یک کار دیگر بکنند و آن اینست که مردم را طوری تربیت نمایند و به آنها چیزهایی ببخشند که خود را از آن رهبر دلسوز بی نیاز ببینند. آری این کار را با ائمه (علیهم السلام) نمودند در زمان خلافت بنی عباس مثلا مأمون با وارد کردن فلسفه ی یونان و قرار دادن آن در برابر علم ائمه (علیهم السلام) [7] باعث فساد در اعتقادات مردم شد و بالاخره عباسیان در زمینه ی احکام و اخلاق نیز فعالیتهای چشمگیری انجام دادند به طوری که از این طریق دکانی در برابر مکتب علمی اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در میدان علم و دانش در اوج شهرت بودند باز کردند تا بدین وسیله مشتریان آن مکتب را کم و از فروغ آن بکاهند. [8]


در توضیح این مطلب باید عرض کنم که چون ما مدعی هستیم که دین اسلام، دین کاملی است و هیچ نقصی و هیچ نیازی در آن راه ندارد و در قرآن همه چیز بیان شده طبق آیه ی شریفه ی «ولا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» و ائمه (علیهم السلام) که مترجمان و حاملان حقیقت قرآن [9] هستند تمام حقایق مادی و معنوی مورد لزوم بشر را می دانند. پس یک شیعه ی واقعی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در هیچ زمینه ای احتیاج به غیر ائمه (علیهم السلام) پیدا نمی کند.


این کاری که عباسیان نمودند اساس اسلام را با خطر جدی مواجه نمودند که دانشمندان خارجی می توانند ادعا کنند که اگر اسلام دین کاملی بود چه نیازی به فلسفه ی یونان داشت. مثل این که حاکم و مردم یک شهر این ادعا را بنمایند که در این شهر همه ی احتیاجات ما موجود است و ما به هیچ وجه به دیگران احتیاج نداریم و حتی اگر آنها هم احتیاج دارند ما قادر به جوابگویی همه هستیم. حال اگر جمعی از مردم این شهر دست نیاز به سوی دیگران دراز کنند و از اجناس آنها استفاده کنند و حتی به اجناس آنها توجه بیشتری از اجناس خودشان بنمایند دو قضاوت را


می توان در اینجا نمود:


یکی این که هم حاکم و هم مردم این شهر افراد دروغگو و حقه بازی هستند.


دیگر این که جمعی از مردم این شهر خودشان را از زیر لوای حاکم خارج نموده اند و بی توجه به مردم و موجودی خودشان چشمشان را دارایی دیگران گرفته است.


حال وقتی که اسلام ادعا می کند که دین کاملی است و تمام احتیاجات بشر را تا روز قیامت در بردارد اگر عده ای آمدند با این که در ظاهر مسلمان هستند به دین ها و مکاتب و علوم بیگانگان روی آورند عملا آن که اسلام در وجود اوست یعنی امام (علیه الصلاة و السلام) را کنار گذاشته اند و این گونه ظلم ظالمین که بسیار هم از این جهت موفق بوده اند باعث سرگردانی مردم و انزوای ائمه (علیهم السلام) شد. و از آنجا که اگر این وضع ادامه یابد با توجه به این که گفته شد یک قسمت از ظلم ظالمین از بین بردن امام معصوم (علیه الصلاة و السلام) است پس وقتی که علوم اهل بیت (علیهم السلام) این چنین کنار گذاشته شد خود ائمه (علیهم السلام) هم که از بین رفتند یعنی همه ی خوبیها از بین رفته است و از طرف دیگر همان طور که در ذیل بحث می شود مردم هم زمینه ندارند پس باید امام (علیه الصلاة و السلام) غایب شود تا دین خدا محفوظ بماند.


ضعف و سستی مردم


در این بخش بررسی می کنیم که چگونه شیطان به وسیله ی ظالمین حاکم بر شهر از ضعف و سستی مردم آن استفاده کرد و باعث غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) گردید:


در این بخش داد سخن بسیار است چون این مسأله بود که باعث تقویت قسمت اول یعنی ظلم ظالمین شد. ظالمینی که بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) جرأت پیدا نمودند مردم را به ذلت بکشانند در اثر ضعف مردم بودند حال نگاهی اجمالی داشته باشیم به میزان این ضعف تا این که متوجه شویم چگونه روایت «ارتد الناس بعد النبی الا ثلاث» و در بعضی روایت الا سبعة در مورد این مردم صدق می کند.


>نادیده گرفتن تأکید دو دهه ی پیغمبر در مورد امامت


>بی توجهی بیش از دویست ساله به سفینه ی نجات


نادیده گرفتن تأکید دو دهه ی پیغمبر در مورد امامت


در ابتدا نگاه و بررسی اجمالی به چگونگی این تأکید پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد ولایت و امام معصوم بعد از خودشان می نماییم و در نهایت نتیجه می گیریم که بی توجهی و ضعف مردم به این تأکیدات و زحمات پیامبری جز غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) نخواهد داشت:


>در ابتدای بعثت


>قضیه ی غدیر خم و نصب خلافت


در ابتدای بعثت


پیامبر (صلی الله علیه و آله) از همان سالهای اول بعثت شریفشان بموازات تبلیغ از رسالت خودشان مسأله ی امامت را نیز بیان فرمودند به طوری که اگر انسان کمی دقت نماید و انصاف به خرج بدهد این طور متوجه می شود که رسالت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامت ائمه هدی (علیهم السلام و السلام) دو چیز لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند.


وقتی که پس از سه سال از مبعث، خدای تعالی به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آیه ی «وانذر عشیرتک الاقربین» [10] یعنی ای پیامبر خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان را وحی فرمود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از دو بار که تعدادی از اقوام خود را به وسیله ی حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) دعوت نمودند. فرمودند: ای فرزندان عبدالمطلب گمان نمی کنم کسی برای اقوام خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام آورده باشد. و می دانید من هیچ گاه دروغ نگفته و نمی گویم من برای شما سعادت دنیا و آخرت را آورده ام یعنی خدای تعالی مرا به عنوان پیامبر برای تمام مردم دنیا مبعوث کرده و به من امر فرموده که در مرحله ی اول اقوام و خویشاوندان خود را راهنمایی کنم و شما که معجزه ی مرا در برکت یافتن این غذا دیدید و از آن غذا خوردید مانند بنی اسرائیل که آنها مائده ی آسمانی را خوردند و ایمان نیاوردند خدای تعالی به عذاب سختی او را مبتلا خواهد فرمود و این را هم بدانید که خدای تعالی برای هر پیامبری از اقوام و نزدیکانش وصی و وارثی قرار داده چنان که هارون را برای حضرت موسی قرار داد. و هر کس زودتر و بهتر به من ایمان بیاورد برادر من و خلیفه ی من خواهد بود. حالا از میان شما چه کسی زودتر این کار را می کند؟ «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) از جا برخاست و گفت: من با شما بیعت می کنم. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دوباره و سه باره مطالب خود را تکرار کرد کسی جز «علی» (علیه السلام) جواب آن حضرت را نداد حضرت «رسول اکرم» (صلی الله علیه و آله)، «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) را جلو خواست و با او بیعت کرد و به او فرمود: تو برادر و خلیفه و وارث و وصی منی.


عکس العمل آنها این بود که رو به ابوطالب کردند و خندیدند و گفتند: پس از این تو باید فرمانبردار پسر خودت باشی و او را مسخره می کردند.


خلاصه این که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) تا پایان عمر شریفشان آن قدر مسأله ی امام بعد از خودشان را چه لسانا و چه عملا بیان فرمودند که منابع مختلف شیعه و سنی به وضوح این مطلب را نشان می دهند. که از باب نمونه قضیه ای که از اواخر عمر شریفشان اتفاق افتاد را بیان می نماییم.


قضیه ی غدیر خم و نصب خلافت


پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اعمال حجش را که تمام کرد و قصد رفتن به مدینه را فرمود حضرت «امیرالمومنین» (علیه السلام) و سایر مسلمانان در خدمتش بودند. وقتی به «غدیر خم» رسیدند «رسول اکرم» (صلی الله علیه و آله) در آنجا به امر پروردگار متوقف شدند مسلمانان نیز به بیعت از آن حضرت در آنجا ماندند. و علت توقفشان این بود که خدای تعالی به «پیغمبر اکرم» (صلی الله علیه و آله) امر کرده بود که «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) به عنوان جانشین خود برای مردم معرفی کند.


و با این کلام پروردگار متعال جدی بودن این پیام را تأکید کرد که: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین» [11] یعنی اگر این کار را نکنی رسالتی را که از جانب خدا داشته ای ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم نگه می داد.


بالاخره پیامبر (صلی الله علیه و آله) در طی خطبه ای که ایراد فرمودند این آیه را قرائت نمودند: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون». [12]


سپس حضرت فرمودند: ای مردم بزودی من برای همیشه از بین شما می روم و دعوت حق را لبیک می گویم ولی در میان شما چیزی را که اگر متمسک به آن باشید هرگز گمراه نمی شوید می گذارم یکی کتاب خداست و دیگری عترتم که اهل بیت من می باشند و این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من برگردند.


ای اجتماع مردم مسلمان «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) را بر دیگران برتری دهید زیرا او بعد از من از همه ی مردم از مرد و زن بافضیلت تر است. به وسیله ی ما خدای تعالی به مردم روزی می دهد از رحمت خدا دور است و مورد غضب پروردگار است کسی که این سخن مرا رد کند و با سخن من موافقت نداشته باشد همه بدانید که جبرئیل مرا از جانب پروردگار به این مطلب خبر داد و گفت: کسی که علی (علیه السلام) را دشمن بدارد و او را از روی محبت پیروی نکند بر او لعنت خدا و غضب خدا خواهد بود. و کوشش کنید و بپرهیزید از این که با «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) مخالفت نمائید و بعد از آن که مسلمان شده اید و قدمتان در راه اسلام استوار گردیده است لغزش پیدا کنید خدا دانا است به آنچه عمل می کند.


خلاصه این که مردم در طی سه روز زن و مرد آمدند و به حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) تهنیت و تبریک گفتند و با آن حضرت بیعت نمودند.


حدیث غدیر خم طولانی است و در آن حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حتی در مورد حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) هم فرمایشاتی داشته اند ولی به خاطر طولانی شدن کلام از آن خودداری می کنم و فقط یک جریان از حادثه ی غدیر خم که نشان دهنده ی ضعف زیاد مردم می باشد چون با این که عذاب دشمنی با «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) را با چشم خود دیدند باز می بینم که پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله) با حضرتش چگونه رفتار نمودند.


«حارث بن نعمان فهری» بر شتر خود سوار بود (در همان روز غدیر خم) ولی به خاطر دشمنی که با «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) داشت به نزد «پیغمبر اکرم» (صلی الله علیه و آله) رفت و با کمال بی ادبی و دعوا گفت: ما را گفتی کلمه ی شهادتین بگوئید، گفتیم، پنج بار نماز بخوانیم، خواندیم، زکات بدهیم و روزه و حج و جهاد بکنیم، کردیم، چرا دیگر پسر عمت را برای خلافت معرفی کردی و به سرپرستی مسلمین گماشتی و می گویی بعد از من او را اطاعت کنید آیا این گفتار را از خودت می گویی یا از جانب خدا گفته ای؟


«پیغمبر اکرم» (صلی الله علیه و آله) با کمال تواضع و فروتنی فرمودند: به خدایی که جز او خدایی نیست آنچه در حق «علی» (علیه السلام) گفتم به امر خدا بود. «حارث» رویش را برگرداند و گفت: خداوند اگر آنچه محمد (صلی الله علیه آله) در حق علی (علیه السلام) می گوید راست است بر سر من از آسمان سنگی بیندازد یا مرا به عذاب دردناک گرفتار کند. هنوز این سخن در زبانش بود که سنگی از آسمان بر سرش افتاد و مانند اصحاب فیل کشته شد و خداوند این آیات را نازل فرمود: «سئل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له من دافع». [13]


با توجه به مبحث بعدی مشخص می شود که ضعف و سستی مردم چگونه تأکیدات و زحمات 23 ساله ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به مقدار زیادی هدر داد و چگونه این ضعف حقایقی را که از روز، روشن تر بود پوشاند و روزگار را مانند شب ظلمانی تاریک نمود. که این پوشاندن حقایق زمینه را برای غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) فراهم نمود.


بی توجهی بیش از دویست ساله به سفینه ی نجات


ما معتقدیم که تمام ائمه (علیهم السلام) و امام زمان (ارواحنا فداه) سفینه ی نجات انسان به ساحل سعادت می باشند. و برای این که مقداری از اهمیت سفینه ی نجات مشخص شود این موضوع را با کشتی نوح (علی نبینا و آله و علیه السلام) مقایسه می نماییم:


می دانیم که حضرت نوح پس از آن که تبلیغش را انجام داد و جز افراد بسیار کمی به او گرویدند و بقیه به صریح آیه شریفه ی قرآن تبلیغ حضرت نوح جز این که بر کفر و عداوتشان می افزود اثر دیگری نداشت که خداوند متعال دستور ساختن کشتی را به حضرت نوح داد و بالاخره موقع موعود که فرا رسید خداوند به حضرت نوح دستور داد که با پیروانش سوار کشتی شوند در آنجا حضرت نوح می خواست فرزندش را نجات دهد که فرزندش جواب داد من به کوههای بلند پناهنده می شوم و اینگونه از غرق شدن نجات پیدا می کنم که سرانجام هم هلاک شد و از بین همه تنها کسانی که سوار کشتی بودند نجات پیدا کردند. بنابراین در طول تاریخ ائمه اطهار (علیهم السلام) که نگاه می کنیم از بین آن همه مسلمان تنها تعداد معدودی واقعا به ساحل نجات رسیده اند و بقیه در دریای پر تلاطم دنیا غرق شده اند چون اکثرا به طور حقیقی سوار این کشتی نجات نشده اند و در دریای دنیا خواسته اند به بوته های روی آب که مادیات دنیا باشد و یا اگر کوهی که در نظر آنها آسیب ناپذیر بوده مثل افراد قدرتمند ظالم متوسل و پناهنده شوند.


برای این که ضعف و سستی مردم در توجه ی به سفینه ی نجات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) که از علل بسیار مهم حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد مشخص شود چند نمونه ی بسیار مختصر را ذکر می نمایم:


>رفتار با امیرالمؤمنین


>رفتار با دو آقای جوانان اهل بهشت


رفتار با امیرالمؤمنین


با آن تأکیدی که در قبل متذکر شدیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به علی بن ابیطالب (صلوات الله علیه) نمودند و در واقع نتیجه ی زحمات طاقت فرسای پیامبر (صلی الله علیه و آله) در ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) خلاصه می شود ببینیم چگونه مردم نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ادای دین نمودند. از علی بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که فرمود:پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آن لحظات آخر عمرش دستور داده بود تمام مردم در لشکر اسامة بن زید در خارج مدینه جمع شوند و احدی از عرب زادگان و قبیله ی اوس و خزرج و غیر هم از مردم در مدینه باقی نماند، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همه ی آنهایی را که ممکن بود عهد و پیمان را بشکنند و جنگ و دعوا بوجود بیاورند و کسانی که مرا به چشم کینه نگاه می کنند و در دل کینه ی مرا به خاطر کشته شدن پدرانشان یا برادرانشان یا دوستانشان در جنگها و غزوات که به دست من انجام شد، در دل داشتند به طرف خارج مدینه و به لشکر اسامه روانه کرد، مهاجرین و انصار و سایر مسلمین و حتی منافقین و کسانی که به اسلام اعتقادی نداشتند و ممکن بود توطئه کنند همه را زیر پرچم اسامه جمع کرد. منظورش این بود که مبادا کسی در بین مردم مدینه باقی بماند که چیزی بگوید که من آن را کراهت داشته باشم و کسی نباشد و که خود را در مقام خلافت و ولایت و قیام به امور رعیت ولایت بعد از او بنماید لذا آخرین کلام آن حضرت درباره ی امتش این بود که همه به سوی لشکر اسامه حرکت کنند و احدی تخلف نکند، بالاخره حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند، ولی با کمال تأسف پس از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) دیدم عده ای که بنا بود در اردوگاه اسامه در لشکر باشند از دستور فرمانده ی خود سرپیچی کردند و زیر پرچم او نماندند و به سوی مدینه بازگشتند. آن روز من مشغول کفن و دفن بدن مطهر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بودم و از آنچه در اطرافم می گذشت غافل بودم. زیرا معتقد بودم مهمترین کار برایم آن روز مراسم تدفین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، آنها از این فرصت استفاده کردند و نقشه ی خود را عملی نمودند این کار آنان، آن هم در وقتی که زیر فشار مصیبت و ابتلاء به ماتمی به آن عظمت بودم مانند نمکی بود که بر زخم دلم پاشیده باشند ولی من صبر کردم و وظایف خودم را ترک نکردم.


این یک نمونه و نمونه دیگر آن مصیبت های وارده بر علی بن ابیطالب (علیه السلام) در وفات فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) می باشد.


رفتار با دو آقای جوانان اهل بهشت


می دانیم که حضرت رسول در مورد حضرت مجتبی و حضرت سیدالشهداء (صلوات الله علیهما) فرمودند که این دو دو سید آقای جوانان اهل بهشت هستند. در مورد ضعفی که مردم در مقابل این دو امام مبین انجام دادند اگر بخواهیم مطلب بگوییم بسیار طولانی می شود ولی رفتار مردم را با حضرت سیدالشهداء آن هم خیلی مختصر متذکر می شویم که چگونه مردم مسلمانی که دسته جمعی بر ایشان دعوتنامه فرستادند و خود را مطیع و منقاد حضرتش معرفی نمودند وقتی پای محبت دنیا پیش آمد خون ایشان و اصحاب و فرزندانش را ریختند و حرم حضرتش را اسیر نمودند و با آنها چگونه رفتار نمودند.


نتیجه این که اگر مختصر دقتی بنماییم متوجه می شویم که همه ی افرادی که در مقابل ائمه (علیهم السلام) به جنگ و مقابله برخاستند و تا سر حد جان تصمیم به شکستن و از بین بردن این کشتی نجات گرفتند از اول افراد کافر و ملحدی نبودند از ابتدا به ظاهر مسلمان بودند و ظاهرا اظهار محبت می نمودند اما چون مراحل ایمان را نپیموده بودند و تزکیه ی نفس ننموده بودند از آن ضعف و سستی که داشتند شیطان قسم خورده آنها را خیلی سریع و راحت از پا در آورد و آنها حداقل مقدار کمی از استقامت شیطان را که وقتی تصمیم به اغوای بشر گرفت به طور جدی الآن هم حتی پس از هزاران سال کارش را شبانه روزی انجام می دهد نداشتند که وقتی تصمیم به یاری و دفاع و اطاعت از حریم امام زمانشان گرفتند از موضع خودشان عقب نشینی نکنند که نتیجه آن بشود که بتوان به همه ی ائمه (علیهم السلام) مظلوم گفت.


آری این ضعف و سستی مردم تا زمان امام عسکری (صلوات الله علیه) ادامه پیدا نمود و با توجه به بحثی که بعد از این می آید این ضعف و سستی مردم باعث غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) شد.


تا اینجا که بحث شد ممکن است این سوال پیش آید که چه دلیلی دارد برای این مردمی که این قدر ضعیف هستند و طی دهها سال نشان داده اند که اهل یاری و پیروی از امام زمانشان نیستند باز امامی بیاید و غایب شود؟!


هدف از خلقت غیبت را در مورد ما مردم ایجاب می کند


در ابتدای خلقت که خداوند متعال بدن حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) را آفرید ملائکه به خدای تعالی عرض نمودند که آیا می خواهی بشری بر روی زمین قرار دهی که فساد و خونریزی کند. [14] با توجه به این آیه معلوم می شود که ملائکه که بندگان و عباد مکرمون خدای تعالی هستند که لا یستبقونه بالقول می باشند هیچ گاه درباره ی چیزی که اطلاعی ندارند چنین مطلبی را بیان نمی نمایند. این مطلب را روایتی که از امام صادق (علیه الصلاة و السلام) نقل شده روشن می نماید.


با این مضمون که شخصی نزد امام صادق (صلوات الله علیه) می رود و از حضرتش سوال می نماید قبل از این عالم و آدم چه چیزی بود حضرت جواب می فرمایند عالم و آدمی دیگر. شخص سوال می کند قبل از آن عالم و آدم چه چیزی بوده حضرت جواب می دهند عالم و آدمی دیگر. بالاخره حضرت می فرمایند اگر تا صبح سوال کنی باز می گویم عالم و آدم دیگری.


سپس سوال ملائکه بجا بوده است. سپس ملائکه عرضه داشتند که ما تو را تسبیح می کنیم و تو را تقدیس می نماییم و بالاخره تو را عبادت می کنیم چرا بشر خونریز را دوبار آفریدی؟ [15]


خدای متعال جواب فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید. [16] در نهایت خدای تعالی به ملائکه می فهماند که در نهایت جهان به صلح و آرامش و عدل و قسط می رسد و این دوره، مانند قبل دوره ی خونریزی نیست که در نهایت با همین جنگ و خونریزی دنیا تمام شود. پس آن هدفی که خدای تعالی از خلقت بشر داشته همان طور که مشاهده می کنیم تاکنون تحقق نبخشیده است و تنها در دوران ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) محقق می شود و از طرفی چون خدای تعالی به بشر اختیار داده که با اختیار خود زمینه ی عدل و صلح را فراهم نماید با توجه به مباحث قبلی دیدیم که در زمان 11 امام معصوم بشر این کار را ننموده است باید غیبتی زمینه ساز ظهور باشد تا بشر آمادگی و لیاقت آن دوران را پیدا نماید.


پس در زمینه ی بحث هایی که تاکنون شد چون خدای تعالی از یک طرف وعده ی چنین روزی را داده که اگر خواسته باشیم کل آیات و روایاتی که در این زمینه بیان شده بیاوریم مطلب بسیار طولانی می شود [17] و از طرف دیگر می خواهد این امر طبیعی صورت بگیرد یعنی مردم با اختیار خودشان سعادت خودشان را بدست بیاورند و تاکنون به این خواست الهی جامه ی عمل نپوشانده اند باعث غیبت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) شده است.


موانع ظهور حضرت ولی عصر


در این قسمت می خواهیم ثابت کنم موانع ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) فقط از مردم نشأت می گیرد چون برای ظهور دو چیز لازم است یکی دنیا پر از ظلم و جور شود دیگر این که مردم آمادگی تشریف فرمایی امام زمان (ارواحنا فداه) را پیدا نمایند.


قسمت اول یعنی این که دنیا باید پر از ظلم و جور شود که ثابت کردیم تقریبا پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) دنیا پر از ظلم و جور شد.


زیرا ما چون همیشه چشممان به ظواهر و مالک اشیاء است هیچ گاه حقیقت ملکوت اشیاء را نمی بینیم و علت اصلی تمام بدبختی های ما نیز همین است. مثلا این آیه ی شریفه اشاره به همین مطلب دارد که خداوند متعال می فرماید: «و قال الملأ من قومه الذین کفروا... ما هذا الا بشر مثلکم یأکل مما تأکلون منه و یشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون». تا آنجا که این کفار می گویند: «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین».


یعنی کسانی که حق را می پوشاندند و نمی خواستند حق را ببینند چون تنها ظاهر را نگاه می کردند می گفتند این (منظور پیامبر آن قوم) نیست مگر بشری مثل شما از آنچه شما می خورید می خورد و از آنچه می نوشید می نوشد که اگر از او که بشری مثل شماست اطاعت کنید حتما زیان کننده خواهید بود و برای ما فقط زندگی دنیاست و ما مبعوث و برانگیخته نخواهیم شد. خوب این سخن آنان بود حال اگر ما هم در مورد ظلم فقط این را بیان کنیم که ظلم یعنی این که در تمامی شهرها و روستاها و همه جای دنیا کشتار و جنگ و خونریزی باشد و چون الآن جاهایی مثل ایران هست که این گونه نیست پس دنیا پر از ظلم و جور نشده بسیار اشتباه خواهد بود. چون اگر اکنون این طور فرض کنیم که در هیچ جای دنیا جنگ و خونریزی نباشد و همه ی مردم به جای 20 سال و 30 سال، 120 سال عمر کنند، خوب این عمری که بویی از انسانیت در آن نباشد، این زندگی که در آن از خدا و معنویت خبری نباشد چه فایده و ثمری دارد؟ بنابراین ظلم واقعی اینست که خدای تعالی که ما را در این مدت کوتاه عمر انسان در دنیا آورده است و سعادت زندگی ابدی ما به این دنیا بستگی دارد ما نتوانستیم آن سعادت را کسب کنیم ظلم واقعی اینست که ما امام زمان (علیه السلام) داشته باشیم امامی که زندگی ما به او وابسته است و ما آدرسش را نداشته باشیم و نتوانیم از محضرش کسب معارف و حقایق را بنماییم.


مثالی بزنم تا مطلب انشاءالله روشن تر شود. مثلا شخصی که همه ی سرمایه اش 10 میلیون تومان است وقتی به او واقعا ظلم می شود که یا همه ی 10 میلیون تومان او را کسی نابود کند و یا مثلا نه میلیون و نهصد و نود هزار تومان آن را. ولی اگر از این 10 میلیون تومان، فقط 10 هزار تومان آن از بین رفت هیچ شخص واقع بینی نمی گوید ظلم واقعی به این شخص شده نهایت می گوید مقداری به او ظلم شده است. ما انسانها در مثل این طور هستیم وقتی که قرار شد زندگی میلیاردها مسأله ی مان به همین زندگی 60-70 ساله ی دنیا بستگی داشته باشد و نتوانیم آن زندگی ابدی را تأمین کنیم و کسب نماییم مانند یک کاسب که مغازه دارد سرمایه و جنس هم دارد ولی تمام اجناسش کرم خورده و فاسد است نمی تواند کسب نماید ما هم چه امام (علیه الصلاة و السلام) از نظر ظاهر در کنار ما تشریف داشته باشند یا نداشته باشند وقتی نمی توانیم از مغازه دنیا با اجناسمان که ساعتها عمرمان می باشد کاسبی که کسب معرفتی و کمالات از وجود مقدس حضرتش می باشد بنماییم هیچ فرقی ندارد و ما در هر حال مورد ظلم واقع شده ایم و وقتی تمام مردم جهان این چنین باشند جهان پر از ظلم و جور شده است. پس باید از این فکر بیرون بیائیم و منتظران این جهت برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) نباشیم. و مکر شیطان را از این جهت خنثی نماییم.


حالا سوال این است که اگر دنیا پر از ظلم و جور شده چرا امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف نمی آورند؟!


اینجاست که باید علت را در خودمان چه فردی و چه اجتماعی جستجو کنیم آری باید یک بررسی نمایین و ببینیم آیا ما از نظر اعتقاد و عمل با مردم صدر اسلام و زمان ائمه اطهار (علیهم السلام) فرقی کرده ایم یا نه؟ یعنی از آنهایی نیستیم که نامه به امامشان بنویسند و بعد که امام (علیه الصلاة و السلام) تشریف آوردند ایشان را تنها رها کنند. و در تأیید این مطلب که موانع ظهور را باید در مردم جستجو نمود و مدرک ذکر می شود:


>حدیث حضرت فاطمه ی زهرا


>نامه ی حضرت بقیة الله


>حال نگاهی داشته باشیم به خودمان


حدیث حضرت فاطمه ی زهرا


حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) طبق فرمایشاتی که به شخصی به نام محمود بن لبید دارند از قول حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) چنین فرمودند: «خدا را شاهد می گیرم که شنیدم می فرمود: علی بهترین کسی است که به جای خودم در میان شما باقی می گذارم و اوست امام و خلیفه ی بعد از من و نیز دو فرزندم (حسن و حسین) و نه فرزند حسین که پیشوایان شایسته اند، اگر از آنان پیروی نمودید آنان را هدایت کننده و هدایت شده خواهیم یافت و اگر به خلاف آنان حرکت کنید و مخالفت نمائید تا روز قیامت بین شما اختلاف خواهد بود. [18]


نامه ی حضرت بقیة الله


حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) طی نامه ای به شیخ مفید (قدس سره) می فرمایند: اگر شیعیان ما یکپارچه و یکدل به پیمان خود با ما وفا می کردند هرگز سعادت دیدار ما و میمنت ملاقات با ما از آنان به تأخیر نمی افتاد و همانا دیداری با معرفت واقعی از سوی آنان نسبت به ما با عجله به سراغشان می آمد و تنها اعمال بد خود آنان است که آنان را از ما محروم نموده است. [19]


حال نگاهی داشته باشیم به خودمان


>عدم معرفت واقعی و احساس نیاز


>ناسپاسی


>وجود صفات رذیله و محبت دنیا


>مردم و نفوذ شیطان


>عدم آگاهی مردم بین وضعیت غیبت و ظهور امام زمان


عدم معرفت واقعی و احساس نیاز


اکثر افراد معرفت درستی نسبت به امام زمان (ارواحنا فداه) ندارند برای اینکه این موضوع روشن شود با مثالهایی این مطلب را بیان می نمایم: به طور کلی انسان به هر چیز به اندازه ی شناختی که از آن دارد روی می آورد مثلا چرا اکثر افراد دنبال مادیات هستند چون این چنین بر ایشان جا افتاده که هر کس مادیاتش خوب باشد در زندگی راحت است، به کسی محتاج نیست، تا آخر عمر آقای خود است و الی آخر. یا نیاز انسان به آب، چون می داند حیاتش به آن بستگی دارد اگر مجبور باشد به حالت سینه خیز هم که شده می رود و خود را به آن می رساند. برای اینکه به میزان معرفتمان نسبت به امام زمان (ارواحنا فداه) و مقدار احساس نیازمان به ایشان پی ببریم به فرمایش حضرت در تشرف یکی از اخیار در مسجد جمکران توجه نماییم. حضرت فرمودند: شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما را می رسد. به راستی آیا ما به اندازه ی آب خوردن که وقتی تشنه می شویم دنبال آن می رویم به آب حیات که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) است اهمیت می دهیم.


وقتی که حضرت سید الشهداء و امام صادق (صلوات الله علیها) می فرمایند: لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی: اگر زمان فرزندم حجة بن الحسن (علیه السلام) را درک می نمودم تمام عمر خدمتگذارش بودم. اگر ما هم امام زمانمان را می شناختیم و واقعا درک می نمودیم که همه چیزمان به وجود امام زمان (ارواحنا فداه) بستگی دارد. [20] و ایشان خلیفة الله و لسان الله و عین الله [21] می باشند ما هم به حضرت سید الشهداء و امام صادق (صلوات الله علیهما) اقتدا می کردیم و تمام عمرمان را صرف خدمتگذاری آن وجود مقدس می نمودیم پس عدم معرفت، عدم نیاز را به دنبال دارد و همان طور که اگر انسان تشنه باشد ولی به طرف آن حرکت نکند همین طور هم اگر ما به طور واقعی به طرف امام زمان (ارواحنا فداه) حرکت ننماییم باید عدم ظهور را در خودمان جستجو کنیم.


ناسپاسی


یکی دیگر از موانع ظهور که از مردم نشأت می گیرد ناشکری و ناسپاسی مردم در مقابل نعمات بی حد و حساب معنوی و مادی الهی بخصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمت است می باشد که معصیت ها نشان دهنده ی این ناسپاسی می باشند و از آنجا که خدای تعالی فرموده است «و ان شکرتم لا زیدنکم و ان کفرتم ان عذابی لشدید». اصولا کفر به معنای پوشاندن حق است که وقتی حق خدای تعالی و ائمه اطهار (علیهم السلام) پوشانده شود عذاب بسیار شدیدی به صریح این آیه ی قرآن به دنبال دارد و اگر انسان بفهمد هیچ عذابی شدیدتر از دوری از امام و مقتدای خویش وجود ندارد.


وجود صفات رذیله و محبت دنیا


که این مسأله از عدم معرفت به امام زمان (ارواحنا فداه) و غفلت از آن حضرت نشأت می گیرد چون اگر خودمان را صاحبخانه ای در نظر بگیریم که میهمانی بسیار با عظمت و شخصیت که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) باشند می خواهد تشریف بیاورند همان طور که در مقابل یک میهمان عادی خانه ی خود را تمیز می کنیم هر گونه نقصی را تا حد امکان برطرف می نماییم لوازم مورد نیاز برای میهمان را مهیا می کنیم و منتظر آمدن میهمان می شویم اگر در مقابل امام زمان (ارواحنا فداه) هم همین قدر بیدار بودیم و ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است تشریف بیاورند [22] خانه ی دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و صفات حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می نمودیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیزترین عزیزها مزین به صفات حمیده می نمودیم ولی غفلت بزرگی که ما را فرا گرفته آنچنان ما را در صفات رذیله و محبت دنیا غرق نموده که شاید اصلا به فکر اینکه برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) باید قدری از آنچه که با شأن و مقام آن حضرت منافات دارد کناره بگیریم نیفتیم.


مردم و نفوذ شیطان


بدیهی است وقتی که مردم خانه ی دل خود را برای ورود امام زمان (ارواحنا فداه) آماده نکنند آنجا محل رفت و آمد شیطان و اولیائش می شود. و وقتی که این چنین شد شیطان انسان را به هر جا بخواهد می کشاند و هر دستوری بدهد مجاب واقع می شود. از آنجا که شیطان پایان عمرش با ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد در مسأله ی ظهور تاکنون حساسیت زیادی نشان داده و می دهد مردم را امر به انواع فسادها و گناهان بزرگ و کوچک از نظر عمل می نماید اعتقادات آنها را خراب می کند و با حملات سنگین خود و اولیائش اخلاق و صفات انسانی را از انسان زایل می نماید که همه ی اینها به وضوح در جهان کنونی مشاهده می شود. از باب نمونه دو ضربه ی اعتقادی که شیطان به کسانی که به امام زمان (ارواحنا فداه) اعتقاد دارند و نسبت به آن وجود مقدس محبت دارند ذکر می کنم خودتان قضاوت کنید این دو مورد چقدر در طولانی کردن غیبت و منع ظهور موثر است.


>امام زمان که تشریف بیاورند جویهای خون به راه می افتد و...


>حالا حالاها خیلی مانده امام زمان بیایند


امام زمان که تشریف بیاورند جویهای خون به راه می افتد و...


یکی از چیزهایی که بر سر زبان عامه ی مردم هست و من چون مدتی در دانشگاه بوده ام و این طرف فکر راحتی در دانشجویان دیده ام از زبان آنها ذکر می کنم:


یکی از تولدهای مبارک ائمه اطهار (علیهم السلام)بود من به یکی از دانشجویان عرض کردم که دعا کن خدا عیدی ما را فرج امام زمان (ارواحنا فداه) قرار دهد ایشان با این مضمون جواب داد: که اگر امام زمان (ارواحنا فداه) بیاید اول گردن من و تو را می زند.


پر واضح است کسی که چنین اعتقادی دارد که از امام زمان (ارواحنا فداه) یک چهره ی خونریز و سفاک (نستجیر بالله) در ذهن دارد همیشه از ظهور آن حضرت در هراس است و می گوید نکند امام زمان (ارواحنا فداه) ظهور کند و گردن من را بزند. اموالم را بگیرد و... و انسان از چیزی که هراس داشته باشد به طرف آن نمی رود. من البته جواب او را در رد این اعتقادش دادم و امروز با استفاده از قرآن و روایات عرض می کنم که اگر ما معتقدیم که امام زمان (ارواحنا فداه) فرزند رسول الله که رحمة للعالمین است می باشند و همان اخلاق حسنه ای که در رسول الله بوده در امام زمان (ارواحنا فداه) است و امام زمان (ارواحنا فداه) رحمة واسعه ی الهی [23] می باشند که این رحمت شامل


همه ی موجودات می شود [24] و از طرف دیگر آن قدرتی که امام زمان (ارواحنا فداه) دارند حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم داشتند پس می بایست وقتی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در میان آن مردم وحشی که هیچ بویی از انسانیت نداشتند مبعوث شدند همه را از دم تیغ بگذرانند و جز تعداد معدودی باقی نگذارند و آیا عاقلانه است که این طور که در بین ما جا افتاده که حضرت 313 نفر یار دارند و اینها دارای کمالات هستند بقیه که طبق آنچه بیان ما رایج است معصیت کار و دارای نقص هستند پس باید همه کشته شوند و امام زمان (ارواحنا فداه) با همان 313 تن در کره ی زمین بمانند.


امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف می آورند که مردم را تربیت کنند آنها را به کمال برسانند، اسوه ی حسنه ای برای مردم باشند نه اینکه الگویی باشند که هر کس کوچکترین خطایی کرد پیروان ایشان او را به شدیدترین وجه مجازات کنند چون راهنمایشان نستجیر بالله چنین است. بله! در نهایت افرادی هستند که مثل غده ی سرطانی که علاج پذیر نیستند اینها را حضرت به وسیله ی یارانشان به طوری که به کسی کوچکترین ظلمی نشود از بین می برند.


حالا حالاها خیلی مانده امام زمان بیایند


یکی دیگر از افکاری که شیطان در بین شیعیان رایج کرده و مردم عملا به آن معتقد می باشند و بدین وسیله شیطان مانع ظهور شده است این است که حالا حالاها خیلی مانده امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند. می دانیم اثر این اعتقاد چقدر وحشتناک است. در مثال میهمانی که زدیم اگر میهمان اطلاع ندهد که چه وقت می آید و فقط بگوید من هر لحظه امکان دارد بیایم صاحبخانه در اسرع وقت شرایط را برای آمدن میهمان فراهم می کند و هر لحظه انتظار در زدن و وارد شدن میهمان را می کشد ولی اگر این صاحبخانه غفلت کرد و این طور فکر کرد که این روزها و این هفته ها امکان ندارد میهمان بیاید به طور کلی از میهمان و تمیز کردن خانه و آماده نمودن شرایط برای آمدن میهمان غافل می شود شیطان با ما که تحت نفوذ او هستیم چنین نموده است و اگر طبق آیه ی قرآن به ضمیمه روایات اهل بیت (علیهم السلام) و دعای عهد، که خداوند در قرآن می فرماید:


انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا. [25] اگر به کسی بگویی ظهور نزدیک است می گوید حالا حالاها خیلی مانده امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند.


نتیجه ی آن این می شود که انسان از امام زمان (ارواحنا فداه) غافل شود، خودش را برای ورود و ظهور ایشان آماده ننماید و بالاخره مانع در امر ظهور مقدس حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به وجود آورد.


عدم آگاهی مردم بین وضعیت غیبت و ظهور امام زمان


برای اینکه این مسأله روشن شود مثالی می زنم: ما می دانیم که بسیاری از روستائیان چه در گذشته و چه در حال از روستاهای خود به شهر مهاجرت کرده و می کنند. آیا دقیقا فکر کرده ایم چرا چنین می شود. آیا فکر کرده ایم شاید، بعضی از روستائیان تا قبل از آمدن به شهر، شهر ندیده باشند ولی چه عاملی باعث می شود که چنین عمل قابل توجهی را انجام دهند. چون خیلی از این افراد با مهاجرت به شهر از خانه و کاشانه و وطن خود و از پدر و مادر و اقوام خویش و به طور کلی از همه ی تعلقاتی که مربوط و مختص به آن روستاست دست می کشند و چه بسا با سختی خود را به شهر می رسانند براستی چه عاملی باعث شده اینها چنین تصمیمی بگیرند و این چنین از همه چیز چشم پوشی کنند.


جواب داده می شود که عده ای که به شهر رفته اند از خصوصیات و مزیات شهر تعریف کرده اند به آنها گفته اند که در شهر پول زیاد است، در شهر برق هست، آب به آسانی در دسترس است همه ی احتیاجات شما به راحتی در دسترس شماست خانه ی خوب، مرکب خوب و الی آخر.


این تعریفات از یک سو و نگاه کردن به وضعیت روستا که از همه ی امکانات رفاهی محروم است باعث می شود اینها به هر صورت که شده به شهر مهاجرت کنند. حال اگر افرادی باشند که با تتبع در آیات و روایات خودشان زمان ظهور را درک کنند و برای مردم بیان نمایند و مردم که خود را در مقابل آن همه مزایا بدبخت و محروم می بینند به هر صورت که شده از روستای معصیت و صفات رذیله و بی امام زمان بودن به شهر پاکی و صفات حمیده و امام زمان داشتن مهاجرت می کنند و مانع ظهور برطرف می شود.


رابطه ی ظهور و انقلاب اسلامی


آنچه مسلم است و یک نگاه منصفانه این مطلب را برای ما روشن می نماید این است که انقلاب اسلامی که در کشورمان به وقوع پیوست خیلی باعث تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) شد چون زمینه های نفوذ شیطان به مقدار قابل توجهی در کشور ما از بین رفت و مردم از آن غفلتی که داشتند بیرون آمدند که در زیر مورد بحث قرار می گیرد:


>مواضع نیروهای امام زمان در نزدیکی شهر مستقر شد


>تقویت نیروها در اثر پیروزی چشمگیر انقلاب اسلامی


مواضع نیروهای امام زمان در نزدیکی شهر مستقر شد


با توجه به مباحثی که قبلا بیان شد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شهر علم و حکمت و هر یک از ائمه (علیهم السلام) درب آن می باشند. کاری که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اثر ضعف و سستی مردم، ظالمین و شیاطین جنی و انسی انجام دادند این بود که بین امیرالمومنین و دیگر ائمه و امام زمان (ارواحنا فداه) با مردم هزاران کیلومتر جدایی روحی و معنوی انداختند و با قدرت از نزدیک شدن مردم به دروازه های شهر علم و حکمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) جلوگیری نمودند که بحث آن در قبل گذشت اما با پیروزی انقلاب اسلامی نیروهای امام زمان (ارواحنا فداه) که شیعیان باشند موانع بسیاری را از بین بردند و فاصله را به میزان زیادی کاهش دادند و مواضع جدیدی نسبت به شهر و دروازه ی آن یعنی امام زمان (ارواحنا فداه) که از مواضع قبل از انقلاب خیلی نزدیکتر است اتخاذ نمودند به طوری که می توانند با یک انقلاب دیگر مانند انقلاب اول خودشان را به دروازه برسانند و وارد شهر علم و حکمت شوند.


«این انقلاب چراغ سبزی بود به شیعیان که شما می توانید با همین همت و فداکاری مستقیما ظهور امام زمان -ارواحنا فداه- را از خدا بخواهید و خداوند متعال آن را دریغ نخواهد فرمود...» [26]


که البته این پیروزی را باید مرهون الطاف حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) و یاری آن حضرت دانست که با رهبری شخصی که نائب امام زمان (ارواحنا فداه) در جهان معرفی شد انجام گرفت.


تقویت نیروها در اثر پیروزی چشمگیر انقلاب اسلامی


همان طور که جهان هنوز از پیروزی انقلاب اسلامی متحیر است، مردم ایران هم شاید تصور این پیروزی را نمی نمودند. چون آن چنان شیاطین پنجه های تسلط خود را افکنده بودند که پیروزی انقلاب بسیار بعید می نمودند ولی با پیروزی انقلاب اسلامی نیروها دیدند که می شود پیروز شد بنابراین با نیرویی که در اثر نزدیکی به دروازه ی شهر علم یعنی حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) کسب نمودند تقویت شدند و بسیاری از مواضع خطر که از سوی دشمنان حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) پیش آمد با قوتی که از آن حضرت گرفته بودند مقاومت نمودند.


که انشاءالله با تقویت روز افزون و سریع نیروهای حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) که یک اتحاد همگانی دیگر مانند انقلاب اسلامی را در پی خواهد داشت شاهد سریع ظهور حضرت بقیة الله (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) باشیم.


و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته


پی نوشت:


1. یوسف، 91-90؛ اکمال الدین صدوق، ج 2، ص 341، ح 21؛ مکیال المکارم، ج 2، ص 375 از نعمانی.


2. دعای ندبه (مفاتیح الجنان)...بنفسی انت من مغیب لم یخل منا....


3. بحارالانوار، ج 52، ص 376 و ج 11، ص 151، ح 26 و برهان، ج 2، ص 343.


4. کتاب احقاق الحق و کتاب راه رهایی از مرگ جاهلی مدارک مفصل این حدیث را ذکر نموده اند.


5. زیارت جامعه ی کبیره (مفاتیح الجنان).


6. زیارت جامعه ی کبیره (مفاتیح الجنان).


7. سیره ی پیشوایان، ص 500-449.


8. سیره ی پیشوایان، ص 500.


9. زیارت جامعه ی کبیره (مفاتیح الجنان).


10. شعرا، 214.


11. مائده، 67.


12. مائده، آیه 55.


13. معراج، 1 و 2.


14. بقره، آیه 30.


15. بقره، 30.


16. بقره، 30.


17. از باب نمونه آیه 5 سوره ی قصص به زمینه ی روایات.


18. عوالم مجلد فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) ص 594، ح 55، بحارالانوار، ج 36، ص 352.


19. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 602.


20. لو لا الحجة لساخت الارض بالها.


21. دعای امام زمان (عج): اللهم ادفع عن ولیک (مفاتیح الجنان).


22. «فان امرنا بغیة فجأة» یعنی امر ظهور ما به طور ناگهانی و سر زده صورت می گیرد. «نامه ی امام عصر (علیه السلام) به شیخ مفید (قدس سره)» احتجاج، ج 2، ص 322.


23. زیارت آل یاسین (مفاتیح الجنان).


24. دعای کمیل (مفاتیح الجنان).


25. معارج، 6 و 7.


26. راهی به سوی نور، ص 58.




کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA

دلایل غیبت حضرت مهدی (عج) از دیدگاه روایات

 مقاله مهدوی

دلایل غیبت حضرت مهدی (عج) از دیدگاه روایات ۰ نظر

روایات زیادی درباره ی غیبت امام زمان (عج) از وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه ی اطهارعلیهم السلام وارد شده است.


برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را غیبتی است بس طولانی» [1] و گروهی از آن ها، طولانی بودن مدّت آن را مطرح کرده اند. [2] نیز در بعضی از آن ها، برای غیبت، حکمت ها و فوائدی مطرح شده است، هر چند فلسفه ی اصلی آن، ظاهراً، بیان نگردیده است، بطوریکه فرموده اند: «ما، مأذون نیستیم علّت آن را بیان نماییم». [3] پس معلوم می شود علّت حکیمانه ای برای غیبت وجود دارد، چرا که خداوند حکیم، کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد، هر چند در روایات به آن تصریح نشده است. و دسته ای نیز شرایط و اوضاع پیش از ظهور را مطرح کرده اند و...


یکی از بحث های مهم در موضوع مهدویّت، بحث غیبت است.


عالمان و فقیهانی مانند ثقةالاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طبرسی، مرحوم نیلی، علامه مجلسی،... تعلیل هایی آورده اند که بعضی از آنها، در خود روایات هست و بعضی از استظهارات خودشان است.که در لابه لای این روایت، به نکاتی مانند کیفیت انتفاع و استفاده ی مردم از آن حضرت در دوران غیبت، اشاره می کنند وجوهی را در مورد تشبیه غیبت حضرت به خورشید پس ابر دارند که ما این بحث را بعد از بررسی علل غیبت، ذکر خواهیم کرد.


ما، در این نوشتار، سعی داریم که ابتدا، روایاتی که در ارتباط با سبب غیبت است، بیان کنیم، سپس آن ها را از نظر سندی و دلالی بررسی کرده و در پایان نتیجه بگیریم. بنابراین، بحث را در سه مرحله پی می گیریم.


اسباب غیبت در روایات


در روایات، به سبب های مختلفی اشاره شده است که می توان آن ها را به هشت دسته، تقسیم کرد:


یکم- اجرای سنن انبیاعلیهم السلام درباره ی حضرت مهدی (عج)؛ دوم - خدا نمی خواهد که امام، در میان قوم ستمگر باشد؛ سوم - تنبّه مردم؛ چهارم - امتحان مردم؛ پنجم - خوف و ترس از قتل؛ ششم - تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد؛ هفتم - خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان؛ هشتم - سرّ غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند.


>اجرای سنن انبیا درباره حضرت مهدی


>خدا نمی خواهد امام در میان قوم ستمگر باشد


>تنبیه و تنبه مردم


>امتحان مردم


>خوف و ترس از قتل


>تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد


>خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان


>سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند


اجرای سنن انبیا درباره حضرت مهدی


حدیث یکم - حَدَّثَنا المظفَّر بنُ جعفر بن المُظَفَّرِ العَلَوی، قالَ حَدَّثَنا جَعفَرُ بنُ مَسعودٍ وَحَیْدَرُ بن مُحَمَّدٍ السَّمَرقَندیُّ، جمیعاً، قالا: حَدَّثَنا مُحَمَّدٌ بنُ مسعودٍ، قالَ: حَدَّثَنا جَبَرئیل بنُ أحمَدَ عن موسَی بنِ جعفرٍ البَغدادیِّ، قال: حدّثَنی الحَسَنُ بنُ مُحمّدٍ الصَّیَرَفیُّ، عَنْ حَنانَ بنِ سَدیرٍ، عَنْ أبیهِ، عَنْ أبی عبداللّه علیه السلام، قال: «إنَّ لِلقائِمِ مِنّا غَیبةً یطولُ أمَدُها.». فقلتُ لَهُ: «وَلِمَ ذاکَ، [4] یابنَ رسولِ الله؟». قال: «إنَّ [5] اللّهَ عَزّوَجَلَّ أبی إلاّ اَنْ یَجریَ فیه سُنَنُ الأنبیاءعلیهم السلام فی غَیَباتِهِم، وَإنَّهُ لابُدَّ لَهُ - یاسَدیرُ - مِن إستیفاءِ مُدَدِ غَیباتِهِم. قالَ اللّهُ عَزَّوَجَل: «لَتَرکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» [6] اَیْ سُنَنا عَلی مَنْ کانَ قَبلَکُم.». [7] .


حنّان بن سدیر، از پدرش از امام صادق علیه السلام روایت کند که فرمود: «برای قائم ما، غیبتی است که مدّت آن به طول می انجامد.». گفتم: «ای فرزند رسول الله آن، برای چیست؟». فرمود: «خداوند عزّوجلّ، می خواهد درباره ی او، سنّت های پیامبران علیهم السلام را در غیبت هایشان جاری سازد. ای سدیر! گریزی از آن نیست که مدّت غیبت های آن ها به سر آید. خداوند عزّوجل فرمود: همانا، همه ی شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید»؛ یعنی، سنّت های پیشینیان، درباره ی شما هم جاری است.».


البته روایات دیگری به این مضمون وارد شده که در ادامه ی مبحث،بدان اشاره می شود.


خدا نمی خواهد امام در میان قوم ستمگر باشد


حدیث یکم - العطار، عن أبیه، عن الأشعری، عن أحمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن عبدالله، عن مروان الأنباری، [8] قال: خرج مِن أبی جعفرعلیه السلام: «إنَّ اللهَ إذا کَرِهَ لَنا جِوارَ قومٍ نَزَعنا مِنْ بینِ أظهُرِهِم.». [9] .


مروان انباری گوید: از ابوجعفر (امام باقرعلیه السلام) نامه ای رسید که نوشته بود:«همانا، خداوند، اگر ناخوش بدارد و دوست نداشته باشد که ما، در مجاورت و کنار قومی باشیم، ما را از میان آن ها بیرون می برد.».


حدیث دوم - محمّدُ بنِ یحیی ، عن جعفرِ بنِ محمّدٍ، عَن أحمَدَ بنِ الحسینِ، عَنْ مُحمّدِ بنِ عبداللهِ، عَنْ محمّدِ بنِ الفَرَجِ؛ [10] قال: کَتَبَ إلَیَّ أبوجعفرعلیه السلام: «إذا غَضِبَ اللَّهُ تَبارکَ وَتَعالی عَلی خَلقِهِ نَحّانا عَنْ جِوارِهِم.».


محمد بن فرج گوید: ابوجعفر (امام جوادعلیه السلام) به من نوشت: «هنگامی که خداوند تبارک و تعالی، بر خلق اش خشم کند، ما را از میان شان دور می کند.». [11] .


تنبیه و تنبه مردم


حدیث - در حدیث محمد بن الفرج: «خشم خدا، به جهت تنبیه و تنبّه مردم است تا قدر شناس باشند.».


امتحان مردم


حدیث - حَدَّثنا مُحَمّدُ بنُ الحَسَنِ بنِ الولید، قال: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ الحَسنِ الصَّفّار، عَنْ أحمَدَ بن الحُسینِ، عَنْ عُثمانَ بنِ عیسی ، عَنْ خالِدِ بنِ نَجیحٍ، عَنْ زُرارة بنِ أعْیَنَ، «قال: سَمِعتُ الصادِقَ جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله یَقولُ: «إنَّ للقائمِ غَیبَةٌ...» ثُمَّ قال علیه السلام: «وَهُوَ المُنتَظَرُ الّذی یَشُکُّ النّاسُ فی وِلادَتِهِ. فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: إذا ماتَ أبُوهُ، ماتَ ولاعَقِبَ لَهُ. وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: قَد وُلِدَ قَبْلَ وَفاةِ أَبیهِ بِسَنَتَینِ؛ لِأنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ أنْ یَمْتَحِنَ خَلْقَهُ فَعِنْدَ ذالِکَ یرتاب المُبْطلُونَ.». [12] .


زرارة بن أعین گوید: از امام صادق شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم (پیش از آن که قیام کند) غیبتی است.». سپس فرمود: «او، منتظری است که مردم؛ در ولادت اش؛ به شکّ و تردید می افتند و بعضی می گویند:«زمانی که پدرش (امام حسن عسکری علیه السلام) رحلت کرد، فرزندی برای او نبود» و بعضی گویند:«دو سال قبل از وفات پدرش؛ متولّد شده است»؛ زیرا، خداوند عزّوجلّ، محققاً، امتحانِ خلق اش را دوست می دارد و در آن هنگام، باطل جویان، شک و تردید می کنند.».


این حدیث و احادیث دیگر [13] وجه غیبت را، امتحان مردم دانسته که مطابق با آیات خداوند و تعلیمات دینی است. بررسی این موضوع را همچنان که در ابتدا اشاره کردیم، به محل خود موکول می کنیم.


خوف و ترس از قتل


حدیث یکم - حَدَّثَنا مُحَمّدُ بنُ علیٍّ ما جِیلَویَه، رَضِیَ اللهُ عنه، عَنْ أبیهِ، عن ابیه أحمَد بنِ أبی عبداللهِ البَرقی، عَنْ مُحَمّدِ بنِ أبی عُمَیر، عَنْ أبان و غیرهِ، عَنْ أبی عبداللّه علیه السلام قالَ: «قال رَسولُ اللّه صلی الله علیه وآله: لابُدَّ لِلْغُلامِ مِنْ غیبةٍ. فقیل لَهُ: وَلِمَ یا رَسولَ اللهِ؟.قالَ:«یُخافُ القَتلَ.». [14] .


ابان و دیگران، از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که رسول الله صلی الله علیه وآله فرمود: «گریزی از غیبت برای غلام و پسر خردسال (اشاره به امام مهدی (عج)) نیست». عرض کردند: «یا رسول اللّه!برای چه غیبت می کند؟».فرمود:«می ترسد او را بکشند».


حدیث دوم - إبنُ عَبدوُس، عَنْ ابنِ قتیبه، عَن حَمدانَ بنِ سُلَیمانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بنِ الحُسَینِ، عن ابنِ محبوبٍ، عَنْ علیِّ بنِ رِئابٍ، عن زرارة، قال: سَمِعْتُ ابا جعفرٍعلیه السلام یَقوُلُ: «إنَّ لِلقائمِ [15] غیبةً قَبلَ ظُهورِهِ.». قُلتُ: «وَلِمَ؟».


قال: «یَخاف - وَأوْ مَأَبِیَدِهِ الی بَطنِهِ -». قالَ زَرارةُ: «یعنی القَتلَ».


زراره گوید: از ابوجعفر (امام باقرعلیه السلام) شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم ما (حضرت مهدی علیه السلام) قبل از ظهورش، غیبتی است.». گفتم: «برای چه؟». فرمود: «می ترسد - و با دست به شکم اش اشاره کرد -». زراره گوید: «مقصود، قتل است (می ترسد او را بکشند).».


در کتاب [16] غیبت نعمانی [17] این حدیث، به طریق دیگر، از «زراره» از امام صادق علیه السلام نقل شده است و نیز احادیث زیادی [18] در ارتباط با این وجه وجود دارد که ما به جهت ایجاز، از ذکر آن ها صرف نظر کردیم.


و در این مرحله صرفاً، به معرفی وجوه مختلف علت غیبت می پردازیم. عالمانی مانند شیخ طوسی، بحث مفصّلی در تأیید این وجه دارند که در مرحله ی بحث و بررسی های دلالی، به آنها اشاره خواهیم کرد.


تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد


حدیث یکم - الطبرسی عن الکلینی، عن إسحاق بن یعقوب، أنَّه ورد علیه من الناحیة المقدّسة علی ید محمّد بن عثمان: «و أمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الغَیْبَةِ. فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولَ: یا أَیُّهَا الَّذینَ أمنُوا لا تَسأَلُوا عَنْ أَشیاء إنْ تُبدِلکُم تَسُؤکُم [19] انه لم یکن احد من آبائی الا وقعتْ فی عنقه بیعةٌ لطاغیة زمانه وإِنّی أَخرُجُ حینَ أَخرُجُ وَلابَیعَةَ لِاَحَدٍ مِن الطَّواغیتِ فی عُنُقی...». [20] .


طبرسی در کتاب احتجاج از ثقة الاسلام کلینی«ره» و ایشان نیز از اسحاق بن یعقوب نقل می کند که این مطلب از ناحیه مقدّس امام عصر (عج) به واسطه ی علی بن محمّد بن عثمان وارد شد: «و امّا علّت وقوع غیبت، این است که خداوند عزّوجلّ می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار شود، شما را ناراحت می کند.». بر گردن همه ی پدران ام، بیعت سرکشان زمانه بود، امّا وقتی که من خروج کنم، بیعت هیچ ظالم سرکشی بر گردن ام نیست.».


حدیث دوم - مُحمَّدُ بنِ یحیی ، عَنْ أَحمَدَ بنِ مُحمَّدٍ، عَنِ الحُسَینِ بنِ سَعیدٍ، عَنْ إبنِ أبی عُمَیْرٍ، عَنْ هِشامِ بنِ سالِمٍ، عَنْ أبی عَبدِاللَّهِ علیه السلام قالَ: یَقُومُ القائمُ وَلَیسَ لِأحَدٍ فی عُنَقِهِ عَهْدٌ وَلاعَقدٌ وَلا بَیْعَةٌ». [21] .


هشام ابن سالم از امام صادق علیه السلام نقل کند که امام فرمود: «قائم، قیام می کند در حالی که پیمان و قرار داد و بیعت هیچ کس در گردن اش نیست.». [22] .


این وجه، در احادیث زیادی مطرح گردیده است، به طوری که شیخ صدوق در کمال الدین باب چهل چهار (علة الغیبة) یازده حدیث را نقل کرده، که پنج حدیث نخست را (از شماره 1 تا 5) اختصاص به این وجه قرار داده است.


خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان


حدیث یکم - إبنُ مَسرورٍ، عَنْ ابنِ عامرٍ، عن عبدالله بن عامر، عَنْ ابنِ أبی عُمَیرٍ، عَمَّنْ ذکره، عن أبی عبدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قُلتُ لَهُ: «ما بالَ أمیرَالمؤمنینَ علیه السلام لَمْ یُقاتِل مُخالِفیهِ فِی الأَوَّلِ؟». قالَ: «لاِیَةٍ فی کِتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «لَوْ تَزَیَّلوُا لَعَذَّبنَا الَّذینَ کَفَروُا مِنهُم عَذاباً ألیماً»». [23] قالَ: قُلتُ: «وَما یَعنی بِتزایُلِهِم؟».


قالَ: «وَدائِعُ مُؤمنین فی أَصلابِ قَومٍ کافِرینَ، وَکَذالِکَ القائمَ علیه السلام، لَنْ یَظْهَر أبَداً حَتّی تَخرُجَ وَدایَعُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإذا خَرَجَتْ ظَهَر عَلی مَنْ ظَهَرَ مِنْ أَعداءِ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ جَلالُهُ، فَقَتَلَهُمْ.». [24] .


ابن ابی عمیر، از امام صادق علیه السلام نقل می کند که از اباعبدالله (امام صادق علیه السلام) پرسیدم: «چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدای امر، با مخالفان خود کارزار و جنگ نکرده؟». فرمود: «به جهت آیه ای که در کتاب خداوند عزّوجلّ بوده:«اگر مؤمنان و کفّار (در مکّه) از هم جدا می شدند، همانا کافران را عذاب دردناکی می کردیم.» گوید: گفتم: «مقصود از «تزایلهم (جدا شدن) چیست؟». فرمود: «مقصود نطفه های مؤمنانی است که در صلب های کافران به ودیعت گذاشته شده اند.


همین طور قائم هم مادامی که ودایع خداوند عزّوجل آشکار نشده، ظهور نخواهد کرد. پس وقتی مؤمنان از صلب های کافران، آشکار شدند، او نیز ظهور می کند و بر دشمنان خداوند عزّوجلّ غلبه یافته و آنان را می کشد.».


شیخ صدوق، در کتاب علل الشرایع [25] این روایت را به سند دیگر از ابراهیم کرخی، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.


سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند


حدیث - إبنُ عَبدُوسٍ، عَنْ ابنُ قُتَیبَة، عَن حَمدان بنِ سلیمانَ، عن أحمدَ بنِ عبدِاللهِ بنِ جَعفَرٍ المَدائِنیَّ، عَنْ عَبدِاللهِ بنِ الفَضْلِ الهاشِمیِّ، قالَ: سَمِعتُ الصادِقَ جَعفَر بنَ محمّدٍعلیهم السلام یَقُولُ: «إِنّ لِصاحِبِ هذا الأَمْرِ غَیبَةً لابُدَّ مِنها یَرتابُ فیها کُلُّ مُبطِلٍ.». فَقُلْتُ لَهُ: «وَلِمَ جُعِلْتُ فِداکَ؟». قالَ: «لِأمْرٍ لَمْ یُؤْذَنْ لَنا فی کَشْفِهِ لَکُم.». قُلتُ: فَما وَجهُ الحِکْمَةِ فی غَیبَتِهِ؟». فقالَ: «وَجْهُ الحِکمَةِ فی غَیبَتِهِ وَجْه الحِکمَةِ فی غَیَباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللّهِ تَعالی ذِکرُهُ. إِنَّ وَجْهَ الحِکْمَةِ فی ذلِکَ لا یَنْکَشِفُ الاَّ بَعدَ ظُهُورِهِ کَما لا یَنْکَشِفُ وَجْهُ الحِکْمَةِ فیما أَتاهُ الخِضرُعلیه السلام مِن خَرْقِ السَّفینةِ، وَقَتْلِ الغُلامِ، وِإقامَةِ الجِدار لِمُوسی علیه السلام الی وَقتَ إفتِراقِهِما».


یَابنَ الفَضلِ! إنَّ هَذا الاَمرَ أَمْرٌ مِنْ أمرِ اللّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللهِ وغَیبٌ مِنْ غَیبِ اللّهِ وَمتی عَلِمنا أَنَّهُ عَزَّوَجَلَّ حکیمٌ، صَدَّقنا بِأنَّ أفعالَهُ کُلَّها حِکمَةٌ، وَإنْ کانَ وَجْهُها غَیرَ مُنکَشَفٍ». [26] .


عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق جعفر بن محمّدعلیهم السلام شنیدم که می فرمود: «همانا صاحب این امر را غیبتی است که ناچار از آن است. و هر باطل جویی، در آن، به شکّ می افتد.».


گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟». فرمود: «به جهت امری که به ما اجازه نداده اند آن را بر شما آشکار سازیم.». عرض کردم: «چه حکمتی در غیبت او است؟». فرمود: «حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجّت های الهی پیش از او بوده است. وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، همچنان که وجه حکمت کارهای حضرت خضرعلیه السلام- از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و به پا داشتن دیوار بر موسی علیه السلام روشن نبود تا آن که وقت جدایی فرا رسید.


ای پسر فضل! این، امری از امور الهی و سرّی از اسرار خدا و غیبی از غیب های پروردگار است و چون دانستیم که خداوند، عزّوجلّ، حکیم است، تصدیق می کنیم که تمام کارهای او حکیمانه است هر چند وجه و علّت آن برای ما آشکار نباشد.».


ما، تا این جا، سعی کردیم نمونه ای از روایاتی را که در باره ی اسباب غیبت بودند، دسته بندی و معرفی کنیم. و این که این علّت ها را به عنوان علّت، می پذیریم یا نه، و یا این که در صورت پذیرفتن، آیا هر کدام از این ها، علّت تامّ هستند و یا ناقص، یعنی وجودشان برای وجود معلول، لازم و کافی است و وجود معلول، به چیز دیگری به غیر از آن، توقّف ندارد، یا این که بودن و وجودشان برای وجود معلول، لازم است، امّا کافی نیست، و یا اینکه هیچکدام به عنوان علت نبود، إن شاء الله، در جای خودش بحث خواهیم کرد.


بررسی سندی و دلالی روایات


در این مرحله، چهار محور مورد نظر است: محور یکم - نخستین مدرک و کتابی که روایت را نقل کرده است؛ محور دوم - بررسی سندی حدیث؛ محور سوم - شواهدی از روایات دیگر بر صدق روایت مورد نظر در صورتی که از لحاظ سند، کم بیاوریم؛ یعنی، اگر روایت، مشکل سندی داشته باشد، آن را کنار نمی گذاریم، بلکه برای جبران ضعف سندش، شواهد صدق و مؤیّدات دیگری را از روایات ائمه ی طاهرین علیهم السلام ذکر می کنیم؛ محور چهارم - بررسی دلالی روایت.


>اجرای سنن انبیاء درباره حضرت مهدی


اجرای سنن انبیاء درباره حضرت مهدی


عن أبی عبد [27] الله علیه السلام قال: «إنَّ للقائم منّا غیبة یطول أمدها.».


فقلت: «وَلِمَ ذاک یابن رسول اللّه؟». قال: «إِنَّ اللّه عزَّوَجَلَّ أَبی إلاَّ أنْ یجری فیه سنن الأنبیاءعلیهم السلام فی غیباتهم.».


>نخستین مدرک


>بررسی سند


>شواهد و مؤیدات


>بررسی دلالی روایت


نخستین مدرک


نخستین مدرک و کتابی که این حدیث را نقل کرده، کتاب کمال الدین و نیز کتاب علل الشرایع است. مؤلّف هر دو، شیخ جلیل القدر، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق«ره» (متوفی 381 ه.ق) است. هر کس که این روایت را نقل کرده، یا از علل بوده و یا از کمال و یا این که طریق اش به این ها منتهی می شود.


مختصر تفاوتی که میان سند حدیث مذکور در کتاب های علل الشرایع و کمال الدین مشاهده می شود، به این قرار است:


در سند کمال الدین بعد از «العلوی»، «السمرقندی» اضافه کرده، و «جعفر بن محمد بن مسعود» را بدل از «جعفر بن مسعود» در آورده است.


این که از دو نفر جعفر بن مسعود وحید بن محمد نقل می کند، به جهت تأکید مطلب و تعدّد طریق است تا اگر یکی از راویان، مشکل توثیق داشته باشد، دیگری، آن مشکل را نداشته باشد و در نتیجه، در توثیق سند، خللی وارد نشود.


بررسی سند


1- المظفر بن جعفر العلوی - مظفّر، یکی از مشایخ مرحوم شیخ صدوق است. مرحوم آقای خویی [28] و مرحوم تستری [29] در مورد ایشان، ساکت اند. و فقط به ذکر اسم ایشان کفایت می کنند، ولی مرحوم مامقانی، در مورد ایشان نظر می دهد و می فرماید: «در این که ایشان، شیعه است. شک و شبهه ای نیست و نیز او شیخ اجازه ی مرحوم شیح صدوق است. و این امر، ما را از توثیق ایشان، بی نیاز می سازد و لذا حکم ثقه را دارد.». [30] .


بنابراین، مرحوم مامقانی، ابتدا، با بیان شیعه بودن راوی (مظفر)، می خواهد حَسَن بودنِ ایشان را ثابت کند و سپس مبنای خودش را در وثاقت راوی بیان می کند و آن، این که راوی، شیخ اجازه ی صدوق «ره» است و شیخ اجازه بودن را دلیل بر وثاقت می دانند.


با این بیان، اگر مبنای مرحوم مامقانی را بپذیریم، این روای (مظفر)، ثقه است و حدیث، به سبب ایشان، مشکل سندی ندارد.


2- جعفر بن مسعود - در سند کتاب علل الشرایع، این اسم بیان شده است. در کتاب های رجالی، اسمی از ایشان به میان نیامده است. اگر چنین باشد، سند، مشکل پیدا می کند، لکن در سند کتاب کمال الدین بعد از «جعفر»، «بن محمّد» است. و مرحوم شیخ طوسی می فرماید: این شخص، فاضل است. (جعفر بن محمد بن مسعود) در وجیزه [31] و بلغه گفته اند: «ایشان، ممدوح است».


مرحوم مامقانی، با مشاهده ی سه مطلب فوق الذکر، اظهار نظر می کند و می فرماید: «این شخص، از حسان است و روایت اش، روایتِ حَسَن است.». [32] .


مرحوم خویی، «جعفر بن محمّد بن مسعود» را به «جعفر بن معروف» بر می گرداند. [33] .


اگر چنین باشد، باید ببینیم آن شخص وثاقت دارد یا نه.


تا این جا، تقریباً بنابر بعضی از مبانی (علی المبنی) مشکل سندی نداریم ولی اگر نتوانستیم وثاقت و عدالت جعفر بن محمد بن مسعود را ثابت کنیم، در طریق حدیث، شخص دیگری به نام «حیدر بن محمّد السمرقندی» نیز وجود دارد که در عرض ایشان است و حدیث، از این دو نفر نقل شده است. و به اصطلاح دو طریق دارد.


3- حیدر بن محمّد السمرقندی - مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «این شخص، ثقه و جلیل القدر و فاضل است.». شیخ طوسی، اسم ایشان را در دو جا ذکر می کند: یکی، در کتاب فهرست اش که می گوید: «فاضل و جلیل القدر است» [34] و دیگری در کتاب رجال اش که می فرماید: «عالم و جلیل القدر است» [35] علاّمه، در کتاب خلاصة الأقوال [36] در قسم اوّل می گوید: «عالم و جلیل القدر و ثقه است.».


مرحوم مامقانی، فرمایش این دو را جمع می کند و می گوید: «این شخص، ثقه است». [37] .


آقای خویی، با احتیاط حرکت می کند و می فرماید: «در حسَن بودن و جلالت این شخص، اشکالی نیست و در این مورد، فرمایش شیخ طوسی که فرمودند: «ایشان، فاضل و جلیل القدر» یاایشان، عالم فاضل است، کفایت می کند و حُسنِ حال اش را به دست می آوریم، امّا نمی توانیم با این فرمایش، وثاقت اش را ثابت کنیم. از طرفی هم پیش از علامه و ابن داود، کسی را نیافتیم که ایشان را ثقه بداند و شاید این دوبرداشتی اشتباه از فرمایش شیخ طوسی کرده اند، که فرموده بود «جلیل القدر است».


او، سپس می فرماید: «این نیز بعید نیست.». [38] .


4- محمّد بن مسعود (ابوالنضر) [39] - ایشان، صاحب تفسیر عیاشی است. ایشان، در ابتدای امر از علمای اهل سنّت بود، ولی شیعه شد و خدمات زیادی به مذهب شیعه کرد. نجاشی گوید: «ایشان، ثقه، راستگو، و عین یعنی شخصیّتی از شخصیّت های این طایفه است.ابتدا، مذهب عامی داشت و سنّی بود و از احادیث عامه زیاد شنیده بود، آن گاه مستبصر شد و مذهب شیعه را پذیرفت.». [40] .


مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «ایشان، جلیل القدر بود و روایات و اخبار زیادی را می دانست و بصیرت و آشنایی خوب و وسیعی نسبت به آن ها داشت و صحیح را از سقیم می شناخت و اطّلاعات کافی نسبت به روایات داشت.». [41] .


نیز مرحوم شیخ طوسی در رجال اش می فرماید: «ایشان، از نظر علم و فضل، ادب، فهم، هوشیاری، بیش ترین بهره را نسبت به اهل زمان خود در مشرق (اطراف خراسان) داشت.». [42] .


مرحوم آقای خویی می فرماید: «طریق شیخ صدوق به المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی العمری قدس سره، عن جعفر بن محمّد بن مسعود، عن أبیه أبی النضر، عن محمّد بن مسعود العیّاشی، حنّان بن سدیر است. (این طریق) مانند طریق شیخ طوسی، ضعیف است». [43] .


عرض متواضعانه ی ما به مرحوم خویی رحمه الله، این است که اگر پذیرفتیم این طریق شیخ به سدیر ضعیف است، به جهت جعفر بن محمد است، لکن شیخ صدوق، طریق دیگری به غیر از ایشان دارد که در آن، حیدر بن محمّد السمرقندی است و شما، جَلالت ایشان را پذیرفته اید و دیگران نیز مانند شیخ طوسی و علاّمه حلّی، ایشان را توثیق کرده اند. پس تا این جا، مشکل سندی نداریم.


5- جبرییل بن احمد الفاریابی - شیخ طوسی، در مورد ایشان می فرماید: «ایشان، مقیم «کش» بود و روایات زیادی را از علمای عراق و قم و خراسان نقل کرده است.». [44] .


مرحوم مامقانی، از وجیزه ی علاّمه مجلسی و بلغة [ المحدثین سلیمان بن عبدالله ماخوزی] نقل می کند که ایشان، ممدوح است و نیز می گوید، آقا وحید بهبهانی، در تعلیقه اش می فرماید: «دایی من (علاّمه مجلسی) ایشان را ممدوح دانسته است. ظاهراً، منشأ آن، فرمایش شیخ طوسی است که می گوید: «ایشان، کثیر الروایة و معتمد کشیّ بوده است» به طوری که هر جا دست خط و نوشته ی این شخص را می دید، اعتماد و بلافاصله آن را نقل می کرد.».


بنابراین، کثیرالروایه بودن جبرییل بن احمد و اعتماد کشی به دست خط ایشان، اشعار بر جلالت اش دارد، بلکه وثاقت اش را می رساند.


مرحوم مامقانی، از حواشی مجمع الرجال قهپائی - که خود مصنف، آن حاشیه ها را مرقوم کرده است - نقل می کند که ایشان می گوید: «از این که کشی، اسم ایشان را برده اند و از ایشان نقل کرده اند، اعتبار ایشان و اعتماد بر وی و بر دست خط و نوشته اش، ظاهر و هویدا می شود.».


مرحوم مامقانی، بعد از نقل فرمایش علما، نظر نهایی خود را چنین بیان می دارد: «سخنان علما، به جا و مناسب است و روایات جبرییل بن احمد را اگر جزء روایات موثّق ندانیم، حدّاقل، جزء روایات حسان است.». [45] .


مرحوم آقای خویی می فرماید: «کشّی، روایات زیادی از ایشان نقل می کند، به طوری که هر جا دست خط او را می یافت و می دید، فوراً، اعتماد و نقل می کرد، لکن همان طوری که می دانید و بارها اشاره شده است، اعتمادِ قدما بر شخص، نه دلالت بر وثاقت اش دارد و نه دلالت بر حُسن اش؛ به جهت این که آنان، احتمالاً، بنا را بر اَصالة العدالة می گذاشتند و اعتماد به آن شخص می کردند.». [46] .


مرحوم تستری - که شخص نقادی است و به سختی، یک راوی را می پذیرد - در این مورد چنین اظهار نظر می کند: «تحقیق، این است که ایشان، شیخ عیاشی است و کشی نیز از او و یا از دست خطاش نقل کرده است...». [47] .


ایشان، در تحقیق خود، دو مطلب را متذکر می شود که در واقع، اشاره به مبنا است:


1- شیخ عیّاشی بودن؛ 2- اعتماد کشی بر وی.


این که آیا شیخوخیّت، وثاقت می آورد یا اماره بر توثیق است، و نیز اعتماد کشّی، کفایت می کند یا نه، بحث های مفصلی را می طلبد که در محلّ خودش باید بحث شود، ولی انصافاً، حُسن ایشان، محرز است و مشکلی از این نظر ندارد.


6- موسی بن جعفر البغدادی - مرحوم مامقانی که سعه ی مشرب دارد، در مورد این شخص، با تأمّل حرکت می کند و می فرماید: «بر حسب ظاهر، ایشان، امامی مذهب و شیعه است، امّا حال ایشان، مجهول بوده و نمی دانیم چه گونه آدمی بوده است، مگر این که متّحد باشد با آقایی به نام ابن وهب بغدادی.».


او، در مورد این شخص می فرماید: «ظاهراً، شیعه ی امامی است، لکن مجهول الحال است.».


مرحوم مامقانی می فرماید: «ما، ابن وهب را از مجهولیّت بیرون می آوریم، به این نحو که ابن داوود، ایشان را در باب معتمدین قرار داده است و لااقل، جزء حسان است، و امکان دارد ابن وهب، همان موسی بن جعفر بغدادی باشد. در چنین صورتی، ایشان، جزء مستثنیات محمّد بن احمد بن یحیی در کتاب نوادر الحکمة نیست؛ یعنی، هر کسی را که در کتاب مذکور استثنا کرده، ضعیف بوده و بر عکس، هر کس را استثناء نکرده، ضعیف شمرده نمی شود.


لذا در کتاب الذخیره، پس از نقل روایت، فرموده، در طریق اش، موسی بن جعفر بغدادی است که ایشان موثق نیست، لکن جزء مُستثنیاتِ نوادر الحکمة هم نیست. چه بسا، این گونه بیان، اشعار بر حُسنِ حال وی دارد.».


از طرفی دیگر، مرحوم مامقانی می فرماید: مرحوم وحید بهبهانی می گوید: «محمد بن احمد بن یحیی (صاحب نوادرالحکمة) ایشان را استثنا نکرده و از وی روایت کرده است و این عدم استثنا، و ذکر روایت از ایشان، دلالت بر عدالت اش دارد...». [48] .


بنابراین، «ابن وهب» جزء معتمدین ابن داوود بوده و از طرف دیگر، در صورت مطابقت اش با موسی بن جعفر بغدادی، جزء مستثنیات نوادر الحکمة نیست و اگر چه وثاقت او مشکل باشد، با این وجود، قدر متیقن، این است که جزء حسان است.


7- حسن بن محمد - بن سماعة - الصیرفی - علامه و شیخ طوسی، ایشان را چنین معرفی می کنند: «الحسن بن محمد بن سماعة، ابومحمد الکندی الصیرفی الکوفی، واقفی مذهب است، امّا تصانیف خوبی دارد و فقه و دانش پاکی دارد (یعنی، انحراف سلیقه ندارد) و حُسن انتقاد (یعنی در نقد یا انتخاب حدیث مهارت) دارد و احادیث زیادی را می دانست.».


نجاشی و علاّمه، در مورد ایشان می فرمایند: «ایشان، فقیه و ثقه است.». [49] مرحوم آقای خویی می فرماید: «ایشان، از شیوخ واقفه و کثیرالحدیث بود. فقیه و ثقه است.». [50] .


بنابراین، این فرد، مشکل مذهب و انحراف عقیده دارد، امّا مشکل وثاقت ندارد.


8- حنان بن سدیر - مرحوم مامقانی می فرماید: «در مورد ایشان، سه قول وجود دارد: 1- ثقه است. این، فرمایش صریح شیخ طوسی در فهرست اش است و مؤیّداتی هم برای آن می آورد:


الف) ابن محبوب و دیگران از اصحاب اجماع، از ایشان روایت نقل کردند.


ب) کثیرالروایة است.


ج) روایات اش راست و استوار است.


د) روایات اش مقبول است.


این ها هم که نباشد، فرمایش خود شیخ که می گوید، «ثقه است»، کافی است.


2- موثّق است. این، نظر وجیزه، بلغه، حاوی است.


3- ضعیف است؛ چون، کیسانی مذهب است. [51] این، تصریح مامقانی است.


البته، اوّلاً، ایشان، واقفی مذهب بوده و نه کیسانی و ثانیاً، انحراف عقیده، منافات با وثاقت ندارد و کم نیستند افرادی مانند غیاث بن ابراهیم و حفص بن غیاث و سکونی و ده ها نفر از رُوات عامی مذهب که حدیث شان نقل و به آن اعتماد می شود.


مرحوم خویی می فرماید: «طریق صدوق به حنان بن سدیر، صحیح است.» و سه طریق را نقل می کند و سپس می گوید: «هر سه طریق، صحیح است.». [52] .


9- سدیر بن حکیم بن صُهیب الصیرفی - سدیر، از اصحاب امام سجادعلیه السلام و امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام بود. مجموع روایاتی که از ایشان نقل شده، بیست و یک روایت است. از جمله ی آن ها، روایتی است که در ثواب پیاده و یا سواره رفتن به زیارت قبر اباعبدالله الحسین علیه السلام است.


ابن شهر آشوب، [53] ایشان را جزء خواصّ اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام معرفی می کند. حال، این که «آیا این جزء خواص بودن، کفایت می کند یا نه؟»، بحث خودش را دارد، ولی پاسخ این است که کفایت نمی کنند.


در شأن ایشان، دو طایفه روایات وارد شده است: یک طایفه، او را مدح، و طایفه دیگر، او را ذمّ می کند.


1- روایت حسین بن علوان از امام صادق علیه السلام، أنّه قال - و عنده سدیر -: «إن الله إذا أحبَّ عبداً غَتَّهُ بالبلاء غتاً و أنا و إیّاکم - یا سدیر - نصبح و نمسی.».


می گوید: «در خدمت امام صادق علیه السلام برویم و سدیر هم آن جا بود. امام فرمود: «همانا، خدا، موقعی که بنده ای را دوست بدارد، او را در مصیبت و بلا فرو می برد. و ای سدیر! ما و شما، شب و روزمان را این چنین سپری می کنیم.».


در این روایت، ابتدا کبرایی (هنگامی که خدا بنده ای را دوست بدارد، بلا را به او می دهد) آمده، سپس بر سدیر تطبیق داده شده است. پس این روایت، مدح سدیر است.


آقای خویی می فرماید: «خود این روایت، مشکل سندی دارد، به جهت این که در طریق اش احمد بن عُبید است که توثیق نشده است.».


2- روایت زید شحام از امام صادق علیه السلام: «إنّی لأطوف حول الکعبة و کفی فی کف أبی عبدالله علیه السلام». فقال: و دموعه تجری علی خدیه، فقال: «یا شحام! ما رأیتَ ما صنع ربّی اِلیَّ». ثم بکی و دعا، ثم قال لی: «یا شحام! اِنّی طلبتُ إلی الهی فی سدیر و عبدالسلام بن عبدالرحمان - و کانا فی السجن - فوهبهما لی وخلّی سبیلها.».


زید شحام گوید: مشغول طواف بودم، در حالی که دست ام در دست امام صادق علیه السلام بود. و اشک امام علیه السلام، بر گونه هایش جاری بود. امام فرمود: «ای شحّام! ندیدی خدا چه عنایاتی به ما دارد؟». آن گاه گریه کرد و دعا کرده باز فرمود: «ای شحام! من، از خداوند عزّوجلّ، آزادی «سدیر» و «عبدالسلام» را خواستم و این که خداوند، آن دو را به من ببخشد. و خدا بخشید و آزادشان کرد.».


بنابراین، این روایت، سدیر را مدح می کند. علاّمه، این روایت را معتبر می داند؛ یعنی؛ از نظر او، این روایت، مشکل سندی ندارد، ولی آقای خویی، این روایت را تضعیف می کند و می گوید: «این روایت، مشکل سندی دارد، به جهت این که در طریق اش، علی بن محمد قتیبی است و این شخص، هر چند که از مشایخ کشّی است، امّا توثیقی ندارد.».


اشکال دوم ایشان، این است که بر فرض این که ما از مشکل سند چشم پوشی کنیم، باز این حدیث، هیچ دلالتی بر وثاقت و یا حُسن «سدیر» ندارد، بلکه در نهایت، این را می رساند که امام علیه السلام، ایشان را (سدیر و عبدالسلام) دوست می داشت و با آنان مهربان بود، و امام علیه السلام، به همه ی شیعیان و موالیان اش، مهربان بودند. بنابراین، این روایت، دلالت بر وثاقت و حسن آنان ندارد.


پذیرش فرمایش آقای خویی، مشکل است؛ زیرا، در روایت، «کان یحبه» است و دوست داشتن، غیر از مهربانی است. کسی که در طرف مقابل امام باشد (و تابع امام نباشد) امام، به ایشان، به این نحو خاص، عنایت نخواهد داشت. بنابراین، هر چند وثاقت اش را نتوانیم به دست آوریم، ولی دلالت این روایت بر حُسنِ سدیر را می توان ثابت کرد.


و علاّمه حلی می فرماید: «این حدیث دلالت بر علو مرتبه آن دو نفر - سدیر و عبدالسلام - دارد.». [54] .


مرحوم خویی، یک مبنایی دارند که ظاهراً، امام خمینی قدس سره نیز همین مبنا را داشتند و آن این که روایتی که مدح گوید، و ناقل آن، خود ممدوح باشد، در این صورت، دور لازم می آید؛ چون، قبول این روایت، متوقّف بر قبول خود راوی است و ثقه بودن اش، متوقّف بر همین روایتی است که خود نقل می کند.


امام راحل نیز می فرماید، این سنخ روایات، که ناقل اش خودش باشد، موجب سوءظن به او می شود [55] و نه مدح!


اگر از مشکل سندی این دو روایت، چشم پوشی کنیم، روایت نخست و دوم، هیچ مشکل دلالی ندارد.


>روایات ذم سدیر


روایات ذم سدیر


1- روایت محمد بن عذافر از امام صادق علیه السلام: - ذکر عنده علیه السلام سدیر فقال: «سدیر عصیدة بکل لون».


در محضر حضرت، صحبت از «سدیر» شد. امام فرمود: «سدیر، عصیده به هر رنگی است.».


طریحی، در توضیح این مطلب می گوید: «عصیده به هر رنگی، یعنی با همه نشست و برخاست می کند.».


آقای خویی، می فرماید، اوّلاً، این روایت، مشکل سندی دارد؛ چون، در سندش، علی بن محمّد است که توثیق ندارد. و این روایت، دلالت بر ذم ندارد؛ چون، محتمل است که مراد امام از این جمله، این باشد که حقیقت سدیر و واقع او، هرگز تغییر نمی کند، هر چند به هر رنگی درآید؛ یعنی، حقیقت او، ثابت است و او، همانند عصیده است که حقیقت او ثابت است، هر چند رنگ او تغییر می کند.


2- معلّی بن خنیس [56] گوید: نامه های «عبدالسلام» و «سدیر» و دیگران را (از عراق) به خدمت امام صادق علیه السلام بردم. این، در زمانی که سیاه جامگان [57] قیام کرده بودند و در میان آنان، علویان فریب خورده ای، مانند عیسی بن موسی وجود داشت که شیطان او را تحریک کرد و نخستین کسی شد که لباس عبّاسیان و جاهلیّت بر تن کرد. و این ها، زمینه ساز حکومت بنی عباس شدند، [58] ولی هنوز خلفای عباسی، به حکومت نرسیده بودند. در چنین شرایطی، نوشته بودند: «ما، امید داشتیم که کار به دست شما بیفتد. نظرتان چیست؟». موقعی که امام، از مضمون نامه مطلّع گشت، بلافاصله، نامه ها را بر زمین کوبید و فرمود: «أفّ، اُفّ! ما أنَا لِهؤلاء بِإمامٍ! أَما یعلمون أنّه إنّما یقتل السفیانی!». [59] .


گفته اند، این روایت، دلالت بر ذم «سدیر» دارد؛ زیرا، امام علیه السلام فرمودند: «من، امام اینان نیستم».


مرحوم آقای خویی گوید: «اوّلاً، این روایت، از نظر سند، ضعیف است، به جهت صباح بن سیابه، و ثانیاً، از نظر دلالت، هیچ گونه دلالتی بر قدح و ذمّ سدیر ندارد؛ زیرا، این ها آرزو داشتند که خلافت به امام صادق علیه السلام منتهی شود، امّا جهل به واقعیّت داشتند که این امر به کسی منتهی می شود که سفیانی را می کشد (یعنی امام زمان (علیه السلام) و امام صادق علیه السلام با بیان اش، آنان را به واقعیّت آگاه ساخت و به آنان مطلب را فهمانید.». [60] .


3- سدیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: «یا سدیر! ألزمِ بیتک و کن حلساً من احلاسه و اسکن ما سکن اللیل والنهار، فإذا بلغک أن السفیانی قد خرج فارحل إلینا و لو علی رجلک». [61] .


ای سدیر! در خانه ات بنشین و زیراندازی از زیراندازهایش باش و همان جا بنشین و تکان نخور. و هر وقت خروج سفیانی را به تو رساندند و دیدی سفیانی خروج کرد، پس پیاده هم که شده، خود را به ما برسان.». [62] .


البته، گاهی از اوقات، دستورهایی از سوی ائمه ی طاهرین علیهم السلام به اشخاص صادر می شد که مناسب با ظرفیّت همان شخص بود. از جمله ی آن ها، حدیث مذکور در مورد سدیر است که امام علیه السلام دستور به خانه نشینی و عدم دخالت در امور جاری می دهد، ولی در مقابل، نوجوانی مانند هشام بن حکم است که امام صادق علیه السلام دستور به بحث با مرد شامی می دهد و هشام را در بحث کردن تحسین می کند. [63] .


ابو خالد کابلی گوید، به کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رفتم و دیدم ابوجعفر مؤمن الطاق، کنار قبر شریف نشسته و در حالی که دگمه هایش را باز کرده و سینه سپر کرده، سرگرم بحث و گفت و گو با علما است، به طوری که یکی می گویند و ایشان، چندین جواب می دهد. دیدم، خیلی مشکل شده است. لذا رفتم سر به گوش او کرده و گفتم: «مگر آقا نگفت بحث نکن؟». گفت: «آقا به تو امر کرد که به من ابلاغ کنی؟». عرض کردم: «نه؛ به من فرمود.». پس جواب داد که «تو بحث نکن!».


ابو خالد گوید، پیش امام برگشته و مطلب را برای ایشان نقل کردم. آقا خندید و فرمود: «او، با تو فرق می کند.»؛ یعنی، او، یک نوع مسئولیّت دارد و تو به گونه ی دیگر مسئولیّت داری. [64] .


آقای خویی می گوید: «آن چه که از روایات ما مدح و ذمّ در مورد سدیر گفته شد، با هیچ کدام شان نمی توان بر خوبی و یا بدی سدیر استدلال کرد.».


با این وجود، آقای خویی نظر خودش را چنین بیان می دارد: «اوّلاً، سدیر بن حکیم، ثقه است، به جهت این که جعفر بن محمّد بن قولویه و نیز علی بن ابراهیم - در تفسیرش - به وثاقت ایشان شهادت داده اند. [65] .


ثانیاً این توثیق، هیچ گونه تعارضی با روایت علاّمه از قول سیّد علی بن احمد عقیقی که گفته: «سدیر بن صیرفی، مخلّط است» ندارد، و چون وثاقت عقیقی ثابت نشده است و از طرفی، خود تخلیط، یعنی، هم روایات معروف و هم روایات منکر را نقل کردن، منافاتی با وثاقت راوی ندارد.».


ایشان، در پایان می فرماید: «طریق شیخ صدوق به سدیر، صحیح است و مشکل سندی هم ندارد.». [66] .


شواهد و مؤیدات


با بررسی سند روایت مورد نظر، تقریباً، مشکل سندی حل شد و از طرفی با قطع نظر از سند آن، روایات زیادی از ائمه ی طاهرین علیهم السلام وارد شده که مضمون شان با مضمون این روایت، مطابقت دارد. و متن روایت مذکور را تأیید و تقویّت می کند. یک سری از آن ها، از خود امام صادق علیه السلام است و یک سری از امام زین العابدین علیه السلام و از امام باقرعلیه السلام و امام رضاعلیه السلام است.


>شواهدی از روایات امام صادق


>شواهدی از روایات امام زین العابدین


>شواهدی از روایات امام باقر


>شواهدی از روایات امام رضا


شواهدی از روایات امام صادق


روایت یکم - عن أبی بَصیر، قال: سمعتُ أبا عبداللّه علیه السلام یقول: «إنّ سنَنَ الأنبیاءعلیهم السلام بِما وَقعَ بهم مِن الغَیبات حادثة فی القائم منّا أهل البَیت حَذو النعلِ بالنعل، والقُذةِ بالقُذَّةِ.». قال ابوبصیر: فقلتُ: «یابن رسول الله! و مَنِ القائم مِنکم أهل البیت؟». فقال: «یا أبا بصیر! هو الخامسُ من وُلد اِبنی موسی ذالک ابنُ سیّدة الإماء، یغیبُ غیبة یرتابُ فیها المُبطلون، ثُمَّ یُظهِرَهُ اللّه عَزّوجلَّ، فیفتحُ اللهُ عَلی یَدهِ مشارق الأرضِ وَمغارِبَها...». [67] .


ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «همانا سنّت های انبیا با غیبت هایی که بر آنان واقع شده است، همه، در باره ی قائم ما اهل بیت، طابق النعل بالنعل و موبه مو، پدیدار می گردد.


روایت دوم -... عن زید الشحام، عن أبی عبدالله علیه السلام، قال: «إنّ صالحاًعلیه السلام غابَ عنْ قومِه زماناً، و َکانَ یَوم غابَ عنهم کَهلاً... فلمّا رَجَعَ إلی قَومِهِ لَمْ یَعْرِفوه بصورَتِهِ...، وَإِنما مَثَل القائم (عج) مثل صالح.». [68] .


زید شحام از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: «صالح، زمانی از میان قوم خود غیبت کرد در حالی که مردی کامل بود... و موقعی که به پیش قوم اش برگشت، او را نشناختند... و همانا مَثَل قائم (عج) مَثَل صالح است.».


روایت سوم - عن عبدالله بن سنانٍ، عن أبی عبدالله علیه السلام قال: سمعته یقول: «فی القائم (عج) سنّة مِن موسی بن عمران علیه السلام». قال: خفاءُ مولِدِهِ و َغیبَتُه عَنْ قومه.». فقلت: «وَکَم غابَ موسی عن أهلِهِ و قومِهِ؟». فقال: «ثمانی و عشرین سنَة.». [69] .


عبدالله بن سنان، از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: «در قائم، سنّتی از موسی بن عمران است.». گفتم: «سنّت او از موسی بن عمران چیست؟». فرمود: «پنهانی ولادت اش و غیبت از قوم اش.». گفتم: «موسی از قوم و اهل اش چه قدر غایب بود؟». فرمود: «بیست و هشت سال».


روایت چهارم - عن أبی بصیر، قال: قال ابوعبدالله علیه السلام: «إنّ فی صاحب هذا الأمرِ سنن مِن سُنن الأنبیاءعلیهم السلام: سنّةٌ مِن موسی بن عمران، و سنّة مِن عیسی، و سنّةُ مِن یوسفَ، و سنّة من محمّدٍصلی الله علیه وآله. فأمّا سنةٌ من موسی بن عمران فخائفٌ یترقَّب، و أما سُنّة من عیسی فیقال فیه ما قیل فی عیسی، و أمّا سنّةٌ مِن یوسفَ فالسَّتر یجعلُ اللهُ بینَه و بین الخلق حجاباً، یَرَونَه ولایعرفونه، وَ أمّا سُنّةٌ مِن محمّدصلی الله علیه وآله فیهتدی بِهداهُ ویَسیرُ بِسیرَته.». [70] .


ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کند که فرمود: «همانا در باره ی صاحب این امر، سنّت هایی از سنّت های انبیا است: سنّتی از موسی بن عمران، و سنّتی از عیسی و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمدصلی الله علیه وآله. امّا سنّت او از موسی بن عمران، آن است که او نیز خائف و مراقب و منتظر است و امّا سنّت او از عیسی، آن است که در حق او نیز همان می گویند که درباره ی عیسی گفتند، امّا سنّت او از یوسف، مستور بودن است. خداوند، میان او و خلق، حجابی قرار می دهد، او را می بینند، امّا نمی شناسند. امّا سنّت او از محمّدصلی الله علیه وآله آن است که به هدایت او مهتدی می شود و به سیره ی او حرکت می کند.


شواهدی از روایات امام زین العابدین


روایت - عن سعید بن جُبیرٍ، قال: سَمِعتُ سَیِّدَ العابدینَ علیَّ بنَ الحُسینِ علیه السلام یقول: «فی القائم منّا سننٌ من الأنبیاءِ: سنّةٌ من أبینا آدَمَ علیه السلام و سنّةٌ من نوحٍ و سنّة من إبراهیم، و سنّة من موسی و سنّةٌ من عیسی، و سنة من أیّوبَ و سنّةٌ مِن محمّدصلی الله علیه وآله. فأمّا مِن آدَم و نوح فَطولُ العُمرِ، وَأمّا مِن إبراهیم فَخفاءُ الوِلادةِ وإعتزالُ الناسِ، و أمّا من موسی ، فالخوف والغیبة، و أمّا من عیسی فَإختِلافُ الناس فیه، و أمّا مِن أیّوب فَالفَرَج بَعد البَلوی ، وَأمّا مِن مُحمّدصلی الله علیه وآله فالخروجُ بالسّیفِ». [71] .


سعید بن جبیر گوید: از سید العابدین علی بن الحسین علیه السلام شنیدم که می فرمود: «در قائم ما، سنّت هایی از انبیاعلیهم السلام وجود دارد: سنّتی از پدرمان آدم علیه السلام و سنّتی از نوح و سنّتی از ابراهیم و سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از ایّوب و سنّتی از محمّدصلی الله علیه وآله. از آدم و نوح، طول عمر، و از ابراهیم، پنهانی ولادت و کناره گیری از مردم، از موسی، ترس و غیبت، از عیسی، اختلاف مردم درباره ی او، و از ایوب، فَرَج بعد از گرفتاری، و از محمّد، خروج و قیام با شمشیر.».


شواهدی از روایات امام باقر


روایت -... عن أبی بصیر قال: سمعتُ أبا جعفر الباقرعلیه السلام یقول: «فی صاحب هذا الأمرِ سُنَنٌ مِن أربَعَةِ أنبیاء: سنّةٌ مِن موسی، و سنّةٌ مِن عیسی، و سنّةٌ من یوسف، و سنّة من محمّدصلی الله علیه وآله.». فقلتُ: «ما سنّةُ موسی؟». قال: «خائفٌ یترقّبُ.». قلتُ: «وما سُنَّةُ عیسی ؟». فقال: «یُقالُ فیه ما قیلَ فی عیسی.». قلتُ: «فما سنّةُ یوسفَ؟». قال: «السّجن والغیبةُ.». قُلتُ: «و ما سنّةُ محمّدٍصلی الله علیه وآله؟». قالَ: «إذا قامَ سارَ بسیرة رسول الله صلی الله علیه وآله...». [72] .


ابوبصیر گوید: از ابوجعفر امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: «در صاحب این امر، سنّت های چهار پیامبر وجود دارد: سنّتی از موسی، و سنتی از عیسی، و سنّتی از یوسف، و سنّتی از محمّدعلیهم السلام.». پس عرض کردم: «سنّت موسی چیست؟». فرمود: «ترسان و نگران و منتظر».


گفتم: «سنّت عیسی چیست؟». فرمود: «آن چه که در مورد عیسی گفته شده، درباره ی او (صاحب الزمان (عج)) نیز گفته شود.». پرسیدم: «سنّت یوسف کدام است؟». فرمود: «زندانی شدن و پنهان شدن از دیدگان.»... گفتم: «سنّت محمدصلی الله علیه وآله چه چیز است؟». فرمود: «موقعی که قیام کند، به سیره ی پیامبرصلی الله علیه وآله رفتار خواهد کرد...».


شواهدی از روایات امام رضا


راوی گوید از امام رضاعلیه السلام پرسیدم: «چه کار کنم با حدیثی که زرعة بن محمد حضرمی از سماعه بن مهران نقل کرده که امام صادق علیه السلام گوید: «إنَّ ابنی هذا فیه شَبهٌ مِن خمسة أنبیاء: یُحسَد کما حُسِد یوسفُ علیه السلام، و یغیبُ کما غابَ یونس و ذکر ثلاثة اُخر».


قال علیه السلام: «کَذِبَ زَرعةُ! لیسَ هکذا حدیثُ سماعةٍ! إنّما قال: «صاحبُ هذا الأمر - یعنی القائم - فیه شبهةٌ مِن خمسةِ أنبیاءٍ، و لَم یَقُل إبنی...». [73] .


از سماعه بن مهران نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود: «همانا، در این فرزندم، شباهت پنج پیامبر وجود دارد: حسد می شود همچنان که یوسف علیه السلام مورد حسد شد، و غائب می شود، همچنان که حضرت یونس علیه السلام غائب شد، و سه شباهت دیگر را ذکر می کند.».


امام رضاعلیه السلام در پاسخ پرسش من فرمود: «زرعه، دروغ گفته، و سخن را برگردانیده است و حدیث سماعة، این چنین نیست. سماعه چنین نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «در صاحب این امر - یعنی قائم (عج) - شباهت پنج پیامبر وجود دارد...».


شاید، زرعه، می خواسته روایت امام صادق را بر اسماعیل، فرزند امام صادق علیه السلام تطبیق دهند و آن را شاهدی بر مذهب اسماعیلیّه قرار دهند، لذا امام رضاعلیه السلام در یک موضع گیری سریع و به جا فرمودند: «زرعه، دروغ می گوید» و آن گاه اصل حدیث را نقل فرمودند.


بررسی دلالی روایت


سنّت، در قرآن کریم، با الفاظ و صیغه های مختلفی وارد شده است، که عبارت است از: «سُنن»، «سُنّة»، «سَنَّتُنا»، «سنّة الاوّلین»، «سنّةالله.».


سنّت، یعنی طریق و روشی که غالباً و یا دائماً جریان دارد. این طریق معمول و مسلوک، گاهی، طریق و روش گذشتگان است و گاهی طریق و سنّت الهی است.


طریق گذشتگان، مانند آیه ی شریف «لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلینَ.»؛ [74] کافران، به قرآن (ذکر) ایمان نمی آورند و همانا، سنّت و طریق گذشتگان نیز چنین بوده است. [75] .


>روش و طریق الهی


>غیبت ها و پنهان شدن انبیا


روش و طریق الهی


گاهی درباره ی مخالفان و مشرکان است و گاهی درباره ی انبیا صالحان و مؤمنان است.


سنّت الهی درباره ی مشرکان، به معنای نابودی و هلاک آنان است. خداوند، می فرماید:


1- «سُنَّةَ مَنْ قد أرسَلنا قَبلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَلا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تحویلاً» [76] .


مراد از این آیه ی شریف، نابودی و به هلاکت رساندن مشرکان است که پیامبرشان صلی الله علیه وآله را از شهر و دیارش بیرون کردند، پس در این جا، «هلاک»، همان سنّت الهی است.


این که آن را به پیامبران نسبت داده، به این جهت است که این سنّت و طریق را خداوند به خاطر انبیا، اتّخاذ کرده است. پس معنای این آیه ی شریف - والله العالم - چنین می شود:


«مشرکان را هلاک خواهیم کرد به خاطر سنّتی که ما برای پیغمبران پیش از تو، اجرا کردیم و تو، هیچ تغییر و تبدیلی برای سنّت ما نخواهی یافت.». [77] .


2- «إلاّ أنْ یَأتِیَهُم سُنَّةُ الأَولینَ». [78] مراد، عذاب و ریشه کن شدن مشرکان است. [79] .


3- «سُنَّةَ اللّهِ فی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبلُ...» [80] یعنی، عقوبت و نکاتی مانند تبعید و هدر بودن خون شان و... که منافقان و نظایر آنان را به دلیل پافشاری شان، بدان وعده کردیم.


4- «فَهَل یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّةَ الاَوّلینَ.» [81] آیا آنان، به جز سنّت پیشینیان (عذاب های دردناک آنان) چیزی را انتظار دارند؟».


مراد، همان روش و طریقه ی الهی است که در اثر مکر و تکذیب آیات خداوند، بر آنان نازل می شود.


مراد از تبدیل سنّت، جایگزینی عافیّت و نعمت را به جای عذاب است، و مراد از تحویل سنّت، منتقل کردن عذاب از گروهی که مستحق آن هستند به کسانی که استحقاق آن را ندارند. [82] .


5- «سُنَّة اللّهِ التی قَد خَلَت فی عِبادِهِ»؛ [83] سنّت و روش الهی در بندگان است که مسلّم و مؤکد گردیده، و به هیچ وجه قابل برگشت نیست؛ یعنی، پس از دیدن بأس و انتقام خداوند، توبه، قابل قبول نیست. [84] .


تا این جا، به مواردی از اجرای سنّت های الهی در حقّ مشرکان و مخالفان لجوج، اشاره گردید، امّا اجرای سنّت های الهی در انبیا و صالحان:


اجرای سنّت های الهی در انبیا و صالحان نیز به انحای مختلف بر قرار بوده است که نمونه هایی از آن ها، به قرار ذیل است:


1- «سُنَّةَ اللهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبل» [85] .


مراد در این آیه، انبیا و رسولان گذشته است. [86] .


2- «سُنّةَ اللّهِ التی قَدْ خَلَتْ مِنْ قبلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبدیلاً». [87] .


یعنی، این سنّت و طریقه ی دیرینه ی الهی است که انبیا و مؤمنان را اگر در ایمان خود صادق و در نیّات خود مخلص باشند، بر دشمنان شان پیروز می گردانیم.


طبق این آیه، هیچ شکستی نصیب مسلمانان نمی شود مگر در اثر مخالفت با خدا و رسول او. [88].


و گاهی سنن، به معنای راه روش گذشتگان، از پیغمبران و امّت های صالحی است که در دنیا، رضایت خداوند را در نظر داشته و به سعادت دنیا و آخرت دست یازیده اند.


البته ناگفته نماند که مراد از راه و روش آنان، طریقه ی آنان است به طور اجمال و نه تمامی برنامه ی آنان به طور تفصیل.


البته تفسیر دیگری هم شده که «طریقه» را اعم از راه و روش انبیا و صالحان و غیر آنان تفسیر کردند. آنان گفته اند، مراد از سنّت های تمامی گذشتگان، اعم از حق و باطل است. این معنا، شامل صورت اوّل که در ابتدای بحث آوردیم، می شود. [89] .


نتیجه


شاید مراد از «سنن الأنبیاء» در این روایت و روایات دیگر، همین معنا باشد، یعنی، شیوه ها و راه و روش های زندگی انبیای سابق که یکی از آن ها همان غیبت ها و پنهان شدن از مردم بوده است. این غیبت ها، یا به امر خداوند عزّوجلّ بوده و یا به لحاظ ترس از دشمنان خدا است. این غیبت ها، برای بسیاری از انبیا، به وقوع پیوسته است.


غیبت ها و پنهان شدن انبیا


1- حضرت ادریس؛ ایشان، پس از جریانی که میان ایشان و جباران زمان به وقوع پیوست، به مدّت بیست سال، غائب بودند [90] و پس از آن، ظاهر گشتند و به پیروان خود نوید فرج و قیام قائم از فرزندان خود، یعنی حضرت نوح را دادند و سپس از نظرها غایب شدند. خداوند، او را به آسمان برده و پیروان او، قرن ها و نسل ها، پیوسته، منتظر قیام نوح بودند، تا این که حضرت نوح ظاهر گردید. [91] .


2- حضرت نوح؛ ایشان نیز تا سن چهار صدوشصت سالگی، یعنی پیش از بعثت، غیبت در او محقّق بود. [92] .


3- حضرت صالح؛ ایشان نیز برهه ای از زمان، از قوم خود غائب گردید و هنگامی که بازگشت، او را نشاختند و مردم، به سه گروهِ منکر و شاک و اهل یقین، تقسیم شدند. [93] .


4- حضرت ابراهیم علیه السلام؛ مرحوم صدوق می فرماید، غیبت حضرت ابراهیم، شبیه به غیبت حضرت مهدی علیه السلام است، بلکه از آن هم شگفت انگیزتر است. ایشان از هنگام انعقاد نطفه تا زمانی که مأمور به تبلیغ شد، در مخفی گاه بود. و پس از آن، دو غیبت دیگر هم داشت.


بار سوم، ایشان به تنهایی، در بلاد سیر و سیاحت می کرد. [94] .


5- حضرت یوسف؛ مدّت غیبت ایشان، بیست سال بود. سه روز در چاه و چند سال در زندان و باقی آن را در پادشاهی گذراند. [95] .


6- حضرت موسی علیه السلام؛ به مدّت بیست و هشت سال از قوم خود ناپدید شد و پس از آن که او را شناختند، باز هم به مدّت پنجاه و اندی سال، غائب گردید. [96] .


7- حضرت شعیب؛ به مدّت مدیدی از قوم خود غائب شد و سپس برگشت. [97] .


8- حضرت اسماعیل صادق الوعد؛ ایشان، به مدت یک سال از قوم خود غائب شد. [98] .


9- حضرت الیاس؛ ایشان، به مدّت هفت سال، از قوم خود غائب و در بیابان ها متواری بود. [99] .


10- حضرت سلیمان؛ ایشان نیز مدّت طولانی از قوم خود غائب بود. [100] .


11- حضرت دانیال؛ ایشان، به مدّت نودسال، از قوم خود ناپدید، و در دست بخت النصر، اسیر بود. [101] .


13-12- حضرت لوط و عزیر؛ [102] .


14- حضرت عیسی؛ ایشان، غیبت های متعددی داشتند که در بلاد به سیاحت می پرداخت. و قوم او، از وی خبری نداشتند. یک بار، غیبت ایشان، در مصر و شام، دوازده سال طول کشید. مجموع غیبات ایشان را تا دویست و پنجاه سال هم گفته اند. [103] .


پس مراد از سنن انبیا که در حقّ مهدی، جاری می شود، همین غیبت های طولانی، و دوری از انظار و چشمان مؤمنان، بلکه همگان است.


تا این جا بحث پیرامون حدیث اوّل از سلسله احادیثی که در آن علل غیبت حضرت مهدی علیه السلام بیان شده، به پایان رسید، در درس های آینده، حدیث دوم را که در آن، علّت دیگری نقل شده، مطرح و بحث خواهیم کرد.


پینوشت:


1. بحار، ج 52، ص 90، ح 3.


2. همان، ح 4.


3. همان، ح 4.


4. در کمال الدین، «ذالک»، است.


5. در کمال الدین «لِأنَّ» است.


6. انشقاق: 19.


7. علل الشرایع، ج 1، ص 245، ح 7؛ کمال الدین، ص 481. هر دو کتاب، از شیخ صدوق است. بحارالأنوار از هر دو نقل کرده است. بحار، ج 52، ص 90؛ منتخب الاثر از بحار و آن از عیون أخبار الرضا نقل می کند. ص 326، ح 18.


8. سلسله سند علل الشرایع: حدثنا أحمد بن محمّد بن یحیی العطار، عن أبیه، عن محمّد بن أحمد بن یحیی عن أحمد بن الحسین بن عمر، عن محمّد بن عبدالله، عن مروان الأنباری.


9. علل الشرایع، ج 1، ص 285، باب 179، ح 2؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 90، ح 2. ظاهراً روایت از امام جوادعلیه السلام است.


10. محمّد بن الفرج الرخجی، من أصحاب الرضاعلیه السلام، ثقة. قال الشیخ و العلاّمه. و ذکره الشیخ أیضا فی أصحاب الجوادعلیه السلام والهادی علیه السلام، و قال النجاشی: إنَّه روی عَن أبی الحسن موسی علیه السلام. و روی المفید فی الارشاد ما یدل علی مدحه و علو منزلته. وسائل، ج 20، ص 339 و مرحوم خویی در کتاب معجم، ج 17، ص 132، فرموده: «ایشان، از امام جواد نقل کرده اند.». پس معلوم می شود که مقصود از ابوجعفرعلیه السلام، (امام جواد) است. و احتمال می رود مراد محمد بن الفرج کوفی باشد که از اصحاب امام صادق علیه السلام است.


11. کافی، ج 1، ص 343، باب فی الغیبة، ح 31؛ مرآة العقول، ج 4، ص 61، ح 31.


12. کمال الدین، ج 2، ص 346، ب 33، ح 32؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 95، ح 8.


13. کافی، ج 1، ص 326، باب فی الغیبة، ح 2 و ح 3؛ مرآة العقول، ج 4، ص 34، ح 2؛ همان، ص 35، ح 3، بحارالأنوار، ج 52، ص 95، ح 10؛ علل الشرایع، ص 286، ح 4. مانند حدیث علی بن جعفر از برادر خود امام کاظم علیه السلام؛ کمال الدین، 351، باب 34، ح 1؛ کافی، ج 1، ص 376، باب فی الغیبة، مرآة العقول، ج 4، ص 34.


14. علل الشرایع، ج 1، ص 284، باب 179، ح 1؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 90، ح 1.


15. بحارالأنوار، ج 52، ص 91، ح 5؛ «ان للغلام».


16. کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44، ح 7. علل الشرایع، ص 243، باب 179، ح 8.


17. غیبت نعمانی، ص 177، باب 10 (فصل چگونگی غیبت آن حضرت)، ح 21.


18. همان، ص 176، باب 10، (فصل چگونگی غیبت آن حضرت) ح 18، 19 و 20؛ همان، ص 172، باب 10 (فصل غیبت آن حضرت و فصول آن) ح 6؛ کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44، ح 7، 8، 9 و 10؛ همان، ص 346، باب 33، ح 32؛ کافی، ج 1، ص 378، باب فی الغیبة، ح 5؛ و همان، ص 379، ح 9، ص 382، 18 و 29؛ بحارالأنوار، ج


19. مائده، 101.


20. الاحتجاج، ج 2، 285؛ کمال الدین، ج 2، ص 485، ب 45، ح 4، بحارالأنوار، ج 52، ص 92، ح 7.


21. کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب فی الغیبة، ص 384، ح 27؛ مرآة العقول، ج 4، ص 58، ح 27.


22. عهد و عقد و بیعت از نظر معنا با هم متقارب و نزدیک هست و گویا هم دیگر را تأکید می کنند. محتمل است که مراد از عهد، وعده با خلفای جور باشد. بدین معنا که آن ها را رعایت، مراعات کند. یا این که مراد، ولایت عهدی باشد، همانند امام رضا (علیه السلام) و مراد از عقد، پیمان مصالحه و آتش بس باشد، همانند امام حسن (علیه السلام)و مراد از بیعت، اقرار و اعتراف ظاهری به خلافت غیر باشد. مرآة العقول، ج 4، ص 58.


23. فتح: 25.


24. علل الشرایع، ج 1، ص 147؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 97، ح 19.


25. علل الشرایع، ح 1، ص 147.


26. کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44 (علة الغیبة)، ح 11؛ علل الشرایع، ج 1، ص 287، ح باب 179. بحارالأنوار، ج 52، ص 91، ح 4 (علة الغیبة)، ح 8منتخب الأثر، باب 28 (فی علّة غیبتِه)، ص 330، ح 1.


27. کمال الدین، ج 2، ص 481، باب 44 (علة الغیبة)، ح 11؛ علل الشرایع، ج 1، ص 287، ح باب 179. بحارالأنوار، ج 52، ص 91، ح 4 (علة الغیبة)، ح 8؛ منتخب الأثر، باب 28 (فی علّة غیبتِه)، ص 330، ح 1.


28. رجال الخویی، ج 18، ص 189.


29. قاموس الرجال، محمد تقی تستری، ج 10، ص 96.


30. تنقیح المقال، شیخ عبدالله المامقانی، ج 3، ص 220: «لاشبهة فی کونه إمامیاً و کونه شیخ إجازة یغنیه عن التوثیق، فهو بحکم الثقة».


31. این کتاب به نام «رجال المجلسی» منتشر شده، و این مطلب در ص 177 به شماره 375 آمده است.


32. تنقیح المقال، مرحوم مامقانی، ج 1، ص 226.


33. رجال الخویی، ج 4، ص 122 و 133.


34. فهرست، شیخ طوسی، ص 64.


35. رجال، شیخ طوسی، ص 463.


36. خلاصة الأقوال، قسم 1، ص 127، تحقیق: نشر الفقاهة.


37. تنقیح المقال، ج 1، ص 384.


38. رجال الخویی، ج 6، ص 316.


39. محمد بن مسعود بن محمد بن عیّاش السلمی السّمرقندی، ابوالنضر المعروف بالعیّاشی. ثقة، صدوق.... وسائل الشیعة، ج 20، ص 342. دار احیاء التراث العربی.


40. نجاشی، ص 35.


41. فهرست، شیخ، ص 136.


42. رجال، شیخ طوسی، ص 497؛ اختیار معرفة الرجال الکشی، رقم 1014؛ خلاصة الأقوال، قسم 1، ص 247 - نشر الفقاهة، معجم الرجال، ج 2، ص 315.


43. رجال الخویی، ج 17، ص 230.


44. رجال، شیخ طوسی، ص 458؛ المعجم الموحد، ج 1، ص 172.


45. تنقیح المقال، ج 1، ص 207.


46. معجم رجال الحدیث الخویی، ج 4، ص 33.


47. قاموس الرجال، ج 2، ص 565.


48. تنقیح المقال، ج 3، ص 255.


49. واقفی المذهب، إلاّ أنّه جید التصانیف، نقیّ الفقه، حسن الانتقاد، (الانتقاء) کثیر الحدیث. قاله العلاّمة والشیخ. و قال النجاشی و العلاّمة: «إِنّه فقیه ثقه». و ذکر النجاشی ای واقفیاً أیضا. وسائل الشیعه، ج 20 (الخاتمة)، ص 170. خلاصة الأقوال: 212، چاپ رضی، رجال ابن داوود: 442، الفهرست، شیخ طوسی: 51.


50. معجم رجال الحدیث الخویی، ج 5، ص 117.


51. تنقیح المقال، ج 1، ص 381.


52. معجم رجال الحدیث، خویی، ج 6، ص 302.


53. مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 281.


54. خلاصة الأقوال: ص 165.


55. کلّیّات فی علم الرجال: 152.


56. شیخ طوسی در «کتاب الغیبة» در مورد ایشان می فرماید: «معلی از پیروان محکم و یا یکی از خدمتگزاران حضرت امام صادق علیه السلام بود و در پیش امام، جزء محمودین و پسندیده ها محسوب می شد و راه و روش امام را طی می کرد. مرحوم آقای خویی، از او خیلی دفاع می کند و می گوید: «هیچ مشکلی در وثاقت اش نداریم.». رجوع شود به الغیبة، ص 347 - مؤسسة المعارف الاسلامیة -؛ نتایج مقیاس الهدایة، ج 7، 345.


57. اصحاب ابومسلم مروزی بودند.


58. مجمع البحرین، ج 3، ص 74.


59. الکافی، ج 8، ص 331، ح 509.


60. معجم رجال الحدیث، خویی، ج 8، ص 36.


61. الکافی، ج 8، ص 264، ح 383.


62. کافی، ج 8، ح 383.


63. کافی، ج 4.


64. سفینة البحار، ج 5، ص 353.


65. خلاصة الاقوال، ص 165، باب 10، شماره 479. البته آقای خویی از مبنای خود نسبت به رجال کامل الزیارات در اواخر عمرشان برگشته است.


66. معجم رجال الحدیث، خویی، ج 8، ص 37.


67. أ کمال الدین، ج 2، ص 345، ب 33، ح 31. ب - الایقاظ من الهجعة، ص 326، ب 10، ح 39. ج - بحارالأنوار، ج 51، ص 146، ب 6، ح 14.


68. أ) کمال الدین، ج 1، ص 136؛ البرهان، ج 2، ص 24؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 215. ب) قصص الانبیاء، ص 98؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 386.


69. أ) کمال الدین، ج 2، ص 350؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 459؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 216، نورالثقلین، ج 4، ص 125. ب) کمال الدین، ج 2، ص 34؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 471.


70. أ) کمال الدین، ج 2، ص 350؛ دلائل الامامة، ص 251؛ الخرائج، ج 2، ص 936؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 474؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 223.ب) کمال الدین، ج 2، ص 28؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 258.


71. أ) کمال الدین، ج 1، ص 321، ب 31، ح 3. اعلام الوری، ص 402؛ کشف الغمة، ج 3، ص 32؛ الصراط المستقیم، ح 2، ص 238؛ بحارالأنوار، ح 51، ص 217. ب) کمال الدین، ح 1، ص 322، ح 4 و 5؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 217.


72. الغیبة، نعمانی، ص 164؛ الإمامة والتبصرة، ص 93، إثبات الوصیةص 226؛ کمال الدین، ج 1، ص 152، 326، 327، 329؛ دلائل الامامة، ص 291؛ تقریب المعارف، ص 190؛ کنز الفوائد، ص 175؛ الغیبة طوسی، ص 140 و 261؛ إعلام الوری، ص 403؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 460، 468، 469 و 513؛ بحارالأنوار، ج 14، ص 339؛ همان، ج 51، ص 216.


73. الکشی، ص 476، الرقم 904، ابوعمرو قال: سمعت حمدویه، قال: زرعة بن محمد الحضرمی واقفی؛ معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 165.


74. حجر: 13.


75. المیزان، ج 12، ص 141.


76. اسراء: 77.


77. المیزان، ج 13، ص 175.


78. کهف: 55.


79. المیزان، ج 13، ص 331.


80. احزاب: 62.


81. فاطر: 43.


82. المیزان، ج 7، ص 58.


83. غافر: 85.


84. المیزان، ج 17، ص 357.


85. احزاب: 17.


86. المیزان، ج 16، ص 332.


87. فتح: 23.


88. المیزان، ج 18، ص 312.


89. المیزان، ج 4، ص 299.


90. کمال الدین، از ص 127 به بعد؛ الشیعة والرجعة، ج 1، ص 280.


91. کمال الدین، ج 1، ص 127.


92. کمال الدین، ح 1، ص 135؛ الشیعة والرجعة، ج 1، ص 285.


93. کمال الدین، ح 1، ص 136؛ الشیعه والرجعة، ج 1، ص 285.


94. کمال الدین، ح 1، ص 139؛ الشیعه الرجعة، ص 28.


95. الشیعة والرجعة، ح 1، ص 288؛ الکامل فی التاریخ، ح 1، ص 54.


96. الشیعه والرجعة، ج 1، ص 288 - کمال الدین، ح 1، ص 145.


97. الشیعة والرجعة، ح 1، ص 390.


98. الشیعة والرجعه، ح 1، ص 290.


99. الشیعه والرجعة، ج 1؛ ص 292.


100. الشیعه و الرجعة، ح 1، ص 293.


101. الشیعه و الرجعة، ج 1، ص 296.


102. الشیعه و الرجعة؛ ج 1، ص 296 - 298.


103. الشیعه و الرجعة، ج 1، ص 299.


کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA



چهل قنوت تا پیوند با مهدی موعود

 مقاله مهدوی

چهل قنوت تا پیوند با مهدی موعود ۰ نظر

اللهم عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و انقطع الرجاء و ضاقت الارض و منعت السماء و الیک یا رب المشتکی و علیک المعول فی الشده و الرخاء اللهم فصل علی محمد و آل محمد الذین فرضت علینا طاعتهم فعرفتنا بذلک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا کلمح البصر او هو اقرب یا محمد یا علی اکفیانی فانکما کافیای و انصرانی فانکما ناصرای یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی مجلسی: بحارالانوار، ج 50: ص 275، چ بیروت


فضل بن ابی قره گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: خداوند به ابراهیم علیه السلام وحی فرو فرستاد که برای تو فرزندی متولد شود. ابراهیم این را به ساره باز گفت. ساره با شگفتی پرسید: آیا من توانم که حملی بر زمین نهم، حال آن که پیرزنی بیش نیستم؟! خداوند به ابراهیم وحی فرمود که: او خواهد زایید و فرزندانش چهارصد سال شکنجه و آزار کشند، از آن رو که سخن را بر من رد کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: پس چون اذیت و رنج بر بنی اسرائیل به درازا کشید چهل روز به درگاه خداوند ناله و زاری کردند. خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که: آنها را از چنگال فرعون رهایی بخشد و بدین صورت یکصد و هفتاد سال آزار را از آنها کاست. راوی گوید: سپس امام صادق علیه السلام فرمود: شما هم اگر چنین کنید البته خداوند بر ما گشایش دهد، ولی اگر این گونه نباشد این امر تا آخرین حد خود به درازا کشد.


سیر اول: (شب همه جا را فرا گرفته سیاهی بر قلبهایمان سایه افکنده) دنیا با جاذبه های پر زرق و برقش پیش پایمان دام گسترده و خود به کمین صید نشسته تا کی ما را به کام خود کشد و اسیر سازد. ابلیس زهر سو افسونگری کند و به یاری نفس خصم شتابد. در این ظلمت به هر سو قدم گذاری هلاک شوی و در دره گمراهی سقوط کنی. چشمانت کور شده جایی را نمی بینی، راه بیراهه تشخیص نمی دهی. غریقی هستی در دریای مواج و طوفانی که کشتی نجاتی می طلبی. در این لحظات سخت و پر آشوب ندایی در اعماق جانت طنین اندازد: ان مثل اهل بیتی فی امتی کمثل سفینه نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق. [1] .


همانا مثل اهل بیت من در میان امت من همچون کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کس ز آن روی برتافت هلاک گردید.


سیر دوم: چشمه های نور در دلت می جوشد، غنچه های اشک به دیدگانت می شکفد، زمزمه ای دلنشین داری: السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره هلک. [2] .


سلام بر تو ای مولای من، امام زمان، ای راه خدایی که هر کس در غیر آن گام نهد هلاک شود. راه هدایت یافته، شب تاریکت سحر گشته، به صراط مستقیم گام نهاده، ریسمان محکم هدایت را چنگ زده، راهبری امام هدایت پذیرفته، بر شیطان و طواغیت پشت کرده ای. فرشتگان به استقبالت آمده و مژده رستگاریت دهند: خوشا به حال تو! خوشا به حال تو! گویی تازه دنیا آمده ای، بر سجاده می نشینی و دست به دعا بر می داری: اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی. [3] .


پروردگارا! معرفت خویش به من عطا فرما که اگر معرفتت به من عطا نفرمایی رسولت نمی شناسم. بارالها! رسولت به من شناسان که اگر رسولت به من نشناسانی حجتت نمی شناسم. خدایا! حجتت به من شناسان که اگر او را به من نشناسانی از دینم گمراه شوم.


سیر سوم: امامت را شناخته محبتش به دل پرورانده اما هنوز غمین و افسرده ای. اکنون مولایت در زندان نشسته و خورشید وجودش در پس ابر غیبت پنهان شده نه او را می بینی نه صدایش می شنوی. چه سخت است این جدایی! الی متی احار فیک یا مولای، و الی متی و ای خطاب اصف فیک و ای نجوی، عزیز علی ان اجاب دونک و اناغی، عزیز علی ان ابکیک و یخذلک الوری، عزیز علی ان یجری علیک دونهم ما جری. [4] .


تا کی در انتظارات حیران مانم؟ تا به کی و با کدام گفتار تو را ستایم؟ و چگونه و به چه زبانی شرح خود بیان نمایم و با تو سخن و راز دل گویم؟ بسیار دشوار است بر من که از غیر تو پاسخ داده شوم و همسخن گردم. بسیار سخت است بر من تا بر فراق تو گریم و مردم تو را واگذارند و از یادت غافل باشند. بر من بسی سخت است که این رنج و مصیبت زمان غیبت تنها بر تو وارد شود.


سیر چهارم: از این و آن سراغش گیری، او را نمی یابی. اینجا و آنجا جستجوش کنی، راه به جایی نمی بری. با این حال، امید ز کف نداده از رحمت پروردگار مایوس نگشته ای. چه خوش ذکری به لب داری: اللهم ارنی الطلعه الرشیده، و الغره الحمیده، و اکحل ناظری بنظره منی الیه، و عجل فرجه. [5] .


خداوندا! آن طلعت زیبا و رشید، و آن چهره دل آرا را به من بنمایان. چشم مرا با نگاهی به جمال حضرتش سرمه کش و در فرج و ظهورش تعجیل فرما.


سیر پنجم: آه! آه! براستی ممکن است روزی او را بینی و بر خاک پایش بوسه زنی. هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی؟ هل یتصل یومنا منک بعده فنحظی؟ متی نرد منا هلک الرویه فنروی، متی ننتفع من عذب مائک فقد طال الصدی، متی نغادیک و نراوحک فنقر عینا، متی ترانا و نریک. [6] .


ای پسر پیغمبر! آیا به سوی تو راه ملاقاتی هست؟! آیا امروز به فردایی می رسد که به دیدار جمالت بهره مند شویم؟! آیا می شود که بر جویبار رحمتت در آییم و سیراب شویم؟! کی شود که بر رفع عطش طولانی خود از چشمه آب زلال تو سیراب شویم؟! کی رسد که ما با تو صبح و شام کنیم، تا چشم ما به جمالت روشن شود که تو ما و ما تو را بنگریم.


سیر ششم: چه آرزوها که عقده دل گشته، چه اشکها که در هجر تو بر گونه ها غلطیده، چه حسرتها که نبرده، چه طعنه ها که نشنیده، چه ساعتها که به انتظارت ننشسته ایم، ولی ای مولا: فلو تطاولت الدهور و تمادت الاعمار لم ازدد فیک الا یقینا، و لک الا حبا، و علیک الا متکلا و معتمدا، و لظهورک الا متوقعا و منتظرا، و لجهادی بین یدیک مترقبا، فابذل نفسی و مالی و ولدی و اهلی و جمیع ما خولنی ربی بین یدیک، و التصرف بین امرک و نهیک، مولای، فان ادرکت ایامک الزاهره، و اعلامک الباهره فها انا ذا عبدک المتصرف بین امرک و نهیک، ارجو به الشهاده بین یدیک و الفوز لدیک. [7] .


پس هر گاه در زمان غیبت، روزگار دراز و عمرها طولانی بگذرد جز آن که بر یقین، محبت، توکل و اعتمادم بر تو افزاید، تاثیر دیگری نخواهد داشت. و جز آن که توقع و انتظارم به ظهور حضرتت بیشتر گردد و برای جهاد در پیشگاهت که جان، مال، فرزند و عیال و هر چه که پروردگارم به من تفضل و مرحمت نموده فدایت سازم و امر و نهی تو را درباره تصرف در آنها اجرا سازم، اثری نمی گذارد. ای مولای من! پس هر گاه دوران درخشان و پرچمهای نمایان تو را دریابم من بنده مطیع امر و نهی تو خواهم بود و به آن اطاعت، امید و انتظار شهادت در رکاب حضرتت و سعادت در پیشگاهت دارم.


سیر هفتم: صبحمان بی ذکر تو شب شود و شبمان بی درد غمت به صبح رسد. یادت ز کویمان رخت بربسته به دیار فراموشان کوچ کرده. گویا نه غیبتی رخ داده نه هجرانی گریبان گیرمان گشته. تنها در دل شب، از آن دور دستها، صدای مناجاتی به گوش رسد: اللهم و لا تسلبنا الیقین لطول الامد فی غیبته و انقطاع خبره عنا، و لا تنسنا ذکره و انتظاره، و الایمان به، و قوه الیقین فی ظهوره، و الدعاء له، و الصلوه علیه حتی لا یقنطنا طول غیبته من قیامه و یکون یقیننا فی ذلک کیقیننا فی قیام رسولک صلواتک علیه و آله، و ما جاء به من وحیک و تنزیلک. [8] .


خدایا! یقین را به جهت درازی مدت غیبتش و بی خبر بودن از حضرتش ز ما سلب مفرما و یاد و انتظار و ایمان به حضرتش، قوت یقین به ظهورش، دعا و درود فرستادن بر وجودش ز یاد ما مبر، تا این که طول غیبتش ما را ز قیامش نومید نکند و یقین ما به آن چون یقین به قیام پیغمبرت - که درودهایت بر او و آل او باد - و آنچه از وحی و تنزیلت (قرانت) آورده، باشد.


سیر هشتم: (و اینک ای پناه بی پناهان! - ای امید ناامیدان!) عمری در آتش فراقت سوختیم و محبتت به جان خریدیم. اگر لیاقت دیدار رویت نداریم و بی وفایی هایمان ما راز تو دور کرده یقین داریم که نگاه مهربان تو هماره سوی ماست. صدایمان می شنوی قنوتمان در پیوند با خود می پذیری که دعای بر فرجت در این دوران حیرت، یگانه دست آویز ماست برای نجات از هلاکت.


اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک...


اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی، اللهم لا تمتنی میته جاهلیه، و لا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی. [9] .


پروردگارا! معرفت خویش به من عطا فرما که اگر معرفتت به من عطا نفرمایی رسولت نمی شناسم. بارالها! رسولت به من شناسان که اگر رسولت به من نشناسانی حجتت نمی شناسم. خدایا! حجتت به من شناسان که اگر او را به من نشناسانی از دینم گمراه شوم. خدایا! مرا مانند مردن جاهلیت نمیران، و دلم را پس از آن که هدایتم کردی منحرف منما.


اللهم صل علی محمد و آله و انجز لولیک ما وعدته


اللهم صل علی محمد و آله، و انجز لولیک ما وعدته. [10] .


پروردگارا! بر محمد و آلش درود فرست و آن چه را که به ولیت وعده فرمودی محقق گردان.


اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه...


اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. [11] .


بارالها! در این هنگام و برای همیشه ولی امرت، امام زمان حجه بن الحسن را - که درودهایت بر او و بر پدرانش باد - سرپرست و نگهدار و رهبر و یاور و رهنما و نگهبان باش تا گیتی را به فرمان او در آوری و تا دیر زمان بهرمندش گردانی.


اللهم و سر نبیک محمدا برؤیته و من تبعه علی دعوته و ارحم استکانتنا بعده...


اللهم و سر نبیک محمدا صلی الله علیه و آله برویته و من تبعه علی دعوته و ارحم استکانتنا بعده، اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره، و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا، برحمتک یا ارحم الراحمین. [12] .


بارالها! و پیامبرت را شاد و مسرور گردان به دیدار او و پیروانش که دعوت حضرتش را اجابت کردند. و (ای خدا!) بر حال زار و پریشان ما بعد از (غیبت) او ترحم فرما. خداوندا! این غم و اندوه (زمان غیبت ولیت) را از این امت به حضور (و ظهورش) بردار. در ظهورش برای ما تعجیل فرما، که (مخالفان) آن را دور می دانند و ما آن را نزدیک. به امید رحمتت، ای مهربانترین مهربانان.


اللهم انی اسئلک ان ترینی ولی امرک ظاهرا نافذ الامر مع علمی بان لک السلطان...


اللهم انی اسئلک ان ترینی ولی امرک ظاهرا نافذ الامر مع علمی بان لک السلطان، و القدره و البرهان، و الحجه و المشیه، و الحول و القوه، فافعل ذلک بی و بجمیع المومنین حتی تنظر الی ولی امرک صلواتک علیه، ظاهر المقاله، واضح الدلاله، هادیا من الضلاله، شافیا من الجهاله. [13] .


خدایا! من از تو به اصرار می خواهم که ولی امرت را نمایان و با نفوذ فرمان نشانم دهی، [14] چرا که می دانم حاکمیت، قدرت، برهان، حجت و مشیت از آن توست. پس برای من و همه مومنان انجام ده، تا اینکه به ولی امرت - که درودهای تو بر او باد - بنگریم در حالی که نمایان و شفابخش از (مرض) جهالت است.


اللهم اعز نصره و مد فی عمره و زین الارض بطول بقائه


اللهم اعز نصره، و مد فی عمره، و زین الارض بطول بقائه. [15] .


خدایا! یاری او را همراه با پیروزی و اقتدار گردان، عمرش را دراز فرما و زمین را به دراز زیستیش زینت بخش.


اللهم اعزه و اعزز به و انصره و انتصر به و انصره نصرا عزیزا...


اللهم اعزه و اعزز به، و انصره و انتصر به، و انصره نصرا عزیزا، و افتح له فتحا یسیرا، و اجعل له من لدنک سلطانا نصیرا. [16] .


خدایا! او را عزت بخش و به وسیله او (مومنان را) عزیز گردان. و او را یاری کن و به وسیله او یاری فرما. و او را پیروزی به همراه عزت و اقتدار عطا کن. و به آسانی جهانی را به دست او فتح نما و از جانب خود او را سلطنت و قدرت عنایت فرما.


اللهم اذل کل من ناواه و اهلک کل من عاداه و امکر بمن کاده...


اللهم اذل کل من ناواه، و اهلک کل من عاداه، و امکر بمن کاده، و استاصل من جحده حقه، و استهان بامره، و سعی فی اطفاء نوره، و اراد اخماد ذکره. [17] .


خدایا! هر که در برابر او بایستد ذلیل فرما. هر که با او دشمنی کند هلاک گردان. و با هر کس به او نیرنگ زند مکر کن. و کسی که حق او را انکار کند، امرش را سبک شمارد، در خاموش نورش بکوشد و از بین بردن یادش را اراده کند، تمامی هستی او را بر باد فنا ده، انسان که آثاری از او باقی نماند.


اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده و اکحل ناظری بنظره منی الیه...


اللهم ارنی الطلعه الرشیده، و الغره الحمیده، و اکحل ناظری بنظره منی الیه، و عجل فرجه، و سهل مخرجه، و اوسع منهجه، و اسلک بی محجته، و انفذ امره، و اشدد ازره. [18] .


خداوندا! آن نگار زیبا و رشید و آن سیمای دل آرا را به من بنمایان. چشم مرا با نگاهی به جمال حضرتش سرمه کش (: نور چشم را با آن نگاه فزون ساز). در فرج و ظهورش تعجیل فرما. خروجش آسان نما. در طریقه دوستیش گستردگی قرار ده. مرا به پیمودن طریق هدایت او موفق دار، فرمانش را (با ظهور او در جهان) نافذ و پشت حضرتش را محکم دار.


اللهم اظهر کلمته و اعل دعوته و انصره علی عدوه و عدوک یا رب العالمین


اللهم اظهر کلمته، و اعل دعوته، و انصره علی عدوه و عدوک، یا رب العالمین. [19] .


پروردگارا! کلمه حق او را در جهان ظاهر ساز و آواز دعوت او را بلند گردان و بر دشمنانش و دشمنانت - ای خدای عالم - او را یاری فرما.


اللهم اعذه من شر جمیع ما خلقت و ذرات و برات و انشات و صورت...


اللهم اعذه من شر جمیع ما خلقت و ذرات و برات و انشات و صورت، و احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و من فوقه و من تحته بحفظک الذی لا یضیع من حفظته به. [20] .


خدایا! از شر آنچه آفریده ای، بار آورده ای، پدید آورده ای، پرورده ای و تصویر کرده ای، پناهش ده. و او را از پیش، پشت سر، راست، چپ، بالا و پایین حفظ فرما، با آن نگهداریت که هر کسی با آن نگاه داشته ای ضایع نگشته است.


اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه تعز بها الاسلام و اهله...


اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه، تعز بها الاسلام و اهله، و تذل بها النفاق و اهله، و تجعلنا فیها من الدعاه الی طاعتک، و القاده الی سبیلک، و ترزقنا بها کرامه الدنیا و الاخره. [21] .


خدایا! ما از تو تمنا و امید داریم که دولت با کرامت (آن امام را به ظهور آوری) و اسلام و اهلش را به آن عزت بخشی و نفاق و اهلش را به او خوار گردانی و ما را در آن دولت حقه از دعوت کنندگان به طاعتت و پیشوایان راه هداییت قرار دهی، و به واسطه آن بزرگوار کرامت دنیا و آخرت را روزی ما فرمایی.


اللهم اعذه من شر کل باغ و طاغ و من شر جمیع خلقک و احفظه من بین یدیه و...


اللهم اعذه من شر کل باغ و طاغ، و من شر جمیع خلقک، و احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله، و احرسه و امنعه من ان یوصل الیه بسوء، و احفظ فیه رسولک و آل رسولک، و اظهر به العدل، و ایده بالنصر، و انصر ناصریه، و اخذ خاذلیه، و اقصم قاصمیه، و اقصم به جباره الکفر، و اقتل به الکفار و المنافقین و جمیع الملحدین حیث کانوا من مشارق الارض و مغاربها، برها و بحرها، و املاء به الارض عدلا و اظهر به دین نبیک صلی الله علیه و آله. [22] .


خدایا! تو آن بزرگوار را از شر هر فرد سرکش و طغیانگر، و از شر همه خلق خود در پناهت محافظت فرما. و آن حضرت را از پیش روی و از پشت سر و جانب راست و چپ محفوظ دار، و از رسیدن هر امر ناگوار و هر آسیبی نگهدار. و به سبب (وجود) او، پیامبر و خاندان پیامبرت را حفظ نما و به واسطه او عدل را آشکار گردان. او را با کمک خود موید دار. یارانش را یاری نما. آنان که از یاری او سرباز می زنند به حال خود (خوار و محروم) واگذار. پشت دشمنانش را بشکن. و گردنکشان کافر را به واسطه او درهم شکن. کافران و منافقان را به او به قتل رسان و تمام ملحدان (معاندان خدا و دشمنان دین) را در مشرق و مغرب زمین و در سرزمینها و دریاهای عالم به وسیله حضرتش به از میان بردار، و به ظهورش زمین را پر از عدل و داد ساز، و دین پیامبرت - که درود خدا بر او و آلش باد - (در گسترده زمین) آشکار فرما.


و اظهر کلمتک التامه و مغیبک فی ارضک الخائف المترقب


اللهم صل علی محمد و آل محمد، و اظهر کلمتک التامه و مغیبک فی ارضک الخائف المترقب. [23] .


خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست و کلمه تامه خود را در روی زمین که در پرده غیبت نگاه داشته ای ظاهر فرما، زیرا او (در زمان غیبت) از دشمنانش ترسان و همیشه بیم کشته شدن توسط آنان را دارد.


اللهم انصره و انتصر به لدینک و انصر به اولیائک و اولیائه و شیعته و انصاره و اجعلنا منهم


اللهم انصره و انتصر به لدینک، و انصر به اولیائک و اولیائه و شیعته و انصاره، و اجعلنا منهم. [24] .


بارالها! او را یاری کن و به او دینت را یاری بخش و به واسطه او دوستانت و دوستانش و شیعیانش و یارانش را مدد رسان و ما را از جمله آنان قرار ده.


اللهم انصره نصرا عزیزا و افتح له فتحا یسیرا


اللهم انصره نصرا عزیزا، و افتح له فتحا یسیرا. [25] .


خداوندا! او را به عزت و اقتدار یاری نما و پیروزی را به آسانی به او عطا فرما.


اللهم و اعز به الدین بعد الخمول و اطلع به الحق بعد الافول و اجل به الظلمه و اکشف به الغمه


اللهم و اعز به الدین بعد الخمول، و اطلع به الحق بعد الافول، و اجل به الظلمه، و اکشف به الغمه. [26] .


پروردگارا! دین اسلام را پس از گمنامی غالب (بر تمامی ادیان) نما و حق را بعد از افول طلوعی تازه عنایت کن و ظلمت و تاریکی (جهل و کفر و ظلم) و نیز حیرت و گمراهی را به واسطه حضرتش برطرف فرما.


اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه...


اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه، و الذابین عنه، و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه، و الممتثلین لاوامره، و المحامین عنه، و السابقین الی ارادته، والمستشهدین بین یدیه. [27] .


خداوندا! مرا از انصار و یاران و مدافعان حضرتش و آنان که از پی انجام حوایج (و فرامینش) می شتابند، و اوامرش را امتثال می کنند، و نیز از حمایت کنندگان و سبقت گیرندگان در جهت تحقق خواست او، و شهدای در رکاب حضرتش قرار ده.


اللهم و مد فی عمره و زد فی اجله و اعنه علی ما ولیته و استرعیته...


اللهم و مد فی عمره، و زد فی اجله، و اعنه علی ما ولیته، و استرعیته، و زد فی کرامتک له، فانه الهادی المهدی، و القائم المهتدی، و الطاهر التقی الزکی النقی المرضی الصابر الشکور المجتهد. [28] .


خدایا! عمرش را در طول حیاتش بیفزای، و بر آنچه دادی و خواستارش شدی، او را کمک فرما. و کرامتت را بر او دو چندان کن که او راهنمای ره یافته، و قیام کننده هدایت شده، و پاک پرهیزگار پاک پرورده پسندیده مورد رضایت، و شکیبای سپاسگزار سخت کوش است.


اللهم اظهر به دینک و سنه نبیک حتی لا یستخفی بشی ء من الحق مخافه احد من الخلق


اللهم اظهر به دینک و سنه نبیک حتی لا یستخفی بشی ء من الحق مخافه احد من الخلق. [29] .


خدایا! به دست او دینت و سنت پیامبرت را آشکار ساز، تا آنکه چیزی از حق و حقیقت از ترس احدی از خلق مخفی نماند.


اللهم و امن به البلاد و اهد به العباد


اللهم و امن به البلاد و اهد به العباد. [30] .


خداوندا! شهرها و بلاد عالم را به سبب وی امن و امان گردان، و بندگان را در اثر عنایات او هدایت فرما.


اللهم اکفه بغی الحاسدین و اعذه من شر الکائدین...


اللهم اکفه بغی الحاسدین، و اعذه من شر الکائدین، و ازجر عنه اراده الظالمین، و خلصه من ایدی الجبارین. [31] .


خدایا! از زیاده طلبی حسودان کفایتش کن، از شر نیرنگ زنان پناهش ده، اراده ستمگران را از او بران و از دست گردنکشان رهاییش ده.


اللهم صل علیه و قرب بعده و انجز وعده و اوف عهده و اکشف عن بأسه حجاب الغیبه...


اللهم صل علیه و قرب بعده، و انجز وعده، و اوف عهده، و اکشف عن باسه حجاب الغیبه، و اظهر بظهوره صحائف المحنه، و قدم امامه الرعب و ثبت به القلب، و اقم به الحرب و ایده بجند من الملائکه مسومین، و سلطه علی اعداء دینک اجمعین. [32] .


خدایا! رحمت و درود فرست بر او و نزدیک کن درویش را و وعده ای را که به او (دایر بر گسترش عدل و ایمان در سراسر جهان) و پیمانی (که در آن مورد) با او بسته ای به انجام رسان. و امر ناگوار حجاب غیبت را از او بردار. با ظهورش اوراق رنج و محنت را درهم نورد و رعب را در پیشگاهش قرار ده. به واسطه او قلب (مومنان ود وستانش) را ثابت (از تشویش و گمراهی) بدار و به (رهبری) او جنگ با دشمنان دین را بر پا دار و او را به سپاهی از فرشتگان نشاندار یاری نما و او را بر جمله دشمنان دینت چیرگی وا قتدار بخش.


اللهم و نحن عبیدک التائقون الی ولیک المذکر بک و بنبیک خلقته لنا عصمه و ملاذا...


اللهم و نحن عبیدک التائقون الی ولیک المذکر بک، و بنبیک خلقته لنا عصمه و ملاذا، و اقمته لنا قواما و معاذا، و جعلته للمومنین منا اماما، فبلغه منا تحیه و سلاما، و زدنا بذلک یا رب اکراما، و اجعل مستقره لنا مستقرا و مقاما، و اتمم نعمتک بتقدیمک ایاه امامنا حتی توردنا جنانک، و مرافقه الشهداء من خلصائک. [33] .


پروردگارا! ما بندگان حقیرت مشتاق (ظهور) ولی تو هستیم که او یاد آور تو و پیامبر صلی الله علیه و آله تو است. تو او را برای نگهداری و پناه ما (از گمراهی) آفریدی. و او را برانگیخته ای تا ما به برپایی و پناه ما باشد و او را برای مومنان ما امام و پیشوا قرار دادی. پس تو از جانب ما به آن حضرت سلام و تحیت برسان و بدین واسطه ای پروردگار بر گرامیداشت ما بیفزا، و مقام و جایگاه او را مقام و جایگاه ما قرار ده [34] .


و به واسطه پیشوایی او نعمت را بر ما تمام گردان، تا آن بزرگوار به هدایتش ما را در بهشت های عدن و فردوس تو داخل سازد و با شهیدان راه تو و دوستان خاصت رفیق و مونس گرداند.


اللهم طال الانتظار و شمت منا الفجار و صعب علینا الانتصار


اللهم طال الانتظار، و شمت منا الفجار، و صعب علینا الانتصار. [35] .


پروردگارا! انتظار ما شیعیان طولانی شد و مردم فاسق و فاجر ما را شماتت کرده انتقام و پیروزی بر دشمنان بر ما سخت آمده است.


اللهم املاء به الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا انک سمیع مجیب


اللهم املاء به الارض عدلا و قسطا، کما ملئت ظلما و جورا، انک سمیع مجیب. [36] .


پروردگارا! زمین را سراسر به وجودش پر از عدل و داد ساز، چونان که اکنون پر از ظلم و جور گردیده (ای خدا! این دعا را مستجاب فرما) که تویی شنونده و مستجاب کننده نام.


اللهم انت کشاف الکرب و البلوی و الیک استعدی فعندک العدوی...


اللهم انت کشاف الکرب و البلوی. و الیک استعدی، فعندک العدوی، و انت رب الاخره و الدنیا، فاغث یا غیاث المستغیثین عبیدک المبتلی، و اره سیده یا شدید القوی، و ازل عنه به الاسی و الجوی، و برد غلیله یا من علی العرش استوی، و من الیه الرجعی و المنتهی. [37] .


خداوندا! تو بر طرف کننده غم و اندوه و بلا و مصیبت هستی و من از تو داد دل می خواهم که تویی داد خواه و تو پروردگار دنیا و آخرتی. پس ای فریاد رس! فریاد خواهان به داد بنده ضعیف بلا دیده و بیچاره ات برس و آقای او را به او بنمایان. ای خدای مقتدر! لطف نما و این بنده درمانده خود را از قید غم و رنج برهان و آتش دل او را فرونشان، ای آن که بر عرش تسلط داری و رجوع و منتهای امر همه خلق به سوی توست.


اللهم و لا تسلبنا الیقین لطول الامد فی غیبته و انقطاع خبره عنا...


اللهم و لا تسلبنا الیقین لطول الامد فی غیبته و انقطاع خبره عنا، و لا تنسنا ذکره و انتظاره و الایمان به، و قوه الیقین فی ظهوره، و الدعاء له، و الصلوه علیه حتی لا یقنطنا طول غیبته من قیامه، و یکون یقیننا فی ذلک کیقیننا فی قیام رسولک صلواتک علیه و آله، و جاء به من وحیک و تنزیلک. [38] .


خدایا! یقین را از ما به جهت درازی مدت غیبتش و بی خبر بودن از حضرتش سلب مفرما. و یادش و انتظارش و ایمان به حضرتش، قوت یقین به ظهورش، دعا برایش و درود فرستادن بر حضرتش را از یاد ما مبر، تا اینکه طول غیبتش ما را از قیامش نومید نکند. و یقین ما در این مورد مانند یقین ما به قیام پیغمبرت - که درودهایت بر او و آل او باد - و آنچه از وحی و تنزیلت (قرآنت) آورده، باشد.


اللهم نور بنوره کل ظلمه و هد برکنه کل بدعه...


اللهم نور بنوره کل ظلمه، و هد برکنه کل بدعه، و اهدم بعزه کل نار، و اهلک بعدله جور کل جائر، و اجر حکمه علی کل حکم، و اذل بسلطانه کل سلطان. [39] .


خدایا! به نور او هر ظلمتی را نورانی کن. به پایه او هر بدعتی را درهم شکن. با سلاح او هر آتشی را فرونشان. با عدل او هر ستمگری را نابود گردان. و حکم او را بر هر حکم دیگر جاری ساز. و با سلطنتش هر حاکمیت دیگری را خوار فرما.


اللهم اجعله الداعی الی کتابک و القائم بدینک استخلفه فی الارض کما استخلفت الذین من قبله...


اللهم اجعله الداعی الی کتابک، و القائم بدینک، استخلفه فی الارض کما استخلفت الذین من قبله، مکن له دینه الذی ارتضیته له، ابدله من بعد خوفه امنا یعبدک لا یشرک بک شیئا. [40] .


خدایا! او را مقرر فرما تا دعوت به قران کند و به ترویج دین تو قیام فرماید و او را خلیفه خود در زمین گردان، چنانکه پیشینیان او را امام و خلیفه گردانیدی. و او را برای (برپایی) دین او که پسندیده می باشد، در زمین جایگزین فرما و خوف او را بدل به ایمنی گردان، تا تو را بپرستند و هیچ بر تو شریک قرار ندهند. [41] .


اللهم و صل علی ولی امرک القائم المؤمل و العدل المنتظر...


اللهم و صل علی ولی امرک القائم المومل، و العدل المنتظر، و حفه بملائکتک المقربین، و ایده بروح القدس، یا رب العالمین. [42] .


خدایا! درود فرست بر ولی امرت، قائم مورد آرزو، عدل مورد انتظار. و او را به سپاه فرشتگان مقربت فراگیر و به روح القدس موید بدار، ای پروردگار جهانیان.


اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه امامنا و شده الزمان علینا...


اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا، و غیبه امامنا، و شده الزمان علینا، و وقوع الفتن بنا، و تظاهر الاعداء علینا، و کثره عدونا، و قله عددنا، اللهم فافرج ذلک عنا بفتح منک تعجله، و نصر منک تعزه، و امام عدل تظهره، اله الحق امین. [43] .


خدایا! به درگاهت شکوه کنیم از نبود پیغمبرمان در میان ما، و غیبت اماممان، و فشار زمان بر ما و وقوع فتنه ها بر ما، و پشت به پشت دادن دشمنان علیه ما، و زیادی دشمنانمان و کمی شمارمان. خدایا! پس از این گرفتاری به ما گشایش ده با فتحی از جانب تو که با غلبه و اقتدار همراه باشد، و امام عدالت پیشه ای که ظاهرش سازی، ای معبود حق! آمین.


و اجعلنی اللهم من انصاره و اعوانه و اتباعه و شیعته...


و اجعلنی اللهم من انصاره و اعوانه و اتباعه و شیعته، و ارنی فی آل محمد علیهم السلام ما یاملون، و فی عدوهم ما یحذرون، اله الحق امین، یا ذالجلال و الاکرام، یا ارحم الراحمین. [44] .


پروردگارا! مرا هم از یاران و انصار و پیروان و شیعیان آن حضرت قرار ده. و آن چه را که آل محمد علیهم السلام آرزومندند (از غلبه حق بر باطل و عزت مومنان) و آن چه که دشمنانشان از آن می ترسند (از ذلت و نابودی) به من (با ظهور مولایم) بنمایان. ای خدای حق! دعایم مستجاب ساز، ای صاحب جلال و بزرگواری و بخشش! و ای مهربان ترین مهربانان!


اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری مؤتزرا کفنی...


اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا فاخرجنی من قبری موتزرا کفنی، شاهرا سیفی، مجردا قناتی، ملبیا دعوه الداعی فی الحاضر و البادی. [45] .


بارالها! اگر میان من و او اجلی که بر تمام بندگانت تقدیر حتمی نمودی جدایی افکند، پس مرا از قبر برانگیز، در حالی که کفن پوشیده و شمشیر از نیام برکشیده لبیک گویان دعوتش را که در تمام شهرها و بیابانهای عالم است، اجابت کنم.


اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا، فاجعل سلاحی بنصرته مشهورا...


اللهم کما جعلت قلبی بذکره معمورا، فاجعل سلاحی بنصرته مشهورا، و ان حال بینی و بین لقائه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما، و اقدرت به علی خلیقتک رغما، فابعثنی عند خروجه ظاهرا من حفرتی، موتزرا کفنی حتی اجاهد بین یدیه فی الصف الذی اثنیت علی اهله فی کتابک فقلت: کانهم بنیان مرصوص. [46] .


خداوندا! چنانچه قلب مرا به یاد او تازگی و طراوت بخشیدی، سلاح مرا برای یاری آن حضرت از نیام برون آر، و چنانچه میان من و ملاقات آن بزرگوار مرگ حتمی که بر همه بندگان مقدر فرمودی، جدایی افکند، پس مرا در زمان خروج و عصر ظهور او از قبر برانگیز تا کفن پوشیده و در آن صفی که تو در کتاب آسمانی خود اهل آن را ثنا گفته و فرمودی: آنان گویی چون بنیانی خلل ناپذیرند در رکاب آن حضرت جهاد نمایم.


اللهم جدد به ما امتحی من دینک و احی به ما بدل من کتابک...


اللهم جدد به ما امتحی من دینک، و احی به ما بدل من کتابک، و اظهر به ما غیر من حکمک حتی یعود دینک به، و علی یدیه غضا جدیدا خالصا مخلصا، لا شک فیه، و لا شبهه معه، و لا باطل عنده، و لا بدعه لدیه. [47] .


خدایا! با (ظهور) او آن چه از دینت محو شده تازه کن. آن چه از کتابت تبدیل گشته زنده ساز. و آن چه از حکم تو تغییر یافته (صحیح آن را) آشکار ساز، تا اینکه دینت به وسیله او و بدست او تازه و خالص و بی آلایش گردد، که نه در آن شکی و نه همراه آن شبهه ای و نه در کنار آن بدعتی باشد.


اللهم فثبتنی علی دینک و استعملنی بطاعتک...


اللهم فثبتنی علی دینک، و استعملنی بطاعتک، و لین قلبی لولی امرک، و عافنی مما امتحنت به خلقک، و ثبتنی علی طاعه ولی امرک الذی سترته عن خلقک، و باذنک غاب عن بریتک و امرک ینتظر. [48] .


خدایا! مرا بر دینت ثابت دار و به فرمانبریت وادارم، و دلم را بر (فرمان بردن از) ولی امرت نرم گردان، و مرا معاف دار از آنچه خلقت را به آن آزمودی، و مرا بر طاعت ولی امرت ثابت دار، همان (بزرگواری) که او را از خلقت پوشانده ای و او با اجازه تو از آفریدگانت غیبت کرده و در انتظار فرمان توست.


اللهم و احی بولیک القرآن و ارنا نوره سرمدا لا لیل فیه و احی به القلوب المیته...


اللهم و احی بولیک القرآن، و ارنا نوره سرمدا لا لیل فیه، و احی به القلوب المیته، و اشف به الصدور الوغره، و اجمع به الاهواء المختلفه علی الحق، و اقم به الحدود المعطله و الاحکام المهمله، حتی لا یبقی حق الا ظهر، و لا عدل الا زهر. [49] .


خدایا! به وسیله ولیت قران را زنده گردان، و نورش را همیشه و پیوسته به ما نشان ده که در آن شبی نباشد. و با آن دلهای مرده را زنده کن، و سینه های تفتیده ا ز کینه را شفابخش، و خواستهای مختلف را به وسیله او بر (راه) حق گرد آور، و حدود تعطیل شده و قوانین فروگذار شده (دین) را با او بر پای دار، تا اینکه حقی نماند مگر اینکه ظاهر شود، و عدلی نماند مگر اینکه شکوفا گردد.


اللهم اعطه فی نفسه و ذریته و شیعته و رعیته و خاصته و عامته و عدوه...


اللهم اعطه فی نفسه و ذریته و شیعته و رعیته و خاصته و عامته و عدوه، و جمیع اهل الدنیا ما تقر به عینه، و تسر به نفسه، و بلغه افضل ما امله فی الدنیا و الاخره، انک علی کل شی ء قدیر. [50] .


خدایا! او را در جانش، نسلش، شیعه اش، رعیتش، خاصان و مقربانش، عامه (شیعیان زمان غیبتش) و دشمنانش و در تمامی اهل دنیا، عطا کن آنچه را که چشم او را بدان روشن کنی و خودش را به آن شاد نمایی. و او را به برترین آنچه در دنیا و آخرت آرزو می کند برسان، که تو بر هر چیز توانایی.


اللهم اصلح عبدک و خلیفتک بما اصلحت به انبیائک و رسلک...


اللهم اصلح عبدک و خلیفتک بما اصلحت به انبیائک و رسلک، و حفه بملائکتک، و ایده بروح القدس من عندک، و اسلکه من بین یدیه و من خلفه رصدا، یحفظونه من کل سوء و ابدله من بعد خوفه امنا یعبدک لا یشرک بک شیئا، و لا تجعل لاحد من خلقک علی ولیک سلطانا و ائذن له فی جهاد عدوک و عدوه و اجعلنی من انصاره انک علی کل شی ء قدیر. [51] .


بارالها! کار ظهور بنده شایسته و خلیفه راستینت (امام زمان علیه السلام) را اصلاح فرما، همان گونه که کار پیامبران و فرستادگانت را اصلاح نمودی و از فرشتگانت نگاهبانانی بر او بگمار و از سوی خویش با روح القدس او را یاری فرما و دیده بانی از پیش رو و پشت سر همراه وی گردان تا از هر امر ناگواری نگاهش دارند و ترس و هراس او را به امن و امان دگرگون ساز که او تو را می پرستد و هیچ چیز را همتا و همانند تو نمی داند. پس برای هیچ یک از آفریدگانت برتری و چیرگی نسبت به ولی خود قرار مده. او را در جهاد با دشمنت اجازت فرما و مرا از یاران او به شمار آور که تو بر هر کاری توانایی.


پینوشت:


1. طبرسی: الاحتجاج، ج 1: ص 238.


2. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


3. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


4. دعای ندبه / مفاتیح الجنان.


5. دعای عهد / مفاتیح الجنان.


6. دعای ندبه / مفاتیح الجنان.


7. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


8. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


9. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


10. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


11. اعمال شب 23 ماه مبارک رمضان / مفاتیح الجنان.


12. دعای عهد / مفاتیح الجنان.


13. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


14. مراد زمان ظهور حضرت است.


15. صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی / مفاتیح الجنان.


16. دعای افتتاح / مفاتیح الجنان.


17. صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی / مفاتیح الجنان.


18. دعای عهد / مفاتیح الجنان


19. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


20. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان


21. دعای افتتاح / مفاتیح الجنان.


22. زیارت آل یاسین / مفاتیح الجنان.


23. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


24. زیارت آل یس / مفاتیح الجنان


25. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


26. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


27. دعای عهد / مفاتیح الجنان.


28. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


29. دعای افتتاح / مفاتیح الجنان


30. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


31. صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی / مفاتیح الجنان.


32. صلوات بر حضرت مهدی علیه السلام / مفاتیح الجنان.


33. دعای ندبه / مفاتیح الجنان.


34. مراد آن است که ما را در زمان ظهور و نیز در بهشت با حضرتش قرین و همنشین بفرما.


35. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


36. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


37. دعای ندبه / مفاتیح الجنان.


38. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


39. صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی / مفاتیح الجنان.


40. دعای افتتاح / مفاتیح الجنان.


41. این فراز نسبت به مومنان به معنای تقیه در دوران غیبت است.


42. دعای افتتاح / مفاتیح الجنان.


43. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


44. زیارت آل یس / مفاتیح الجنان.


45. دعای عهد / مفاتیح الجنان.


46. زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام / مفاتیح الجنان.


47. صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی / مفاتیح الجنان.


48. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


49. دعای عصر غیبت / مفاتیح الجنان.


50. دعای برای امام زمان علیه السلام / مفاتیح الجنان.


51. مجلسی: بحارالانوار، ج 36: ص 304.



کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA

}