شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۱۷ ب.ظ

درباره سايت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۳۰ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است

فلسفه غیبت از منظر روایات

 مقاله مهدوی

فلسفه غیبت از منظر روایات ۰ نظر

مقدمه


نجاشی در رجال خود فرموده است: شیخ کلینی (ره) در مدت زمان بیست سال، کتاب بزرگ و ارزشمند «کافی» را تدوین و در سال 329 در بغداد دارفانی را وداع نموده است. البته نجاشی بیان نکرده است آن بیست سالی که کلینی (ره) صرف تدوین «کافی» نموده [1] است، از چه زمانی شروع و در چه زمانی پایان یافته است. چنین برمی آید که زمان تدوین «کافی»بین 300 تا 320؛ یعنی، در حدود چهل سال بعد از آغاز غیبت صغری بوده است.


‌کلینی (ره) در کتاب خود، هشت باب در بیست صفحه را به حضرت حجت (عج) اختصاص داده است که دو باب از آن، دربارهِ بحث غیبت حضرت‌- البته بدون عنوان علت غیبت - است.


باب اول، بابی نادر درباره«غیبت» و شامل سه خبر است که هیچ کدام بیانگر علت غیبت نیست.


باب دوم، شامل سی حدیث است.


امتحان و آزمایش‌


‌امام کاظم فرمود: [2] «و همانا برای صاحب امر، غیبتی است تا اینکه کسانی که قائل به آن بوده‌اند از این امر برمی گردند. همانا آن محنتی از جانب خداست که خداوند به سبب آن، بندگان و خلق خود را می‌آزماید.»


‌امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود: [3] «به خدا قسم؛ امامتان سال‌ها از روزگار شما، غیبت می‌کند و بدین جهت آزمایش خواهید شد؛ تا اینکه گفته می‌شود: او مرده است و یا خدامی‌داند به کدام بیابان سر نهاده است.»


‌به نقل از امام صادق (ع) در خبر پنجم آمده است که فرمود: [4] «همانا برای قائم (عج) قبل از آنکه قیام کند، غیبتی است... همانا خداوند تعالی، دوست دارد که شیعیان را بیازماید. پس در آن زمان کسانی که باطل‌گرا هستند، شک می‌کنند».


سپس مرحوم کلینی (ره) برای این معنا، باب مستقلی به عنوان «التمحیص و الامتحان» باز نموده و شش خبر از ائمه اطهار (ع) آورده است، منصور صیقل نقل می‌کند: من و حارث بن مغیره و تعدادی از شیعیان، نشسته بودیم و با هم سخن می‌گفتیم و امام (ع) کلام ما را می‌شنید که به ما فرمود:«شما کجایید؟ هیهات! هیهات! نه به خدا قسم! آنچه که چشم به راه آن هستید، واقع نمی‌شود؛ مگر آنکه غربال شوید.


‌نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستید واقع نمی‌شود؛ مگر آنکه بررسی شوید. نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستید واقع نمی‌شود، مگر آنکه جدا شوید. نه به خدا قسم! آنچه چشم به راه آن هستید، واقع نمی‌شود؛ مگر پس از ناامیدی. نه به خدا قسم! آنچه را که چشم به راه آن هستید، واقع نمی‌شود، مگر آن گاه که هرکس بدبخت است بدبخت شود و هرکس خوشبخت است، خوشبخت شود». [5] .


این خبر با موضوع ارتباط دارد و دیگر اخبار در مطلق امتحان است. و پیش از این گذشت شیخ کلینی (ره) هیچ یک از این روایات را عنوان «علت غیبت» نداده است. و باز این معنا خواهد آمد که شیخ طوسی می‌گوید: امکان ندارد ازمایش الهی علت غیبت باشد.


ترس برجان‌


‌حدیث‌های شمارهِ 5،9،18،29 را زراره از امام صادق (ع) نقل کرده است و همگی بر این حکمت اذعان دارند. البته به نظر می‌رسد آنها یک «خبر واحداند» که سه طریق دارند. کوتاه‌ترین آنها، حدیث شماره 9و 18 و طولانی‌ترین آنها حدیث شماره 29 است. کامل‌ترین این خبرها، حدیث شماره 5 است که زراره در ضمن آن می‌گوید: «شنیدم اباعبدالله فرمود: همانا برای قائم (عج) قبل از آنکه قیام کند، غیبتی است گفتم: چرا؟ فرمود: می‌ترسد و بادستش به شکمش اشاره کرد». [6] .


برای آنکه بر او بیعتی نباشد


‌در خبر 27 از اخبار «باب غیبت»، هشام بن سالم روایت می‌کند که حضرت صادق (ع) فرمود: «قائم (عج) قیام می‌کند، درحالی که در گردن او عهد و بیعتی نیست». [7] .


>نعمانی و اولین کتاب در غیبت


>حکمت آزمایش‌


>نعمانی و علت بیعت نبودن بر گردن حضرت‌


>نعمانی و علت ترس برجان‌


>کراهت تعیین وقت ظهور


>صدوق و دومین کتاب در غیبت‌


>صدوق و علت ترس برجان‌


>صدوق و حکمت آزمایش الهی‌


>صدوق و حکمت برای آنکه بر او بیعتی نباشد


نعمانی و اولین کتاب در غیبت


‌در اوائل دوران غیبت صغری در شهر نعمانیه، ابراهیم بن جعفر صاحب فرزندی متولد شد که او را محمد نامید.


‌محمّد علوم اولیّه را در نزد پدرش آموخت، سپس در طلب علم به بغداد کوچ کرد و در آنجا سکونت گزید.


‌در اوایل قرن چهارم شیخ کلینی (ره) از ری به بغداد مهاجرت کرد و در آنجا در طول بیست سال، کتاب «کافی» را تدوین نمود. شیخ ابوعبدا... محمد بن ابراهیم نعمانی برای طلب علم به محضر ایشان می‌رفت و کتاب کافی را برای ایشان می‌نوشت [8] تااینکه کلینی در سال 329 وفات یافت.


در آن روزها شهر حلب و شام، تابع مصر بود و کافور اخشیدی بر آنها حکومت می‌کرد. در حلب سیف الدوله علی بن عبدا بن حمدان در سال 333 حاکم شده بود. وی بر شام و الجزیره، دست یافت. و شاعران و عالمان بزرگ، از جمله نعمانی، بر او وارد می‌شدند.


‌بعد از حدود ده سال در اواخر سال 342 نعمانی کتاب «غیبه» را بر کاتبش، محمد بن ابی الحسن الشجاعی، املا کرد [9] و در مقدمهِ آن دربارهِ سبب تاءلیف این کتاب آورده است:


«گروه‌هایی را دیدم که به مذهب تشیّع منسوب و به پیامبر اکرم (ص) وابسته بوده و قائل به امامت می‌باشند. اما آنان دچار تفرقه و چند دستگی شده و واجبات الهی را سست می‌گرفتند و محرّمات الهی را سبک می‌شمردند. برخی در حق اهل بیت غلوّ کرده و برخی دیگر هم کوتاه می‌آمدند.


‌همگی جز تعداد کمی از آنها در مورد امام زمان و ولی امرشان به شک افتاده‌اند؛ در حالی که خداوند او را به علم خود به علّت گرفتاری‌هایی که به واسطه غیبت ایجاد شده، برگزیده است. پیوسته این دو دلی و شک در دل‌های آنها اثر گذاشته است؛ چنانچه امام علی (ع) در وصف طالبان علم به کمیل بن زیاد می‌فرمود: «کسی که تسلیم اهل حق است، اما بینشی ندارد، در اوّلین برخورد با شبهه، شک در دل او راه می‌یابد»؛ تا آنجا که آنها را به وادی گمراهی، سرگردانی، کوردلی و انحراف می‌کشاند و از آنها، جز اندکی که بر دین خدا ثابت قدم‌اند - باقی نماند. اینان به ایمان خداوند چنگ زده و از راه راست منحرف نگشته‌اند و تنها وصف «فرقه ثابت بر حق» برایشان محقق است بادهای مخالف، آنان را نلرزاند، فتنه و آشوب‌ها به آنها آسیبی نرساند.


‌پرتو دروغین سراب، آنان را نفریبد؛ زیرا این گروه به حرف مردم و تقلید این و آن دیندار نشده‌اند تا با حرف آنها، از دین و مسلک خود خارج شوند.


‌به جان خویش سوگند! هیچ کس به وادی گمراهی، سرگردانی و فتنهِ حوادث وارد نشده و دچار خروج از راه راست و افتادن به دامان مذاهب بیهوده و باطل نگردیده است؛ مگر به جهت کم بهره بردن او از روایات و علم و بی نصیب بودن از بینش و شعور. این بدبخت‌ها هرگز در جست و جوی علم، کوششی نمی‌کنند و برای به دست آوردن و بازگو کردن روایت، از سرچشمهِ پاک و به دور از آلودگی به خود زحمت نمی‌دهند. هر چند اگر بر ایشان روایت هم می‌شد، بدون اینکه معنای آن را بفهمند، همانند کسانی‌اند که برایشان روایتی نقل نشده است.


‌بیشتر کسانی که به این مذاهب گام نهاده‌اند، دارای یکی از این چند حالت بوده‌اند: عده‌ای از آنان، کسانی اند که بدون اندیشیدن و دقت و از روی ناآگاهی، وارد آن شده‌اند. به مجرّد برخورد با اندک شبهه‌ای گمراه و سرگردان می‌شوند. عده‌ای دیگر، کسانی اند که به دنبال طلب دنیا هستند و همین که گمراهان و دنیاپرستان نظر آنها را به سوی دنیا جلب کنند، منحرف گشته، دنیا را بر دین مقدّم می‌دارند و دین را فدای دنیا می‌کنند.


‌این در صورتی است که آنان با سخنان عوام فریب و بیهوده فریب شیاطین را خورده‌اند.


گروهی نیز به جهت ریاکاری و برخورداری از حسن ظاهر، خود را با لباس مذهب می‌آرایند و هدف‌شان ریاست است که تمام علاقهِ آنها در آن خلاصه شده؛ بدون اینکه کوچک‌ترین اخلاص و اعتقادی به حقانیت آن داشته باشند. پس خداوند هم نعمت نکو را از آنان سلب کرده، روزگارشان را دگرگون می‌سازد و آتش خشم و عذاب خود را برای آنان آماده می‌کند.


‌عده‌ای دیگر، به دلیل‌کم بودن ایمان شان به آن گرویده‌اند؛ امّا خودشان هم به درستی و حقانیت آنچه می‌گوید، اعتقاد محکمی ندارند.


‌پس خواستم که به خداوند عزّوجل تقرب جسته باشم، به وسیله ذکر آنچه از جانب امامان معصوم و صادق آمده است؛ از امیرالمؤ‌منین گرفته تا آخرین امامی که از او روایتی دربارهِ غیبت منقول است. این غیبتی است که خداوند هرکس را که از درک آن و هدایت به سوی آنچه از معصومین صادق روایت شده، محروم نموده باشد؛ چشم دل او را کور ساخته است. این روایات برای اهل حق، درستی آنچه روایت شده مسلّم می‌دارد و بدان اعتقاد دارند و دلیل شان بر وقوع آن، موکّد خواهد شد و آنچه را که هشدار داده بودند، تصدیق خواهد نمود». [10] .


‌گویا به نظر شیخ نعمانی (ره) آن شصت خبری که کلینی روایت کرده، برای برطرف کردن شبهات فراوان این جماعت، در باره غیبت، کافی نبوده است. بنابراین نعمانی اولین کتاب مستقل در باب غیبت (در 26 باب)، را بر اساس احادیثی که بزرگان از ائمه (ع) نقل کرده و در نزد او موجود بوده، تدوین کرده است.


حکمت آزمایش‌


‌نعمانی در این 26 باب، بخشی را به علت یاحکمت غیبت اختصاص نداده است. البته عنوان باب یازدهم را چنین قرار داده است:«آنچه دربارهِ تحمّل مشقّات و غربال کردن و چند دستگی‌ها در زمان غیبت رسیده است».


‌در مقدمه نیز دو حدیث از احادیث وارد در این باب را ذکر کرده است. [11] .


نعمانی در باب هفتم، تصریح دارد بر اینکه «تمحیص» علت غیبت است: «و غیبت [12] ... خداوند آن را با واقع شدن در آزمایش و امتحان و غربال شدن اراده فرموده، به جهت تدبیری که برای بشر مقرر کرده، تا کسانی که ادعای این امر (تشیع) را می‌کنند تصفیه شوند. [13] .


‌و آزمایش بندگان با غیبت او، برای پدید آمدن شیعیان خالص است این آزمایش با پایداری بر امور او و اقرار بر امامتش و دینداری خدا حاصل می‌شود؛ با ایمان به اینکه او (حجت) حق است و وجود دارد و اگر چه شخص او غایب باشد زمین از او خالی نمی‌ماند، و ایمان او بدین گونه است که؛ به تمامی آنچه رسول خدا و امیر المؤ‌منین و ائمه (ع) فرموده‌اند - بعد از غیبتش به هنگام ناامیدی مردم از او، قیامش را با شمشیر بشارت داده‌اند» -، باور و یقین داشته است. [14] .


‌این باب را با این جمله به پایان می‌رساند: «غیبت امام،علیه‌السّلام، در این عصر برای پاک ساختن کسی است که خالص شدنی است و برای نابودی کسی که هلاک شدنی است و همچنین برای نجات هرکس که باپایداری بر حق، اهل نجات است و همچنین برای بر طرف ساختن شک و تردید و یقین آوردن به آنچه از امامان وارد شده است.


ناگزیر این اندوه باید پیش اید، سپس زمان خواست خدا فرا برسد؛ نه آن زمان که مردم بخواهند. خداوند ما و شما را - ای جماعت با ایمان شیعه که پیوسته دست به ریسمان خدا دارید و به دستورات او گردن می‌نهیند - از آن‌ها قرار دهد که از گرفتاری غیبت نجات می‌یابند که در آن هرکس خواست خود را گزیند و به اختیار پروردگارش راضی نشود و خواستار شتاب در تدبیر خدای سبحان گردد به آن چه که مأمور بوده صبر نکرده است. [15] .


‌از جمله روایات نعمانی در این باب، روایتی است که امام صادق (ع) از امام علی (ع) نقل کرده است که فرمود:«خداوند در آخرالزمان مردی از فرزندان مرا برمی انگیزد، خونخواهی می‌کند و از میان آنها غایب می‌شود، برای آنکه اهل گمراهی از دیگران جدا شوند». [16] .


‌سپس ایشان روایتی را بیان می‌کند که کلینی از امام کاظم نقل کرده است؛ از امام صادق روایت نموده است: «همانا خداوند قلوب شیعیان را امتحان می‌کند». [17] .


‌و در ادامه روایاتی را که کلینی از امام باقر (ع) و امام رضا (ع) نقل کرده است، ذکر می‌کند. [18] .


نعمانی و علت بیعت نبودن بر گردن حضرت‌


در خبر 47 از باب - آنچه درغیبت امام منتظر روایت شده - به نقل از کناسی از امام باقر (ع) روایت می‌کند که: «همانا برای صاحب این امر دو غیبت است حضرت قیام نمی‌کند در حالی که بیعت کسی در گردن او باشد».


سپس نعمانی روایتی را ذکر می‌کند که کلینی از هشام بن سالم به نقل از امام صادق روایت کرده است: «قائم قیام می‌کند در حالی که عقد و عهد و بیعت کسی در گردن او نیست». [19] .


نعمانی و علت ترس برجان‌


‌کلینی خبر زراره از امام صادق (ع) یا امام باقر (ع)را با چهار سند نقل می‌کند که نعمانی درالغیبه، همین خبر را ذکر کرده و دو طریق دیگر به آن افزوده است. [20] .


‌وی برای خبر مفضل بن عمر از امام باقر یا امام صادق،علیه‌السّلام، سه طریق ذکر کرده است: «زمانی که حضرت قائم قیام کند این آیه را می‌خواند «پس از شما فرار کردم آن زمانی که از شما ترسیدم». سپس مرحوم نعمانی نویسد: این احادیث مصداق قومش است که: «در او سنتی از حضرت موسی است و آن اینکه او ترسیده است و در کمین است». [21] .


کراهت تعیین وقت ظهور


‌چنان که گفته شد، کلینی در کافی، هشت باب را به صاحب الزمان (عج) اختصاص داده است. عنوان باب ششم «کراهیه التوقیت» می‌باشد و در آن دو خبر از امام باقر،علیه‌السّلام، و پنج خبر از امام صادق (ع)، در نفی تعیین وقت ظهور ذکر کرده است، امّا این سخن باقی می‌ماند که چرا کلینی (ره) از این باب به «کراهت» تعبیر کرده است نه «حرمت».


‌شاید علت آن اخباری است که از ائمه،علیهم‌السّلام، نقل شده است؛ خصوصاً آنکه نعمانی دو حدیث از امام صادق (ع) در همین باب نقل می‌کند وی حدیث اوّل را از کلینی بسند علی بن ابی حمزه البطائی از امام صادق روایت می‌کند که آن حضرت فرمود:


«صاحب این امر از غیبتی ناگزیر است... و با وجود سی تن (یابه همراهی 30نفر) در آنجا وحشت و ترسی نیست».


‌حدیث دوم - (ح 90) را هم با سند فوق از امام صادق (ع) نقل کرده است که: «قائم فرزندان من برابر عمر حضرت ابراهیم - که 120 سال بوده است - عمر می‌کند و به صورت جوان رشیدی 32 ساله آشکار می‌گردد».


سپس اضافه می‌کند: این گفته تنها برای آرامش بخشیدن به شیعیان و نزدیک نشان دادن آن است؛ زیرا ایشان خود فرموده‌اند: «ما زمانی را تعیین نمی‌کنیم و هرکس تعیین وقتی را از ما برای شما روایت کرد، او را تصدیق نکنید و هراس نداشته باشید از اینکه او را دروغگو شمرده و بدان گفته عمل نکنید [22] .


سپس نعمانی، بابی را تحت عنوان «روایاتی که در نهی از تعیین وقت ظهور و بردن نام حضرت وارد شد،» مطرح می‌کند و در آن پانزده خبر می‌آورد که کلینی (ره) روایت آخر آن را در کافی در باب «کراهت تعیین وقت» آورده است.


‌کلینی حدیث ششم آن را در کافی به سند حسن بن علی بن یقطین از برادرش حسین به نقل از پدرشان از امام کاظم (ع) ذکر کرده است که آن حضرت فرمود «ای علی: تاکنون دویست سال است که شیعه با امیدها و آرزوها پرورش داده شده است». یقطین پدر علی از موالی بنی عباس بود. ایشان به پسرش گفت: چرا آنچه به ما گفته شد (خلافت بنی العباس) واقع شد ولی آنچه به شما گفته شد، صورت نگرفت؟ علی به او پاسخ داد «آنچه به ما و شما گفته شد هر دو از یک جا بیرون آمده است، جز اینکه زمان کار شما فرارسید. بنابراین فوراً به شما داده شدو همان طور که گفته شده بود انجام پذیرفت، ولی زمان کار ما فرانرسیده است. بنابراین به امید و آرزو ما را سرگرم نموده‌اند، زیرا اگر به ما گفته می‌شد، این امر نخواهد شد، مگر پس از گذشت دویست سال یا سیصد سال، حتماً دل‌ها سخت می‌شد و بیشتر مردم از ایمان به اسلام برمی‌گشتند ولی گفتند: چقدر سریع و نزدیک است برای آنکه دل‌های مردم به ایمان نزدیک شود و فرج را نزدیک بنمایاند». [23] .


صدوق و دومین کتاب در غیبت‌


‌ظاهراً علی بن بابویه قمی، حدود سال 260 (سال وفات امام حسن عسکری) به دنیا آمده است. شیخ طوسی در «الغیبه» به سند خود از مشایخ اهل قم، روایت کرده است که ایشان گفته‌اند: ابن بابویه با دختر عموی خود، ازدواج کرد و صاحب فرزندی شد. سپس به شیخ ابی القاسم الحسینی بن روح نامه‌ای نوشت که از محضر حضرت حجت بخواهد که دعا کند تا خداوند فرزندان فقیهی به او روزی دهد.


‌جواب آمد: «تو از این (خانم) صاحب فرزندی نخواهی شد، ولی مالک کنیزی دیلمی خواهی شد که از او صاحب دوفرزند فقیه می‌شوی». [24] .


‌این قضیه در اوایل سفارت حسین بن روح، بعد از سال 305 اتفاق افتاد. بنابراین ولادت صدوق حدود سال 307؛یعنی، قبل از پنجاه سالگی پدر بزرگوارش بوده است. ایشان وقتی به سن چهل سالگی رسید آوازهِ فضلش به همه جا- از جمله شهر ری - رسید و اهل ری از او خواستند که به آنجا هجرت کند.


شیخ صدوق این پیشنهاد را پذیرفت و به آنجا مهاجرت کرد.ایشان در آنجا مشهور شد و آوازه شهرتش، به شاه رکن الدین اباعلی الحسن بن بویه الدیلمی رسید و از ایشان خواست که نزد او حاضر شود و شیخ هم به مدت ده سال پیش او ماند، تازمانی که برای زیارت امام رضا،علیه‌السّلام، قصد سفر به خراسان را داشت. [25] .


وی پس از نائل شدن به زیارت امام رضا (ع) به نیشابور بازگشت و در آنجا اقامت گزید و متوجه شد بیشتر شیعیانی که نزد او رفت و آمد می‌کنند، در موضوع غیبت حیران و سرگردان‌اند و در امر قائم (عج) شبهاتی دارند. در این زمان شیخ بزرگواری از دانشمندان اهل قم (شیخ نجم الدین ابوسعید محمدبن الحسن بن الصلت القمی) که شخصیّتی اهل فضل و عمل بود، از بخارا آمده و بر ایشان وارد شد.


‌یک روز که آن شیخ بزرگوار با صدوق (ره) سخن می‌گفت، یادآور شد که با یکی از بزرگان فلسفه و منطق دیدار کرده و درباره‌ی حضرت قائم (عج) سخنی از او شنیده است که شیخ نجم‌الدین قمی را سرگردان و حیران کرده و در امر طول غیبت و انقطاع اخبار، او را به شک و تردید انداخته است و وی از صدوق (ره) خواست که در موضوع غیبت کتابی تألیف کند. شیخ نیز به او وعده داد که هنگام بازگشت به وطن خود (شهر ری) خواهش او را اجابت کند. [26] .


‌وی هنگام بازگشت به شهر ری، تاءلیف کتاب «کمال الدین و تمام النعمه در اثبات غیبت و برداشتن حیرت» را آغاز کرد.


‌صدوق (ره) نوشته است: به وسیلهِ اخبار وارده از پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) در امر غیبت، نهایت کوشش و تلاش خود را در ارشاد مردم به حق و راه راست نمودم. اما آنان به جای تسلیم و پذیرش (اخبار و روایات) به ارا و قیاس‌های عقلی روی آورده بودند [27] به همین دلیل ایشان قبل از آنکه با روایات پیامبر اکرم، صلّی اللّهُ علیه و آله و سلّم، و اهل بیت،علیهم‌السّلام، فصل‌های کتاب را تنظیم کند، شروع به پاسخ در شبهاتی می‌کند که در آنها آرا و قیاس‌های عقلی با اخبار ائمه اطهار آمیخته است.


‌او می‌نویسد: مخالفان ما گفته‌اند: بنابر قول شما بعد از وفات پیامبر اکرم، صلّی اللّهُ علیه و آله و سلّم، یازده امام آمده‌اند که همگی با اسم و شخص خاص بین شیعه و اهل سنت معروف بوده‌اند. حال چنانچه صاحب زمان هم مانند آن امامان آشکار و معروف نباشد، امر امامت آن یازده امام هم بیهوده و فاسد می‌گردد. همان گونه که موضوع صاحب الزمان شما، به واسطه نبودن و عدم امکان وجود او در طول این مدت، فاسد و بیهوده است!


صدوق و علت ترس برجان‌


‌صدوق (ره) در پاسخ نوشته است: می‌گوییم: ظهور حجت‌های الهی در مقامات خود، در زمان تسلط حکومت‌های باطل، از جهت امکاناتی است که برای ارشاد و تدبیر مردم زمان خود داشته‌اند.


اگر وضعیت به گونه‌ای باشد که برای امام تاحدودی تدبیر و رهبری نسبت به دوستانش ممکن باشد، ظهور «حجت» لازم است و اگر هیچ امکان مناسبی برای تدبیر و رهبری وجود نداشته باشد و حکمت الهی و تدبیر معنوی موجب پنهانی بودن او گردد، خداوند او را در پشت پرده غیبت پنهان می‌کند تا اینکه مدت غیبت بگذرد؛ همان گونه که پس از مطالعه تاریخ همهِ حجت‌های خدا از پیامبران و ا وصیای پس از وفات حضرت آدم تا این زمان، این گونه بوده است؛ بعضی از آنها آشکار و برخی پنهان بوده‌اند. البته قرآن کریم هم به این سخن اشاره دارد که: «رسولانی را که داستان شان را از پیش برای تو گفتیم و رسولانی که قصه‌ی آنان را نگفته‌ایم». [28] .


‌همچنین عبدالحمید بن ابی الدیلم می‌گوید: امام صادق‌،علیه‌السّلام، فرمود: «ای عبدالحمید؛ برای خدا رسولانی آشکار و رسولانی پنهان است؛ زمانی که از خدا به حق رسولان آشکار خواستی، از او به حق رسولان پنهان نیز بخواه».


‌حجت‌های خدا از زمان رحلت آدم تا پیدایش حضرت ابراهیم‌،علیه‌السّلام، او صیایی آشکار و پنهان بوده‌اند.


‌در زمان تولد حضرت ابراهیم، ظهور حجت امکان نداشت، چون نمرود فرزندان مردم سرزمین خود را برای یافتن ابراهیم‌،علیه‌السّلام، به قتل می‌رساند.


‌بنابراین خداوند، وجود حضرت ابراهیم و تولد او را پنهان کرد. تا آنکه مدت غیبت تمام شد و حضرت ابراهیم آنها را به وجود خود راهنمایی کرد و امر خود را ظاهر نمود؛ زیرا ارادهِ الهی بر این تعلق گرفت که حجت خود را بر مردم ثابت و دین خود را کامل کند.


بعد از وفات حضرت ابراهیم تا زمان حضرت موسی (ع) هم او صیایی بودند که حجت‌های خدا در روی زمین به شمار می‌آمدند و پشت سر هم وصایت را از یکدیگر، ارث می‌بردند و آشکار یا پنهان بودند.


‌در زمان حضرت موسی،علیه‌السّلام، نیز آن گاه که خبر تولد او منتشر شد، فرعون برای یافتن او، فرزندان بنی اسرائیل را می‌کشت. بنابراین خداوند ولا‌دت او را پنهان ساخت و همان طور که قرآن خبرداده مادرش او را در دریا انداخت؛ تا آنکه موسی،علیه‌السّلام، دعوتش را آشکار کرد و خود را به مردم شناساند. چون هنگام درگذشت حضرت موسی،علیه‌السّلام، رسید، او نیز تا زمان ظهور حضرت عیسی (ع) اوصیایی در عیان و یا نهان داشت.


عیسی،علیه‌السّلام، با دلایل روشن، نبوت خود را از هنگام ولادت آشکارا به جهان نشان داد و براهین خویش را منتشر ساخت، زیرا مانعی از اظهار وجود خود نداشت و پس از وی هم اوصیایی بودند که برخی عیان و گروهی پنهان بودند و این حجت‌های الهی تا زمان ظهور پیامبر ما وجود داشتند.


‌بعد از ظهور پیامبر اکرم، صلّی اللّهُ علیه و آله و سلّم، لازم بود که آن حضرت - به روش پیامبران پیشین - اوصیای خود را معین کند. پس همان طور که پیامبران گذشته اوصیای خود را معیّن کردند، پیغمبر اسلام نیز اولیای خود را مشخص کرد.


‌بین شیعه و اهل سنت، مشهور و معروف است که خلیفه ناحق معاصر امام حسن عسکری،علیه‌السّلام، برایشان ناظران و پاسدارانی گماشته بود و تا زمان وفات، آن حضرت را به دقت تحت نظر داشتند.


‌وقتی آن حضرت وفات کردند، تمام خدمتکاران و خاندان او را بازداشت نمود و زیر نظر داشتند و کنیزان آن حضرت را زندانی کردند و به دنبال فرزند نوزاد او بازرسی دقیقی انجام دادند. از این رو سنت غیبت دربارهِ آن حضرت، همانند سنت غیبت در حجت‌های گذشته جاری شد. [29] .


‌محقق کتاب کمال الدین برای این قسمت از کتاب، عنوان «اثبات الغیبه والحکمه فیها» را قرار داده است. البته این عنوان برگرفته از اولین گفتار صدوق (ره) است که فرمود: حقیقت غیبت امام زمان (عج) روشن و دلیل آن پیروز است، باید آثار حکمت خدای عزوجل و تدبیر پابرجای او را دربارهِ امامان گذشته سنجید که چگونه گردن کشان و فرعون منشان، در قرن‌های گذشته بر آنان چیره شدند. امروز هم می‌بینیم که پیشوایان کفر اهل دروغ و دشمنی و افترا و پرونده سازی، برهمه چیز مسلّط شده‌اند. [30] .


‌بنابراین صدوق (ره) در اینجا اقرار می‌کند که حکمت غیبت حضرت حجت (عج)، همانند حکمت پنهان شدن رسولان، انبیاو اوصیای گذشته است آنان به جهت ترس بر جان‌شان از دست فرعونیان و طاغوتیان و کشته شدن شان قبل از اعمال رسالت خود، پنهان می‌شدند.


‌وی برای تصدیق این حکمت ثابت و فراگیر، تنها به روایتی از امام صادق،علیه‌السّلام، استشهاد کرده است فرمود:«همانا برای خدا رسولانی آشکار و پنهان است».


‌صدوق (ره) جزء دوم کتاب کمال الدین را با باب «در آنچه از امام صادق،علیه‌السّلام، در نقل بر قائم (عج) و غیبت او نقل شده» شروع می‌کند و در خبر 23 همان روایت سابق از امام صادق را در «ترس برجان» نقل می‌کند و ذیل روایت میآورد: «جز آن که خداوند تبارک و تعالی دوست دارد که شیعیان را آزمایش کند».


‌در خبر 32 هم ضمن تکرار «ترس برجان» اضافه می‌کند: «برای آنکه خداوند دوست دارد که خلق خود را آزمایش کند، پس در این هنگام است که باطلان به شک و تردید می‌افتند». [31] .


صدوق و حکمت آزمایش الهی‌


‌صدوق (ره)، در خبر 35 روایتی از مفضل بن عمر به نقل از امام صادق،علیه‌السّلام، در آزمایش الهی ذکر می‌کند [32] و بعد از آن هم خبری از عبدالرحمن بن سیابه به نقل از امام صادق (ع) ذکر می‌کند که فرمود:«چگونه خواهید بود آن گاه که بی امام و رهبر و دانش بمانید و از یکدیگر بیزاری بجویید، آن زمان که آزمایش و از هم جدا شده و غربال گردید». [33] .


‌در خبر 51 هم روایت دیگری از مفضل به نقل از امام صادق،علیه‌السّلام، ذکر می‌کند که فرمود: «ایام غیبت او طولانی شود، تا حق محض، آشکار شود و ایمان از نفاق جدا گردد؛ به واسطه آنکه هر کس از شیعیان که بدطنیت باشد، از تشیع برگردد؛ آنهایی که آن گاه که امنیت و امکانات و جای گزینی در عهد حضرت قائم را احساس کنند خوف نفاقشان رود». [34] .


‌سپس وی بابی به عنوان «علت غیبت» باز می‌کند و در آن یازده خبر می‌آورد.


‌در خبر ششم، سریر صیرفی کوفی از امام صادق،علیه‌السّلام، نقل می‌کند:«فرمود: همانا برای قائم ما غیبتی است که زمانش طولانی است به او گفتم: ای فرزند رسول خدا! چرا؟ فرمود: برای آنکه خداوند تبارک و تعالی روش غیبت پیامبران در او جاری شود».


‌صدوق این باب را با روایتی از عبدا... بن‌فضل هاشمی به پایان می‌رساند که گفت: «شنیدم امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود: صاحب الامر غیبتی دارد که از آن ناچار است؛ همه باطل جویان در آن به شک و تردید می‌افتند. به امام عرض کردم: فدایت شوم! حکمت غیبت چیست؟ امام فرمود: حکمت غیبت او، همان حکمت در غیبت‌حجت‌های خدا است که پیش از او بودند». [35] ‌وی در مقدمه کتاب خود و در بیان علت تألیف آن، خوابی را نقل می‌کند که هنگام بازگشت از زیارت امام رضا،علیه‌السّلام، در نیشابور، دیده بود. صدوق (ره) در آن خواب امام زمان (عج) را مشاهده می‌کند که بر در کعبه ایستاده است، بر امام سلام‌عرض می‌کند و امام هم جواب سلام وی را می‌دهد و به او می‌فرماید: «در باب غیبت کتابی بنویس و در آن غیبت‌های انبیا را ذکر کن». [36] وی نیز غیبت‌های انبیا را در هفت باب و حدود سی صفحه ذکر می‌کند.


‌مراد صدوق (ره) از تقریر این حکمت ثابت و عام، این نبود که حکمت غیبت را در آن منحصر کرده و سایر حکمت‌ها را تصدیق نکند؛ بلکه بدین معنا است که این حکمت را بر سایر حکمت‌ها مقدّم دارد. شاید هم به جهت آن خواب و اشارات امام بوده است.


البته این حکمت با حکمت «ترس بر جان بدون انجام دادن مأموریت» فرقی ندارد. برای این حکمت چهار خبر آورده است که طریق آنها را از امام صادق،علیه‌السّلام، و امام باقر،علیه‌السّلام، روایت کرده است:


«امام باقر،علیه‌السّلام، فرمود: همانا برای قائم قبل از آنکه قیام کند، غیبتی است. زراره می‌گوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: می‌ترسد و به شکمش اشاره کرد». در حدیث دیگر آمده است «امام باقر فرمود: همانا برای قائم (عج) قبل از ظهورش غیبتی است، زراره می‌گوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: می‌ترسد و با دستش به شکمش اشاره کرد و زراره گفت: یعنی، کشته شدن».


‌همچنین نقل می‌کند:«امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود: ای زراره! برای قائم به ناچار غیبتی است، زراره می‌گوید: عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: بر جان خود می‌ترسد و با دستش به شکمش اشاره کرد».


در حدیث دیگری آورده است: «امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود: برای قائم قبل از قیام کردن غیبتی است، زراره می‌گوید: عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: برجان خود می‌ترسد (کشته شود»).


صدوق و حکمت برای آنکه بر او بیعتی نباشد


‌صدوق (ره) قبل از اخبار این حکمت، ابتدا پنج خبر را می‌آورد که در واقع چهار خبر هستند؛ زیرا خبر اول و پنجم هر دو یکی است. ابی بصیر از امام صادق،علیه‌السّلام، نقل کرده است: «صاحب این امر از میان مردم پنهان شد برای آنکه زمانی که خروج می‌کند، بیعت هیچ کس برگردن او نباشد».


حدیث دوم و سوم را جیل بن صالح و هشام بن سالم، از امام صادق،علیه‌السّلام، نقل می‌کنند که اما م صادق،علیه‌السّلام، فرمود:«قائم قیام می‌کند یا برانگیخته می‌شود؛ در حالی که بیعت هیچ کس در گردن او نیست یا برای هیچ کس در گردن او بیعتی نیست».


‌حسن بن علی بن فضال نیز از امام رضا،علیه‌السّلام، نقل می‌کند: «گویا شیعه را می‌بینم که در وقتی که سومین فرزند مرا از دست می‌دهند، مانند چهار پایان در طلب چراگاه هستند، ولی نمی‌یابند؛ برای آنکه امام‌شان از آنان پنهان است، عرض کردم: برای چه‌ای فرزند رسول خدا؟ امام فرمود: برای آنکه چون با شمشیر قیام کند، بیعت کسی در گردنش نباشد». [37].


‌عمدهِ اخبار «علت غیبت» همین ده خبر هستند که در بردارندهِ دو حکمت برای غیبت هستند: 1.ترس برجان، 2.بیعت هیچ کس برگردن او نباشد.


‌البته حکمت دوم، ثانوی و تنزیلی است؛ یعنی، بر فرض ظهور، در صورتی از قتل نجات می‌یابد که با ظالمان بیعت کند».


حکمت تفصیلی معلوم نیست


‌صدوق (ره) آخرین خبر در باب علت غیبت را از عبدا... بن فضل هاشمی نقل می‌کند و در آن اشاره دارد بر اینکه این دو حکمت ذکر شده هر دو اجمالی هستند، امّا حکمت تفصیلی آن بعداً کشف می‌شود و در این دو روایت امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود:«به درستی که وجه حکمت در این باره آشکار نشود، مگر پس از ظهورش؛ چنان که وجه حکمت کارهای خضر - از سوراخ کردن کشتی، کشتن نوجوان تا برپاداشتن دیوار شکسته، برای موسی روشن نشد مگر پس از آنکه از هم جدا شدند. و همچنین چون دانستیم که خداوند - تبارک و تعالی - حکیم است. تصدیق می‌کنیم که همه افعال او حکیمانه است هر چند وجه آن برای ما منکشف نباشد، ای پسر فضل! این امری از امور خدای تعالی و سرّی از اسرار خدا و غیبتی از غیوب او است». [38]


>شیخ مفید و علت غیبت‌


>سید مرتضی و علت غیبت‌


>شیخ طوسی و علت غیبت‌


>طوسی و علت ترس بر جان‌


>طوسی و حکمت آزمایش الهی


شیخ مفید و علت غیبت‌


‌مفید (ره) در الارشاد، بابی به عنوان «روایات و نصوصی که بر امامت امام دوازدهم آمده» اختصاص داده است. او در این باب، سیزده خبر می‌آورد و در پایان می‌نویسد: این اخبار تعداد کمی از روایاتی است که دربارهِ دوازدهمین امام آمده است، روایات در این مورد بسیار زیاد است که اصحاب حدیث آنها را به شکل کتاب تدوین کرده‌اند. از جمله کسانی که احادیث را همراه با شرح و تفصیل تدوین نموده، محمد بن ابراهیم اباعبدا نعمانی در کتاب الغیبه است. [39] .


‌البته مفید (ره) به کتاب «کمال الدین و تمام النعمه و در اثبات غیبت و حجت و کشف حیرت» اشاره‌ای ندارد و خودش هم در الارشاد باب یا فصلی را به علت یا حکمت اختصاص نداده است.


درسال [40] 373، چهل سال قبل از وفات ایشان، قسمت هایی از مناظرات خود را جمع آوری نموده، به شکل کتاب در آورده و منتشر کرد. البته جز کتاب «الفصول المختاره که سید مرتضی علم الهدی آن را گزینش نموده است - هیچ کدام از آنها به دست ما نرسید است.


‌دوفصل از آن اختصاص به مناظراتی دربارهِ غیبت دارد. فصل اول در هشت صفحه و فصل دوم در سه صفحه است که بیشتر به حکمت «ترس برجان» می‌پردازد. [41] .


‌ایشان بعد از آن رساله «الفصول العشره فی الغیبه» را نوشت و در مقدمهِ آن گفت: و بعد از آنچه در این ابواب نگاشتم و به گونه سؤ‌ال و جواب، معانی آن را شرح دادم و از قرآن و سنت و عقل شواهدی بر آن آوردم؛ رغبتی پیدا شد برای آنکه در فصل‌های مختص به امامت صاحب‌الزمان و پدران بزرگوارش و همچنین مواضع شبهه دار آنان، نکاتی را ذکر کنم.


‌فصل چهارم این رساله عبارت است از «انگیزهِ پنهان شدن ولادت امام‌،علیه‌السّلام، چه بود و علت مخفی بودن امر و غیبت چه بوده است». [42] .


سید مرتضی و علت غیبت‌


‌سید مرتضی علم الهدی (م 436) از کتاب (العیون و المحاسن)، فصل‌هایی را اختیار کرده و یک کتاب اعتقادی به نام الذخیره نوشته است. [43] دراین کتاب آمده است: چنانچه کسی بگوید: اگر این امکان هست که امام،علیه‌السّلام، به گونه‌ای غایب باشد که کسی با او در ارتباط نباشد و آن گاه که ایمن از ترس باشد آشکار شود، پس چه فرقی است بین آن و بین اینکه خداوند او را معدوم کند و آن گاه که امنیت برای امام حاصل شود، او را زنده کند و یا دگر باره او را به وجود آورد؟!


‌شیخ طوسی (ره)، این مطلب را به تلخیص الشافی نقل کرده و در دو صفحه به آن پاسخ داده است.


قبل از این سؤ‌ال و جواب، چندین پرسش و پاسخ در محور «علت ترس برجان» در پانزده صفحه، در کتاب وجود دارد. همین سؤ‌الات و جواب‌ها و غیر آنها نیز به تعداد همین صفحات، در آخر جزء چهارم، حول همین محور تکرار شده است.


شیخ طوسی و علت غیبت‌


‌ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی الخراسانی (شیخ طوسی).


‌در سال 432 و در سن 47 سالگی کتاب الشافی فی الا‌مامه را خلاصه کرده و در آن تعدادی سؤ‌ال و اشکال دربارهِ غیبت از کتاب الذخیره (سید مرتضی) ذکر کرده و به آنها پاسخ گفته است.


در سال 447، شیخ بزرگواری از او می‌خواهد که کتابی دربارهِ مباحث ذیل بنگارد: 1- غیبت و علت غیبت صاحب الزمان؛ 2- علت طولانی شدن غیبت حضرت با وجود شدّت نیاز به او و پر شدن زمین از فساد و هرج و مرج و نیرنگ؛ 3- چرا ظهور نمی‌کند؟ 4- چه مانعی بر سر راه ظهور آن حضرت وجود دارد.


‌شیخ طوسی (ره) به آن شیخ بزرگوار، پاسخ مثبت داده، سخنانی بیان و جای شک و شبهه‌ای باقی نگذاشت. [44] .


‌وی می‌نویسد: در کتاب خود، کلام را طولانی نمی‌کنم، چرا که خسته کننده است. در کتاب امامت من و نیز در کتاب‌های شیخ مفید و سید مرتضی، مفصلاً و با نهایت استقصا، در این زمینه‌ها مطلب بیان شده است. من سؤ‌ال‌های مختلف این باب را پاسخ می‌دهم و بر صحت آنچه می‌گویم، روایاتی ذکر می‌کنم تا تأکیدی بر گفته هایم باشد. [45] .


‌شیخ طوسی (ره) کتاب خود را با عنوان «فصل فی الکلام فی الغیبه» آغاز می‌کند و در اواخر مناقشهِ خود با «واقفیه»، بعد از اثبات امامت حضرت مهدی (عج) می‌نویسد: وقتی امامت حضرت ثابت شد و دریافتیم آن حضرت از دیدگان پنهان است، خواهیم دانست که امام با وجود معصوم بودن‌و متعیّن بودن فرض امامت در او غایب نمی شود مگر به سبب علّتی، و یا ضرورت ایجاب کند که او غایب باشد.


‌حال که آن علّت یا ضرورت بر ما روشن نیست [46] ؛ می‌دانیم که امام پنهان نمی‌شود، مگر آنکه یک امر حکیمانه به او این اجازه را بدهد؛ هرچند مفصلاً آن امر را نشناسیم. [47] .


علت غیبت در کتاب الغیبه، همان است که در تلخیص الشافی فی الامامه آمده است؛ یعنی «ترس برجان». از جمله اینکه ظالمان ایشان را ترساندند و ایشان را از تصرفات منع نمودند [48] و علت پنهان شدن حضرت از اولیا نیز چنین بود. [49] .


طوسی و علت ترس بر جان‌


‌عنوان فصل پنجم کتاب چنین است: «در بیان علت مانع از ظهور صاحب الامر» و در آغاز آن می‌نویسد: جز ترس از کشته شدن، هیچ علتی مانع از ظهور حضرت نیست و البته اخباری نیز با این بیان وارد شده است که گفتهِ ما را تأیید می‌کند. شیخ طوسی حدود بیست خبر از اهل بیت،علیهم‌السّلام، ذکر می‌کند.


‌اولین خبر در این فصل، حدیثی از زراره است که: «امام باقر،علیه‌السّلام، یا امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود: برای قائم،علیه‌السّلام، قبل از ظهورش غیبتی است، زراره می‌گوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: از قتل می‌ترسد». [50] .


‌در خبر ششم زراره نقل می‌کند که: «امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود: همانا برای قائم (عج) قبل از آنکه قیام کند غیبتی است، زراره می‌گوید: به امام عرض کردم: چرا؟ امام فرمود: می‌ترسد و بادستش به شکمش اشاره کرد». [51] .


طوسی و حکمت آزمایش الهی


‌در خبر آخر، زراره روایت می‌کند که امام صادق،علیه‌السّلام، فرمود: «... جز اینکه خداوند دوست دارد شیعیان را آزمایش کند...».


‌شیخ طوسی در این باره می‌نویسد: «هیچ علتی جز ترس از کشته شدن، مانع از ظهور حضرت نیست»، به همین دلیل وی بر این جمله از روایت اضافه می‌کند: «اما آنچه که در اخبار آمده است از جمله: آزمایش شیعیان در حال غیبت و سخت بودن امر بر آنان و آزمایش ایشان با صبر بر آن - از سختی‌های این زمان خبر می‌دهد؛ نه اینکه خداوند امام را غایب کرد، تا چنین شود؛ بلکه سبب غیبت، ترس است و آن اخباری که از جریانات زمان غیبت سخن به میان، می‌آورند، بر ثواب صبر بر این مشکلات و سختی‌های مؤ‌منین تأکید دارد تا در نتیجه به دین خود تمسّک جویند.


‌در ادامه دوازده خبر ذکر می‌کند.


‌نخستین آنها، خبر محمدبن منصور الصیقل از امام صادق است که کلینی، نعمانی و صدوق (ره) هم آن را نقل کرده‌اند. سپس روایتی هست که نعمانی از ابن ابی نصر بزنطی از امام رضا،علیه‌السّلام، نقل کرده است. بعد از آن روایتی آمده است که کلینی، نعمانی و صدوق (ره) از علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم نقل کرده‌اند. بعد از آن روایتی هست که این سه بزرگوار از مفضل بن عمر الجعفی از امام صادق،علیه‌السّلام، نقل کرده‌اند. پس از آن روایتی ذکر می‌کند که کلینی و نعمانی (ره) از علی بن یقطین به نقل از امام کاظم آورده‌اند، روایات دیگر، علّت غیبت را یا مطلق امتحان و آزمایش می‌دانند و یا بدون اینکه علّت آن را بیان کنند، اختصاص به غیبت دارند.


آخرین نامه به آخرین نایب بر اساس دیدگاه شهید صدر دوم‌


از جمله اسرار غیبت امتحان بندگان است. زیرا به واسطه غیبت مرتبهِ ایمان اشخاص و تسلیم بودن آنها در برابر تقدیر الهی ظاهر می‌شود و همچنین در زمان غیبت به واسطهِ حوادث و فتنه هایی که روی می دهد شدیدترین امتحانات از مردم به عمل می‌آید. عدم تحقق ظهور حضرت به اذن الهی است و شخص منتظر در هر مقداری که دوران غیبت به تأخیر افتد هرگز نومیدی به او راه پیدا نمی کند و شک و وسوسه در دلش رخنه نمی‌کند و این نکته هیچ منافاتی با حالت انتظار و پیش‌بینی ظهور حضرت در هر سال بلکه در هرماه یا هر روز ندارد.


نوشتاری که پیش رو دارید با توجه به آخرین نامه حضرت به آخرین نایب به مسئله فلسفه غیبت از منظر روایات می‌پردازد.


‌شهید بزرگوار سید محمد صدر در بخش نخست از کتاب‌اش - موسوعه الا‌مام المهدی (عج) - چهار فصل، مشروحاً، با روشی نو و عمیق، به بررسی و تحلیل تاریخ زندگانی امام هادی و امام حسن عسگری، علیهما السلام، پرداخته است و سپس به کاوش در تاریخ زندگانی امام مهدی (ع) و سفیران آن حضرت در دوران غیبت کبرا نشسته و آن گاه خطوط کلّی برنامه‌هایی را که امامان شیعه (ع‌) و اصحاب آنان، برای رهیافت به دوران غیبت کبرا و ذخیرهِ الهی در روز موعود، ترسیم فرموده‌اند، مورد بحث قرار داده است.


مؤ‌لف بزرگوار، کتاب‌اش را در پنج فصل تنظیم کرده است. آخرین فصل، هفت بخش دارد که در آن‌ها زندگانی امام مهدی (ع) و تلاش‌های آن حضرت بررسی شده است. در بخش هفتم، اختصاصاً به موضوع اعلام پایان غیبت کبرا پرداخته است. در این قسمت، مؤ‌لف بزرگوار، ادلّهِ اساسی سه گانه‌ای را که منجر به پایان دوران سفارت و شروع دوران غیبت صغرا گشته، تفسیر کرده و فرموده است:


«براساس همین ادلّهِ سه گانه و غیر آن بوده که امام مهدی (ع) در توقیعی که قبل از مرگ سفیر چهارم‌اش به وی نوشته، پایان دوران سفارت و تمام شدن عهد غیبت صغرا و آغاز دوران غیبت کبرا تا روز موعود را، یعنی روزی که فردای پرشکوه اسلام تحقّق خواهد یافت، اعلام کرده است.»


شهید سید محمد صدر، به متن توقیع امام مهدی به سفیر چهارم‌اش علی ابن محمّد سمری پرداخته و باالهام از بیان حضرت، نکات هشت گانه‌ای را یادآوری فرموده است:


1 - در این توقیع، آن حضرت، از مرگ سفیر چهارم‌اش، بعد از شش روز خبر داده است.


2 - به سفیرش فرموده است:


«حق ندارد بعد از خودش. به کسی وصیّت کند.»


3 - حضرت فرموده‌اند:


«غیبت تامّهِ، ظهوری به دنبال نخواهد داشت مگر بعد از یک مدّت طولانی و سخت شدن دل‌ها و پر شدن زمین از ستم.»


شهید صدر، برای پوشیده بودن تاریخ ظهور، دو فایده بر می‌شمرد: نخست آن که حضرت مهدی (ع) برای زمان ظهور خود، از عنصر غافل‌گیری و ناگهانی بودن و غیر قابل پیش‌بینی بودن استفاده خواهد کرد. این، در حقیقت، هشداری است به دشمنان حضرت که بدانند در اوج سلطه و امتدادشان، ناگهان به عذاب الهی گرفتار خواهند شد. غافل‌گیری از نیرومندترین عناصر پیروزی و مقوّمات آن است. دیگر این که روشن نبودن ظهور آن حضرت، توده‌های مردم را در هر لحظه و زمان در حالتی از انتظار، قرار خواهد داد و مردم، در هر روزی، پیش‌بینی ظهور آن حضرت را خواهند کرد و چنین احساسی، اگر در یک فرد شکل بگیرد، او را بر انجام دادن رفتار شایسته و ارزیابی مسائل درونی و مطالعهِ واقعیّت زندگی جاری‌اش و شناخت هر چه عمیق‌تر دستورها و مقررات دین بر می‌انگیزد و خواهد توانست با پرداختن به این موضوع، از مقرّبان درگاه آن حضرت شود و خود را به وی نزدیک سازد و خواهد کوشید تا در زمرهِ کسانی نباشد که مورد خشم آن حضرت واقع شده‌اند و از دور شدگان ساحت به شمار می‌آیند. علاوه بر این شخصی که در هر روز، انتظار ظهور آن حضرت را می‌کشد، با خود می‌اندیشد که اگر خدای نکرده، اهل فساد و تباهی باشد و بخواهد همچنان غرق در گناه باقی بماند، چه بسا این حالت، به هلاکت او منتهی می‌گردد و از عدالت گستردهِ اسلامی که با رهبری امام مهدی (ع) بر جهان حکم فرما خواهد شد، دور بماند؛ چرا که می‌داند، امام مهدی (ع) در پیاده کردن عدالت اسلامی، بسیار قاطع خواهد بود و هر ستمگر و ظالمی را به سختی مجازات خواهد کرد.


4 - شهید صدر، از آخرین بخش سخن امام زمان به آخرین سفیرش در بغداد - یعنی جملهِ: «اِلاّ باذن الله تعالی ذکرهُ و ذالک بعد طول الا‌مد‌» الهام می‌گیرد که تصریح بر طولانی بودن دوران غیبت کبرا، بدین سبب است که هر فرد از تودهِ مردم، این ذهنیّت از پیش در او شکل بگیرد که غیبت امام زمان (ع) طولانی مدّت خواهد بود و پیش‌بینی طولانی شدن دوران غیبت کبرا را امری ممکن بداند تا در نتیجهِ چنین تفکّری، هرگز نومیدی در او راه پیدا نکند و در هر مقداری که دوران ظهور به تأ‌خیر افتد، هرگز شک و وسوسه در دل‌اش رخنه نکند و بداند اگر غیبت حضرت، هزاران سال نیز به درازا بکشد مطلب عجیبی روی نداده و اگر تاکنون ظهور اتفاق نیفتاده، به سبب این بوده که اذن الهی تحقق نیافته است. اذن الهی، در شرایطی تحقّق می‌پذیرد که مصلحت الهی اقتضا کند و بشریت آمادهِ پذیرش فراخوانی بزرگ حضرت باشد. با چنین تفکّری، اگر فردی تأ‌خیری در ظهور آن حضرت ببیند، پی خواهد برد که هنوز مصلحت الهی تحقّق پیدا نکرده و اذن الهی برای ظهور صادر نشده است. این نکته، هیچ منافاتی با حالت‌انتظار و پیش‌بینی ظهور حضرت در هر سال، بلکه در هر ماه یا هر روز ندارد.


5 - شهید محمّد صدر، از این بیان امام که «ذالک بعد قسوه القلوب» استفاده کرده است که این فرد، در دوران غیبت کبرا با آزمون‌های دشوار الهی، رو به رو خواهد شد و بر او است که از این آزمون‌های الهی، موفّق و پیروز بیرون آید. توفیق در این آزمون‌های الهی، مستلزم داشتن اراده و ایمان عمیق و اخلاص است.


مهم‌ترین سبب موفقیت، این است که موضع اعتقادی فرد نسبت به وجود امام غایب و رهبر پنهان، محکم گردد، اگر فردی، با ادلّهِ قطعی به وجود آن حضرت پی‌برد، شایسته نیست، آن هنگام که امواج شک و توهمّات باطل به او هجوم آورد متزلزل شود و سستی در اعتقادش راه پیدا کند. اگر افراد، به این اعتقاد پای فشارند، کسانی‌اند که دارای مرتبتی والا هستند و از آگاهان نسبت به دین به شمار می‌آیند. چنین اشخاصی هرگز به سخت دلی مبتلا نخواهند شد.


جهت دیگر دشواری آزمون‌های الهی در دوران غیبت کبرا این است که موضع فرد در برابر فشارهای خارجی مشخّص می‌گردد و میزان فداکاری‌هایی که در راه ریشه‌کنی فقر و بیماری و نا بسامانی‌های اجتماعی و دیگر گرفتاری‌هایی که در مسیر طولانی ایمان‌اش با آن‌ها مواجه است، آشکار می‌شود. شهید صدر، دربارهِ این موضوع می‌گوید:


اگر در فرد، این احساس مسئولیت شکل پذیرد، خواهد توانست سختی مبارزات و ناملایمات و فداکاری‌ها را در راه ایمان‌اش متحمّل شود، ولی اگر از چنین قدرت اراده‌ای محروم باشد و یا اساساً مسئولیتی بر دوش خود احساس نکند، حاضر می‌شود وجود گران‌بهای خودش را به ازای اندکی از دنیا، بفروشد و به انحرافات فراوانی در روند طولانی زندگی‌اش دچار خواهد شد.


6 - شهید صدر، از این جملهِ حضرت که می‌فرماید: «بعد طول الا‌مد و قسوه القلوب و امتلاء الا‌رض جوراً» الهام می‌گیرد که پر شدن زمین از ظلم و جور، پیامد شکست اکثریّت انسان‌ها در آزمون‌های الهی در دوران غیبت کبرا و تسلّط مادّی گرایی و شهوت‌رانی و افت شدید انگیزه‌های دینی و اخلاقی در میان جوامع اسلامی است.


طبیعی است، جامعه‌ای که از رهبر عظیم الشأ‌نی مانند امام مهدی (ع) محروم باشد و آن امام به دلیل غیبت‌اش، نتواند به طور ملموس با مسائل جامعه مواجه شود و با حضورش یک پارچگی دین را سبب گردد و وحدت کلمه و از میان رفتن شکاف‌ها و تشتّت‌ها و نابودی دشمنان را به ارمغان آورد، به زیر سلطهِ نیروهای مستکبر و شهوت گستر خواهد رفت. ثمرهِ این سلطه، گسترش ناعدالتی و فساد و... است.


شهید صدر می‌فرماید:


اگر غیر مسلمانان و یا تسلیم نشدگان، اساس توحید و بنیان‌های دینی را انکار کنند و علیه مؤ‌منان نقشه‌های خرابکارانه بکشند، جای شگفتی نیست؛ چرا که همان گونه که تاریخ گواه است، مؤ‌منان، همواره، در تمامی تاریخ، شاهد سخت‌ترین شکنجه‌ها و آزارها از سوی چنین کسانی بوده و هستند. [52] .


ایشان، در مقدّمهِ جلد نخست به گوشه‌هایی از تاریخ اهل بیت (ع) می‌پردازد که بیان کنندهِ تفکّرات و روحیات شهید در طول زندگی تا هنگام شهادت‌اش است. او، در این مقدّمه می‌گوید:


امامان ما، هماره، بر نقش مبارزات خستگی ناپذیر خود علیه دستگاه‌های حاکم که مروّج انحراف از دین در سطوح مختلف بوده‌اند، پای می‌فشردند. برخی از حکام، اگر چه با اسم اسلام بر مسند قدرت تکیه زده بودند و مشروعیّت خود را تحت عناوینی چون «خلیفهِ پیامبر» و... توجیه می‌کردند، ولی همهِ این‌ها، براساس سطح برداشت و میزان عدالت و معنویتی بود که از آن برخوردار بودند و به اندازهِ فهم و افق فکری‌شان به اسلام پایبند بوده‌اند. علاوه بر این که بسیاری از مناصب کلیدی حکومت را به دست کسانی می‌سپردند که از جهت آگاهی و دین، هیچ گونه برتری‌ای بر شخص خلیفه نداشتند. از این زاویه، حسادتی بر خلیفه نمی‌ورزیدند. موضع امامان ما هم از جنبهِ فکری و هم از جنبهِ عملی، در جهت مخالف با این دستگاه‌های حاکم بود. این موضع‌گیری که بر پایهِ دوراندیشی و قاطعیّت استوار بود، از حکم الهی و عنایت و توفیق او سرچشمه می‌گرفت و در جهت امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امّت جدّشان رسول گرامی قرار داشت. در حقیقت، آنان با وضعیّتی مبارزه می‌کردند که مولود ستم و انحرافات و جنگ‌های باطل و مصلحت پرستی‌های شخصی بود. این‌ها، همه، شکست اقتصادی و عقب ماندگی اجتماعی اسف باری را در بیش‌تر دوره‌های تاریخی به بارآورد.


ائمّه (ع) به عنوان نمایندگان حقیقی پیامبر اسلام، براساس معتقدات‌شان، احساس وظیفه و تکلیف می‌کردند که مفاسد را ریشه کن سازند. آنان، در حدّ توانایی خود و فرصت‌هایی که در طول عمرشان دست می‌داد، می‌کوشیدند انحرافات را از متن جامعهِ اسلامی بزدایند.


موضع ائمّه (ع) در برابر مشکلات داخلی دولت اسلامی، یعنی همان مشکلاتی که سردمداران حکومت و یا گروه‌های مخالف داخلی ایجاد می‌کردند، موضعِ شخصی مراقب و اصلاح‌گری دل‌سوز بود. و طبیعی است که داشتن چنین موضعی، چندان از نظر حکّام و دست اندرکاران حکومت، خوش نمی‌آمد و همواره، آنان، از این گونه مواضع، بیم داشتند و با نگرانی عمیق، سیاست‌های احتیاطی شدیدی را علیه آنان اتخّاذ می‌کردند.


آری، این گونه موضع‌گیری از سوی امامان شیعه، خشم و نگرانی دستگاه حاکم را هم در گفتار و هم در کردارشان بر می‌انگیخت و طبیعی بود که امامان ما، با توجّه به این گونه فشارهای روز افزون، تا جایی که در توان داشتند، تلاش می‌کردند و از فرصت‌هایی که به دست می‌آمد، بهترین بهره‌برداری‌ها را می‌کردند. [53] .


پینوشت:


1. رجال نجاشی، 377 شماره 1027.


2. کلینی، کافی ج1، 336.


3. همان، ص 336، ح 2 باب دوم از غیبت.


4. همان، ص 336، ج 5.


5. همان، ص 370، ج 6 و 3.


6. همان، ص 337، ج 5.


7. همان، ص342، ج 27.


8. عین الغزال، ص 12، مرآه العقول، ج 1، ص 396.


9. نعمانی، الغیبه، ص 9.


10. همان، ص 11 - 13.


11. همان، جز، ص 4.


12. همان، ص 4.


13. همان، ص 115.


14. همان، ص 122.


15. همان، ص 128.


16. همان، ص 92.


17. همان، ص 110.


18. همان، ص 140.


19. همان، ص113و 114، ح 47و 48.


20. همان، ص 117و 118، ص 110، ج 25.


21. همان، ص 116، ح 55، 56 و 57.


22. همان، ص 125، ح 86 و 90.


23. کافی، ج 1، ص 369، ح 6 نعمانی الغیبه، ص 198، ح 14.


24. طوسی، الغیبه، ص 308.


25. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 279.


26. کمال الدین، ص2و3.


27. همان، ص2.


28. نساء، آیهِ 164.


29. کمال الدین و تمام النعمه، 20-22.


30. همان، ص20.


31. همان، ج2، ص342، ح23، 346و 32.


32. همان، ص347، ح35.


33. همان، ص 348، ح 37.


34. همان، ص 356، ح 51.


35. همان، ص482، ح11.


36. همان، ص3.


37. همان، ص 479، ح 1-5.


38. همان، ص 482، ح 11.


39. الارشاد، ج 2، ص 350.


40. الفصول المختاره، ص321.


41. الفصول المختار، ص 11- 118 و ص 327 - 331.


42. الفصول العثره فی الغیبه، ص 3 و 4.


43. ایشان بعد از آن اشکالات و نقض هایی که قاضی عبدالجبار معتزلی بر امامت عمومی و امامت حضرت حجت (عج) وارد کرده است، پاسخ می‌دهد.


44. تلخیص الشافی ج1، ص104-107، عن الذخیره، 419 و 420.


45. طوسی، الغیبه، ص 2 و 3.


46. همان، ص1و2.


47. همان، ص 85.


48. همان، ص 90.


49. همان، ص 85.


50. همان، ص 332، ح 274.


51. همان، ص 333، ح 279.


52. الغیبه الصغری، ص634 - 639.


53. موسوعه الامام المهدی (عج) (الکتاب الا‌وّل: تاریخ الغیبه الصغری)، ص20 - 22.


کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

آثار تربیتی انتظار

 مقاله مهدوی

آثار تربیتی انتظار ۰ نظر

موعود:

با سپاس از اینکه اجازه فرمودید خدمتتان برسیم و از محضرتان استفاده بکنیم. موضوع اصلی بحث مساله آثار تربیتی انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اینکه چه اراده ای از این مفهوم می شود، دیدگاههای متفاوتی هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با دیدگاهی با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومی خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همین مفهوم هم مشی اجتماعیش را شکل داده است. با توجه به اهمیت مساله و اینکه هر مفهومی که ما از انتظار فرج اراده بکنیم، در عمل اجتماعیمان تاثیر می گذارد، به عنوان اولین سؤال بفرمائید که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چیست و حضرت عالی دیدگاههای مختلفی را که در این زمینه هست چگونه ارزیابی می کنید؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

بسم الله الرحمن الرحیم، هر مطلب مفید و مثبتی قابل تحریف است، می شود با اندک تصرفی، اندک دخالتی مطلب را ازمسیر خودش منحرف کرد، شیطان کارش همین است که یک مطلب اصیل را وارونه کند، دین برای یک امری است، شیطان از دین چیز دیگری می سازد. این همه کسانی که انسانهای بسیاری را منحرف کرده اند، یعنی دین جعل کرده اند، حقیقت دین را مسخ کردند، شد یک چیزی که شیطان پسند باشد، انتظار هم از این قبیله مستثنی نیست، شیاطین بهترین کارشان برای خودشان همین هست که انتظار را از معنی اصلی خودش دور کنند، معنی انحرافی برایش درست کنند، پس معنی اصیل انتظار را ببینیم چیست تا معنی انحرافیش مشخص بشود.

معنی اصیل انتظار این است که انسان در خودش زمینه آمادگی برای اطاعت و پیوستن به آن حضرت را پیدا بکند و همچنین زمینه را برای آن حضرت آماده کند. یعنی هم خودش آماده باشد برای پیوستن به آن حضرت، هم برای آن حضرت زمینه سازی بکند. بعضی ها یک بعد انتظار را گرفته اند و آن اینکه می گویند آن حضرت تا نیاید امور اصلاح نمی شود اما اینکه آیا لازم است که ما کاری کنیم تا برای آن حضرت زمینه هموارتر بشود، این را می گویند به ما مربوط نیست، این برداشت غلطی از انتظار است، این یاس است، این انتظار نیست. می گویند از دست ما کاری ساخته نیست. صاحبش می آید خودش امور را اصلاح می کند، خیر از دست شما کاری ساخته است، بعضی جایگاه تقدیر را و جایگاه مقدرات را نشناخته اند، جایگاه تقدیر و مقدرات این نیست که از انسانها سلب اختیار کنند، سلب قدرت کنند، تقدیر جای خودش را دارد، قدرت و اختیار انسان هم جای خودش را دارد و به دلیلی که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، این زمینه انتظار فراهم می شود. چرا؟ چون آن روزی که آن حضرت می آید اینطور نیست که ایشان از انسانها، سلب قدرت می کند و انسانها را به راهی که می رود مجبور می کند، اگر بنا بر چنین کاری بود نیاز به انتظار نبود، در همان سال وقتی که ایشان چهار ساله بودند، نه، وقتی که ایشان ده یازده ساله بودند یا پانزده ساله بودند یا بیست ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام می شد نیاز نبود که این همه زمان بگذرد و قرآن مکررا می فرماید:

«انلزمکموها و انتم لها کارهون » [1] .

با اینکه شما بدتان می آید و کراهت دارید، شما را به قضیه ملزم بکنیم؟ یا می فرماید:

«انما انت مذکر لست علیکم بمصیطر»; [2] .

«لست علیهم بوکیل » [3] .

پس این مجموعه ها نشان می دهد که آن حضرت در انتظار مساعد شدن شرایط و اذن پروردگار جل و اعلی است، پروردگار متعال هم برنامه اش این نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غیبت، جزء این آیه هستند: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » [4] .

آن روزی که غیبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم یک کاری کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزی که حضور پیدا بشود قبلش مردم عوض شده اند، «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم » [5] .

یا می گوید: «ان عدتم عدنا» [6] .

اگر شما برگردید ما برمی گردیم، گاهی هم در توبه را باز می کند و خدا لطفی می کند در آنجا و می گوید: «تاب علیهم لیتوبوا» [7] .

ملاحظه وضعیتشان و ضعفشان را کرده است، نظری کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جایگاه خودش را دارد. پس اصل غیبت که شروع شد از ناشکری شروع شد، کاری با امام یازدهم کردند شیعیان که با هیچ کدام از امامان نکردند، یک نامه ای به ایشان نوشتند که پولهایی را که ما خدمتتان فرستادیم شما بیلانش را به ما بگویید در «تحف العقول » حضرت پاسخشان را اینطوری دادند که اگر این امامت امر مستمری است چرا این سؤال از یکی از پدران من نشد، چرا آنها متهم به این معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذیرفت و دستور فرمود پرده سیاهی در اتاق ایشان آویختند، مردم می آمدند از پشت پرده سؤال می کردند و می رفتند. این هم پرده غیبت است. این حرکت است، چون خدای تعالی می توانست آسمانها و زمین رادر یک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفرید، در روایت داریم که ای برای «اناته » است، «تانی » است، خداوند «تدرج » را دوست دارد، این متین تر است. پس اول غیبت کبری است با نواب لاعلی التعیین [غیرمعینی]، که حضرت دیگر تعیین نمی کنند، قلوب مردم به سمتی برود و آمادگیشان و ساخته شدنشان برای ظهور، معنای انتظار این است که هم خودش را فرد آماده کند برای پیوستن به آن حضرت، و هم دیگران را برای این کار تشویق کند و برای این کار تمهید مقدمات کند. در یک مصداق کوچک می شود اینطوری مثال زد، امام راحل، قدس سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بیاید ایران، همکاری با او می کردند با اینکه در بینشان نبود، نوارش را تکثیر می کردند، صحبتش را اشاعه می کردند، ذکر خیر او می کردند، اطلاعیه به نفعش می دادند، کار برایش می کردند، تا امام رفتند به پاریس. باز هم مردم در اینجا تظاهرات می کردند، راهپیمایی می کردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاری بکند، این نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتیجه اش این شد که آمد. ظهور هم مثل همین است، در قبل از ظهور هم باید، اینهایی که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج بشوند. آنچنان تبلیغ کنند، ترویج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، یک امر شایع و رایجی بشود. این می شود انتظار حقیقی. بعضی ها می گویند ما چکار داریم که می آید ما خودمان اصلاح می کنیم، این غلط است، این عینا مثل قضیه دعاست، فرد می گوید من در مساله روزی باید کار کنم، دعا یعنی چه، یکی دیگر می گوید، دعا می کنم، کار یعنی چه؟ اما دستور این است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روایت داریم چند دسته دعایشان مستجاب نیست، یکیش این است که کسی در خانه بنشیند و بگوید «اللهم ارزقنی » می گوید خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اینها وسایل روزی است، صلاح دانستم می دهم، می روی بیرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوری، در مساله انتظار تلاشمان را باید بکنیم، دعا هم باید بکنیم، دعای برای تعجیل ظهور و تلاش برای آن. خداوند متعال نمونه دعای مستجاب را اینجوری می گوید، موسی علیه السلام، وقتی رسید به چاه دید که عده ای در اطراف چاه جمع شده و می خواهند به گوسفندانشان می خواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ایستاده اند و منتظرند. آمد پیش آنها و گفت شما چه چیزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقی حتی یصدر الرعاء» [8] .

گفتند: جلوی چشم این چوپانها آب نمی دهیم، تا اینها بروند «فسقی لهما» رحم کرد به اینها و برایشان آب کشید، «ثم تولی الی الظل » [9] .

در آفتاب نایستاد و دعا کند، می خواست در حال خودش باشد. از این جهت رفت توی سایه، «فقال رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» [10] .

کارش را کرد، بعد دعایش را هم کرد، ما داریم در روایت «ارحم ترحم » رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش برای دیگران، اما فرج شد برای خودش، از این جهت می گویند دعا کنید برای فرج ما که فرج می شود برای خودتان، موسی، علیه السلام، آب کشید برای دختران شعیب اما فرج شد برای خودش، در آن وقتی که درخواست می کرد «لما انزلت الی من خیر فقیر» ما نمی دانیم چه خیری می خواهد، علی، علیه السلام، می داند، می فرماید: «والله ما ساله الا خبزا یاکله » [11] .

منظور موسی از خبز یک تکه نان بود، یک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان یاکل بقلة الارض و لقد کانت خضرة البقل تری من شفیف صفاق بطنه » [12] .

از زیر پوست شکمش سبزی علف پیدا بود، پیداست که همه چربی بدنش آب شده بود در این مدت، این خیلی حرف است که علی،علیه السلام، می فرماید: سبزی علف از زیر پوست شکمش پیدا بود، موسی علیه السلام چقدر پوستهایش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با این همه علف خوردن به کسی نگفت یک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسی را نشان می دهد. خوب گاهی انسان از خدا یک پاره نان می خواهد، او به اندازه حاجتش می خواهد خدا به اندازه کرمش به او می دهد. خدا برای او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتیاجات عمده جوانان ما این چهار تاست، شغلی، خانه ای، همسری، بعد هم برای ادامه تحصیل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اینها را برای موسی علیه السلام فراهم کرد. اول گفت: «انی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین » [13] .

همه می روند سراغ فردی که او پیشنهاد کند به پدر زن، پدر زن پیشنهاد می کند به داماد، یکی از این دو تا دختر را می خواهم به تو بدهم، این از زنش، «علی ان تاجرنی ثمانی حجج »; [14] .

هشت سال برایم کار کنی، این هم از شغلش، الان که می خواهد دست توی این سفره بکند بر اساس قرارداد است، میهمان نیست، تصدقی و اعانت و اینها نیست، از همین امشب غذایی که می خواهد بخورد بر اساس این است که می خواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجیر اینهاست باید به اجیر مسکنش را هم بدهند، چون کار می کند، در مقابل کار مسکن می گیرد و زن می گیرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اینها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهی بهتر از شعیب و دانشگاهی بهتر از تربیت پیغمبر، شما دانشگاه تربیت معلم یا تربیت مهندس دارید اما اینجا دانشگاه تربیت پیغمبر است، خوب او یک تکه نان خواست، اینطوری بهش دادند، خدا به ما می آموزد عمل کنید، دعا هم کنید، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگوید من تلاش می کنم برای آن حضرت، دعا نمی کنم، اشتباه می کند. هرکس بگوید من دعا می کنم، کاری از دست ما ساخته نیست، ما فقط نشسته ایم. پس آنها انتظار افراطی و تفریطی و این هم حد وسط، حد اعتدال، این نوع انتظار، اثر تربیتی اش این است که من می گویم. من برای اصلاح عالم، هر کاری را مقدورم شد می کنم، هر چه را که نتوانستم او می آید تکمیلش می کند، ما می خواهیم این عالم را بسازیم، هر اندازه اش را که بتوانم می کنم، او می آید تکمیل می کند، من وقتی که بدانم که این کار من دیگر کسی دنبالش را نمی آورد، انگیزه کار کردن از من گرفته می شود، وقتی که من می دانم بالاخره دیگران می آیند و این امور درست می شود، من هیچ نگران نیستم، چقدر از کار را می کنم، طلبه تربیت می کنم که برود انصار ایشان بشود. چون می دانم که آقا بعدا از اینها استفاده می کند. هیچ نگرانی نیست، خستگی، افسردگی حاصل نمی کند، اثر دیگرش این است که انسان در حین انتظار این حکومتهایی که هست قبول ندارد می گوید اینها طاغوتند، الا یک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بیعت با اینها نمی کند چون منتظر است که با آقا بیعت کند، ببینید کسی که منتظر است از آن سفره بخورد، از این سفره نمی خورد، می گوید سفره ما بعد از این هست. خودش را از این وضعیت سیر نمی کند، حالش، حالت مسافر می شود، آن حال منتظر است، حال منتظر یک حال قائم است نه یک حال قائد، ببینید شما نشسته باشید بخواهید از این طرف اتاق نشسته بروید آن طرف اتاق، چقدر طول می کشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخیزید چقدر راحت می توانید کار کنید. توان انسان را انتظار بالا می برد، ببینید بعضی می پرسند مثلا چه کار می کند؟ «جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاما للناس » [15] .

این کعبه را اینطوری نگاهش نکن. هر که به این کعبه معتقد باشد از جایش برمی خیزد، می گوید دیگران دل به دنیا بسته اند، نشسته اند سر سفره دنیا همین را کرده اند خانه و مسکن، این بیت الله انسان را از خاک بلند می کند، انسان را سراپا بلند می کند، انتظار هم همین طور است، انتظار انسان را سرپا می کند، روحیه به انسان می دهد، یک اثر دیگر انتظار این است که به انسان سنخیت می دهد با آنها، چون به خودش می گوید من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداریم، چه کار کنم؟ قرآن را مشاهده می کند که طالوت گفت که «ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده ». [16] .

خوب می گوید آقا امام زمان علیه السلام هم که قیام می کند اول جنودش 313 نفر است، طالوتیها هم که 313 نفر بودند پس وقتی که در313 این دو تا مشترکند، جنگ بدر هم 313 تا بوده است، پس یک مشترکات دیگری هم دارد. نه همین شرب که به من بگوید هر کس خورد با ما نیست، هر کس نخورد از ماست مواظب می شود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختیارش هست، «الا من اغترف غرفة بیده » تا «من لم یطعمه فانه منی » بشوی، پس انتظار این خاصیت را دارد که دریچه ای است بسوی نور.

انتظار می گوید اصلا آن حال تو این نیست منتظرش شو، و همین می شود نفس کش او، زمینه تنفس او، مثل نماز، نماز برای انسان تنفس است، که این همه فانی، این همه کوچک، این هم یکجور دیگر بازی، یک طرفی هست که انسان با آن بازی نکند، وگرنه این همه عالم را ببیند، اگر این نماز نباشد، این انسان دق می کند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق می کند. پس اثر روحی می گذارد، اثر تربیتی می گذارد، اثر اخلاقی می گذارد و بالاتر از همه ایشان گفته اند: شما دعا کنید برای تعجیل فرج ما که همین کار، فرج خود شماست.

موعود:

ببخشید در صحبتهای شما نکته ای بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهایی که در زمان غیبت وجود دارند، این نکته ممکن است این سؤال را پیش بیاورد که پس حرکتی که در کشور ما برای تشکیل یک حکومت اسلامی ایجاد شد، چگونه باید توجیه کرد؟ این حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

جمهوری اسلامی خصلت بالایش همین انتظار است، امام راحل همیشه می فرمود «ما منتظر طلوع خورشیدیم »، «ان شاءالله این حکومت را ما به صاحب اصلیش بسپاریم »، نسبت به غیر این حکومت بله، بگوید آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نیستند، من از اینها نباشم، امانسبت به این حکومت باید معتقد باشد، برای پیوستن به آن حضرت آمادگی داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اینکه کار آن حضرت را این حکومت می کند، خیر، آنطوری که حضرت اقامه عدل می کنند، اینها هم می توانند، نه، اینها می توانند زمینه چینی کنند، چرا، بعضی از امور را هم اینها تجربه کنند که زمینه فراهم بشود، مثلا ما می گوییم ولایت مطلقه فقیه، خوب کسی که به ولایت مطلقه فقیه معتقد بود و راضی شد به ولایت مطلقه امام به طریق اولی حاضر می شود که برای غیر معصوم ولایت مطلقه قائل بود و اینطوری از آن اطاعت کرد، تمرینی می شود برای اطاعتش از معصوم و معمولا هم اینطور بزرگان وقتی که می آیندیکضرب نمی آیند، یک امتحانی می کنند، یک آزمایشی می کنند، یک سر و چشمی آب می دهند و بعد می آیند. هر عاقلی اینطوری است، امام حسین،علیه السلام، وقتی که کوفیان این همه نامه نوشتند، مسلم بن عقیل را فرستاد که سالی که نکوست از بهارش پیداست، با ایشان چه کنند. معلوم می شود که با آن حضرت چه می کنند. امام راحل را که برای این امت فرستادند مثل مسلم بن عقیل بود، اگر با او خوشرفتاری می کردند پیدا بود که می شد برای آن آقا هم اینها مریدهای خوبی باشند. واقعا هم مردم برای امام مریدان خوبی بودند، استقبالی از او کردند پنج میلیونی. وقت رحلتش هم بدرقه ای کردند بیشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعایت احترام فتوایش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و می گفتند مرجع هرچه بگوید، هشت سال جنگیدن را لازم کرد، آدم یک روز بجنگد، دو روز بجنگد، یک ماه، یک سال، آن هم با دست خالی، اینها همه اش پیداست که آن وفاداری که به آن حضرت کردند برای این حضرت هم می کنند.

موعود:

وقتی که ما معارفی را که از ائمه معصومین،علیهم السلام، در مورد انتظار به ما رسیده است مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم که تعبیرات خیلی بلندی در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبیری مثل اینکه «افضل العبارة انتظارالفرج ». این موضوع این سؤال را در ذهن ایجاد می کند که حالت یک انسان منتظر با حالت یک انسان غیر منتظر چه تفاوتهایی دارد؟ چه چیزی به انتظار این فضیلت را بخشیده که «برترین عبارتها» شده است؟ اصولا وجه ممیزه انسان منتظر چیست؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کسانی که اهل دنیا هستند قصد اقامت کرده اند، کسانی که اهل آخرت هستند توی دنیا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار می کند؟ مسافر مثلا می خواهد برود کشور عربستان، می خواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمی خواهد برود حج و برگردد، یک کسانی هستند که می خواهند بروند خارج و بمانند و دیگر برنگردند، اینها چه کار می کنند، همین ها کافی است برای مطالعه کار، اینها همه چیزشان را دلار می کنند، فرششان، باغشان، تجارت خانه شان، همه شان را پول می کنند می گذارند توی بانکهای خارج، کسی هم که اهل آخرت است، همه را می فرستد توی بانکهای آخرت، اینجا مصرفش نمی کند، پس آن کسی هم که معتقد است به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش این است که همه چیزش را تبدیل به جنس ارز آن کشور می کند، انتظار هم همین حال را به انسان می دهد که شاید امشب آمد، شاید امروز صبح آمد، در روایات نگفته اند که آقا ده سال دیگر می آید، بیست سال دیگر می آید، راوی می گوید که به آقا امام صادق،علیه السلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم می خواهد بخوابم اما می ترسم که خورشید از مغرب طلوع کند (چون در روایت است که از علائم است) اگر خورشید از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اینکه می خواهم نگاه کنم ببینم از کدام طرف طلوع می کند امروز روز ظهور است. الان شمشیرم را بردارم و آماده باشم برای قیام، خوابم نمی برد، حضرت فرمودند: نه بگیر بخواب. روزی که باید آفتاب بزند از مغرب سپیده اش هم از مغرب می زند، ببینید آقا چطوری با این حرف زد، نگفت آقا این قضیه مربوط به حالا نیست مربوط به نوه پشت چندمی من است، ایشان که اینقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش می گشت آقا حالش را به هم نزد، گفت حال خوشی دارد بگذار در حال خودش باشد، حال انتظار قربی داشت. حضرت آب سرد نریخت رویش. از این جهت بسیاری می گفتند همین امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمی گفتند، می گفتند شاید همین جمعه آمد، این حالتی که آنها می خواستند این بوده است که انسان آمادگی خودش را حاصل کند، خوب وقتی که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگی برسد، پشیمانی ندارد، می سازد انسان را از نظر اخلاقی.

موعود:

یکی از مسائل مهمی که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگی و مسائلی است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفاده ای می توانیم از ترویج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدویت و انتظار برای اصلاح وضعیت فرهنگی، بخصوص جوانان داشته باشیم. با ترویج فرهنگ انتظار چه تاثیری می توانیم بگذاریم در اصلاح جوانان و هدایت آنها به طریقی مطلوب؟

آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

فرهنگ انتظار ولایت انسان را حفظ می کند و با ولایتش انسان هر چه بخواهد بشود، می شود «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» [17] .

ولایت است که سبب می شود که انسان از ظلمت به سوی نور بیاید این وقتی که انتظار آقا را دارد چهره ولایت در انتظار تجلی می کند، من این را برایتان توضیح بدهم یعنی چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسی به نام زید می خواهد توی اتاق بیاید، هرکسی نسبت به زید موضعی می گیرد. آنکه از زید طلبکار است می گوید به او بگویم و طلبم را از او بگیرم، او که به زید بدهکار است یا می خواهد از زید فرار کند که زید را نبیند یا می خواهد بدهیش را به او بپردازد، خلاصه هرکس یک جوری با او برخورد می کند. وقتی که می گوییم ولایت، وقتی که امام حاضر است، ولایت یعنی اطاعت، وقتی که امام غایب است، نیست که از او اطاعت کنی، انتظارش را که می کشی ولایت در همین انتظار تجلی پیدا می کند. وقتی که ولایت آمد همه چیز می آید،اول ولایت بعد نماز، این ولایت است که به نماز روح می دهد، چطور می گوییم اول لباس غصبی نباشد بعد نماز، زمین غصبی نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولایت است.

پی نوشت:

1. سوره هود(11)، آیه 28.

2. سوره غاشیه(88)، آیات 22-21.

3. سوره انعام (6)، آیه 66.

4. سوره رعد (13)، آیه 11.

5. سوره انفال، آیه 53.

6. سوره اسراء(17)، آیه 8.

7. سوره توبه(9)، آیه 118.

8. سوره قصص(28)، آیه 23.

9. همان سوره، آیه 24.

10. همان آیه.

11. فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص 507، خطبه 159.

12. همان جا.

13. سوره قصص(28)، آیه 27.

14. همان آیه.

15. سوره مائده(5)، آیه 97.

16. سوره بقره(2)، آیه 249.

17. سوره بقره(2)، آیه 257.

نسبت بین بیت المقدس و امام زمان (عج) ٨

 مقاله مهدوی

نسبت بین بیت المقدس و امام زمان (عج) ٨ ۰ نظر

 نسبت بیت المقدس و امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف ۸


 دلایل قداست و اهمیت بیت المقدس براى مسلمانان چیست؟


 قسمت دوم


بنابراین اسرائیل براى کشورهاى منطقه و جهان اسلام، تهدیدى بسیار جدّى است. مهم ترین این تهدیدها عبارت است از:

۱. تهدیدهاى ناشى از فعالیت هاى نظامى؛

۲. تهدیدهاى ناشى از حضور سیاسى؛

۳. نقش عملکرد اقتصادى اسرائیل در منطقه؛

۴. انرژى و مسائل مترتب بر آن؛

۵. محیط زیست و منابع طبیعى.  (1)


اسرائیل تاکنون خود را مقیّد به هیچ یک از معاهدات بین المللى ـ که درباره منع تولید و استفاده از سلاح هاى هسته اى و کشتار جمعى، منعقد شده ـ نکرده است. 


اسرائیل ششمین قدرت هسته اى جهان است و برابر بعضى گزارش ها، این کشور حدود 180 تا 200 کلاهک هسته‌اى در اختیار دارد. 


تسلیحات تهاجمى و اتمى اسرائیل، با توجه به شمار جمعیتش، 150 برابر تسلیحات دفاعى اعراب است. غرب به شدّت اسرائیل را پایگاه خط مقدم و حامى منافع مختلف خود مى داند و برترى و تسلط اسرائیل را بر منطقه و جهان اسلام خواستار است.

استاد مطهرى در مورد اهمیت قضیه فلسطین مى گوید:

«اگر پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلّم زنده مى‌بود، امروز چه مى کرد؟ درباره چه مسئله اى مى‌اندیشید؟ واللّه و بالله! قسم مى‌خورم که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلّم  در قبر مقدسش امروز از یهود مى‌لرزد ...


 این یهودیانى که شما امروز اسمشان را مى‌شنوید ـ موشه دایان، زلى اشکول، گلدامایر ـ آخر ببینید از کجاى دنیا آمده اند؟ مدعى هستند که این سرزمین، سرزمین ما است... 

پی نوشت ها:

  (1)[ر.ک، سیدحسین موسوى، تهدیدهاى جدید امنیتى اسرائیل در منطقه خاورمیانه، مجله مطالعات منطقه‏اى


  ادامه دارد...


 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA


اسرار و فلسفه غیبت

 مقاله مهدوی

اسرار و فلسفه غیبت ۰ نظر

لطف الله صافی گلپایگانی

پیش از آنکه فوائد و مصالح غیبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمین له الفداء - سخن به میان آوریم، باید در نظر بگیریم که تا کنون علوم و دانشهائی که بشر از راه های عادی تحصیل کرده به کشف تمام اسرار خلقت موجودات این عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلکه میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار مختصر و ناچیز است و به گفته یکی از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشی ء» است در مقابل بی نهایت و این در صورتی است که ما علم تمام انسانها را به حساب آوریم و اما اگر علم یک عالم، و دانش یک دانشمند را بخواهیم در نظر بگیریم اصلا قیاس آن با اسرار و رازهای کشف نشده خنده آور و نشانه جهل و نادانی است. جائی که حضرت مولی امیر المؤمنین (ع) می گوید:

«سبحانک ما أعظم ما نری من خلقک و ما أصغر عظیمها فی جنب ما غاب عنا من قدرتک»

«منزهی تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو می بینیم و چه کوچک است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».

حال دیگران معلوم است.

بنابر این کسی نمی تواند نسبت به وجود یکی از پدیدهای این جهان بزرگ به علت عدم کشف سر پیدایش و آفرینش آن اعتراض کند و یا پاره ای از نظامات و قوانین عالم تکوین را بی فایده وبی مصلحت بداند. هیچ کس هم نمی تواند بطور یقین ادعا کند که در کوچک ترین پدیده و حوادث جهان، سری و نکته ای نهفته نیست همچنانکه کسی نمی تواند ادعا کند که به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حکما و دانشمندان قدیم و جدید همه این درک را برای خود افتخار دانسته و گفته اند.

هرگزدل من زعلم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد

هفتاد و دو سال جهد کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

به جائی رسیده دانش من

که بدانم هنوز نادانم

و شاعر دانشمند و حکیم عرب گوید:

ماللتراب و للعلوم وانما

یسعی لیعلم انه لایعلم

معروف است: زنی از بزرگمهر - حکیم مشهور ایرانی - مسأله ای پرسید؛ حیکم در پاسخش گفت: نمی دانم.

زن گفت: ای حکیم، شاه به تو حقوق و ماهیانه می دهد که با سر انگشت علم و حکمت خویش، گروه از مشکلات مردم بگشائی، شرم نمی داری که در جواب مسأله من به جهل و نادانی خود اقرار می کنی؟

حکیم گفت: آنچه را شاه به من می هد در برابر معلومات و دانائیهائی است که دارم ولی اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته های من عطا کند هرگاه تمام زر و سیم دنیا را به من بدهد کم داده است.

پس بشر باید در راه کشف مجهولات و درک اسرار، همواره کوشا باشد و اگر در یک جا کنجکاوی و تجسسات او در راه کشف سری به جائی منتهی نشد، آن را دلیل بر عدم آن نگیرد.

همانطور که وقتی چشمهای او مسلح به تلسکوپهای قوی میکروسکپهای ذره بین نبود، حق نداشت منکر وجود موجودات ذره بینی و میلیونها کرات غیر مکشوف آسمانی شود.

همانطور که حیواناتی که همه رنگها را نمی بینند یا همه را به یک رنگ می بینند نمی تواند رنگهائی را که انسان با جلوه های گوناگون می شناسد انکار نمایند. همانطور که صداها و امواج صوتی تحت سمعی و امواج فوق سمعی راکسی نمی تواند انکار کند.

این قاعده که بیان شد در عالم تکوین و در عالم تشریع هر دو جاری است. در عالم تشریع، مواردی داریم که هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نیافته و تشریع با تکوین مطابق شده همانطور که در علم تکوین، در این موارد حق اعتراض نداشتیم، در عالم تشریع هم حق ایراد و اعتراض نداریم.

بله اگر در هر یک از این دو ناحیه (تشریع و تکوین) به موردی بر خوردیم که عقل صحیح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائی کرد می توانیم ناراحت شویم؛ ولی تا حال چنین موردی در عالم تکوین و تشریع پیدا نشده و بعد هم هرگز پیدا نخواهد شد.

بعد از این مقدمه می گوئیم: ما در ایمان به غیبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - به هیج وجه محتاج به دانستن سر آن نیستیم و اگر فرضاً نتوانستیم به هیچیک از اسرار آن برسیم، در ایمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داریم و اجمالاً می دانیم که مصالح و فواید بزرگی در این غیبت است امام میان دانستن و ندانستن ما، با واقع شدن و واقع نشدن آن هیج رابطه ای نیست چنانچه اگر ما اصل غیبت را هم نشناسیم به واقعیت آن صدمه ای وارد نمی شود.

غیبت آن حضرت امری است واقع شده و معتبرترین احادیث از آن خبر داده و جمع بسیاری ار بزرگان در این مدت به درک حضور مقدس آن حضرت نایل شده اند، پس میان این مطلب بعنی ندانستن سر غیبت و صحت امکان وقوع آن هیج ارتباطی اصلا و قطعاً و جود ندارد می توانیم بگوئیم ما سر غیبت آن حضرت را نمی دانیم و مع ذلک به غیبت آن بزگوار ایمان داریم. مثل اینکه فایده بسیاری از چیزها را نمی دانیم ولی به وجود و هستی آنها عالم و داناییم.

سخنی در فوائد غیبت

باید دانست که پرسش از سر غیبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به این عصر ندارد. از زمانی که غیبت آن حضرت شروع شد و بلکه پیش از آن زمان و پیش از ولادت آن حضرت، از وقتی که پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم أجمعین - از غیبت حضرت مهدی (ع) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:

چرا غیبت می نماید؟و فایده غیبت چیست؟

و در زمان غیبت به چه نحو و چگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع می گردند؟

در جواب این پرسشها، راهنمایان بزرگ ما که به ظهور حضرت مهدی موعود - عجل الله تعالی فرجه - بشارت داده اند، پاسخ هائی فرموده اند که خلاصه بعضی از آن پاسخها این است.

1 - علت عمده و سر بزرگ و حقیقی غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور که حکمت کارهای خضر در موقعی که موسی - علیه السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.

همانطور که فایده و ثمره خلقت هر موجودی اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و می شود.

2 - حکمتها و اسرار معلومی در این غیبت است که از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهی ظاهر می شود و قوت تدین و تصدیق آنان معلوم و آشکار می گردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث و فتنه هائی که روی می دهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل می آید که شرح آن در اینجا میسر نیست.

و از جمله آن اسرار این است که در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر، آمادگی علمی و اخلاقی و عملی پیدا کنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیاء و سایر حجج نیست که مبتنی بر اسباب و علل عادی و ظاهری باشد بلکه روش آن سرور در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیه، شدت در امر به معروف و نهی از منکر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسیدگی با کارهای آنها است که انجام این امور نیاز به تکامل علوم و معارف و ترقی و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد بطوری که استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانی شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به کتاب های بسیار پر ارزشی که در موضوع غیبت تألیف شده مانند کتاب «غیبت نعمانی»، «غیبت شیخ طوسی» و «کمال الدین و تمام النعمه» جلب کنم؛ زیرا مطالعه این کتابها برای درک قسمتی از اسرار غیبت بسیار مفید و سودمند است.

حکمت و فلسفه غیبت

بیشتر مردم گمان می کنند حقایق اشیا را شناخته و آنچه را دیده و شنیده و پوشیده و چشیده و لمس کرده اند به حقیقتش رسیده اند و شاید و پوشیده و چشیده و لمس کرده اند به حقیقتش رسیده اند و شاید کمترین توجه و عنایتی به مجهولات خود نداشته باشند.

آن کشاورز و باغ داری که در صحرا و باغ به کشاورزی و باغ داری مشغول است، تصور می کند هیچ چیز از اشیائی که با آنها سروکار دارد از زمین و خاک و خاشاک و آب و هسته و ریشه و ساقه و شاخ و برگ و شکوفه و میوه و دانه و سنگ و آفات نباتی بر او مجهول نیست. کارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور می کنند دست کم چیزهای زیر نظر خود را شناخته اند.

افرادی که کم و بیش درس خوانده اند نیز گرفتار همین اشتباه شده و خود را عالم به حقایق اشیاء می شمارند.

مهندس برق، معدن، کشاورزی، پزشک متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، ریاضی دان، ستاره شناس، روانشناس، زیست شناس و فیزیک دان، استاد شیمی و دیگران می خواهند همه پدیده هائی را که با کار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعریف کنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشیاء حقیقتی را نشان نمی دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشکال و دشواری و کوتاهی تعریفات (به اصطلاح) حقیقی داناتر می شوند.

جهان یک سلسله الغاز و رشته بسیار طولانی و درازی است که انتهاء و ابتدای آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقه های این زنجیر آنقدر معماها و الغاز نهفته است که تصور دور نمای آن بشر را غرق در تعجب و تحیر می نماید.

«لیدی استور» می گوید: اگر هر انسانی سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سکوت و خاموشی عمیق بر سراسر جهان حکومت خواهد یافت [1] .

«وارین ویفر» نایب رئیس مؤسسه روکفلر می گوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل و نادانی پیروز می شود؟ در حالی که علم به هر پرسشی که پاسخ می دهد گرفتار پرسشهای بیشتر می شود و هر چه در راه کشف مجهولات جلوتر می رود ظلمات جهل را طولانی تر می بیند. علم بشر دائما در ازدیاد است اما این احساس که تقدم نمی یابد به حال خود باقی است. زیرا روز به روز حجم چیزهائی که ادراک می کنیم و آنها را نمی فهمیم و نمی شناسیم ضخیم تر می گردد. [2] .

آری بشری که توانسته است بر اساس علوم آزمایشی و حسی، برق، بخار، آهن، آب، خاک، هوا و اتم را مسخر کند و به سوی کرات آسمان دست تصرف دراز نماید وعناصر را از هم بشکافد، این همه وسایل صناعی مانند تلفن، تلگراف، رادیو و تلویزیون و... کارخانجات صنایع اوتحویل داده هنوز هم که هنوز است از فهم و در ک این حقایقی که شب و روز با آنها دست و پنجه نرم می کند عاجز و ناتوان است.

نه حقیقت برق، نه حقیقت خاک، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الکترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصی چند، چیزی کشف نکرده و تمامی این اشیاء برای او هنوز هم معما است.

به گفته یکی از متفکرین، آن کسانی که انسان را حیوان ناطق، و اسب را حیوان صاهل تعریف می کنند در حالی که این تعریف را می نمایند و غرور علمی، باد به دماغ آنها انداخته، گمان می کنند حقیقت انسان و اسب را شناخته اند. ولی و قتی از مرکب این غرور پیاده شوند، می فهمند نه خود به حقیقت انسان و حیوان رسیده اند و نه با این تعریف کسی را به حقیقت انسان و حیوان آشنا کرده اند وبهتر این است که این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیاء نگویند.

بشر از شناخت نزدیک ترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزی نزدیک تر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ و آیا می تواند حقیقت روح و حیات را توصیف کند؟

آیا به حقیقت یک سلسله امور و جدانی خودش معرفت دارد؟ آیا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و سایر وجدانیات را شناخته است؟

اما با این همه دشواریها و مجهولات، آیا بشر می تواند وجود این حقایق را به علت نارسائی فهم خودش به درک حقیقت آنها منکر شود؟ یا می تواند هزارها میلیارد و بیشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشیائی را که حتی وجود آنها بر او مجهول است انکار نماید؟

آیا می تواند اسرار و خواص و فواید و معانی کلمات این کتاب قطور آفرینش را منکر شود؟

آیا می تواند بگوید چون من چیزی را ندیده ام آن چیز نیست و چون سر و فایده چیزی را کشف نکرده ام آن چیز بی فایده و بی سرّ است، حاشا و کلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنین ادعائی را نخواهد کرد بلکه هر چه علمش بیشتر باشد از اینگونه دعاوی بیتشر خود را تبرئه می کند.

صاعقه که هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بیم بشر بود، در آن اعصاری که علم به خواص و منافع آن پی نبرده بود و به آیات قدرت خدا و معجزات آفرینش که در این قوه رهیبه پنهان است و تأثیر آن در زندگی نبات و حیوان آگاه نشده بود، آیا این خواص و منافع را نداشت و یکی از نعمتهای بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائی که آن را فقط مظهری از مظاهر نعمت و عذاب می شمردند اشتباه نمی کردند؟

عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحیح می داند و این ظواهر را گنجینه حقایق می شناسد وعالم را مدرسه ای می بیند که باید در آن حکمت و علم بیاموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزای این عالم لذت می برد و همین الغاز و معمیات برایش لذت بخش است و تحیر او که نتیجه یک عمر تحصیل و کاوش است، بهترین لذائذ زندگی دانشمندانه او است که هیچ لذتی با آن برابر نمی شود.

او جهان را مانند یک مسأله پیچیده ریاضی و هندسی می بیند که در ظاهر، حل آن آسان است ولی وقتی وارد می شود هر چه جلوتر می رود غموضت و دشواری و پیچیدگی آن را بیشتر می فهمد. این منظره برای شخص متفکر و فیلسوف بسیار نشاط بخش است و می خواهد که حیرت بر حیرتش افزوده شود و به جائی برسد که ببیند عقل او مسلح به سلاحی که بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست و این آیه قرآن مجید را به معرفت و بصیرت تلاوت کند:

«ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت کلمات الله» [3] .

«اگر هر درخت قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد».

و بخواند:

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما هم چنان در اول وصف تو مانده ایم

مع ذلک در تمام کاوشهای علمی و بررسی ها انسان به نظم و حکمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفریننده این جهان آشنا می شود و می فهمد که در این عالم بی نظمی نیست و هیچ پدیده ای را نمی توان بی فایده و بیهوده شمرد.

این مختصر شبح و دریچه ای است از عجز بشر و چگونگی درک، فهم و شناخت و در عین حال قدرت عجیب عقل و خرد او

با این وصف اگر از درک فلسفه ای از فلسفه های پدیده های عالم تکوین یا تشریع در مانده و نتوانست آن را توجیه و تفسیر کند، یا تعبیرات و الفاظش را در تعریف آن کوتاه دید، نمی تواند منکر فایده آن شود.

مثال عالم معانی و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانی و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سیع باشد قطعاً تمام معانی را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و کلمات، محدودو متناهی است و معانی و اشیاء نامتناهی است و محدود و متناهی، نامحدود و نامتناهی را فرا نخواهد گرفت.

کامل ترین و وافی ترین بیانی که این حقیقت را بیان کرده قرآن مجید است که در یک آیه می فرماید:

«قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مدداً» [4] .

«ای پیامبر، بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پرورگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات الهی تمام شود دریا خشک خواهد شد هرچند دریائی دیگر ضمیمه آن کنند».

قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه که هر روز اعجاز و قدرت علمی آن ظاهرتر می شود با فصیح ترین بیان، عظمت و کثرت بی نهایت مخلوفات عالم کون را اعلام کرد و احادیث و اخبار اهل بیت نبوت (ع) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلا در آن عصری که بشر تعداد کمی از ستارگان را بیشتر نمی شناخت در مقام مبالغه در بیان کثرت چیزی، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس می کردند.

از حضرت صادق (ع) روایت است که در مقام بیان قصور فهم بشر از درک حقایق می فرماید:

«یا ابن آدم لو أکل قلبک طائر لم یشبعه و بصرک لو وضع علیه خرت ابرة لغطاة ترید أن تعرف بها ملکوت السموات و الارض» [5] .

پس از این مقدمه، به کسانی که سر غیبت را می جویند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را می طلبند می گوئیم.

بپرسید و کاوش و دقت کنید و تحقیق و تجسس نمائید، ما به جستن و پرسیدن شما هیج اعتراضی نداریم. سؤال کنید و بجوئید، زیرا اگر به علت اصلی غیبت و واقع این سر دست پیدا نکنید، بسا که به حواشی و حکمتهائی از آن آگاه شوید و بسا که این جستجو و کاوش شما را به یک سلسله دانستنیها رهبری نماید؛ ولی اگر غرض شما از این سوال و جستجو اشکال و اعتراض باشد و می خواهید نرسیدن خود را به علت غیبت و عجز درک خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست و خردپسند دور افتاده اید و نمی توانید جائی را خراب و ایمان و عقیده ای را متزلزل سازید.

هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمی شود آیا مجهولات شما همین یک موضوع است؟

آیا در برابر تمام استفها مهائی که بشر نسبت به اجزای این عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پیدا کرده اید؟

آیا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بی فایده می دانید؟

و آیا میزان وجود فایده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟

یا آنکه نرسیدن خود را به اینگونه علل و حکمتها دلیل بر ناتوانی فکر و استعداد خود می شمارید؟

و معتقد هستید که اگر عقل و خرد شما به سلاحهای دیگر مسلح بود وغیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیع تر دیگر داشتید حتماً به اسرار و خواص مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه می شدید؟اگر به این سؤالات، یک دانشمند متفکر و آزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف می کند و با ملاحظه مجهولاتی که هر روز معلوم می شود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمی گیرد و در همه چیز این جهان معتقد به اسرار و شگفتیهای بی شمار خواهد بود.

پس این قدر دنبال فلسفه غیبت و پرسش از آن نباشید غیبت امری حاصل شده و واقع شده است. سر غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است و ندانستن شما هیچگاه بر هان نفی ورد آن نیست.

پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است، والا علت اصلی آن بر ما مجهول است.

و این است معنای احادیث شریفه ای که در آنها تصریح شده به اینکه سر غیبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرینش درختها ظاهر نمی شود مگر بعد از ظهور ثمره و میوه، و حکمت باران آشکار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.

صدوق در کتاب کمال الدین و کتاب علل الشرایع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرده است که گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: البته برای صاحب این امر غیبتی است که چاره ای از آن نیست، در آن هر باطل جو، به ریب و شک می افتد.

عرض کردم: چرا؟ فدایت شوم.

فرمود: برای امری که به ما اذن در فاش کردن آن داده نشده است.

گفتم: پس وجه حکمت در غیبت او چیست؟

فرمود: وجه حکمتی که در غیبت حجتهای خدا پیش از آن حضرت بود.

به درستی که وجه حکمت غیبت کشف نمی شود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حکمت کارهای (حضرت خضر) از سوراخ کردن کشتی، کشتن غلام و به پاداشتن دیوار، از برای حضرت موسی - علیه السلام - کشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یکدیگر.

ای پسر فضل این «غیبت» امری است از امر خدا تعالی و سری است از سر خدا و غیبی است از علوم غیبی خدا. و پس از آنکه ما دانستیم خداوند حکیم است، گواهی داده ایم به اینکه کار و گفتارهای او همه موافق حکمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد. [6] .

مع ذلک ما برخی از فوائد و منافع و اموری را که ارتباط با غیبت آن حضرت دارد و استناد غیبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحیح است، بطوری که از اخبار و کلمات دانشمندان و متفکرین اسلام استفاده می شود در ضمن چند بحث آینده مورد بررسی و توضیح قرار می دهیم ان شاء الله تعالی.

بیم از کشته شدن

«و أوحینا الی ام موسی أن أرضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک وجاعلوه من المرسلین». [7] .

و ما به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر بده و چون ترسان شدی او را به دریا افکن و هرگز بر او مترس و محزون مباش که ما او را به تو بر می گردانیم و او را پیامبر قرار می دهیم.

«ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین». [8] .

آنگاه که از ترس شما گریختم، خدای من، مرا علم و حکمت عطا فرمود و از پیامبران خود قرار داد.

کلینی و شیخ طوسی قدس سرهما در کتاب «کافی» و «غیبت» به سند خود از زراره روایت کرده اند که گفت: شنیدم حضرت صادق (ع) فرمود:

برای قائم (ع) پیش از آنکه، قیام فرماید غیبتی است، عرض کردم: برای چه؟

فرمود: برای آنکه از کشته شدن بیم دارد.

چنانچه از این حدیث و بعضی احادیث دیگر استفاده می شود، یکی از موجبات غیبت، خوف قتل و بیم از کشته شدن است که هم با حدوث غیبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.

اما اینکه بیم از قتل و نداشتن تأمین جانی، سبب غیبت شده باشد از مراجعه به کتابهای مورد اعتماد و تواریخ و احادیث معلوم می شود. زیرا بنی عباس به ملاحظه آنکه شنیده بودند و می دانستند در خاندان پیغمبر و از فرزندان علی و فاطمه (ع) شخصیتی پیدا خواهد شد که حکومت جباران و مستبدان به دست او بر چیده می شود و آن کس فرزند حضرت امام حسن عسکری (ع) است، در مقام کشتن او بر آمدند و همانطور که فرعون نسبت به حضرت موسی (ع) رفتار کرد برای آنکه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و کار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بیابند و دستگیر سازند. ولی خدا آن حضرت را حفظ کرد و دشمنان او را نا امید ساخت. و بر حسب ظاهر نیز جنگهای داخلی بزرگ و ابتلای بنی عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقیب این موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - که از آثار گرانبهای باستانی و یادگار عهدالناصر لدین الله - خلیفه بزرگ و دانشمند بنی عباس است - معلوم می شود این خلیفه مؤمن به وجود ولایت و غیبت آن حضرت بوده و از حکایت «اسعمیل هر قلی» که در «کشف الغمه» به، نقل صحیح و قطع آور رویات شده استفاده می

شود که المستنصر بالله خلیفه و بانی مدرسه المستنصریه بغداد نیز به آن حضرت ایمان داشته و با اعطای هزار دینار به اسمعیل می خواست به آستان امام عرض ارادت و ادبی بنماید و چون اسمعیل به دستور امام از قبول آن خودداری کرد، خلیفه از شدت ناراحتی و تأثر گریست.

حاصل اینکه حدوث غیبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حکومتی عصر ولادت آن حضرت از این لحاظ ناراحت و در اندیشه بوده و ولادت و وجود امام (ع) را به عنوان یک خطر جدی برای خود تلقی می کرده شکی نیست. و اگر می توانستند بی درنگ آن حضرت را شهید می کردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسی - علیه السلام - از فرعونیان مخفی شد پس از ولادت نیز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفی گشت و هر چه جهد کردند او را نیافتند.

اما بیان ارتباط بقای غیبت با خوف از قتل این است که اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است که در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حکومتها پیش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولی چون جریان این جهات را خداوند بر مجاری اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهوری فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.

چنانچه پیغمبر اکرم (ص) اگر در آغاز بعثت دست به کار جهاد و دفاع می شد بی موقع و نابهنگام بود ولی وقتی موقعش رسید فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پیشرفت کرد.

سؤال:

چرا آن حضرت مانند نیاکان خود ظاهر نمی شود تا یا مظفر و پیروز شود و یا در راه خدا کشته و شهید گردد؟

پاسخ:

ظهور آن حضرت برای اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبیا و صلح و صفا و عدل و داد و امنیت عمومی در زیر پرچم اسلام و یکتا پرستی و اجرای احکام قرآن مجید در سراسر گیتی است.

و پر واضح است که مجری این برنامه باید در شرایطی قیام کند که موفقیت و پیروزی او صد در صد حتمی باشد چنانکه توضیح داده شد مانعی از نزول امداد غیبی و نصرت آسمانی از نظر حکمت الهی در میان نباشد.

و اگر به صورت دیگر که منتهی به تحقق این هدف نگردد ظهور نماید نقض غرض خواهد شد و باز هم باید بشر در انتظار حصول وعده های الهی بماند.

به گردن نداشتن بیعت

یکی از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدی آخر الزمان علیه السلام این است که بیعت هیچ کس و هیچ حکومت غاصب و ستمگری حتی به عنوان تقیه برگردان او نیست و ظاهر می شود در حالی که نسبت به احدی از جبابره و حکومتهای مختلف تمکین و تسلیمی نداشته و از راه تقیه هم حکومتهای مختلف تمکین و تسلیمی نداشته و از راه تقیه هم حکومتها غیر اسلامی و حکومتهائی را که تمام اسلامی نیست در ظاهر امضا نکرده است. او اکمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاکم» است و چنان شخصیت و مقامی از اینکه تحت سلطنت غیر خدا واقع شود یا به حکومتی از حکومتهای جائر به تقیه رأی داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار کثیر استفاده می شود، آن حضرت به تقیه عمل نخواهد کرد و حق را آشکار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.

پس یکی از حکم و مصالح غیبت این است که آن حضرت پیش از رسیدن و قت ظهور و مأمور شدن به قیام ناچار نمی شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفاء و زمامداران و سیاستمداران وقت بیعت نماید و وقتی که ظاهر می شود هیج بیعتی در گردن او نیست و هیچ حکومتی را بر خود غیر از حکومت خدا و احکام و قوانین قرآن حتی به ظاهر و تقیه هم، نپذیرفته است.

و این معنی از چند حدیث که در «کمال الدین» باب 48 - باب علت غیبت - و در «عیون» و «علل» و کتابهای دیگر روایات شده استفاده می شود، از جمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت صادق (ع) می فرماید:

«یقوم القائم ولیس فی عنقه بیعة لاحد»

«قائم (ع) قیام می کند در حالی که در گردن او بیعت برای احدی نیست».

و نیز در روایت حسن به علی بن فضال است که وقتی آن حضرت خبر از غیبت امام، پس از وفات امام حسن عسکری (ع) داد پرسید برای چه؟ حضرت رضا (ع) فرمود: برای آنکه در گردن او بیعت برای کسی نباشد چون به شمشیر قیام کند.

تخلیص و امتحان

یکی از مصالح غیبت، تخلیص و آزمایش و امتحان مرتبه تسلیم و معرفت و ایمان شیعیان است. چنانچه می دانیم و عمل و شرع و آیات و احادیث بر آن دلالت دارد یکی از سنن الهی که همواره جاری و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده گیری و بزگزیدن است. زندگی و مرگ، بینوائی و توانگری، تندرستی و بیماری، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مکاره، خوشحالی ها و شادمانی ها، همه وسائل تخلیص و تربیت و امتحان و ارتیاض و برای ظهور کمالات و فعلیت استعدادها و نمایش شخصیت و ایمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسلیم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.

بطور که از اخبار استفاده می شود به دو جهت امتحان به غیبت حضرت مهدی (ع) از شدیدترین امتحانان است: [9] .

جهت اول: چون اصل غیبت که بسیار طولانی می شود، بیشتر مردم در ریب و شک می افتند و برخی در اصل ولادت و بعضی در بقای آن حضرت شک می نمایند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، کسی بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقی نخواهد ماند. چنانچه پیغمبر اعظم (ص) در ضمن روایت معروفی که جابر روایت کرده است فرمود:

«ذلک الذی یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان» [10] .

و معلوم است که ایمان به بقاء و حیات و عمر و غیبت طولانی و انتظار ظهور در دوران بسیار طولانی غیبت، ایمان به غیبت، دلیل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهای غیبی پیغمبر (ص) و ائمه (ع) و نشانه ایمان به قدرت الهی، و علامت قوت تسلیم و تمکین از برنامه های دینی است. برای اینکه ایمان کامل و صادق به امور غیبی حاصل نمی شود مگر برای اهل یقین و پرهیزکاران و کسانی که از تاریکی وساوس نجات یافته و به سر منزل اطمینان نفس و ثبات عقیده رسیده و دلشان از انوار هدایت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهی اعتنا نکرده در راه دینداری و ولایت، لغزش قدم و تزلزل نیابند.

جهت دوم: شدتها و پیش آمدهای ناگوار و تغییرات و تحولاتی است که در دوره غیبت، روی داده و مردم را زیر و رو می سازد بطوری که حفظ ایمان و استقامت، بسیار دشوار می گردد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع می شود چنانچه از حضرت صادق (ع) روایت شده است که فرمود: آن کس که بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسک و ملتزم باشد، مثل کسی است که شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد - سپس امام با دست خود به این کار اشاره کرده آنگاه فرمود: به درستی که برای صاحب این امر غیبتی است پس باید هر بنده خدای بپرهیزد و باید به دینش متمسک گردد. [11] .

در دوران غیبت، جمال ظاهر دنیا هر چه بیشتر و بهتر جلوه گر و دل فریب می شود، اسباب معاصی و گناهان و لذائذ حیوانی بیش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار می گیرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگی و طرب همه جاگسترده می شود، زنها و مردها بیگانه با هم امتزاج و اختلاطهای نامشروع و خلاف عفت و نجابت پیدا کنند، کسب های حرام متداول و رسمی و معاش اکثر مردم از راههای حرام باشد و برای مؤمن ضربت شمشیر از به دست آوردن یک درهم حلال آسان تر باشد، مادیات و دنیا پرستی بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست کسانی افتد که به احکام خدا پایبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و کارهائی که به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و میگساری و فروش شراب و قمار و بی عفتی و فحشاء علنی گردد. اهل دین و امانت و ایمان، ذلیل؛ و نابکاران و اراذل و بی دینان، به ظاهر عزیز گردند. امر به معرف و نهی از منکر ترک و عکس آن رایج شود. معروف را منکر و منکر را معروف شناسند، به معصیت و گناه و هم کاری با ستمگران افتخار نمایند امانت را غنیمت و صدقه را غرامت شمارند.

شعائر و آداب اسلام را ترک و آداب و شعائر کفار را رسمی کنند. اهل حق خانه نشین و ناباکان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخی تمام آداب و سنن اسلامی را ترک و به وضع دوران جاهلیت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه کفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادی محروم شوند که کسی را جرأت آن نباشد که نام خدا را ببرد مگر در پنهانی. و بطوری کار حفظ ایمان سخت شود که شخص صبح کند در حالی که در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب کند در حالی که از اسلام بیرون رفته و کافر شده باشد.

از حضرت صادق (ع) روایت شده است که فرمود: این امر برای شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا امیدی. نه به خدا نمی آید تا شما (مؤمن و منافق) از هم جدا شوید. نه به خدا نخواهد آمد تا شقی شود هر کس شقی می گردد و سعید گردد هر کس سعید می گردد. [12] .

و در روایت ابن عباس است که پیامبر اعظم (ص) فرمود: کسانی که در زمان غیبت او بر عقیده به امامت او ثابت باشند از کبریت احمر کمیاب ترند.

پس جابر به پا خاست و عرض کرد: یا رسول الله برای قائم از فرزندان تو غیبت است؟

فرمود: آری سوگند به پروردگارم و با ید خدا گروندگان را تخلیص کند و کفار را محو سازد. ای جابر، این امری است (کار بزرگی است) از کارهای خدا و سری است از اسرار خدا که از بندگان خدا پوشیده است پس بر حذر باش از شک در آن پس به درستی که شک در کار خداوند عزوجل کفر است. [13] .

و در حدیث عبدالرحمان بن سلیط، حضرت امام حسین (ع) می فرماید: از ما دوازده نفر مهدی «هدایت شده) باشند؛ که نخستین ایشان امیر المومنین علی بن ابیطالب و آخرایشان نهمین از فرزندان من است، او است امام قائم به حق که خدا زمین را پس از مردگی به او زنده سازد و دین را به او ظاهر و بر هر دین پیروز گرداند اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند، برای او غیبتی است که جمعی در آن از دین مرتد و بیگانه شوند و دیگران بر دین خود ثابت مانده و اذیت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان این وعده انجام شود (چه وقت قائم قیام کند) اگر راست گویانید؟ آگاه باش که صبر کننده در عصر غیبت او بر اذیت و تکذیب، مانند جهاد کننده با شمشیر در پیش روی پیغمبر خدا است [14] .

آماده شدن اوضاع جهان

یکی از مصالح غیبت، انتظار کمال استعداد بشر آمادگی فکری او برای ظهور آن حضرت است زیرا روش و سیره آن حضرت مبنی بر رعایت امو ظاهری و حکم به ظواهر نیست بلکه مبنی بر رعایت حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیه و مسامحه نکردن در امور دینی و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قراری عدالت واقعی و اجرای تمام احکام اسلامی است.

آنچه را که دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سیاستمداران ریاست طلب سازمان داده اند، باطل و خراب می کند و آنچه را که از احکام اسلام متروک و ضایع کرده اند، همه را اجراء و زنده می سازد و اسلامی را که جدش پیغمبر اعظم (ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنیا طلبان، مهجور و از رسمیت افتاده، از نور رسمیت جهانی می دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز می گرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصیان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه می نماید و با اهل معصیت و ستم هیچگونه سازشی و مداهنه ای ننماید و حکومت جهانی اسلام را تشکیل دهد.

معلوم است که انجام این برنامه و این انقلاب همه جانبه محتاج به ترقی بشر در ناحیه علوم و معارف و فکر و اخلاق و آمادگی جامعه برای پذیرش و استقبال از این نهضت و لیاقت زمامداری آن رهبر عظیم الشأن می باشد. باید اصحاب خاص که در یاری آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصیرت کامل باشند، به عدد معین در احادیث پیدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهوری بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند که هیئت های حاکم در رژیمهای گوناگون از عهده اداره امور بر نمی آیند، و کتب های سیاسی و اقتصادی مختلف دردی را درمان نمی کنند و اجتماعات و کنفرانس ها و سازمانهای بین المللی و طرحها و کوششهای آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشی را ایفا نخواهند کرد و در اصلاحات از تمام این طرحها که امروز و فردا مطرح می شود مأیوس شوند و فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور که در روایات است بی عفتی و فحشاء بقدری رواج پیدا کند که در کنار خیابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتکاب آن شرم نکنند و حیا آنها از میان برود.

چنانچه می بینیم طرحهائی که داده می شود و پی ریزی هائی که می کنند، در مسیر مخالف تمدن واقعی و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانی وعقده های روحی و ارتداد و ارتجاع است و بیشتر به تأمین جنبه های حیوانی و جسمی توجه می شود و به جنبه های انسانی و روحی اعتنا ندارند.

وقتی اوضاع و احوال اینگونه شد و از تمدن (منهای انسانیت) کنونی همه بستوه آمدند و تاریکی جهان را فرا گرفت ظهور یک رجل الهی و پرتو عنایات غیبی با حسن استقبال مواجه می شود و تاریکی ها از هم شکافته و به تشنگان جام حقیقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت می دهد و در کالبد این بشر دل مرده، روح نو می دمد که

«اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها» [15] .

«بدانید که خداوند زمین را بعد از مردن، زنده می گرداند».

در این شرایط، پذیرش جامعه از ندای روحانی یک منادی آسمانی بی نظیر خواهد بود زیرا در شدت تاریکی درخشندگی نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشکارتر است.

ولی اگر شرایط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخیری که در ظهور آن حضرت، حکمت الهی اقتضای آن را دارد واقع نشود نتایج و فوایدی که از این ظهور منظور است حاصل نمی گردد.

پس باید این ظهور تا وقت معلوم به تأخیر افتد و در هنگامی که شرایط آن حاصل و حکمت الهی مقتضی شد و منادی آسمانی آن را اعلام کرد، انجام شود و کسی از وقت آن اطلاع ندارد و هر کس، وقتی برای آن معین کند، دروغ گفته است.

از حضرت صادق (ع) روایت است که فرمود: از برای ظهور، وقتی نیست برای آنکه مانند روز قیامت علم آن در نزد خدا است، تا اینکه فرمود: برای ظهور مهدی ماکسی وقتی معین نکند، مگر آن کس که خود را شریک در علم خدا بداند و مدعی باشد که خدا او را بر سر خودش آگاه کرده است. [16] .

پیدایش مؤمنان از پشت کفار

چنانچه در اخبار و احادیث است خداوند نطفه های بسیاری از مؤمنان را در اصلاب کفار به ودیعه گذارده و این ودایع باید ظاهر شود و پیش از ظهور این ودایع، قیام امام با شمشیر و قتل کفار و رفع جزیه، عملی نخواهد شد زیرا مانع از خروج این ودایع می شود.

آیا کسی پیش بینی می کرد از صلب حجاج خوانخوار ستمکار که در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت کم یافت شده، مردی چون حسین بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شیعه و دوستدار خاندان رسالت (ع) پیدا شود که آن قصائد غرا و اشعار شیوا در مدح ومناقب علی (ع) و اهل بیت آن حضرت و در نکوهش و سرزنش دشمنان آنها بگوید و مذهب شیعه را ترویج نماید؟

که از جمله قصائد او قصیده معروفی است که مطلع آن این شعر است.

یا صاحب القبة البیضاء علی النجف

من زار قبرک و استضفی لدیه شفی [17] .

آیا کسی گمان می کرد از فرزندان سندی بن شاهک، قاتل حضرت بن جعفر (ع) یکی از مشاهیر شعرا و ستارگان جهان ابد (کشاجم) پیدا شود که تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت علی (ع) و خاندانش عمرش را به مدیحه سرائی و نشر فضایل اهل بیت به پایان رساند.

پس این موضوع خروج نطفه های مؤمنان از اصلاب کفار، موضوع مهمی است که ظهور نباید مانع از آن شود و باید ظهور در موقعی واقع شود که در اصلاب کفار و دیعه ای بافی نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پیامبر - علی نبینا و آله و علیه السلام - قرآن مجید از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولایلدوا الا فاجرا کفارا» [18] .

«و فرزندی هم جز بدکار و کافر از آنان به ظهور نمی رسد».

ظهور جهانی حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه - نیز در چنین موقعیتی واقع می شود.

و به همین معنی آیه شریفه:

«لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا ألیماً» [19] .

«اگر شما عناصر کفر و ایمان از یکدیگر جدا می گشتید همانا آنان که کافرند به عذاب دردناک معذب می ساختیم».

در روایات متعددی که در تفسیر برهان و صافی و بعضی تفاسیر دیگر و کتب حدیث روایت شده تفسیر گردیده است.

و مضمون آن رویات این است که قائم (ع) هرگز ظاهر نشود تا ودایع خدا خارج شود، پس وقتی خارج شد، دشمنی خدا بر هرکس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.

کلام محقق طوسی

فیلسوف شهیر شرق و افتخار فلاسفه و حکمای اسلام خواجه نصیر الدین طوسی در رساله فیلسوفانه و محققانه ای که در امامت تألیف فرموده، فصلی کامل راجع به غیبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پایان آن راجع به «سبب غیبت» چنین فرموده است:

«و أما سبب غیبته فلا یجوز أن یکون من الله سبحانه و لا منه کما عرفت فیکون معی المکلفین، و هو الخوف الغالب و عدم التمکین و الظهوریجب عندزوال السبب» [20] .

«اما سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست که از جانب خدای سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلکه - همانگونه که شناختی، - از مردم و مکلفین است و آن خوف غالب و تمکین نداشتن مردم از امام است و هر موقع این سبب زایل شود یعنی مردم تمکین و اطلاعت از امام نمایند ظهور واجب می شود».

چنانچه دقت و ملاحظه شود کلام این استاد بزرگ که در روشنائی عقل و حکمت این موضع را بررسی و مورد تحلیل قرار داده، مؤید بعضی وجوهی است که در مقالات پیش بطور مفصل شرح دادیم و آن بیم از قتل و تمکین نکردن مردم است و اگر این سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر می شود پس سزاوار نیست بندگان با آنکه سبب غیبت خود آنها هستند اشکال و ایراد نمایند. مع ذلک چنانچه آنها رفع سبب نکنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته که در زمان مقتضی او را به قهر و غلبه تمکین دهد وعده ای را که در قرآن شریف در آیه کریمه:

«وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمناً» [21] .

خدا به کسانی که از شما بندگان ایمان آورده و نیکو کار گردد وعده فرموده که در زمین خلافت دهد چنانکه امت های صالح پیرامون گذشته، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسنیدیده آنان را بر همه ادیان تمکین و تسلط عطا کند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد.

به مؤمنین داده انجاز فرماید و آن حضرت ظاهر و آشکار شود و اگر یک روز از دنیا باقی نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلانی سازد تا مهدی (ع) ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد کند پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.

علت تولد امام مهدی (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فایده امام غایب چیست؟

سوال: مصلحت اینکه امام قرنها پیش از ظهور تولد یافته و پس از عمری طولانی ظاهر می شود چیست؟

مگر خدا قدرت ندارد که مثلاً چهل سال پیش از ظهور کسی را که صالح و شایسته این مقام باشد بیافریند؟

و فایده اینکه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قیام و ظهورش خلق شده چیست؟ و بالاخره فایده و جود امام ناپیدا و غائب چیست و آیا وجود و عدم او برابر نیست؟

پاسخ: این سؤال غیر از سؤال از فلسفه غیبت چیز دیگری نیست و پاسخ آن همان است که در مقالات گذشته گفته شد مع ذلک بالخصوص در اینجا هم چند پاسخ به این سؤال می دهیم.

پاسخ نخست: فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخر الزمان و اینکه ظاهراً هم در کارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست بلکه یکی از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنین بقای شرع و حفظ حجتها و بینات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضی احادیث مشهور ائمه اثنا عشر و احادیث دیگر که از طرق اهل سنت و شیعه روایت شده بر آن دلالت دارد و همجنین احادیث بسیاری که دلالت دارند بر آنکه زمین هیچگاه خالی از حجت نمی شود. از جمله از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت است که فرموده:

«اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خایفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته» [22] .

«خدایا، آری خالی نماند زمین از کسی که قائم باشد از برای خدا به حجت یا ظاهر و آشکار یا بیمناک و پنهان تا حجتها خدا و بینات او از میان نرود».

مثل امام در این جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح که به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با یکدیگر است و بقای جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و ولیّ و انسان کامل که همان شخص امام است نیز به اذن الله تعالی نسبت به سایر مخلوقات، صاحب چنین رتبه و منزلت است.

و فایده دیگر این است که چناچه از اخبار هم استفاده می شود. وجود مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و برکات و سبب نزول رحمت و جلب عنایات خاص و دفع کثیری از بلیات است پس وقتی مؤمن وجودش این فوائد و برکات را داشته بادش، معلوم است که وجود امام و ولی الله اعظم فوائد و برکاتش بسیار عظیم و با اهمیت است و به عبارت دیگر امام و حجت و اسطه اخذ و ایصال فیوض و برکاتی است که دیگران استعداد و لیاقت آنکه مستقیماً آن برکات و افاضات را تلقی و اخذ نمایند ندارند لذا وجود و عمر طولانی و ولادت آن حضرت در قرنهاپیش یک مصلحتش همین است که فیوض ربانی در این مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از برکاتی که بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.

پاسخ دوم: این است که مسؤول دخالت نکردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند که حاضر به قبول رهبری آن حضرت نیستند و مخالفت می ورزند. چنانچه با نیاکان کرامش مخالفت کردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبری بودند، آن حضرت ظاهر می شد و در این جهت فرقی بین امام حاضر و غائب نیست و محقق طوسی در تجرید همین جواب را فرموده است:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» [23] .

«اصل وجود امام، لطف (مقرب به طاعت و نزدیک کننده به مصالح و مبعد از معاصی و دور کنند از مفاسد) است و تصرف او لطف دیگر است و تصرف نکردن او، از جانب ما است».

حاصل آنکه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در این مدت طولانی قطع رشته و لایت و هدایت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.

خدا به مقتضای صفات کمالی مانند رحمانیت و رحیمیت و منعمیت و ربوبیت، نعمت تربیت و هدایت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آیه شریفه: «الیوم أکملت لکم دینکم» [24] .

اکمال و اتمام می فرماید و اگر مردم از این نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدایت امام گردیدند به وجود و تعیین امام کسی حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسیاری از نعمتها مردم استفاده نکنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلکه سوء استفاده کنند، این رفتار مردم سبب اشکال به اصل آفرینش آن نعمتها نمی شود و کسی نباید بگوید چون مردم انتفاع نمی برند، چه فایده دارد و وجود و عدم آنها علی السوا است بلکه در اینجا باید بگویند: چرا با اینکه خداوند فیاض فیض بخشی نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از این نعمت ها انتفاع نمی برند و چرا کفران نعمت می نمایند؟

پاسخ سوم: این است که ما قطع نداریم که آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در اموری که مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد دخالت ننماید.

پاسخ چهارم: آنچه مسلم است این است که در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به آن معنی نیست که مردم نیز از آن حضرت پنهان می باشند بلکه چنانچه از بعضی اخبار استفاده می شود آن حضرت در ایام حج حاضر می شود و حج به جا می آورد و اجداد گرامش را زیارت می کند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر می شود و از بیچارگان فریاد رسی می نماید و بیماران را عیادت می فرماید و بساکه شخصاً در قضای حوائج آنان سعی فرماید.

پاسخ پنجم: این است که، بر امام واجب نیست که شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلکه می تواند دیگران را به نحو خصوص یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور که امیر المؤمنین و ائمه (ع) از طرف خود در شهرهائی که حاضر نبودند، دیگران را منصوب می فرمودند، امام هم در زمان غیبت صغری کسانی را به مقام نیابت خاصه نصب فرموده بود و در غیبت کبری بطور عموم فقهاء و علمای عادل را که دانا با احکام هستند، برای قضای فصل خصومات و اجرای سیاسات و حفظ و نظر در مصالح عالی اسلامی نصب و تعیین کرده که مرجع امور خلق باشند پس ایشان در عصر غیبت به نیابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شریعت و به شرحی که در کتابهای فقه مذکور است دارای ولایت می باشند.

پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمی و قوت روح بندگان خدا و کسانی که سالک سبیل هدایت هستند می باشد و به عبارت دیگر یک نقطه اتکاء برای سالکان سبیل الله است که اگر چه خدا نقطه اتکای همه است و همه به خدا اتکال و اعتماد دارند ولی وجود پیغمبر در جنگها و غزوات باعث یک دلگرمی و قوت قلب خاص برای مجاهدین اسلام بود و با نبودن ایشان تفاوت بسیار داشت که حتی شخصیتی مثل حضرت امیر المؤمنین (ع) فرمود:

«کنا اذا احمرّ البأس و اتقینا برسول الله (ص) فلم یکن أحد منا أقبر الی العدومنه». [25] .

«ما هرگاه آتش جنگ سرخ می شد (جنگ شدت می یافت) به رسول خدا (ص) پناه می بردیم تا آن حضرت پیشاپیش همگان جهاد می کرد احدی از ما از او به دشمن نزدیک تر نبود».

خود این موضوع که امام حی و زنده داریم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شریعت است، موجب قوت قلب و استحکام روح و مانع از تسلط یأس و نومیدی بر سالکان و مجاهدان است و همواره از او مدد می گیرند و همت می طلبند و این مسأله از نظر علم النفس بسیار اساسی و مهم است.

در مثل مناقشه نیست. معروف است که نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازی را دید که دلاورانه جنگ می کند و سپاه دشمن را به هم می زند نادر تعجب کرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانیها تو کجا بودی؟ گفت: من بودم ولی تو نبودی.

پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه روانی و نقطه اتکای مؤمنان، لازم و واجب است و این یک فایده بزرگی است که برای آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.

پینوشت:

1. مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 37، نوامبر 1959.

2. مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 113، اکتبر 1959.

3. سوره لقمان، آیه 27.

4. سوره کهف، آیه 109.

5. حق الیقین شبر، ج 1 ص 46. ترجمه این حدیث قبلا گذشت.

6. منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.

7. سوره قصص، آیه 7.

8. سوره شعرا، آیه 21.

9. مراجعه شود به کتاب منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.

10. منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.

11. کمال الدین، چ 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، ب 27، حدیث 10.

12. کمال الدین، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.

13. کمال الدین، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.

14. کمال الدین، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفی نماند که اخبار راجع به شدت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به «غیبت نعمانی» و «غیبت» شیخ و «کمال الدین» صدوق - رضوان الله علیهم - و منتخب الاثر.

15. سوره حدید، آیه 17.

16. اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.

17. ای صاحب قبه درخشان برمکان بلند، هر کس قبر تو را زیارت کرد و به آن طلب شفا نمود شفا یافت.

18. سوره نوح، آیه 27.

19. سوره نوح، ایه 25.

20. این رساله در سال 1335 شمسی در تهران طبع شده و این جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گردید.

21. سوره نور، آیه 57.

22. نهج البلاغه صبحی الصالح، ص 497، کلام 147.

23. تجرید الاعتقاد، مبحث امامت.

24. سوره مائده، آیه 3.

25. نهج البلاعه، ص 214، نهمین کلام از کلمات غریبه امام (ع).

اتفاق مذاهب در موضوع آخر الزمان

 مقاله مهدوی

اتفاق مذاهب در موضوع آخر الزمان ۰ نظر

جو حاکم در دوران حکومتهای بنی امیه و بنی عباس و نظیر آنها سبب گردید که بسیاری از حقایق اسلامی به دست فراموشی سپرده شود و در میان مسلمانان ترویج نشود و در مقابل بسیاری از چیزها که در مسیر سیاست آنها قرار می گرفت به وجود آمد و تبلیغ شد. نظیر مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.


جلال الدین عبدالرحمان سیوطی [1] در حالات «یزیدبن عبدالملک بن مروان » که بعد از «عمر بن عبدالعزیز» به حکومت رسید می نویسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربن عبدالعزیز رفتار کنید، اطرافیان او چهل نفر شیخ (عالم درباری) را پیش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابی نیست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بی بندو باری) برگشت.


«زمانی که منصور عباسی از مالک بن انس امام مذهب مالکی خواست کتاب «موطا» را بنویسد تا مردم را بر فقه او وادار نماید، با او شرط کرد که باید در کتابت از علی بن ابی طالب (ع) حدیثی نقل ننمایی! و نیز [2] به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهای «ابن عباس » اجتناب کن» به هر حال در اثر جریانهای اشاره شده و [3] انزوای امامان: و شهادت، تبعید و زندانی شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهل بیت (ع) سبب گردید که مساله مهدویت در میان برادران اهل سنت به دست فراموشی سپرده شود و این مقدار که در کتابها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته است حجت بر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده امید است دانشمندان اسلامی این حقایق را ترویج کرده و وظیفه الهی خویش را در رابطه با این حقیقت ادا نمایند.


با توجه به آنچه گذشت در این مقاله سعی شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شیعه و اهل سنت درباره امام زمان (ع) متفق القول اند وحدت نظر دارند. به عبارت دیگر:


اهل سنت نیز مانند شیعه می گویند: مهدی موعود (ع) فرزند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکری (ع) است و در سال 255 هجری در شهر سامرا از مادری به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهانی واحدی تشکیل خواهد داد.


پس به طور خلاصه می توان گفت در این مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسی به اثبات می رسد: در گفتار اول اثبات می شود: مهدی موعود «که آمدنش به طور متواتر از رسول الله (ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسین و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکری: است و یک شخص مجهول و نامعلومی نیست.


در گفتار دوم با بررسی اقوال تنی چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان (ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و یقین بیان داشته اند معلوم می شود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بی اساس بوده است.


چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آوری شده و نگارنده از این کار دو نظر داشته است یکی اینکه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذری نیاورند و نگویند که این مطالب در کتابهای ما نیست دیگر آنکه مطالعه کنندگان شیعه مذهب را سبب تحکیم اعتقاد باشد و بدانند آنچه که آنها عقیده دارند مورد تصدیق اهل سنت نیز می باشد. این مزیت به نظر من سبب نزدیک شدن اهل سنت و شیعه نسبت به یکدیگر خواهد گردید.


مهدی شخصی نه مهدی نوعی


برادران اهل سنت در رابطه با مهدی موعود «می گویند: ما به مهدی نوعی عقیده داریم. به عبارت دیگر ما منکر موعود نیستیم. احادیثی که از رسول خدا (ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولی می گوییم، او هنوز متولد نشده و معلوم نیست چه کسی است اما در آینده متولد می شود و بعد از برزگ شدن قیام می کند و حکومت جهانی واحد تشکیل می دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسین (ع)است. [4] .


مثلا شبراوی شافعی در الاتحاف [5] می گوید: شیعه عقیده دارد مهدی موعود که احادیث صحیحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکری خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولی صحیح آن است که او هنوز متولد نشده و در آینده متولد شده و بزرگ می شود واو از اشراف آل البیت الکریم است.»


«ابن ابی الحدید» در شرح نهج البلاغه [6] ذیل خطبه 16 می گوید:


«اکثر محدثین عقیده دارند مهدی موعود از نسل فاطمه (ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصریح کرده اند و شیوخ مابه او اعتراف کرده اند. فقط فرق آن است که او به عقیده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گردید.


ناگفته نماند که: اهل سنت بر این گفته خود دلیلی از احادیث یا آیات نیاورده اند. فقط شهرتی است که در میان ایشان به وجود آمده است و این از نتایج منزوی شدن اهل بیت (ع)و برگشتن خلافت اسلامی از آنهاست چنانکه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهی احادیث منقوله در کتب اهل سنت عینا عقیده شعیه را می رساند و در آن احادیث می خوانیم که: مهدی موعود (ع) دوازدهمین امام از ائمه دوازده گانه و نهمین فرزند امام حسین (ع) و چهارمین فزرند امام رضا (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکری (ع) است.


و نیز روایات اهل سنت می گویند که آن حضرت در سال 255 هجری در نیمه شعبان در شهر سامرا از مادری به نام نرجس به دنیا آمده است. بنابراین شیعه و اهل سنت در مهدی موعود شکی ندارند و هر دو عقیده به مهدی شخصی دارند. منتها، دورانهای تاریک و انزوای اهل بیت و عصر حکومت سیاه بنی امیه و بنی عباس مانع از آن شد که اهل سنت چیزی را که در کتابهای خود نوشته و نقل کرده اند در میان خود شهرت بدهند و مانند شیعه منتظر آمدن مهدی شخصی (ع) باشند.


ما اینک بعضی از دلایلی را که دلالت بر مهدی شخصی دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضیح می دهیم:


1- محمد صالح حسینی ترمذی حنفی از سلمان فارسی نقل کرده می گوید:


«دخلت علی النبی (ص) فاذاالحسین علی فخذه و هو یقبل عینیه و فاه و یقول: انت سید ابن سیدانت امام ابن امام، نت حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم.» [7] .


«یعنی داخل محضر رسول خدا (ص) شدم ناگاه دیدم که حسین (ع) بر روی زانوی آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسین را می بوسید و می فرمود: تو آقایی فرزند آقایی، تو امامی، پسر امامی، تو حجتی فرزند حجتی. پدر نه نفر حجتی از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست.


این حدیث شریف صریح است در اینکه مهدی موعود (ع) نهمین فرزند امام حسین (ع) است علی هذا متولد هم شده است. بنابراین حدیث نمی شود گفت معلوم نیست مهدی چه کسی است و هنوز متولد نشده است.


«عبدالله بسمل » نیز همین حدیث را عینا نقل کرده است. [8] .


2- «ابوالموید موفق خوارزمی حنفی » (متوفای 568) آن را با کمی تفاوت از «سلیم بن قیس » از «سلمان محمدی » چنین نقل می کند:


«قال دخلت علی النبی (ص) واذاالحسین علی فخذه و هو یقبل عینیه و یلثم فاه و یقول انک سیدابن سیدابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم [9] .


«مهدی موعود (ع) در کلام رسول خدا (ص) به احسن وجه تعیین شده و آن نهمین فرزند امام حسین (ع) است.»


3- حافظ شیخ سلیمان حنفی قندوزی حدیث فوق را در ینابیع المودة باب 54 ص 168 و نیز در باب 56 ص 258 از کتاب مودة القربی تالیف سید علی بن شهاب همدانی شافعی (متوفای 786) نقل کرده است و نیز در باب 77 ص 445 باز از مودة القربی و در باب 94، ص 492 از خوارزمی به دو سند از سلمان فارسی و امام سجاد (ع) از پدرش امام حسین (ع) نقل کرده که دومی چنین است:


«عن علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی: دخلت علی جدی رسول الله (ص) فاجلسنی علی فخذه و قال لی: ان الله اختار من صلبک یا حسین تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم فی الفضل و المنزلة عندالله سواء»


«امام می فرماید: به محضر جدم رسول الله (ص) داخل شدم مرا روی زانوی خویش نشانید و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختیار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضیلت و مقام پیش خداوند یکسانند».


بنابراین مهدی (ع) یک مهدی معین و نهمین فرزند امام حسین (ع) است.


ناگفته نماند که کتاب «مودة ذوی القربی » تالیف سید علی بن شهاب همدانی شافعی (متوفای 786) حاوی چهارده فصل است که شیخ سلیمان حنفی همه آن کتاب را در «ینابیع الموده » آورده و آن را باب پنجاه و ششم این کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان «المودة العاشرة فی عدد الائمه و ان المهدی منهم » حدیث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی از رسول الله (ص) نقل کرده است.


پس بنابر آنچه ما به دست آورده ایم حدیث فوق در کتابهای «مقتل خوارزمی » در «ارجح المطالب » «مناقب مرتضوی »، «مودة ذوی القربی » و «ینابیع المودة » نقل شده است و دلالت بر مهدی شخصی دارد یعنی مهدی موعود (ع) فرزند نهم امام حسین (ع) است.


4- حموئی جوینی شافعی از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت:


«سمعت رسول الله (ص) یقول انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون » [10] .


«شنیدم که حضرت می فرمود من، علی، حسن، حسین، و نه نفر از فرزندان حسین همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستیم ».


و نیز همین حدیث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است [11] وهمچنین در «ینابیع المودة » [12] از کتاب «مودة القربی » (مودت دهم) واز فرائدالسمطین [13] نقل شده است.


از این حدیث نیز روشن می شود که مهدی موعود (ع) فرزند نهم امام حسین (ع) است و اگر بگویند چه مانعی دارد که فرزند امام حسین باشد ولی بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! می گوییم به قرینه روایات گذشته و روایات آینده، نه نفر پشت سر منظورند. یعنی امام دوازدهم فرزند نهم امام حسین (ع) است.


5 - شبراوی شافعی مصری (متوفای 1172) در کتاب «الاتحاف بحب الاشراف » [14] وابن صباغ مالکی در «فصول المهمة » [15] نقل می کنند که:دعبل بن علی خزاعی می گوید: چون به محضر حضرت رضا (ع) رسیدم و در ضمن قصیده خود این دو شعر را خواندم که


: خروج امام لا محالة خارج یقوم علی اسم الله و البرکات یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء النقمات


حضرت رضا (ع) با گریه سرش را بلند کرد و فرمود: ای دعبل! در این دو شعر جبرئیل به زبان تو سخن گفته است آیا می دانی آن امام کدام است که قیام می کند؟ گفتم: نمی دانم، فقط شنیده ام که امامی از شما اهل بیت قیام کرده زمین را پر از عدل خواهد کرد.


«فقال: یا دعبل الامام بعدی محمد ابنی و بعده علی ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فی غیبة المطاع فی ظهوره و لو لم یبق من الدنیا الایوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیملاء الارض عدلا کما ملئت جورا».


«ای دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غیبت مورد اطاعت خواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنیا نماند مگر یک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمین را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد.»


شایان ذکر است که این حدیث را شیخ الاسلام حموئی در فرائدالسمطین از ابوالصلت عبدالسلام هروی [16] و حافظ قندوزی حنفی از فوائد حموئی شافعی [17] نقل کرده است


6- شیخ الاسلام حموئی جوینی شافعی در فرائد السمطین [18] از حسین بن خالد نقل کرده که [امام] علی بن موسی الرضا (ع) فرمود کسی که ورع ندارد، دین ندارد و کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد و «ان اکرمکم عندالله اتقیکم » یعنی عمل کننده تر به تقیه. گفته شد یابن رسول الله تا کی تقیه کنیم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسی تا قبل از خروج قائم تقیه را ترک کند از مانیست.


«فقیل له یابن رسول الله و من القائم منکم اهل البیت؟ قال: الرابع من ولدی ابن سیدة الاماء یطهر الله به الارض من کل جور و یقدسها من کل ظلم و هوالذی یشک الناس فی ولادته و هو صاحب الغیبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره »


«گفته شد یابن رسول الله کدامیک از شمااهل بیت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من، پسر خانم کنیزان. خداوند به وسیله او زمین را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالی می گرداند. او همانست که مردم در ولایت وی شک کنند و او صاحب غیبت است و چون خروج کند زمین بانورش روشن می گردد.»


او همانست که زمین برای وی پیچیده شود و برای وی سایه ای نباشد و او همان است که منادی درباره وی از آسمان ندا می کند. ندایی که خدا آن را به گوش همه اهل زمین می رساند. منادی می گوید:بدانید حجت خدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شوید که حق در او و با اوست و آن است قول خدای عزوجل که می فرماید:


«ان نشا ننزل علیهم من السماء آیة فظلت اعناقهم لها خاضعین » [19] .


این حدیث مانند حدیث سابق دلالت بر مهدی معین دارد.


حافظ قندوزی همین حدیث را از فرائد السمطین نقل کرده و می گوید:


«قال الشیخ المحدث الفقیه محمد بن ابراهیم الجوینی الحموئی الشافعی فی کتابه فرائد السمطین عن دعبل الخزاعی...» [20] .


7- ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمه » [21] که آن را در معرفت ائمه نگاشته است می گوید:


«و روی ابن الخشاب فی کتابه موالید اهل بیت یرفعه بسنده الی علی بن موسی الرضا (ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابی محمد الحسن بن علی و هو صاحب الزمان القائم المهدی »


«ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادی در کتاب خود که سندش را به امام رضا (ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدی موعود) از فرزندان ابی محمد حسن بن علی عسکری است و او صاحب الزمان و قائم مهدی است ».


8 - شیخ الاسلام حموئی شافعی در فرایدالسمطین [22] و موفق بن احمد خوارزمی حنفی در کتاب «مقتل الحسین » [23] (ع) نقل می کنند از ابی سلمی که شترچران رسول خدا (ص) بود [24] می گوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: در شب معراج از خدای جلیل خطاب آمد:


«آمن الرسول بما انزل الیه من ربه » [25] .


گفتم: «والمومنون » خطاب رسید: راست گفتی ای محمد، کدام کس را در میان امت خود گذاشتی؟ گفتم: بهترین آنها را خطاب رسید: علی بن ابی طالب را؟ گفتم: آری پروردگارا! خطاب رسید: یا محمد! من توجه کردم به زمین، توجه کاملی و تو را از اهل زمین اختیار کردم. نامی از نامهای خود رابرای تو مشتق کردم. من یاد نمی شوم، مگر آنکه تو هم با من یادشوی.منم محمود و تویی محمد.


بعد دفعه دوم به زمین نظر کردم از آن «علی » را برگزیدم و نامی از نامهای خود برای او مشتق کردم و منم اعلی و اوست علی یا محمد! من تو را و علی، فاطمه و حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین را از شبح نور آفریدم [26] و ولایت شما را بر اهل آسمانها و زمین عرضه کردم. هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنین است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. ای محمد! اگر بنده ای از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و یا مانند مشک خشکی گردد. پس در حال انکار ولایت شما پیش من آید، او را نمی آمرزم تا اقرار به ولایت شما کند. ای محمد! آیا میخواهی اوصیای خود را ببینی؟ گفتم: آری بار خدایا، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر:


«فالتفت فاذا انا بعلی و فاطمه والحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و المهدی فی ضحضاح من نور قیاما یصلون و هو - یعنی المهدی - فی وسطهم کانه کوکب دری و قال یا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتی و جلالی انه الحجة الواجبة لاولیائی والمنتقم من اعدائی ».


«من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه دیدم: علی، فاطمه، حسن، حسین، محمد بن علی، باقر، جعفربن محمد صادق، موسی بن جعفر کاظم، علی بن موسی الرضا، محمد بن علی جواد، علی بن محمد هادی، حسن بن علی عسکری و مهدی در دریایی از نور ایستاده و نماز می خوانند و مهدی در وسط آنها مانند ستاره درخشانی بود. خدا فرمود: ای محمد! اینها حجتها هستند، مهدی منتقم عترت توست. به عزت و جلال خودم قسم او حجتی است که ولایتش بر اولیای من واجب است و او انتقام گیرنده از دشمنان من است ».


حافظ حنفی قندوزی، این حدیث شریف را در «ینابیع المودة » [27] از خوارزمی نقل کرده و می گوید: حمویی نیز در فرائد آن را نقل کرده است و در ینابیع به جای «والمهدی » عبارت «و محمد المهدی بن الحسن » آمده است. این حدیث گذشته از دلالت بر مهدی شخصی حاوی اسامی مبارک همه امامان صلوات الله علیهم اجمعین - است.


9- «موفق بن احمد خوارزمی » در «مقتل الحسین » [28] و «شیخ الاسلام حمویی شافعی » در «فرائدالسمطین » [29] «سعید بن بشیر» از علی ابن ابی طالب (ع) نقل کرده اند که فرمود:


قال رسول الله (ص) انا واردکم علی الحوض و انت یا علی الساقی و الحسن الرائد [30] والحسین الامر و علی بن الحسین الفارط و محمد بن علی الناشر و جعفر بن محمد السائق و موسی بن جعفر محصی المحبین و المبغضین و قامع المنافقین و علی بن موسی معین المؤمنین و محمد بن علی منزل اهل الجنة فی درجاتهم و علی بن محمد خطیب شیعته و مزوجهم الحور العین والحسن بن علی سراج اهل الجنة یستضئون به والمهدی شفیعهم یوم القیامه حیث لایاذن الله الا لمن یشاء و یرضی ».


من پیشتر از شما وارد [31] حوض کوثر می شوم تو یا علی ساقی کوثر هستی و حسن مدیر آنست، حسین فرمانده آن می باشد، علی بن الحسین سابق بردیگران در رسیدن به آن، امام باقر مقسم آن، جعفر صادق سوق دهنده به آن، موسی بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زایل کننده منافقان، علی بن موسی یار مؤمنان، محمد بن علی جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و علی بن محمد هادی، خطیب شیعه و تزویج کننده حورالعین به آنهاست، حسن بن علی عسکری چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنایی آن روشنایی می گیرند و مهدی موعود شفاعت کننده آنهاست در مکانی که خدا اجازه شفاعت نمی دهد مگر به کسی که بخواهد و از او راضی باشد».


این حدیث مبارک نیز که برادران اهل سنت به صورت قبول، آن را نقل کرده اند حاوی نامهای پاک دوازده امام: است.


10- حافظ سلیمان قندوزی از جابربن یزید جعفی نقل کرده می گوید: شنیدم جابر بن عبدالله انصاری می گفت: رسول خدا (ص) به من فرمود:


«یا جابر! ان اوصیایی و ائمة المسلمین من بعدی اولهم علی، ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف بالباقر ستدرکه یا جابر فاذ القیتة فاقرئه منی السلام، ثم جعفربن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسی، ثم محمد بن علی، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن علی،ثم القائم، اسمه اسمی و کنیه کنیتی ابن الحسن بن علی ذاک الذی یفتح الله علی یدیه مشارق الارض و مغاربها ذاک الذی یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان » [32] .


«ای جابر! اوصیای من و امامان مسلمین بعد از من اول آنها علی بن ابی طالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسین، بعد از او علی بن حسین، بعد از او محمد بن علی معروف به باقر. ای جابر! تو او را درک خواهی کرد و چون به خدمتش رسیدی سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسی بن جعفر، بعد از او علی بن موسی، بعد از او محمد بن علی، بعد از او علی بن محمد، بعد از او حسن بن علی، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنیه اش کنیه من است پسر حسن بن علی، او همانست که خدا با دست وی شرق و غرب زمین را فتح می کند، او همانست که از دوستان خویش مدت زیادی غایب می شود، تا حدی که در اعتقاد به امامت او باقی نمی ماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ایمان امتحان کرده است »


جابر می گوید: گفتم یا رسول الله! آیا مردم در زمان غیبت از وجود وی منتفع می شوند؟ فرمود: آری به خدایی که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غیبت از نور ولایتش روشنایی می گیرند. چنانکه مردم از آفتاب بهره می برند با آنکه زیر ابرهاست. ای جابر! اینکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا می باشد آن را اظهار مکن مگر به کسی که اهلیت دارد.


در اینجا بدلیل ضیق مجال به ذکر موارد یاد شده اکتفا کرده و طالبان را برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب «اتفاق در مهدی موعود» از همین نگارنده ارجاع می دهیم.


پینوشت:


1. جلال الدین عبدالرحمان سبوطی، تاریخ الخلفاء ص 246.


2. امام الصادق و المذاهب الاربعه ج 2، ص 555 به نقل از مقدمة البیض ابن عبدالبر، ص 9.


3. مقدمه موطا، ص 12، از عبدالوهاب و عبداللطیف.


4. منظور ما از «مهدی نوعی » همین است و گر نه اهل سنت نیز آن حضرت را فاطمی و حسینی می دانند.


5. بشراوی، الاتحاف، باب خامس ص 180 ذیل فصل الثانی عشر من الائمه ابوالقاسم محمد.


6. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 281.


7. محمد صالح حسینی ترمذی، مناقب مرتضوی باب دوم ص 139.


8. عبدالله بسمل، ارجح المطالب فی عد مناقب اسدالله الغالب، ط لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر ص 436.


9. مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، الفصل السابع فی فضائل الحسین، ص 146.


10. فرائدالسمطین، ج 2، ص 132، حدیث 430.


11. همان مدرک، 2، ص 313، حدیث 563.


12. ینابیع المودة باب 58، ص 258.


13. فرائد السمطین، باب 77، ص 445.


14. الاتحاف بحب الاشراف، ط ادبیه مصر، ص 146، 165.


15. فصول المهمه، فصل 8، ص 265.


16. فرائد السمطین، ج 2، ص 337، حدیث 591.


17. ینابیع المودة، باب 80، ص 454.


18. فرائد السمطین، ج 2، ص 336، حدیث 590.


19. ما اگر بخواهیم از آسمان مشیت آیت قهری نازل گردانیم که همه به جبر گردن زیر بار ایمان فرود آرند» (سوره شعراء، آیه 4).


20. ینابیع المودة، باب 80، ص 454 و باب 86، ص 471.


21. فصول المهمه، فصل ثانی عشر، ص 309، 310.


22. فرائد السمطین، ج 2، ص 319، حدیث 571.


23. مقتل الحسین، ج 1، فصل سابع فی فضائل الحسن، و الحسین، ص 96.


24. ابن اثیر در «اسدالغابه » می گوید: ابوسلمی چوپان شتران رسول خدا (ص) بود، نامش را «حریث » گفته اند. ابن حجر نیز در «الاصابه » چنین گفته است:ناگفته نماند حدیث فوق را در فرائد از خوارزمی نقل کرده است.


25. سوره بقره، آیه 285.


26. در نسخه فرائد «شبح » و در نسخه مقتل خوارزمی «من سنح نور من نوری » است.


27. ینابیع المودة، باب 93، ص 487.


28. مقتل الحسین، ج 1، فصل سابع فی فضائل الحسن و الحسین، ص 94.


29. فرائد السمطین، ج 2، ص 321، حدیث 572.


30. در لفظ مقتل الحسین «الزائد» با «زاء» است یعنی دورکننده دشمنان از حوض.


31. «وارد» کسی است که قبل از قافله وارد محلی می شود نظیر «فارسلوا واردهم فادلی دلوه ».


32. ینابیع المودة، باب 94، ص 494.



کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

آخرالزمان و امام مهدی (عج)

 مقاله آموزشی

آخرالزمان و امام مهدی (عج) ۰ نظر

ظهور موعود الهی و منجی بشر متضمن دو عنصر اساسی و به هم پیوسته است: زمان دوران این تحول در رویداد جهانی (آخرالزمان) و وجود شخص منجی و متکفل این امر عظیم (امام مهدی، علیه السلام).


«آخرالزمان » اصطلاحی است در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معنای آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایی قیامت. در فرهنگ اسلامی، آخرالزمان هم دوران نبوت پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، تا وقوع قیامت را شامل می شود و هم دوران غیبت و ظهور مهدی موعود، علیه السلام، را. در دوران معاصر، عده ای از مفسران و متفکران مسلمان از قبیل: مرحوم علامه طباطبایی، استاد شهید مرتضی مطهری، سید قطب، محمد رشیدرضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتی از قرآن کریم (اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی حق بر باطل را به رغم جولان دائمی باطل به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کرده اند و آیات و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعی فلسفه تاریخ می دانند و به اعتقاد ایشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایی تکامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان، چنین آینده ای امری است محتوم که مسلمانان باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به «حوادث واقعه » بنگرند، بلکه با حالتی پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانی و آگاه از تحقق اهداف تاریخی انتظار، باید سرشار از امید، آمادگی و کوشش در خور این انتظار مقدس باشند. در چارچوب این برداشت، آخرالزمان قطعه معینی از تاریخ نوع انسان است که او باید در آن حرکت تکاملی تدریجی خود را تا تحقق وعده الهی ادامه دهد. [1] در حالیکه در کتب علمای متقدم همچون «کمال الدین » شیخ صدوق و «کتاب الغیبه » شیخ طوسی، رحمة الله علیه، چنین تفسیری از تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امری است غیر عادی که در آخرین بخش از زندگی نوع انسان واقع می گردد و به تحولات قبلی جامعه انسانی مربوط نمی شود. [2] .


در نظر متاخران بینا بودن در مورد «نشانه های زمان » و ارزیابی رخدادها، در پرتو پیشگویی های آخرالزمانی که در جامعه جریان دارد، ضروری است. کما اینکه بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که جامعه انسانی اینک در آخرین مرحله غفلت از «ذات » و در اوج تحمل «جوهر مادی » و «کمیت منطوی در کثرت » قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پیشتر می رود; درک جمعی او از خیر و عدل مطلق مفهوم تر و شفاف تر می گردد.


شناخت «آخرالزمان » یا فرجام شناسی (Eschatologie) در ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتی نیز حائز اهمیت است.


با عنایت به آنچه بیان شد، «آخرالزمان » پایان همه چیز نیست، بلکه ترمیم جهان است. گویی جهان ناگهان تعادل خود را باز می یابد و به حالت اولیه باز می گردد. همه آشفتگیهای ممکن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتی آشفتگی مطلق است که فی نفسه و با دیدی افتراقی ملاحظه شود. ولی چنانچه این بی نظمیها در قبال نظم کل که سرانجام همگی به آن باز می گردند، قرار گیرد جنبه منفی خود را از دست می دهد و جزو عوامل مقوم و به یک معنی فانی در مرحله ظهور می شود.


به تعبیر «رنه گنون » در کتاب «آخرالزمان یا عصر سیطره کمیت » دوران دجال نهایت ظلم و شر است، ولی امر شر و منحوس ناپایدار و موقت است - هر چند که نمی توانست جز آنچه واقعا هست چیز دیگری باشد - و فقط جنبه خیر و سعادت که پایایی و قطعیت دارد و به سامان می رسد، به قسمی که محال است سرانجام غالب نشود.


نگاهی به دردها و آلام بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمی چنین می نمایاند که در میان همه خواسته های ضد و نقیضش، امروز یکی هست که همه در آن مشترکند. همه اقوام و ملل و رژیمهای سیاسی یکصدا خواهان «آزادی »اند. آزادی برابر با حضور ضرورت حقیقت در وجود آدمی. «آزادی »ای که جوهر انسان مختار است و امکان عروج او را فراهم می آورد. آزادی رهایی بخش [3] و مقوم اندیشه و حکمت. رهایی انسانی که می خواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت. آزادی اصیل و واقعی که نهفته در اطاعت حق است. از این رو دستیابی به سعادت به معنای دستیابی به رحمت و عدالتی است که خداوندآن را مقررکرده است.


زندگی در جهانی متعالی است که در آن آدمی به کمال حقیقی و واقعی اش برسد، و از اندوه و اضطراب پنهان (aneiety) که می داند نمی تواند امنیت حقیقی را با سازمان دادن به زندگی شخصی و اجتماعی به دست آورد. وقایع و مقدراتی وجود دارند که آدمی نمی تواند آنها را در زیر قدرت خود بگیرد. نمی تواند کارهای خود را دوام بخشد، زندگی اش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هیچگونه امنیت متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقیقا همین نگرانی اصیل است که باعث می شود انسانها با تمام وجود در آرزوی امنیت باشند. [4] .


چرا امروز که فن آوری و توانایی بشر نسبت به قرون گذشته و دهه های قبل پیشرفت چشمگیر و غیر قابل مقایسه ای نموده است و مباحثی همچون دموکراسی، قانون، حقوق بشر، جامعه مدنی و... بمراتب بیش از گذشته با ابتنای به تحلیلها و فلسفه های گوناگون مطرح می شود، با این همه در غرب پیشرفته و فرهیخته سخن از هبوط آدمی، ظهور نیست انگاری و بلایا و مصائب جهانی، سر در گمی بی پایان آدمی در ساختار و دستور زبان و واژه های کلامی، مجهول انگاری جهان، پیچیدگی روزافزون شناخت هستی و دور از دسترس شدن تدریجی آن، افزایش مستمر تراژدی بشری، حاکمیت روز افزون عقلانیت ابزاری، از دست رفتن آخرین رمق حیات معنوی جهان و تبدیل شدن انسان به توده ها (Mass)، عصر غیبت ساحت قدس و فرا رسیدن زمانه شب عالم و... می شود؟


آیا در نظم کنونی ارباب و رعیتی مدرن! شوریدگی اندیشه بشری و تلاطم بی وقفه روان او، در بازار پر ازدحام مکاتب فلسفی، روانشناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی و... و افزایش سهمگین میل به قدرت و استیلای بر دیگران و تعارضات و مناقشات بی معنا و... و نهایتا سرخوردگی از همه چیز، رو به فزونی نیست؟


شاید تصور شود که مقصود از ظهور حضرت مهدی، علیه السلام، پایان همه این آلام در طرفة العین و به یک نگاه و اشاره ایشان است. این البته از توان ایشان به دور نیست; اما شاید تحقق امر صورت دیگری نیز داشته باشد. اگر گفته می شود که بسیاری از ابواب علم تا کنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد شد; گشایش این ابواب چه منظری را پیش روی آدمی می نهد؟ گسترش «ظهور ولایت » در سراسر جهان و استقرار یکپارچه و فراگیر آن چه آثار و برکاتی دارد؟


چه تغییر و تحولی در افکار و اندیشه ها و کنشها و واکنشهای فردی و اجتماعی انسان عصر ظهور پیش خواهد آمد؟


آیا در روزگار «ظهور ولایت » نمی توانیم شاهد درمان اساسی روان آدمی و اعطای «آزادی »، «امنیت » و «آرامش » واقعی باشیم؟


آیا نمی توان تصور نمود که مغز شیرین «ایمان » و کنه عفن «گناه » برملا می گردد و هم او، مفاهیم متعالی «زیبایی »، «زندگی » و حتی «اسلام » را نه در قالب الفاظی چند، بلکه با غوطه وری در عمق و ذات آنها تبیین می کند و شهد «حیات طیبه » را در کام تشنه انسانها فرو می چکاند و عصر روشنایی را آغاز کرده، سر در گمی او را پایان بخشیده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و تعالی انسان متکی به ایمان - و نه بی اختیار در امواج توده ها و مسیطر بر عقلانیت ابزاری و نه محکوم آن - خواهد بود؟


درباره حضرت مهدی، علیه السلام، کتابهای فراوانی در میان مسلمانان نگاشته شده که در برگیرنده موضوعات ذیل اند:


آیات و احادیث مربوط به ابعاد مختلف زندگی حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات ادیان، ولادت، غیبت، طول عمر، نواب اربعه، راه یافتگان به حضور ایشان، توقیعات مبارکه، ضرورت شناخت ایشان، فلسفه مهدویت، ملاحم و فتن، علائم ظهور، وظایف منتظران، اصحاب و یاران، عصر ظهور، رجعت، ادعیه و نحوه توسل به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر [5] و... اما تردیدی نیست که بیشترین و دقیق ترین سهم به مؤلفان شیعی اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بیت، علیهم السلام، جزئیات بیشتری را درباره این موعود عظیم و دوران ایشان ارایه می نماید.


و اما اینک که در مرحله تحولات وسیع و پیچیده ای در سراسر جهان در پرتو نهضتی مبتنی بر انتظار شیعی قرار داریم، سنجش وضعیت و موقعیت، ضرورتهای دیگری را نیز ایجاب می کند. زیرا به تشریح نظری، جامعه شناسی و فلسفی موضوع نیازمندیم، هم به صیرورت اعتقاد به مهدویت در میان ادیان الهی و تذکر بر تحریف و غفلتی که صورت گرفته است و به تعبیر قرآنی، «یعرفونه کما یعرفون ابنائهم » [6] ، و هم تبیین ضرورت شناخت و بیان مشخصات دقیق امام، علیه السلام، و برنامه های ایشان و بویژه ارایه ترکیبی از انتظار ظهور با سرنوشت بشر زمان غیبت در فرایند عملکرد اجتماعی امروز. باید توجه داشت در این جایگاه بسیار مهم و حساس، باید از راه ترکیب داده ها به نحو صحیح و خردورزانه و با پیراستن آن از خرافات و اوهام و قشری گری، همراه رویکردی عمیق به اصل مظلوم «ولایت » و بویژه درک درست از «غیبت ولی خدا» و اثرات آن در زندگی فردی و اجتماعی، مجموعه ای را فراهم آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآنی و تعالیم و سنت اهل بیت، علیهم السلام، ظرافتها و نحوه حفظ ایمان در دوره آخرالزمان و غیبت را نیز مشهود سازد.


کتاب «امام مهدی، علیه السلام، از ولادت تا ظهور» با هدف معرفی این وجود عالیقدر به خامه استوار دانشمند فقید و محقق بزرگوار، مرحوم سید محمدکاظم قزوینی در 24 فصل به شیوه ای تحقیقی و پر احساس به عربی نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقای دکتر «حسین فریدونی » به فارسی برگردانده شده است.


کتاب مزبور که از تبویب مناسبی برخوردار است مطالب ارزنده ای درباره نام و نسبت حضرت مهدی، علیه السلام، بشارت به وجود مقدس ایشان، تولد و نهان زیستی کوتاه مدت و نایبان چهارگانه و دیدارکنندگان ایشان در آن ایام، یبت بلندمدت و دیدار کنندگان حضرتش در این ایام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهدیان، نحوه ظهور و استیلای ایشان بر قدرتهای روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامداری و پایان عمر مبارکشان را به خوانندگان ارایه می نماید.


کتاب با استفاده از تجربیات کتب قبلی، از منابع ارزنده و دست اولی برخوردار است و به همت ناشر محترم و ذوق و سلیقه وافر ایشان به نحو آراسته و پاکیزه ای حروف نگاری و صفحه آرایی شده و با فهرستهای متعدد تکمیل گردیده است.


از جمله خصوصیات کتاب و روش مؤلف چنین است که تقریبا اکثر احادیث و اخبار مربوط به حضرت مهدی، علیه السلام، را آورده و سپس آنها را تحلیل و بعضا تاویل و تفسیر می کند. اما کمتر حدیثی را از حیث رجال سند مورد بررسی قرار می دهد. هر چند که اتکا بر اخبار، روش اصلی مؤلف محترم است اما نکته در خور توجه آن که در همین چارچوب نیز سعی بر ارایه منطقی روایت و یا تاویل عقلانی آن می نماید. در بخش «زندگی جامعه در عصر ظهور» مباحثی مطرح شده است [7] که بعضا از پشتوانه روایی و استدلالی محکم و روشنی برخوردار نیست و بیشتر نظر مؤلف محترم در قالب اما باید توجه داشت علاوه بر آنکه اعتبار و سندیت برخی از این روایات قابل تامل است، به تعبیر برخی بزرگان، بسیاری از شرایط و یا علایم ظهور قطعی نیست و بدایی و تغییر یافتنی است. زیرا چه بسا، مردم با توجه به این شرایط خود را در زمان امکان ظهور احساس نکنند در حالیکه توجه مستمر به امام، علیه السلام، و درخواست ظهور ایشان به هیچ وجه نباید محدود به شرایط و اوضاع خاص باشد. این امری است که تنها به اراده خدای یکتا بستگی دارد و لذا باید تحقق آن را از مشیت الهی بی آنکه مانعی در کار باشد، درخواست نمود. از مهمترین مباحث درباره امام عصر، علیه السلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنایی با تعهدات و وظایفی است که در قبال ایشان داریم. این تعهد و عمل به آن در عنوان «انتظار» خلاصه می شود و درک و تحلیل عمیق آن، بویژه شناخت دوران غیبت - که خود ابتلایی بزرگ برای بشر بوده است - برای هر مؤمنی ضرورت دارد. اما به نظر می رسد که موضوع اساسی و مهم «انتظار». بیان وظایف مسلمانان در عصر غیبت از جمله مباحث ناگفته این کتاب است. بر این نکته باید فقدان بحث مهم «ضرورت شناخت مهدی، علیه السلام » در اوایل کتاب و موضوع «توقیعات مبارکه امام » را نیز بیفزاییم.


به هر حال، در مجموع کتاب از روح و طراوت ویژه ای برخوردار است که قطعا برخاسته از شیفتگی مؤلف و مترجم محترم به ساحت مقدس امام عصر، علیه السلام، است. بدین سبب مطالعه کتاب مزبور برای طالبان معرفت امام غایب، قطعا مفید و سودمند است همانند اثر دیگر مرحوم سید محمدکاظم قزوینی درباره زندگی حضرت فاطمه زهرا، سلام الله علیها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همین مترجم محترم قرین معنویت و عرض ارادت به ساحت قدس عصمت خواهد بود.


پی نوشت:


1. ر. ک: مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ.


2. ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 134-136.


3. ر. ک: سوره اعراف (7)، آیه 157.


4. مجله ارغنون، ش 5 و6، مقاله عیسی مسیح و اسطوره شناسی، ص 109 تا139.


5. برای آشنایی بیشتر ر.ک: مهدی پور، علی اکبر، کتابنامه حضرت مهدی، علیه السلام، این کتابنامه مشتمل بر معرفی بیش از 2000 عنوان کتاب مستقل به زبانهای مختلف است که در دو جلد و 801 صفحه منتشر شده است.


6. سوره بقره (2)، آیه 146.


7. فصل 21، ص 613 تا 9655. برای آشنایی بیشتر در این زمینه ر. ک: الصدر، محمد، تاریخ، بعدالظهور.




 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

قرآن و پایان تاریخ

 مقاله مهدوی

قرآن و پایان تاریخ ۰ نظر

بشر به مقتضای حُب ذات و طبیعت جست وجوگر خود همواره به سرانجام دنیا می اندیشد و اکنون که فقر و فساد، ظلم و ستم، تبعیض و ناجوانمردی، استعمار و استثمار، انحصارطلبی قطب سلطه گر و صدها و هزاران پدیده نا میمون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به صورت وحشتناکی بر جوامع بشری چنگ انداخته و عرصه را بر انسان های آزادیخواه و طالب حداقل حقوق انسانی تنگ نموده، این سؤال که آینده جهان و پایان تاریخ چگونه خواهد بود از اهمیت ویژه برخوردار است.


و اهمیت بیشتر آن زمانی روشن تر می گردد که به این نکته توجه داشته باشیم که بشر در دوران اوج شکوفایی علمی، صنعتی و تکنولوژی است و این همه رشد و ترقی نه تنها مشکلی از بشر خسته از جنگ ها و خونریزی ها، اضطراب ها و تشویش ها، نامردمی ها و تبعیض ها برطرف نساخته، که مایه تورّم مشکلات و تشدید دردهای او گردیده است.


اکنون باید بگوییم این حق آدمی است که بداند بشر در سیر قهقرایی به گرداب فلاکت و بدبختی افکنده خواهد شد یا با آینده ای روشن و عصری طلایی که آدمی به حقوق انسانی خود می رسد و به سعادت و فلاح دست می یابد مواجه می شود. دانستن هر یک از این دو پاسخ فقط رفع یکی از مشکلات فکری او نیست بلکه نوع جهت گیری او را در زندگی معین خواهد کرد و او را از خمودگی و سستی، یأس و افسردگی، اضطراب و پریشانی، انحطاط و سقوط خارج ساخته به انسانی پرتکاپو و فعال، امیدوار به آینده، صبور، مقاوم و ترقی خواه تبدیل خواهد کرد.


همه ادیان الهی و بیشتر مکاتب بشری، درباره پایان تاریخ، اظهار نظر کرده اند. در همه پیش گویی های [1] مربوط به آخرالزمان، خبرهای وحشتناک و نگران کننده ای وجود دارد؛ ولی اغلب بر این امر اتّفاق نظر [2] است که پایان کار بشر، روشن و سعادت آمیز است. در تمام فرقه ها و [3] مذاهب اسلامی، کم و بیش سرانجام سعادت مند بشر پیش بینی شده است. [4] در متون زرتشتی (از آیین های باستان) به صراحت از دوره طلایی بشر در پایان جهان یاد شده که به آشوب ها و بلاهای بسیار مسبوق خواهد بود و با ظهور واپسین منجی (سوشیانس) محقّق می شود. در آیین هندوان نیز هر [5] دوره انسانی به چهار قسمت تقسیم شده که قسمت چهارم آن، مظهر غروب و افول تدریجی معنویت اوّلیه است و از آن، به عصر ظلمت (Kali Yuga) تعبیر می شود؛ سپس منجی بشر ظاهر شده و با فروپاشی جوامع انسانی و ازبین رفتن شرارت ها، دوره ای نو آغاز می گردد. در متون بودایی نیز از این [6] دوره، سخن به میان آمده است. در [7] ادیان ابراهیمی، بیش از آیین ها و مکاتب دیگر بر دوره طلایی بشر در پایان تاریخ، تأکید شده است. در عهد عتیق، برقراری سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پیش بینی شده که به وسیله «مشیح» محقّق می شود. در [8] عهد جدید نیز به این مطلب پرداخته شده و مکاشفه یوحنا به طور کامل به [9] حوادث ناگوار آخرالزمان، اختصاص یافته و در پایان آن، به برقراری صلح و آرامش جهان تحت حاکمیت مؤمنان اشاره شده است. در میان مکاتب [10] بشری، پیش بینی «مارکس» از مدینه کمونیستی همراه با کمون نهایی ایجاد شده، تصویری از جامعه بی طبقه و بی نیاز از دولت را ارائه می دهد. [11] .


پیش بینی های «رنه گنون» (عبدالواحد یحیی) از افول و فروپاشی تمدّن مادّی غرب و ظهور مجدّد حقّ و حقیقت که با نظر به داده های آیین های باستان و ادیان ابراهیمی ارائه شده خبر می دهد. نظریّه پایان تاریخ [12] «فوکویاما» پیروزی نهایی نظام غربی و حاکمیّت ابدی آن بر سرتاسر جهان را پیش بینی کرده است و نظریّه [13] «برخورد تمدّن ها» از «هانتینگتون»، جنگ جهانی تمدّن ها و نظم جهانی نوین براساس مرزهای تمدّنی را در پایان این دوره از جهان، پیش بینی می کند. [14] .


دیدگاه کلی قرآن درباره پایان تاریخ


دیدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، دیدگاهی خوش بینانه بود و پایان دنیا، پایانی روشن و سعادت آمیز دانسته شده است. سرانجامِ سعادت مند جهان، همان تحقّق کامل غرض آفرینش انسان ها است که چیزی جز عبادت خداوند نخواهد بود:


«و مَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلَّا لِیَعبدونَ.» (ذاریات (51)، 56).


عبودیّت الهی در سطوح گوناگون فردی و اجتماعی آن، براساس برنامه ریزی خداوند و در چارچوب اصل اختیار واقع شده و غالب انسان ها از آن بهره مند می شوند:


«وَعدَ اللَّهُ الَّذینَ ءَامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصَّلِحتِ لَیَستخلِفنَّهُم فِی الأَرضِ... ولَُیمَکِّننَّ لَهُم دِینَهُم الَّذِی ارتَضی لَهُم و لَیُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِم أَمناً یَعبُدونَنِی لَایُشرِکونَ بِی شَیئاً» (نور (24)،55).


«هُو الَّذِی أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدی وَدِینِ الحَقّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ.» (توبه (9)،33؛ فتح (48)،28؛ صف (61)،9) [15]


آیات ناظر به آینده جوامع انسانی، بر عنصر خوش بینی در جریان کلّی نظام طبیعت و طرد عنصر بدبینی درباره پایان کار بشر تأکید ورزیده، به نوعی فلسفه تاریخ براساس سیر صعودی و تکاملی آن اشاره دارد. از [16] نگاه اسلام، دین با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کامل ترین شکل خود به بشر عرضه شده:


«اَلیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم و أَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی و رَضیتُ لَکُم الإِسلمَ دِیناً» (مائده (5)،3).


و همواره با انتقال از جامعه ای به جامعه دیگر شکوفاتر می گردد:


«مَنْ یَرتدَّ مِنکُم عَن دِینِه فَسوفَ یأتِی اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهم و یُحِبّونَه». (مائده (5)،54) [17]


خداوند از پیامبران گذشته، پیمان گرفته که به پیامبر خاتم (ص) ایمان آورده، به او یاری رسانند (آل عمران (3)،81) بنابراین، تمام نبوت ها و شرایع پیشین، مقدمه و پیش درآمد شریعت ختمیّه اند. از ظاهر برخی [18] آیات، چون:


«والسَّبقونَ السَّبقونَ - أُولئِکَ المُقرَّبونَ... - ثُلَّةٌ مِن الأَوَّلینَ - وَ قَلیلٌ مِن الأَخِرین» (واقعه (56)،10 - 13 و 14).


و نیز بعضی روایات برمی آید که [19] پیشینیان از مردم آخرالزمان، فضیلت و مرتبه بالاتری داشته اند؛ امّا اهل [20] تفسیر، سبقت گرفتگان را پیامبران و اصحابشان دانسته و سبقت را فضیلتی برای اقوام گذشته نشمرده اند؛ زیرا طبیعی است که اصحاب پیامبر (ص)، نسبت به تمام پیامبران دیگر و اصحابشان بسیار کم تر باشند؛ البته [21] روایاتی نیز حاکی از نسخ آیه مزبور نقل شده که درست به نظر [22] نمی رسد؛ و به دلیل سطح بالای [23] معرفت مردم آخرالزمان معجزات حسّی اقوام گذشته، جای خود را در اسلام به معجزه عقلی و علمی (قرآن) داده و وحی قرآنی، با سخن از قرائت [24] و علم و قلم، آغاز می شود:


«اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ - خَلَقَ الإِنسنَ مِن عَلَقٍ - اِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ - الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلمِ - عَلَّمَ الإِنسنَ ما لَم یَعلَم». (علق (96)، 1 - 5).


و قرآن، از دوره ماقبل اسلام، به عنوان عصر جاهلیت در مقابل عصر علم و خرد یاد می کند:


«الجَهِلیَّةِ الأُولَی» (احزاب (33)،33). [25]


از این رو، طبق روایات، سوره توحید و شش آیه آغازین سوره حدید، برای اقوامی در آخرالزمان نازل شده که در کاوش های دینی، از اقوام پیشین ژرف اندیش تر و دقیق ترند. در [26] روایات متعدد دیگر نیز دوره آخرالزمان و مردم آن، به رغم وقوع فتنه ها و آشوب های بسیار، بهترین زمان و بهترین مردم شناسانده شده اند؛ بنابراین، میان دیدگاه [27] خوشبینانه اسلام درباره پایان تاریخ و ظهور آفت های اجتماعی بسیار در آن دوره، هیچ گونه تنافی وجود ندارد. برخی از پیامبران نیز به دلیل فضیلت مردم آخرالزمان، از خداوند خواسته اند که نام و راهشان در میان آنان جاوید بماند. (شعراء (26)،84) قرآن، امت [28] پیامبر را معتدل ترین و در نتیجه کامل ترین:


«و کَذلِکَ جَعلنکُم أُمَّةً وَسَطاً» (بقره (2)،143). [29]


و بهترین امّت:


«خَیرَ أُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ» (آل عمران (3)،110).


معرفی می کند؛ بر همین اساس، [30] خوارق عادت در آخرالزمان به کمترین میزان رسیده و خداوند از طریق سنت های طبیعی تاریخ، جوامع بشری را با آزمایش های مختلف به حدی از بلوغ، شعور و تجربه می رساند که زمینه حکومت جهانی صالحان مهیا شود و بر اساس سنّت همیشگی [31] خویش، مؤمنان را بر همه موانع چیره ساخته، به فتح و پیروزی پایدار می رساند:


«إِنَّهُم لَهمُ المَنصُورونَ - و إِنَّ جُندَنا لَهُم الغَلِبون». (صافات (37)،172 و 173). [32]


از مجموعه مباحث گذشته می توان نتیجه گرفت که دوره اسلامی، همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل دیدگاه مثبت اسلام درباره پایان تاریخ، در عصر ظهور امام مهدی (عج) به وقوع خواهد پیوست.


نشانه ها و رخدادهای مهم آخرالزمان


ختم نبوت و نزول واپسین شریعت که با ظهور پیامبر اسلام تحقق یافت، نخستین نشانه پایان تاریخ به شمار می رود؛ لذا مفسران، مقصود [33] ازنشانه های قیامت رادر آیه ذیل، بعثت پیامبر (ص) دانسته اند که نسبت به عمر جهان، فاصله بسیار کمی تا قیامت دارد: [34]


«فَهَل یَنظُرونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَن تَأتِیَهُم بَغتَهً فَقَد جَاءَ أَشراطُها». (محمد (47)،18)


در آخرالزمان وقایع فراوان دیگری نیز پیش بینی شده که بیشتر به دوره پایانی آن (مقارن با ظهور حضرت مهدی) مربوط می شود:


1. بحران معنویّت: پیش از ظهور امام زمان (عج) جوّ حاکم بر جهان، جوّ ستم، گناه و فساد خواهد بود:


«اِقتَربَ لِلنَّاسِ حِسابُهُم و هُم فِی غَفلَةٍ مُعرِضون.» (انبیاء (21)، 1).


در این آیه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند، متّصف شده اند. در روایات نیز منظور از [35] اشراط الساعة که در آیه 18 سوره محمد (47) به آن اشاره شده، رواج بیش از حدّ کفر، فسق و ظلم دانسته شده و موارد متعدّدی از آن بر شمرده شده است. [36]


2. وقوع اختلاف ها و درگیری های بسیار: یکی از نشانه های آخرالزمان، اختلاف ها و درگیری های فراوان میان گروه های گوناگون است:


«فَاختَلفَ الأَحزابُ مِن بَینهِم فَویلٌ لِلَّذینَ کَفَروا مِن مَشهَدِ یَومٍ عَظِیم.» (مریم (19)، 37) روایات، این آیه را به ظهور فرقه های مختلف در جهان اسلام مربوط دانسته اند که در آخرالزمان پدید آمده، موجب اختلاف های بسیار خواهند شد. آیه «یَلبِسَکُم شِیَعًا و یُذِیقَ [37] بَعضَکُم بَأسَ بَعض» (انعام (6)، 65) نیز به وقوع اختلاف ها و قتل و کشتار در آخرالزمان تفسیر شده است. بر [38] اساس روایتی، آیه «ولَنبلونَّکم بشی ءٍ مِن الخَوف و الجُوع و نَقصٍ من الأَمولِ و الأَنفُس...» (بقره (2)،155) به ترس و ناامنی، گرسنگی و قحطی و فقر و کشتار در آخرالزمان اشاره دارد. [39]


3. ظهور دجّال: درهرسه دین آسمانی یهود، مسیحیت واسلام، ظهورفاسدترین ومخرّب ترین جریان منحط در طول تاریخ، پیش بینی و از خطر آن پرهیز داده شده است. دجّال [40] که تجسّم کفر، فریب و گمراهی است، در آخرالزمان ظاهر شده، مردم را به پرستش خویش می خواند. برخی از مفسّران، تفسیر آیه «لَخلقُ السّموتِ والأرض أکبرُ مِن خَلقِ النّاسِ» (غافر (40)،57) را به ظهور دجّال ناظر دانسته اند که دردید مردم، عظیم ترین موجود جلوه می کند؛ در حالی که [41] خداوند، او را از بسیاری مخلوقات دیگر کوچک تر می شمارد. سرانجام این [42] پدیده به دست عیسی (ع) محو و نابود خواهد شد. [43]


4. وقوع مصائب: برخی از آیات عذاب بر کافران و گنه کاران آخرالزمان که نزول عذاب را انکار می کنند؛ تطبیق داده شده است:


«إن أتکُم عَذابُهُ بَیَتاً أَو نَهاراً مَا ذَا یَستَعجِلُ مِنهُ الُمجرِمونَ». (یونس (10)،50) «فَإِذا نَزلَ بِسَاحَتهِم فَساءَ صَباحُ المُنذرین». (صافات (37)،177). [44]


با استفاده از آیه 65 انعام (6)، برخی از این عذاب ها بدین شرح گزارش شده اند: صدایی هراسناک و دود در آسمان و حاکمان ستمگر:


«قُل هُو القادِرُ عَلی أَن یَبعَثَ عَلیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم»، فرو رفتن برخی انسان ها در زمین.


«أَو مِن تَحتِ أَرجُلِکُم»، اختلافات بسیار در دین، «أَو یَلبِسَکُم شِیَعاً» قتل و کشتار «و یُذِیقَ بَعضَکُم بَأسَ بَعض». در این دوره زمانی، ترس و ناامنی، [45] گرسنگی و قحطی و فقر و کشتار نیز بسیار رخ خواهد داد:


«وَ لَنبلُونَّکُم بِشَی ءٍ مِنَ الْخَوفِ والْجُوعِ و نَقصٍ مِن الأَمولِ وَالأَنفُس....». [46]


5. خروج سفیانی: بیشتر مفسّران، از ظهور لشکری طغیانگر که در «آخرالزمان در کشورهای اسلامی به ستم و تعدّی پرداخته، سرانجام در صحرایی بیرون از مکّه، گرفتار عذاب الهی می شوند»، خبر داده و آیه «ولَو تَری إِذ فَزِعُوا فَلَا فَوتَ و أُخِذوا مِن مَکانٍ قَرِیب» (سبأ (34)،51) را درباره آن لشکر دانسته اند. در روایات شیعه و سنّی، نام رهبر این لشکر، سفیانی ذکر شده است. آیه «أَفأَمِنَ الَّذینَ مَکَروا السَّیَّاتِ [47] أَن یَخسِفَ اللّهُ بِهِمُ الأَرضَ....» (نحل (16)، 45) نیز که توطئه گران را به فرو رفتن در زمین تهدید می کند، بر لشکر سفیانی تطبیق داده شده است. آیه [48] «...ءَامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ أَن نَطمِسَ وُجوهًا فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِهَا» (نساء (4)، 47) نیز درباره بازماندگان لشکر سفیانی تأویل شده که صورت هایشان معکوس گشته، پشت سرشان قرار می گیرد. [49]


6. ندای آسمانی: بنابر روایات شیعه، جبرئیل نخستین کسی است که با امام زمان (عج) بیعت کرده و با صدایی بلند به گونه ای که به گوش همه جهانیان برسد، این آیه را تلاوت می کند:


«أَتی أَمرُ اللّهِ فَلَا تَستَعجِلُوهُ؛ فرمان خدا رسید؛ پس دیگر شتاب مکنید». (نحل (16)، 1). [50]


آیه «وَاستَمِع یَومَ یُنادِ المُنادِ مِن مَکانٍ قَریبٍ - یَومَ یَسمَعونَ الصَّیحَةَ بِالحَقِّ ذلِکَ یَومُ الخُروجِ» (ق (50)،42-41) نیز به این حادثه، تأویل شده است. [51]


7. ظهور منجی بزرگ بشر: مهم ترین رخداد آخرالزمان، ظهور دوازدهمین امام شیعیان برای رهایی انسان هاست: «جَاءَ الحَقُّ و زَهقَ البطِلُ إِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقًا.» (اسراء (17)، 81) این آیه که از پیروزی چشمگیر حق بر باطل سخن می گوید، در روایات به ظهور مهدی (عج) تأویل شده است. [52]


«أَینَ ما تَکونُوا یَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا» نیز بر یاران نخستین مهدی (عج) که خداوند آنان را گرداگرد حضرت حاضر می سازد، تطبیق داده شده است. آیه «فَإِن یَکفُربِها هؤُلَاءِ فَقَد وَکَّلنا [53] بِها قَومًا لَیسوا بِها بِکفرین» [54] (انعام (6)،89) نیز چنین است.


8. نزول عیسی (ع): یکی از رخدادهای آخرالزمان، فرود آمدن عیسی (ع) از آسمان است: «و إِنَّه لَعِلمٌ لِلسَّاعَةِ فَلاتَمتَرُنَّ بِها» (زخرف (43)، 61)، «وإِن مِن أَهلِ الکِتبِ إِلَّا لَیُؤمِنَنَّ بِه قَبلَ مَوتِهِ.» (نساء (4)، 159) مفسّران با استفاده از این آیات، ظهور دوباره عیسی (ع) در آخرالزمان راپیش بینی کرده اند و در روایات نیز تصریح [55] شده که وی در بیت المقدّس به نماز جماعت امام زمان (عج) اقتدا و در جنگ های ایشان نیز شرکت خواهد کرد. براساس این تفسیر، فرود آمدن [56] عیسی (ع) از آسمان، یکی از نشانه های نزدیکی قیامت شمرده شده و از ایمان آوردن همه اهل کتاب به حضرت عیسی (ع) در آخرالزمان که یکی از فرماندهان امام زمان به شمار می رود، خبر داده شده است.


9. خروج جنبنده ای از زمین: قرآن با رمز و ابهام از خروج جنبده ای حکایت می کند که هنگام رویگردانی مردم از معنویّت،از زمین خارج شده، با مردم سخن می گوید. «و إِذا وَقعَ القَولُ [57] عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دابَّةً مِنَ الأَرضِ تُکَلِّمُهُم أَنَّ النَّاسَ کَانوا بَِایتِنا لَایُوقِنون». (نمل/27، 82) در تفاسیر، مطالب بسیاری درباره این موجود شگفت بیان شده که تا حدّ [58] بسیاری غیر واقعی و بی اساس به نظر می رسد و در ظاهر برگرفته از منابع [59] اسرائیلی است. [60]


10. هجوم یأجوج و مأجوج: قومی وحشی و فاسد با تخریب سدّ ذوالقرنین، در اندک زمانی سرتاسر جهان را پر از ظلم و فساد خواهد کرد تا آن که بنابر روایات، در عصر ظهور مهدی، به طور کلّی از بین خواهد رفت: «حَتَّی إِذا فُتِحَت یَأجوجُ و مَأجوجُ و [61] هُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلون.» (انبیاء (21)،96) برخی، یأجوج و مأجوج را یکی از نژادهای انسانی، با صفات ظاهری خاص یا موجوداتی خارق العاده دانسته اند که از پشت مانعی مادّی خارج شده، به کشتار مردم و تخریب منابع طبیعی خواهند پرداخت. برخی [62] دیگر نیز آنان را نمادی از یک تمدّن مادّی مخرّب شمرده اند که سدّ معنویِ ساخته شده به دست پیامبران را منهدم و حیات طبیعی و معنوی را بر کره زمین تهدید خواهد کرد؛ در هر حال، [63] بیش تر مفسّران با استناد به آیه «وَ تَرَکنَا بَعضَهُم یومَئِذٍ یَموجُ فِی بَعضٍ و نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعنهم جَمعًا» (کهف (18)، 99) که بنابر قول مشهور، به هجوم آنان اشاره داشته و بی درنگ از قیامت سخن به میان آورده، آن را از نشانه های متّصل به قیامت شمرده اند و سخن از بازگشت برخی اقوام گذشته را هنگام خروج یأجوج و مأجوج مربوط به قیامت دانسته اند: «و حَرَامٌ عَلی قَریَةٍ أَهلَکنها [64] أَنَّهُم لَایَرجِعونَ - حَتَّی إِذا فُتِحَت یَأجوجُ و....» (انبیاء (21)، 95 و 96) برخی دیگر، این حادثه را به استناد روایات بسیار، به دوران ظهور مربوط دانسته و اشاره [65] به بازگشت برخی اقوام را به مسأله «رجعت» ارتباط داده اند. [66]


11. رجعت: در آخرالزمان برخی از نیکوکاران و بدکاران زمان های گذشته، دوباره زنده می شوند. «وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّن یُکَذِّبُ بَِایتِنا.» (نمل (27)، 83) این آیه فقط به برانگیخته شدن عدّه ای از مکذّبان و نه همه آن ها اشاره کرده؛ بدین جهت، روایات و مفسّران شیعه، میان مصداق این آیه و قیامت، تفاوت قائل شده و آیه را به آخرالزمان مربوط دانسته اند که عدّه ای از نیکوکاران و بدکاران اعصار گذشته، زنده شده، هر یک نتیجه دنیایی اعمال خویش را خواهد دید. مرگ و زندگی [67] دوباره: «رَبَّنا أَمَتَّنا اثنَتَینِ و أَحیَیتَنَا اثنَتَینِ» (غافر (40)، 11)، عذاب پیش از عذاب [68] بزرگ: «و لَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الأَدنَی دُونَ العَذابِ الأَکبَر» (سجده (32)، 21)، [69]


ظهور بندگان پیکارجو پیش از قیامت: «فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا أُولِی بَأسٍ شَدید» (اسراء (17)،5)، میثاق [70] پیامبران با خداوند برای ایمان آوردن و یاری رساندن به پیامبراسلام: «و إِذ أَخَذَ اللّهُ مِیثقَ النَّبِیّینَ... لَتُؤمِنُنَّ بِه و لَتَنصُرنَّهُ» (آل عمران (3)،81) و منّت الهی بر [71] مستضعفان تاریخ: «و نُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ و نَجعلَهُم أَئِمَّةً و نَجعَلَهُم الورِثین.» (قصص (28)،5) [72]


همگی به رجعت، تفسیر و تأویل شده اند؛ با این حال در تفسیر آیات پیشین، آرای دیگری نیز گفته شده است. [73]


12. صلح و آرامش پایدار در سرتاسر جهان: پس از پیروزی حضرت مهدی (عج) و یارانش، آرامش و معنویّت بر جهان حاکم خواهد شد:«وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ ءَامَنوا... وَ لَیُبدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً....» (نور (24)، 55)، «إِنَّ الأَرضَ لِلّهِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ و العقِبَةُ لِلمُتَّقین» (اعراف (7)،128)، «و قتِلوهُم حَتَّی لَاتَکونَ فِتنةٌ و یَکونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه» (انفال (8)، 39)، «لِیُحِقَّ الحَقَّ و یُبطِلَ البطِلَ.» (انفال (8)، 8) این آیات و آیات دیگر که از میراث بری صالحان و مستضعفان و جانشینی آنان در زمین یاد می کند (انبیاء (21)،105؛ اعراف (7)، 137؛ قصص (28)، 5) همگی بیان گر این واقعیّتند که سرنوشت این جهان، پس از جهادی الهی به امامت امام زمان (عج)، سرانجام به دست مؤمنان افتاده و جهانیان همگی در سایه حکومت حضرت در صلح و معنویّت به سرخواهند برد. افزون بر این، تحقّق [74] کامل آیات «وَ لَه أَسلَمَ مَن فِی السَّموتِ و الأَرضِ» (آل عمران (3)، 83) و «یُحیِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها» (حدید (57)،17) و «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفروا مِن دِینِکُم فَلاتَخشَوهُم وَ اخشَون» (مائده (5)، 3) و «یَومئذٍ یَفرُح المؤمِنونَ - بِنَصرِاللّهِ...» (روم (30)، 4و 5) نیز در این دوره زمانی دانسته شده است. در آن هنگام، همه [75] نعمت های آسمان و زمین بر آن ها نازل و از آسایش و سعادت کامل بهره مند خواهند شد: «لَفَتحنَا عَلیهِم بَرکتٍ مِنَ السَّماءِ والأَرضِ....» (اعراف (7)، 96) [76]


چون این مردم در سایه حکومت حضرت مهدی به بالاترین حدّ رشد و بلوغ می رسند، بدین ترتیب، خلافت انسان بر زمین به کامل ترین حدّ خود خواهد رسید؛ در عین حال، وجود مقدّس امام معصوم (امام مهدی یا امامان دیگر هنگام رجعت) تا قیامت در دنیا حضور داشته، جامعه انسانی هیچ گاه از حضورشان بی نیاز نمی شود. [77]


پی نوشت:


1. نجات بخشی در ادیان، ص 13 و 14؛ علی و پایان تاریخ، ص25-15.


2. هزاره گرایی، ص 25.


3. نجات بخشی در ادیان، ص 13 و 14.


4. قیام و انقلاب مهدی، ص 5.


5. اوستا، گاهان، یسنه 46، ب 3 و یَشتها، اردیبهشت، ب 10 - 17 و فروردین، ب 129؛ نجات بخشی در ادیان، ص 3 - 71.


6. بحران دنیای متجدّد، ص 1 و اوپانیشاد، ص 772 - 774 و 737.


7. بودا، ص 518 و 519؛ علی و پایان تاریخ، ص 23.


8. کتاب مقدّس، اشعیاء 11 و 12، یوئیل 3 و 4، زکریا 9، دانیال 2: 44، و 7: 13 و 27.


9. کتاب مقدّس، متی 24: 15 - 44، و رسل 2: 17 - 21.


10. کتاب مقدّس، مکاشفه یوحنا 4 - 22؛ نجات بخشی در ادیان، ص113 - 133.


11. مارکس و مارکسیسم، ص 91 - 94.


12. بحران دنیای متجدّد، ص 2، 20، 55، 105، 154 و 186؛ علائم آخرالزمان، ص 188 - 199، 200 و 318.


13. «پایان تاریخ و آخرین انسان ها» مجله اطلاعات سیاسی واقتصادی، ص 22.


14. برخورد تمدّن ها و بازسازی نظم جهانی، ص 485 و 516.


15. تاریخ الغیبة الکبری، ص 233 - 239؛ تاریخ ما بعدالظهور، ص33.


16. قیام و انقلاب مهدی، ص 6 و 14.


17. فلسفه تاریخ، ص 251-247.


18. نهج البلاغه، ص 20؛ خاتمیّت، ص 21.


19. صحیح بخاری، ج 4، ص 228 و 229.


20. بیضاوی، ج 5، ص 284؛ من وحی القرآن، ج 21، ص 329.


21. نهج البیان، ج 5، ص 135؛ نمونه، ج 23، ص 207.


22. الدرّالمنثور، ج 8، ص 8.


23. الکشاف، ج 4، ص 459.


24. الاتقان، ج 2، ص 252.


25. خاتمیت، ص 39-36.


26. الکافی، ج 1، ص 91.


27. بحارالأنوار، ج 52، ص 124 و 125؛ کتاب الغیبه، نعمانی، ص206.


28. البرهان، ج 4، ص 174.


29. خاتمیت، ص 19.


30. نمونه، ج 23، ص 208.


31. تاریخ الغیبه الکبری، ص 244-242.


32. فی ظلال، ج 5، ص 3002.


33. الفرقان، ج 26 و 27، ص 109.


34. مجمع البیان، ج 9، ص 154؛ قرطبی، ج 16، ص 159.


35. التفسیر الکبیر، ج 22، ص 140؛ التحریروالتنویر، ج 17، ص 9.


36. تفسیر قمی، ج 2، ص 279 - 282؛ نورالثقلین، ج 5، ص 37.


37. تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 64؛ البرهان، ج 3، ص 712.


38. تفسیر قمی، ج 1، ص 232.


39. نور الثقلین، ج 1، ص 142.


40. کتاب مقدّس، عهد قدیم، زکریا 9: 6 و 7 و دانیال 7: 19 - 27 و عهد جدید، متّی 24: 15 - 25 و نامه اول یوحنا 4: 1 - 6 و مکاشفه یوحنا 13: 11 - 17؛ سفینةالبحار، ج 2، ص 162 و 163.


41. تاریخ مابعدالظهور، ص142-139؛ علائم آخرالزمان،ص303 - 316.


42. کشف الأسرار، ج 8، ص 482 - 484.


43. همان، ج2، ص141 - 143؛ الدرّالمنثور، ج5، ص674 و 675.


44. بحارالانوار، ج 9، ص 213 و 232، ج 52، ص 185؛ ج 53، ص56.


45. تفسیر قمی، ج 1، ص 232.


46. نورالثقلین، ج 1، ص 142.


47. جامع البیان، مج 12، ج 22، ص 129؛ الدرّالمنثور، ج 6، ص712 - 714؛ عیّاشی، ج 2، ص 57.


48. البرهان، ج 1، ص 352 و 354.


49. همان.


50. تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 254.


51. نورالثقلین، ج 5، ص 118 و 119.


52. البرهان، ج 3، ص 576.


53. مجمع البیان، ج 1، ص 426؛ البرهان، ج 1، ص 347 - 355.


54. البرهان، ج 2، ص 448.


55. جامع البیان، مج 3، ج 3، ص 394 - 396؛ مج 4، ج 6، ص 25 - 30؛ مج13، ج25، ص115 و 116؛ کشف الأسرار، ج 9، ص 74 و ج 2، ص 143؛ ابن کثیر، ج 1، ص 589 و 590.


56. مجمع البیان، ج 3، ص 211؛ نورالثقلین، ج 1، ص 571؛ روح المعانی، ج 14، ص 147.


57. المیزان، ج 15، ص 396.


58. جامع البیان، مج11، ج20، ص20-18؛ کشف الأسرار، ج7، ص258-256؛ قرطبی، ج 13، ص 156 - 158.


59. المیزان، ج 15، ص 396.


60. کتاب مقدّس، مکاشفه یوحنا 13.


61. جامع البیان، مج 10، ج 17، ص 115 - 121؛ تاریخ مابعدالظهور، ص 146 - 150.


62. کشف الاسرار، ج5، ص743- 746؛ الدرّالمنثور، ج 5، ص677-674؛ المیزان، ج 13، ص 336 - 398.


63. تاریخ ما بعد الظهور، ص 151؛ علائم آخرالزمان، ص200 - 202؛ الفرقان، ج 15 و 16، ص 213 - 223.


64. مجمع البیان، ج 7، ص 102؛ کشف الأسرار، ج 6، ص 306 و 307؛ المیزان، ج 14، ص 326.


65. الفرقان، ج 16 و 17، ص 362 - 365.


66. تاریخ ما بعدالظهور، ص 150؛ الفرقان، ج 16 و 17، ص 365-362.


67. مجمع البیان، ج 7، ص 366؛ البرهان، ج 4، ص 228 - 231؛ المیزان، ج 15، ص 397 و 398.


68. بحارالأنوار، ج 53، ص 56.


69. همان.


70. نورالثقلین، ج 3، ص 138 - 140.


71. تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 181.


72. نورالثقلین، ج 4، ص 107.


73. تاریخ ما بعدالظهور، ص 632 - 639، 647.


74. مجمع البیان، ج 7، ص 106؛ عیّاشی، ج 1، ص 183 و ج 2، ص50 و 56 - 61؛ نورالثقلین، ج 2، ص 57.


75. تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 183 و 292؛ نورالثقلین، ج 5، ص 242 و 243؛ البرهان، ج 4، ص 336.


76. نورالثقلین، ج 2، ص 52.


77. الایقاظ من الهجعه، ص 392 - 405؛ علی و پایان تاریخ، ص92-82.



کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

نسبت بین امام زمان (عج) و بیت المقدس ۶

 مقاله آموزشی مهدوی

نسبت بین امام زمان (عج) و بیت المقدس ۶ ۰ نظر

 نسبت بیت المقدس و امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف 6


 مسجدالاقصی از دیدگاه قرآن و روایات


 قسمت سوم


چرا در قران بیت المقدس را برای اسرائیل بیان کرده ولی امروز با فلسطین بر سر ان جنگ دارند؟


 در قرآن کلمه  «بیت المقدس» نیامده است و در مورد سرزمینی که به حضرت موسی علیه السّلام وحی شد و ماجراهای آن حضرت با قومش بنی اسرائیل را که در آن سرزمین اتفاق افتاد بیان کرده و در چند آیه از آن سرزمین که امروزه کشور فلسطین نام دارد، به وادی مقدس یاد شده است:


«إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً »(1)؛ آن گاه که خدایش او را در وادى مقدس طوى (قرب طور) ندا کرد.


«یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ» (2)؛


اى قوم به سرزمین مقدسى که خداوند براى شما مقرر داشته واردشوید و به پشت سر خود باز نگردید و عقب‏نشینى نکنید که زیانکار خواهید شد.


در یک آیه هم از مسجد القصی که در آن سرزمین است یاد شده است:


 «إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ...»(3)؛ 


به مسجد اقصایى که پیرامونش را مبارک و پر نعمت ساختیم.داستان ها و ماجراهای حضرت موسی و بنی اسرائیل در سرزمین بیت المقدس یا همان کشور فلسطین فعلی، اتفاق افتاده و این سرزمین نزد خداوند مقدس و مبارک است و مسجد الاقصی آن قبله اول مسلمین بوده است. 


پیامبران بعدی بنی اسرائیل مثل حضرت داود و سلیمان نیز در این سرزمین بودند. وقتی دین اسلام توسط آخرین پیامبر خدا آمد آن مردمان آن سرزمین هم که عرب بودند مثل سایر کشور ها و مناطق جزیره العرب مسلمان شدند و دین اسلام و آیین پیامبر اسلام در آنجا پیاده شد 


و مسجد الاقصی هم به عنوان قبله برای مسلمانان انتخاب شد. 


حدود هفتاد سال پیش یهودیان ساکن در بعضی کشور های اروپایی با توطئه انگلیس و آمریکا برای از بین بردن اسلام و مسلمانان به بهانه اینکه این سرزمین برای اجداد و نیاکان ما بوده و پیامبران ما یعنی حضرت موسی و داود و سلیمان در آنجا بودند، به این سرزمین کوچ داده شدند و زمین های مسلمانان را خریداری کردند و برای یهودیان شهرک و خانه سازی کردند.


 آنها با این ادعاها کشور مستقل اسرائیل را که صهیونیسم ها آن را اداره می کنند، تشکیل دادند که هدف اصلی آنها در این منطقه نفوذ و تسلط بر کشور های مسلمان خاور میانه و از بین بردن دین اسلام است. 


بنابراین قرآن سرزمین فلسطین فعلی را برای اسرائیل بیان نکرده است. بلکه آن را از سرزمین های مقدسی که پیامبران بزرگی مثل حضرت موسی با قومشان در آنجا بودند و به ایشان وحی می شد، بیان کرده است 


و هدف صهیونیسم و اسرائیل فعلی تسلط بر این سرزمین برای از بین بردن اسلام است.


 زیرا قرآن آنها و مشرکان را از سرسخت ترین دشمنان اسلام دانسته است: 

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا ...»(4)؛ هر آینه دشمن‏ترین مردم نسبت به مسلمانان، یهود و مشرکان را خواهى یافت.


و کسانی که در زمان انبیاء قبلی در این سرزمین بودند و قرآن هم داستان آنها را بیان می‌کند اجداد و نیاکان همین فلسطینی‌ها بودند نه یهودیان اسرائیل و صهیونیسم که از مناطق دیگر آمده اند. و مراد از بنی اسراءیل هم، مردم اسرائیل فعلی نیست.


پی نوشت ها:

  (1)[ نازعات(79)آیه16]

  (٢)[مائده(5)آیه21]

  (٣)[اسراء(17)آیه1]

  (۴)[ مائده، آیه82]


ادامه دارد...


 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA


دجال کیست؟

 مقاله مهدوی

دجال کیست؟ ۰ نظر

ﺩﺟﺎﻝ ﻛﻴﺴﺖ؟


 ﺩﺟّﺎﻝ، ﺍﺯ ﺭﻳﺸﻪ «ﺩﺟﻞ» ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ «ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻭ ﺣﻴﻠﻪﮔﺮ» ﺍﺳﺖ ﺍﺻﻞ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﺟّﺎﻝ، ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏﻫﺎﻱ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﺁ ﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﻴﻞ، ﺍﻳﻦ ﻭﺍﮊﻩ، ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻨﻜﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺴﻴﺢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻳﺎ «ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ» ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻛﻨﻨﺪ، ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ «ﺩﺟﺎﻝ» ﻳﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺒﺐ، ﺩﺭ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﻲ ﻛﺘﺎﺏﻫﺎﻱ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﺴﻴﺤﻲ، ﻭﺍﮊﻩ ﺁﻧﺘﻲ ﻛﺮﻳﺴﺖ (Anti christ) ﻳﻌﻨﻲ ﺿﺪ ﻣﺴﻴﺢ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺳﻨّﺖ، ﺧﺮﻭﺝ ﺩﺟّﺎﻝ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪﻫﺎﻱ ﺑﺮﭘﺎﻳﻲ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻛﺘﺐ ﺭﻭﺍﻳﻲ ﺷﻴﻌﻪ، ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﺩﺟّﺎﻝ، ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻋﻠﺎﺋﻢ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﻳﻒ) ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ، ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺳﻨﺪ، ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻭ ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺷﻴﻌﻲ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﻌﺘﺒﺮﻱ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺧﺮﻭﺝﺩﺟّﺎﻝ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﻋﻠﺎﻳﻢ ﻇﻬﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺍﻣّﺎ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ، ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﻫﻞ ﺳﻨّﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺻﻞ ﻗﻀﻴﻪ ﺩﺟّﺎﻝ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺍﺟﻤﺎﻝ، ﺻﺤﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺍﻣّﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺑﻴﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻓﺴﺎﻧﻪﻫﺎﻳﻲ ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ.


 ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﻓﺮﺽ ﭘﺬﻳﺮﺵ، ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﺟّﺎﻝ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺩﻭ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺍﺳﺎﺳﻲ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ: 


1. ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻟﻐﻮﻱ ﺩﺟﺎﻝ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﻧﺎﻡ ﺷﺨﺺ ﻣﻌﻴﻨﻲ ﻧﺒﺎﺷﺪ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﺩﻋﺎﻫﺎﻱ ﭘﻮﭺ ﻭ ﺑﻲ ﺍﺳﺎﺱ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﺴﻚ ﺑﻪ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺣﻴﻠﻪﮔﺮﻱ ﻭ ﻧﻴﺮﻧﮓ، ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﻓﺮﻳﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﺟﺎﻝ ﺍﺳﺖ. ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺎﺱ، ﺩﺟّﺎﻝﻫﺎ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ. ﻭﺟﻮﺩ ﺭﻭﺍﻳﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ، ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﺩﺟّﺎﻝﻫﺎﻱ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺭﺍ ﺗﻘﻮﻳﺖ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﻣﺎﻧﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ) ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﻳﻜﻮﻥ ﻗﺒﻞ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﻟﺪﺟﺎﻝ ﻧﻴّﻒ ﻋﻠﻲ ﺳﺒﻌﻴﻦ ﺭﺟﺎﻟﺎً؛ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺩﺟﺎﻝ، ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺩﺟﺎﻝ، ﺧﺮﻭﺝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ». ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ، ﻗﻀﻴﻪ ﺩﺟﺎﻝ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﺍﻧﻘﻠﺎﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻬﺪﻱ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﻳﻒ) ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﺮﻳﺐﻛﺎﺭ ﻭ ﺣﻴﻠﻪﮔﺮﻱ، ﺑﺮﺍﻱ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻧﻈﺎﻡ ﺟﺎﻫﻠﻲ، ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺎﺵ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﻲﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺰﻭﻳﺮ ﻭ ﺣﻴﻠﻪﮔﺮﻱ، ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺻﺎﻟﺖ ﻭ ﺗﺤﻘﻖ ﺍﻧﻘﻠﺎﺏ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻣﻨﺠﻲ، ﺩﻟﺴﺮﺩ ﻳﺎ ﻣﺮﺩّﺩ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺗﺄﻛﻴﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ: «ﻫﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ، ﺍﻣﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺩﺟّﺎﻝ ﺑﺮ ﺣﺬﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ»؛ ﺧﻮﺩ ﺗﺄﻳﻴﺪﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ   ﻛﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﺟّﺎﻝ، ﻫﺮ ﺷﺨﺺ ﺣﻴﻠﻪﮔﺮ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻱ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻓﺮﺟﻪ ﺍﻟﺸﺮﻳﻒ) ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﻓﺮﻳﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ. 


2. ﺩﺟﺎﻝ، ﻛﻨﺎﻳﻪ ﺍﺯ ﻛﻔﺮ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻭ ﺳﻴﻄﺮﺓ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎﺩﻱ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺳﺘﻜﺒﺎﺭ، ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﻱ ﻓﺮﻳﺒﻨﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﻣﺎﺩﻱ ﻭ ﺻﻨﻌﺘﻲ ﻭ ﻓﻨﻲ ﻋﻈﻴﻤﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ، ﺳﻌﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﺐ ﺩﻫﺪ ﻭ ﻣﺮﻋﻮﺏ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﻓﺮﻳﺒﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﻛﻨﺪ. ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ، ﺍﻣﺖﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺘﻨﻪ ﺩﺟﺎﻝ ﺑﻴﻢ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ. ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﻣﺎﺩﻳﺖ ﻭ ﻭﺭﻃﻪ ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ ﻃﺎﻏﻮﺕ ﻭ ﺍﺳﺘﻜﺒﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﺮﺣﺬﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ؛ ﭘﺲ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻣﻲﺭﻭﺩ، ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺩﺟﺎﻝ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻭ ﺍﻭﺻﺎﻓﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺷﻤﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺘﻜﺒﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ ﺍﻭﺻﺎﻑ ﺩﺟﺎﻝ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ: «ﻛﻮﻫﻲ ﺍﺯ ﻃﻌﺎﻡ ﻭ ﺷﻬﺮﻱ ﺍﺯ ﺁﺏ، ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ». ﺍﻳﻦ، ﻛﻨﺎﻳﻪ ﺍﺯ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﻋﻈﻴﻢ ﻭ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩﺍﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺳﺘﻜﺒﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺩﺍﺭﺩ. 

 

منبع: آفتاب مهر ؛ پرسش ها و پاسخ های مهدوی 


 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

عبور

 داستان کوتاه مقاله

عبور ۱ نظر

داستان کوتاه "عبور"

قاسم قصد عبور از معبر مین را دارد او بین کشمکش شهادت و تعلقات دنیوی گیرکرده و قدم هایش با شک است .  موانعی در راه عبور اوست زن و بچه و تحصیلات،جوانی  و...

او سرانجام با زیرپا گذاشتن تعلقات خود به درجه شهادت نایل می شود.

نویسنده: وحیداحمدزاده    1394/6/6   وامی از یک طرح

}