شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۵۲ ب.ظ

درباره سايت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۳۰ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است

غرب و شیعیان

 مقاله مهدوی

غرب و شیعیان ۰ نظر

بیش از چهارصد سال از بسط تفکر، فرهنگ و به تبع آنها مدنیت مغرب زمین می گذرد. مدنیتی که بر مبنای تفکر انسان مدار (امانیسم)، جلوات مختلف نفس اماره انسان را متجلی ساخته و همان را هم ملاک و معیار ارزش گذاری و سنجش همه امور عالم و آدم می داند. ضمن آنکه، فرهنگ حاکم بر آن، بسیاری از ارزشهای دینی و اخلاقیات مذهبی را تحت الشعاع قرار داده است.


شرایط تاریخی خاص «سرزمینهای اسلامی »، غفلت مسلمین از شناسایی بنیادین غرب و بالاخره سلطه سردمداران استکبار موجب بوده است تا امروزه، مدنیت و فرهنگ غربی، در تمامی گوشه ها و زوایای کشورهای مسلمان نفوذ کرده و همه مناسبات فردی و جمعی آنان را تحت تاثیر خود قرار دهد. تاآنجا که طی یک قرن اخیر، به صورت آشکار، سازمانهای رسمی علمی، تحقیقی، سیاسی، مالی و جاسوسی انگلیس و امریکا و دیگر کشورهای غربی، احکام خود را درباره بیش از یک میلیارد مسلمان جاری ساخته اند.


در این میان، ایران به عنوان سرزمینی که مردمش هماره پرچم ولایت و امامت ائمه هدی: را در اهتزاز نگهداشته اند; از وضعیتی خاص برخوردار است و به همین سبب نیز بیش از دیگر کشورهای اسلامی مورد توجه و تعرض غرب قرار گرفته است.


از اولین سالهای حکومت قاجار، به دلایل مختلف (که ذکر آنها موجب طولانی شدن کلام می شود) فرهنگ و تمدن اروپایی با دلالگی روشنفکران ملحد و حمایتهای حکام جاهل، سایه شوم خویش را بر مهمترین ارکان حیات فرهنگی و مدنی این قوم گسترد و همه مناسبات او را اعم از تعلیم و تربیت، سیاست، اقتصاد، قضا، تقنین و بالاخره نظامیگری تحت الشعاع مبانی نظر و سیاستهای اجرایی خود قرار داد. به طوری که تمامی منابع نظر دینی و حتی فرهنگ سنتی به فراموشی سپرده شدند، که نتیجه طبیعی این امر، خودباختگی، دوری از هویت حقیقی، تعلیم و تربیت غربی و بالاخره زندگی به سیاق فرنگیان بود.


انقلاب اسلامی، به رهبری امام فقید حضرت روح الله الموسوی الخمینی قدس سره الشریف، و در پی آن وقوع جنگ تحمیلی هشت ساله، همه گردهای نخوت و غبار سستی یکصدو پنجاه ساله را که بر پیکر این ملت نشسته بود، سترد و با احیا و تجدید تفکر و فرهنگ معنوی امکان بازپرسی از همه مناسبات فردی و جمعی پیشین را فراهم آورد.


اما، فقدان مطالعه جدی در امور مبتلا به، به تعویق افتادن موضوع انقلاب فرهنگی همراه با تهاجم بی وقفه فرهنگی و سرمایه گذاری دستگاههای سیاسی استکبار جهانی (به سرکردگی یهودیت صهیونیستی) برای مقابله با فرهنگ انقلاب اسلامی، موجب شد تا آسیبهای بسیاری به حیات فرهنگی جوانان وارد آید.


پرواضح بود که امپریالیسم امریکا همه هم خویش را مصروف اضمحلال سرزمینی خواهد کرد که پرچم ولایت و تشیع را برافراشته است. چنانکه «ویلیام پری » وزیر دفاع امریکا در هفدهم آذرماه سال 73 در مجلس سنای امریکا اعلام داشت:


«امریکا قبل از استفاده از زور به دیپلماسی بازدارنده متوسل خواهد شد و در صورت شکست آن به دیپلماسی فشار روی خواهد آورد.»


این در حالی است که هنوز چنانکه شایسته است، نقد جدی تفکر، فرهنگ و تمدن غرب و بازپرسی از نحوه نفوذ و بسط آن مبانی در نظام تعلیم و تربیت، دستگاههای ارتباط جمعی، اقتصادی، شهرسازی و... در ایران به عمل نیامده است و تا دسترسی به پاسخهای اساسی مبتنی بر منابع اسلامی و مبانی نظر دینی - در کلیه امور - راهی دراز در پیش است.راهی که پیمودن آن الزامی است و استمرار حیات حقیقی انقلاب اسلامی و آغاز بنای تمدن ویژه آن منوط به این امر مهم است زیرا:


به جز دوران حیات و حضور حضرت نبی اکرم(ص) و مدت کوتاه خلافت علی بن ابی طالب(ع) در سرزمینهای اسلامی (با انبوهی از درگیریها و جنگها) دیگر هیچ گاه، به صورت گسترده امکان استقرار حکومت اسلامی - زیر لوای معصومین(ع) - مهیا نشد و پس از غیبت کبری نیز، سلطه اولاد بنی عباس و پس از آنها، خلفا و سلاطین نادان، امکان نشر آراء مؤمنان آل محمد(ص) و تحقق حکومت اسلامی فراهم نیامد و در یک کلام:


وجوه فرهنگی و آداب ملک داری و تعالیم معصومین(ع) در پرده اجمال و سینه بزرگان اهل نظر ماند و تنها وجوهی از آن دریافتهای قلبی در قالب آثار فقهی، مجموعه های روایی، دواوین شعراء، تفاسیر و صورتهای معماری آشکار شد. مجموعه ای که طی چند قرن گوشه ای از تمدن اسلامی را به نمایش گذارد و پس از آن تبدیل به آرزوی بزرگی شد که قلبهای مشتاقان را گرم می کرد. انتظاری که تا ظهور قائم آل محمد(ص) امتداد می یابد. لیکن، این تصور بیهوده به وجود آمد که «اسلام قادر به عرضه پاسخهای مناسب برای سؤالات مسلمین در مباحث اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی روز نیست.»


و چه زود مسلمین نیز از یاد بردند که امامشان فرموده بود:


«لیس شی الا و قد جاء فی الکتاب و جاءت فیه السنه » [1] .


چیزی نیست مگر آنکه [حکم آن] در کتاب و سنت آمده است.


این امر مقدمه ای شد تا واسپس آن (بویژه در دوره معاصر)، مبانی نظر غیردینی و منابع غربی مورد توجه اهل علم و بویژه دانشگاهیان و دانش آموختگان جدید واقع شود و آراء آنان در قالب برنامه ها و کتب درسی به دانشجویان جوان منتقل گردد، تا جایی که متاسفانه، امروزه همه مسائل مبتلا به، مبانی نظر و منابع غربی نقش اساسی و تعیین کننده ای را ایفا می کنند.


به موازات این جریان، شاهد بوده ایم که از بزرگان اهل ادب دینی و آثار مردان اهل تفکر و نظر، هماره وسیله ای برای تفاخر و زینت مجالس ساخته شد و هر از چندی سمیناری و کنگره ای به نام آنان بر پا گشت. بی آنکه هیچ قصد جدی برای رجوع به آراء آن سلحشوران قبیله ایمان وجود داشته باشد. به طوری که، طی یکصد و پنجاه سال اخیر همایشهای بسیاری برگزار شده، لیکن، سازمانهای آموزشی و برنامه ریزان نظام دانشگاهی به همان راهی رفته اند که غرب صورت و سیرت آن را ترسیم کرده است.


شک نیست که مجموعه «اعتقادات، اخلاقیات و احکام » هر یک به منزله رکنی اساسی در زیر ساخت «تفکر، فرهنگ و تمدن » بوده اند وبدین سبب، در طول تاریخ هیچ مدنیت فاخری، فاقد احکام مخصوص به خود و هیچ تمدنی فاقد فرهنگ ویژه خود نبوده است. بر این قیاس، باید اعلام داشت تمدن مغرب زمین نیز بسان یک مذهب ضمن دارا بودن سلسله ای از احکام عملی برای همه مناسبات فردی و جمعی انسان از اخلاق، فرهنگ و بالاخره اعتقادات ویژه ای نیرو می گیرد که توسط بزرگان اهل نظر آن سامان (فلاسفه، روشنفکران، علما و...) مدون و اعلام شده است.


این امر، جامعه مسلمین و حوزه های نظری آنها را ناگزیر می سازد تا اقدام به نقد اساسی همه احکام جاری بر مدنیت وارداتی غرب، پشتوانه فرهنگی و سیر تحول آن نمایند.


در مقابل، بر اساس طرحی گسترده باید مقدمات دستیابی به پاسخ سؤالات مبتلا به روز را از میان منابع نظر دینی (قرآن و عترت) فراهم کرد.


بی شک به عنوان یک مسلمان شیعی مذهب بر این باوریم که پیروی از دستورات معصومین(ع) تنها راه نجات است چنانکه امام محمد باقر(ع) می فرمایند:


«شرقا و غربا فلاتجدان علما صحیحا الا شیئا خرج من عندنا» [2] .


در شرق و غرب عالم به دانش درستی دست نمی یابید، مگر آنچه از نزد ما خارج شده باشد.


و از حضرت حجت (ع) نقل است که فرمودند:


«طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا» [3] .


جستجوی معارف جز از راه ما خاندان پیامبر برابر انکار ما است.


باور به این امر خود پایه اولیه انقلاب بنیادین فرهنگی است چنانکه مقام معظم رهبری فرموده اند:


«انجام یک انقلاب فرهنگی حقیقی در جامعه بر مبنای تحول عمیق اخلاقی به معنای عام و صحیح کلمه ضروری است.»


به نظر می رسد ضرورت حل و فصل سریع مسایل طی سالهای بحرانی جنگ و انقلاب اسلامی در کنار حوادثی که پی در پی فرا راه انقلاب قرار می گرفتند موجب بوده تا دست اندرکاران امور کشور، با توسل به راه حلهای سهل الوصول پاسخهایی را برای امور مبتلا به پیدا کنند و با پشت سر نهادن بحرانها، دوره فترت و گذار را طی نمایند. اما، عدم تاسیس مرکز تحقیقی هوشمندی که بتواند با مراجعه به منابع و متون دینی، پاسخگوی همه سؤالات مبتلا به امور فرهنگی و مدنی جامعه مسلمین در این شرایط تاریخی باشد; موجب شده است تا مطالب غیر تحقیقی بسیاری به صورت پراکنده در میان مردم و مسؤولان رد و بدل شود و حتی بسیاری از دستگاههای اجرایی با اتکا به راه حلهای متخذه از آراء اندیشمندان غربی و یا روشنفکران التقاطی شرقی امور را به پیش برند و در نهایت به این تصور واهی دامن زده شود که: «دین فاقد پاسخ مناسب برای مسایل مبتلا به روز است و یا دین تنها امری فردی و اخلاقی است و نمی تواند در امور اجتماعی و حکومتی دخالت کند.»


ایجاد چنین مرکزی نیازمند طرحی اساسی است و مسلما باید گفت طراحی چنین برنامه ای ممکن و میسر است، تا این امکان به وجود آید که: شالوده نظام تعلیم و تربیت جامعه مسلمین بر بنیانی مرصوص استوار گردد و از دیگر سو، مقدمات ایجاد تحول اساسی در همه زمینه ها فراهم شود. ضمن آنکه از این طریق می توان مطالب نظری مورد نیاز کلیه دستگاههای اجرایی کشور را (عاری از شائبه های غربزدگی) فراهم کرد.


غرب و شیعیان اهل بیت


باید اذعان داشت که غرب و صهیونیسم هیچگاه تمایل به حفظ استقلال فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران نداشته و همیشه درصدد بوده اند تا با استفاده از تمامی وسایل مانع تحقق قطعی این امر شوند زیرا، نوع باور و اعتقاد اهل تشیع را - که هماره چشم به راه رسیدن «موعود منتظر» هستند - رو در رو با اساس و بنیاد نظری فرهنگ و تمدن خود می بینند که:


«سحر با معجزه پهلو نزند.»


آنان نیک دریافته اند که شیعیان، به جهان معاصر به چشم مدینه فاضله و جهان مطلوب نمی نگرند.


شاید به واسطه همین شناخت از سرزمین و مردم ایران است که طی یکصد و پنجاه سال اخیر، به گونه های مختلف سعی در خدشه دار کردن موضوع «انتظار و مهدی منتظر (ع)» کرده اند و با ایجاد فرقه ها و دسته های متعدد، امید به بسط تفرق و تشتت در میان مسلمانان داشته اند. چرا که این باور (ظهور منجی موعود) شیعیان را به عنوان جامعه ای معترض در برابر کفر، شرک، نفاق و الحاد معرفی کرده است.


نمونه بارز این اعتراض بزرگ در برابر استکبار، وقوع انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی قدس سره بوده است. چه، شیعیان همواره در طول همه تاریخ، تابع مکتبی بودند که جانمایه آن را اعتراض در برابر وضع نامطلوب و تلاش برای بنای وضعی مطلوب تشکیل می داد و به آنان یادآور می شد که:


«افضل العبادة انتظار الفرج » [4]


انتظار، بذری است که در شرایط مناسب، نهال امیدواری، ستیز با استکبار، دوری از فساد، امر به معروف، نهی از منکر، دفاع از مظلوم، سرزندگی، دوری از یاس و بالاخره فرمانبرداری از خداوند رحمان را می پرورد.


شیعیان و حضرت صاحب الزمان


قیام مهدی موعود (ع)، بزرگترین حادثه تاریخی بشریت و سرفصل فارق ظلم و باطل از عدل و حق است چنانکه فرمود:


«اذا قام القائم(ع) ذهبت دولة الباطل » [5]


هنگامی که قائم به پا می خیزد دولت باطل نابود می شود این قیام با استناد بر بسیاری از اخبار و حوادث می نماید که، از آن میان تحقق انقلاب اسلامی، و برخاستن مردی از قم را می توان بشارت دهنده قریب الوقوع بودن آن جریان عظیم در عرصه هستی دانست.


«و عجل لنا ظهوره انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا» [6]


خداوندا در ظهور حضرتش شتاب کن، اگر چه دیگران این امر را دور می دانند اما ما آن را نزدیک می دانیم.


این مطلب در کنار این کلام محکم:


«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة » [7]


کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است ما را متذکر این می سازد که عدم معرفت درباره آن حضرت ما را دچار غبنی بزرگ خواهد کرد.


غبنی که تا مغز استخوان را می سوزاند و دل را می لرزاند. از آن مهمتر غم فقدان آمادگی جسمی و روحی بسیاری از مسلمانان در سرتاسر عالم است که در میانه زنجیر طغیانگران و سلاطین خودکامه، زمینگیر مانده اند.


بدیهی است که ایجاد آمادگی منوط به شناختی ژرف درباره دین، تاریخ، روایات و اخبار مربوط به ظهور و حکمت ازمنه است، مجموعه ای که زمینه هایی قوی در مخاطبان به وجود می آورد و عامل ایجاد شور و نشاط جهت آماده شدن در عصر غیبت و آخرالزمان می شود. عجب نیست که بسیاری از مسلمین و حتی شیعیان در مقابل این حوادث بزرگ و دشمنانی که تحت لوای یهودیت صهیونیستی و استکبار جهانی کمر به نابودی مسلمین بسته اند معرفتی اندک و اجمالی از حضرت صاحب الامر (ع) دارند و گاه موضوع ظهور را مترادف با وقوع قیامت کبری می پندارند و از آن در هراسند. علی رغم آنکه، نزدیک به شش هزار روایت در این باره از معصومین(ع) وارد شده است و در واقع باید گفت:


«شیعیان درباره جانمایه بقا و دوامشان و سر اعتقاد و باورشان یعنی موضوع ولایت، امامت و حجت نیازمند مطالعه و خوراک فکری و فرهنگی هستند.»


زیرا علاوه بر موارد فوق:


1. تاکنون مرکز تحقیقاتی جامع و مناسبی در جهان اسلام، برای مطالعه حقایق و کشف تحریفات وارد آمده در اخبار تاسیس نشده است و همواره حقایق متعالی همراه با بسیاری از افسانه ها و تخیلات در میان مسلمین منتشر گشته است که در این میان جوانان آسیب پذیرتر بوده اند. بویژه که علوم کمی غربی، به صورت طبیعی پایه های اعتقاد به غیب، روح، عالم امر، رجعت، ظهور و... را سست می نماید.


2. تاکنون، علی رغم تبلیغات سازمانهای جاسوسی و فرهنگی غرب علیه این موضوع (ایجاد فرق ضاله، ساخت فیلمهایی چون نوستر آداموس و...) از مطبوعات و سازمانهای انتشاراتی، جایگاه ویژه ای برای این امر در نظر نگرفته اند. و تنها در ایام ماه شعبان، مقالات پراکنده ای، در میان سیلی از تبریکات و تبلیغات تجاری منتشر می سازند که آن مقالات نیز عمدتا قالبی و غیر تحقیقی نوشته می شوند و همگی دارای مضامینی واحد و تکراری اند.


3. خالقان آثار ادبی و هنری، بویژه داستان نویسان و فیلمسازان، از دستمایه ای قوی و محققانه برای خلق آثاری مناسب با این امر برخوردار نیستند. بدین سبب آن آثار، فاقد قدرت لازم برای ایجاد نشاط و تحرک در میان جوانان اند و در مقابل بسیاری از قهرمانان پوشالی و فاسد که به وسیله فیلمسازان غربی و اخیرا ژاپن، تبلیغ می شوند، جایگزین مردان بزرگ و سلحشوران قبیله ایمان شده اند.


4. علی رغم آنکه موضوع «موعود آخرالزمان(ع)» در میان تمام اقوام و در میان همه مذاهب مطرح است; لیکن، هیچ نوع شناخت اصولی دراین باره و هیچگونه ارتباطی که عامل تضارب آرا و اندیشه میان علما و اندیشمندان شود وجود ندارد.


5. به واسطه عوامل فوق، هیچ نوع برنامه جدی و عملی برای تربیت نیروهای زمینه ساز ظهور حضرت تدوین نگردیده است و امروزه، جوانان مسلمان در برابر تهاجمات بلاوقفه فرهنگی غرب آسیب پذیرند.


6. ضرورت انجام اقدامی اساسی برای ایجاد جریان «جهاد فرهنگی » علیه «تهاجم فرهنگی » بیش از هر زمان به چشم می خورد و انجام این مهم نیز، در گرو شناخت جهان نامطلوب ساخته و پرداخته شده غرب و غربزدگان و شناخت جهان مطلوب موعود است. چه، باید اعلام داشت:


حضرت حجت (ع) بکلی مورد غفلت واقع شده است و قهرا تا آن هنگام که انسان، ایشان را کماهوحقه نشناسد - چنانکه باید - وظیفه اش را بجا نمی آورد و بعکس پس از شناخت، در هر دو وجه وظایف را به انجام می رساند.


نگارنده بر آن باور است که،«نقد جدی تفکر، فرهنگ و تمدن غربی » و «تاسیس مرکز تحقیقی ویژه ای که بتواند پاسخگوی سؤالهای بنیادین شود» مقدمات بنیادین جهاد فرهنگی است.


تحقق این دو امر، در گرو حراست از بنیادهای فرهنگی و مدنی جامعه مسلمین از آلودگی به شائبه های غربزدگی است چه غفلت در این باره و رها کردن امور در دست مردان و زنانی که به حقیقت عاری از دلبستگی به ارزشهای فرهنگی، دینی اند موجب می شود تا تمامی فرصتها برای بازسازی فرهنگی از بین برود. چنانکه امروزه با معضل بزرگ اجتماعی (گرایش نسل جوان انقلاب به غرب) روبرو هستیم. انفعال در برابر خواسته های شهوی و هواجس نفسانی و دامن زدن به گرایشهای غیر دینی نه تنها موجب فرونشستن آتش و التهاب هواجس نمی شود بلکه، بسان «شوراب » تمایل را صدچندان می سازد.


چنانکه مذاق به مرداب عفن خو گرفت به هیچ روی عطر گلها و ریاحین را جستجو نمی کند.


جامعه فرهنگی این سرزمین ناگزیر بازنگری در بسیاری از عملکردهاست. ناگزیر به شناسایی همه جانبه خصم و ردپای آنها در میان مناسبات فرهنگی و مادی مردم است.


ناگزیر به تکیه بر مردانی است که گوش جانشان آکنده از کلام دین نبی اکرم(ص) است ورنه، آنان که سالهای سال در میان سرزمینهای غربی ارتزاق کرده اند و صورت و سیرت زندگی خود را با ادب غربی منطبق ساخته اند به چیزی کمتر از اعتزال از مبانی دینی و کم رنگ ساختن احکام اسلامی راضی نیستند و از دین جز صورت وارفته ای که توجیه کننده اعمالشان باشد نمی خواهند.


اینان، بی آنکه بر ملا سازند دین را ناتوان و اهل دیانت را فاقد توانایی حل و فصل معضلات مسلمین می پندارند. اینان بی آنکه آشکارا لب بگشایند احکام خدا و رسول او را کافی برای زندگی نمی دانند چرا که زندگی در نگاه آنان، جز تکرار آنچه غرب هم اکنون در آن دست و پا می زند نیست.


اینان به حقیقت پیرو مسلک «جدایی دین از سیاست اند» و از همین رو امام عصر ارواحنا فداه » را انتظار نمی کشند و از ایشان سخن به میان نمی آورند چه،اعتقاد به امام عصر (ع)، تجلی این باور است که «دین منفک از هیچ یک از مناسبات فردی و جمعی آدمی تا ابدالاباد نیست ».


پی نوشت:


1. المجلسی، مولی محمدباقر، بحارالانوار، ج 2، ص 304، ح 47، مؤسسه وفاء، بیروت،1403 ق.


2. همان، ج 46، ص 335، ح 21.


3. القیمومی الاصفهانی، جواد، صحیفة المهدی، ص 334، دفتر انتشارات اسلامی، قم،1373.


4. المجلسی،مولی محمدباقر، همان، ج 52، ص 125، ح 11.


5. همان، ج 24، ص 313، ح 18.


6. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دعای عهد.


7. الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 371، ح 5، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365.



 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA

توسل به امام زمان (عج)

 مقاله مهدوی

توسل به امام زمان (عج) ۰ نظر

بنابر امتثال و عمل کردن بدستور خداوند که در قرآن فرموده: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله (ی 35 س مائده) یعنی: ای مومنین از خدا بترسید و بسوی او وسیله بجوئید باید برای رفع حوائج و گرفتاری ها به اهل بیت رسالت علیهم السلام متوسل شد. و هم چنین پیروی از مکتب انبیاء که هنگام گرفتاری به خاندان نبوت توسل می جستند [1] ، نیز چنین اقتضا می کند که ما هم باین خانواده یعنی ائمه اطهار علیهم السلام متمسک و متوسل گردیم. باز بحکم عقل که می گوید هر گاه انسان برای حصول نتیجه ای که مورد احتیاج اوست، نتوانست به تنهائی کار کند باید باهل خبره و کسانی که او را به نتیجه می رسانند ملتجی و پناهنده شود، ما هم که خواسته های زیادی داشته و بهمه آنها نیازمندیم و به تنهائی نمی توانیم از خداوند بگیریم به بندگان نزدیک بخدا و آبرومندان بارگاه ملتجی و پناهنده می شویم.


و اما نقل هم در ذیل آیه 35 مائده که ابتدا ذکر شد علی بن ابراهیم قمی گوید: معصوم علیه السلام می فرماید: تقربوا الیه بالامام (تفسیر قمی ج 1 ص 168) یعنی: آن وسیله ئی که در آیه فرموده نزد خدا ببرید امام است که بواسطه او بایستی بخدا نزدیک گردید. صدوق در عیون از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: الائمه من ولد الحسین من اطاعهم فقد اطاع الله و من عصاهم فقد عصی الله هم العروه الوثقی و الوسیله الی الله یعنی: امامان، از اولاد حسین علیه السلام می باشند و هر کس اطاعت آنها را کند خدا را اطاعت کرده و اگر آنان را نافرمانی نماید خدا را معصیت نموده، ایشان ریسمان محکم و سبب توسل بسوی خدایند (امراء هستی ص 179) پس با براهین روشنی که ذکر شد، معلوم و ثابت گشت که برای رفتن نزد خدا و خواستن حوائج از او، باید به اهل بیت علیهم السلام متوسل شد.


در این زمان باید بامام زمان علیه السلام متوسل شد


امروزه هر چه خیرات به موجودات می رسد به برکت امام زمان علیه السلام است [2] و هر که می خواهد در خانه خدا برود باید از راه امام زمان وارد شود و به عبارت دیگر، بان حضرت متوسل شود چنانچه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مثل اهل بیت من مانند کشتی نوح است هر که سوار آن شد نجات یافت و هر که ترک نمود غرق شد (غایه المرام علامه بحرانی - یازده حدیث از اهل سنت ص 237 و هفت حدیث از شیعه ص 239).


خداوند متعال می دانسته که موجودات در هر عصر و زمان گرفتار و محتاجند و از طرف دیگر هم، نزد خدا قرب و منزلت و دسترسی باو ندارند لذا از روی نهایت لطف و محبتی که به بندگان دارد در هر دوره ای از جانب خود ولی و حجت و خلیفه خویش را در میان مردم می گذارد تا حیران و سرگردان و بیچاره نباشند و با توسل و روی آوردن باو از مهالک نجات یافته و بخیر و خوشی و سعادت برسند و امروز این خلیفه و حجت الهی حضرت حجه بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و باین بزرگوار باید متوسل شد و البته برای توسل بایشان راههای متعددی وجود دارد که علمای اعلام شیعه در کتب خود بیان فرموده اند که بعضی از آنها را نقل می نمائیم ولی قبلا تذکراتی را لازم است یاد آوری نمائیم:


شش تذکر لازم برای استغاثه به امام زمان


1 - همان طوری که خداوند بر همه جا احاطه دارد، خلیفه او هم که در این عصر حجه بن الحسن عجل الله تعالی - له الفرج است نیز، بر همه اشیاء احاطه دارد لذا هر کجا که شخص مضطر آن حضرت را بخواند آن بزرگوار با اراده الهیه خود و مصلحت، از او فریاد رسی می فرماید.


2 - شخص مضطر و مستغیث نیز باید از قعر دریاها گرفته تا اوج آسمانها که قرار گیرد در مقان استغاثه خود را در حضور آن حضرت بداند و ببیند.


3 - شخص مستغیث از همه قدرتها چشم پوشی کرده و نگاه امیدش فقط بدست الهی و کف پر قدرت و با کفایت آن حضرت باشد و بس.


4 - بداند که آن حضرت مظهر قدرت نامحدود الهی است و قادر است که هر حاجت شرعی که داشته باشد بر آورد.


5 - یقین داشته باشد که آن مولا از پدر هم نسبت بما مهربانتر بوده و زودتر از این پدر و مادر جسمانی، با مصلحت غم و غصه و گرفتاری شیعیانش را برطرف می کند.


6 - اگر شخص مضطر شده ولی بین او و آن حضرت موانعی مثل قضای عبادات و حق مردم و امثال اینها می داند که موجود دارد، باید فورا و قبل از استغاثه عهد کند که آن موانع را برطرف نماید مثلا قضای عبادات را بجا آورده و حق مردم را رد کند و سپس بان حضرت استغاثه نماید.


ناگفته نماند که شخص در مقام توسل و استغاثه بساحت اقدس وجود آن حضرت، هر طور و با هر زبان که می تواند ممکن است متوسل شده و با آن بزرگوار راز و نیاز نماید اما بعض ادعیه و موارد دیگر هست که بد نیست انسان از آنها آگاه باشد... (برای بعضی از تذکرات فوق بصفحه 54 کتاب فوز الاکبر مراجعه نمائید).


پنج راه برای توسل به امام زمان


>دعایی که خود آن حضرت تعلیم فرمودند


>نماز امام زمان


>بعضی از ادعیه مجرب


>رفتن به مکانها و مقامات مربوط به آن حضرت و متوسل شدن


>عریضه نوشتن خدمت آن حضرت


دعایی که خود آن حضرت تعلیم فرمودند


و آن چنین است که ابوالحسن محمد بن احمد بن ابی اللیث گوید از ترس کشته شدن فرار کرده بمقابر قریش پناه بردم شب در عالم رویا حضرت صاحب الزمان دعائی بمن تعلیم فرمود، چون بیدار شدم آن دعا را خوانده و از کشتن نجات یافتم و آن دعا این است: اللهم عظم البلاء و برح الخفاء و انقطع الرجاء و انکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و الیک یا رب المشتکی و علیک المعول فی الشده و الرخاء اللهم (فصل خ) صل علی محمد و آل محمد اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم فعرفتنا بذلک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب (من ذلک خ) یا محمد یا علی اکفیانی فانکما کافیای و انصرانی فانکما ناصرای یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث ادرکنی ادرکنی ادرکنی راوی گوید: حضرت هنگام گفتن یا صاحب الزمان اشاره به سینه مبارک خود کرد (یعنی صاحب الزمان منم) (نجم الثاقب باب هفتم حکایت 24.)


نماز امام زمان


نماز آن حضرت هر گاه خواستی آن را بخوانی دو رکعت نیت می کنی نماز توسل به امام زمان و در هر رکعت چون به ایاک نعبد و ایاک نستعین رسیدی آن را صد مرتبه تکرار می کنی و بعد از آن بقیه حمد و سوره قل هو الله احد را خوانده و به رکوع می روی و ذکر رکوع و سجود را در هر دو رکعت هفت مرتبه می گوئی و بعد از فراغ و تمام شدن نماز بلا فاصله این دعا را می خوانی: اللهم عظم البلاء و برح الخفاء و انکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و الیک یا رب المشتکی و علیک المعول فی الشده و الرخاء اللهم صل علی محمد و آل محمد الذین امرتنا بطاعتهم و عجل الله فرجهم بقائهم و اظهر اعزازه یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیای یا محمد یا علی


یا علی یا محمد انصرانی فانکما ناصرای یا محمد یا علی یا علی یا محمد احفظانی فانکما حافظای یا مولای یا صاحب - الزمان یا مولای یا صاحب الزمان یا مولای یا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث، ادرکنی ادرکنی ادرکنی الامان الامان الامان (فوز الاکبر از جمال الاسبوع ص 46).


بعضی از ادعیه مجرب


همان طور که در تذکرات قبل مذکور گردید انسان هر گونه و با هر زبان می تواند با مولای خود صحبت کند امام واردی وجود دارد که تجربه شده و سزاوار است شخص مستغیث آنها را در نظر داشته باشد و بعضی از آنها چنین است:]


1 - خواندن این دعا موثر است: یا محمد یا علی یا فاطمه و بنیها صلوات الله علیهم یا صاحب الزمان ادرکنی یا فارس الحجاز ادرکنی یا ابا القاسم المهدی ادرکنی و لا تهلکنی (تحفه الطالب ص 131).


2- خواندن این کلمات که خود آن حضرت به ملا قاسم رشتی در تخت فولاد اصفهان تعلیم فرمودند و ایشان نوشتند


شماره صفحه: یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی (دار السلام عراقی ص 318).


3- آن چه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به - ابوالوفای شیرازی تعلیم فرمودند که وقتی شمشیر بگلویت رسید به آن حضرت استغاثه کن که تو را پناه می دهد آن شخص هم عرضه داشت: یا مولای یا صاحب الزمان انا مستغیث بک ابوالوفا گوید: یک مرتبه دیدم شخص اسب سواری که در دستش حربه ای آهنین بود از آسمان فرود آمد عرضه داشتم: یا مولای کفایت کن مرا از آن که مرا اذیت می کند، فرمود: کفایت کردم، پس فردا صبح فورا ابوالوفا را از زنجیرها و زندان نجات دادند وقتی از او سوال کردند به که استغاثه کردی؟ گفت: به کسی که غیاث المستغیثین است... ((سراج الشیعه مامقانی ص 298).


4- بعضی از علمای اعلام گفته اند که در صحرا یا مکان وسیع خلوت با سر برهنه بگویند: یا ابا القاسم اغثنی، یا ابا صالح المهدی ادرکنی ادرکنی و لا تدعنی فانی ذلیل عاجز


5 - باز علما گفته اند شخص مستغیث این کلمات را بگوید: (یا موعود المنتظر انظر الی المحتضر)


6- در السنه مومنین این عبارت برای استغاثه بان حضرت جاری می شود: [المستغاث بک یا صاحب الزمان] (3 مورد آخر در ص 55 فوز الاکبر) مولف محترم فوز الاکبر گوید: سه قسم اخیر هم مظنون است که در خواب یا بیداری خود حضرت روحی فداه به کسی تعلیم فرموده باشند (با کم و بیش عبارات)


رفتن به مکانها و مقامات مربوط به آن حضرت و متوسل شدن


این مطلب مسلم است که حضرت ولی عصر روحی فداه به مکانهای مقدس تشریف فرما می شوند زیرا اولا: خود اهل بیت علیهم السلام بما دستور فرموده اند که باین مکانهای مقدس برویم و ثانیا: آن حضرت در آن مکانها دیده شده اند و بواسطه قدوم مبارک آن حضرت بقدس و معنویت آن مکانها افزوده شده است و می توان آنها را چنین شمرد: مکه، مدینه، نجف اشرف، وادی السلام، کربلا، سامرا، کاظمین مشهد الرضا علیه السلام، قم که مطلقا حرم و خانه خودشان است و مسجد صاحب الزمان که مشهور به مسجد جمکران است و مقام حضرت در حله و مقام ایشان در تبریز (تحفه المهدیه ص 199) و محل قبور صلحا و امام زادگان و قبور شیعیان و مساجد و حسینیه ها و سایر مکانهای مربوط و مورد نظر ائمه علیهم السلام.


>مسجد صاحب الزمان مشهور به جمکران


مسجد صاحب الزمان مشهور به جمکران


این مسجد مقدس که در چند کیلومتری قم قرار گرفته حضرت ولی عصر روحی فداه در شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال 373 قمری امر به بناء آن فرموده اند و نمازی که در آن خوانده می شود بنا بامر آن حضرت، 4 رکعت است دو رکعت اول که نماز تحیت مسجد است، بعد از حمد هفت مرتبه سوره قل هو الله احد و ذکر رکوع و سجود هم در هر رکعت هفت مرتبه خوانده می شود و در دو رکعت دوم که نماز توسل بان حضرت است در حمد ایاک نعبد و ایاک نستعین در هر رکعت صد مرتبه و ذکر رکوع و سجود نیز هفت مرتبه و بعد از نماز یک مرتبه لا اله الا الله و سپس تسبیحات حضرت زهرا علیها - السلام خوانده می شود و بعد باید در حال سجده صد مرتبه صلوات فرستاد، سپس هر حاجتی دارد ذکر می کند.


عریضه نوشتن خدمت آن حضرت


پنجمین راهی که برای توسل بامام عصر ارواح - العالمین له الفداء تذکر داده می شود توسل بوسیله عریضه است که علمای بزرگ مانند مرحوم کفعمی و محقق سبزواری و مرحوم مجلسی و دیگران در کتب خود نوشته اند و آن بدین ترتیب است که شخص این عریضه را می نویسد و قرار می دهد بر قبر امام یا این که در گل پاک قرار داده و در چاه آب یا نهر جاری می اندازی و صورت عریضه چنین است:


بسم الله الرحمن الرحیم


کتبت یا مولای صلوات الله علیک مستغیثا و شکوت ما نزل بی مستجیرا بالله عز و جل ثم بک من امر قد دهمنی و اشغل قلبی و اطال فکری و سلبنی بعض لبی و غیر خطیر نعمه الله عندی اسلمنی عند تخیل وروده الخلیل و تبرء منی عند ترائی اقباله الی الحمیم و عجزت ن دفاعه حیلتی و خاننی فی تجمله صبری و قوتی فلجات فیه الیک و توکلت فی المسئله لله جل ثناءه علیه و علیک فی دفاعه عنی علما بمکانک من الله رب العالمین ولی التدبیر و مالک الامور واثقا بک فی الشفاعه الیه


جل ثناءه فی امری متیقنا لاجابته تبارک و تعالی ایاک باعطاء سولی و انت یا مولای جدیر بتحقیق ظنی و تصدیق املی فیک فی امر کذا و کذا (و بجای کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند) فیما لا طاقه لی بحمله و لا صبر لی علیه و ان کنت مستحقا له و لاضعافه بقبیح افعالی و تفریطی فی الواجبات التی لله عز و جل فاغثنی یا مولای صلوات الله علیک عند اللهف و قدم المسئله لله عز و جل فی امری قبل حلول التلف و شماته الاعداء فبک بسطه النعمه علی و اسئل الله جل جلاله لی نصرا عزیزا و فتحا قریبا فیه بلوغ الامال و خیر المبادی و خواتیم الاعمال و الامن من المخاوف کلها فی کل حال انه جل ثناءه لما یشاء فعال و هو حسبی و نعم الوکیل فی المبدء و المال سپس در موقع انداختن، نام یکی از چهار نایب خاص آن حضرت را در غیبت صغری که عثمان بن عمرو و محمد بن عثمان و حسین بن روح و علی بن محمد سمری بودند باین ترتیب می برد: (مثلا) یا حسین بن روح سلام علیک اشهد ان وفاتک فی سبیل الله و انک حی عند الله مرزوق و قد خاطبتک فی حیاتک التی لک عند الله عز و جل و هذه رقعتی و حاجتی الی مولانا علیه السلام فسلمها الیه فانت الثقه الامین (تحیه الزائر مرحوم نوری ص 318)


در خاتمه این مختصر، صحت و سلامتی و پیروزی مسلمین جهان بالاخص علاقمندان بحضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از خداوند متعال خواهانم و امید است هر چه زودتر بظهور آن حضرت جهان را مملو از عدالت بفرماید و باشخاص خیر و وظیفه شناس همچون مومنی که مسبب انتشار این جزوه است خیر دنیا و آخرت مرحمت بفرماید و ایشان را بظهور آن حضرت نائل گرداند. محب محبین المهدی محمد باقر شریعت پناه اصفهانی مقیم تهران شهر رجب المرجب سال 1398 هجری قمری


پینوشت:


1. بحارالانوار علامه مجلسی جلد 27 چاپ جدید ص 319 تا 334.


2. اصول کافی ج 1 باب نادر و جامع در صفات و فضل امام و سایر احادیث.


 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA

چکیده زندگینامه امام رضا (ع)

 مقاله

چکیده زندگینامه امام رضا (ع) ۰ نظر

چکیده زندگینامه امام رضا علیه السّلام 


تاریخ ولادت

امام رضا علیه السّلام هشتمین امام شیعیان، از سلاله پاک رسول خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و هشتمین جانشین پیامبر مکرّم اسلام است. بنابر نظر مشهور مورّخان امام رضا علیه السّلام ، در یازدهم ذی قعده سال ۱۴۸ هـجری قمری در مدینه منوّره متولّد شد. (1) 


 نام و القاب 


نام مبارکشان «علی»، کنیۀ آن حضرت، «ابوالحسن» و دارای القاب متعدّدی از جمله؛ رضا، ‏صابر، فاضل، قرة ‏اعین المؤمنین (نور چشم مؤمنان) و... هستند،(٢) اما مشهورترین لقب ایشان، «رضا» به معنای «خشنودی» است.


پدر بزرگوار امام رضا، امام موسی کاظم  علیه السّلام پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال ۱۸۳ ﻫ.ق، به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند، و مادر گرامیشان نجمه (تکتم) نام داشت.


امام رضا  علیه السّلام در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگى امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق علیه السّلام مشغول شد و در این راستا گام هاى بزرگ و استوارى برداشت.


مدت امامت حضرت رضا  علیه السّلام ، حدود ۲۰ سال طول کشید، که ۱۷ سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.


در مورد تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف وجود دارد، برخی امام جواد علیه السّلام را تنها فرزند ایشان دانسته و گروهی نیز فرزندان دیگری را برای حضرتشان برمیشمارند.


امام رضا  علیه السّلام پس از هفده سال سکونت در مدینه و تبلیغ دین و ارشاد مردم، با نقشه و حیله مأمون عباسی، راه خراسان را در پیش گرفت. آن حضرت پس از قبول اجباری ولایت عهدی مأمون و گذشت سه سال، در ۵۵ سالگی به دست این خلیفۀ عباسی به شهادت رسید.


یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السّلام ) می‌گوید:" ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود :" آیا می‌دانید من کیستم ؟" گفتم:" تو آقا و بزرگ ما هستی". فرمود :" نام و لقب من را بگوئید". گفتم :" شما موسی بن جعفر بن محمد هستید ". فرمود :" این که با من است کیست ؟" گفتم :" علی بن موسی بن جعفر". فرمود :" پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می باشد"". (۳) 


در حدیث مشهوری نیزکه جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السّلام ) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السّلام ) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل‌محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد".


اوضاع سیاسی :


مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد :


۱- ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.


۲- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.


۳- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.


مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السّلام ) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان ( سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. 


در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام ) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت  نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین درفساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت, از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.


اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و اورابه قتل برساند و لباس قدرت  را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف واکناف مملکت اسلامی جاری کند.


وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید  و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار  سیاستمدار بود ، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه وقتل و غارت, اکنون با استفاده از فرصت دودستگی در خلافت هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود ، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکاربر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می کردند, انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند


و این ،بر اثر ستم‌ها وناروائیها وانواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. 


از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود ، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل‌بن‌سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام کناره‌ گیری کند, زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست ، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خوداو و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر, بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است  برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. 


در این صورت علویان با خوشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می پذیرفتند.ازطرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تاییدامام می دانستند لذا قیامهایی که برضدحکومت می شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.


او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایِشان را به اجبار ولیعهد خودمی کند که دراینصورت بازهم خلافت وحکومت او درمیان مردم و شیعیان توجیه می گردد ودیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت وستم, توسط عباسیان انجام می گرفت دلیل وتوجیه خودراازدست می داد

وبااستقبال مردم ودوستداران امام مواجه نمی شد. ازطرفی اومی توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد.


 و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند.  همچنین اوگمان می کردکه ازطرف دیگر شیعیان و پیروان امام ، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت  در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند دادوامام جایگاه خودرادرمیان دوستدارانش ازدست می دهد.


سفر به سوی خراسان :


مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه, خدمت حضرت رضا (علیه السّلام ) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد, بیاورند. 


مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه ، جبل ، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره ، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیزپیوسته حضرت رازیر نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش می دادند.


خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.


 بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."(۴) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(۵)  شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."



ولایت عهدی:


باری، چون حضرت رضا (علیه السّلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت:


 "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السّلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السّلام) ندیدم.


" پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم."

حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی."

 مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. 

اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد."

وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید."

 این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: 

"از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد."

اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. 

لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد.

 پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. 


خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."(۶)



پی نوشت ها:


  (1) [ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 1، ص 486، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق؛ مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ج 6، ص 70، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 247، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.]

 (٢) [خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى، ص 279، البلاغ، بیروت، 1419ق؛ اربلى، على بن عیسى، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ج 2، ص 284، بنى هاشمى، تبریز، چاپ اول، 1381ق.]


  (۳) [ (   عیون اخبارالرضا  جلد 1  صفحه 21) ]


  (۴) [ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 1، ص 486، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق؛ مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ج 6، ص 70، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 247، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.]

 (۵) [خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى، ص 279، البلاغ، بیروت، 1419ق؛ اربلى، على بن عیسى، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ج 2، ص 284، بنى هاشمى، تبریز، چاپ اول، 1381ق.]



(۶).[شیخ صدوق، عیون اخبار الر ضا (ع).]

[ شیخ مفید، الارشاد] 

[   سیدهاشم موسوی، سیرت امام رضا (ع).


 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

این ماییم که غایبیم

 مقاله مهدوی

این ماییم که غایبیم ۰ نظر

جریان مهدویت‌، نظیر پنج جریان دیگری است که قرآن کریم مطرح کرده و از حکم عام آن پنج جریان جدا نیست‌. این جریان خمسه عبارت از ربوبیت‌، نبوت‌، امامت‌، روحانیت و ایمان است‌. قرآن کریم ذکر می‌کند که وقتی هر کدام از این پنج جریان در جامعه مطرح شده است‌، عده‌ای در برابر اینها موضع گرفته‌، انکار و نفی کرده‌اند، اول اعراض و بعد اعتراض کرده‌اند و سپس به معارضه برخاسته‌اند.


ولی صاحب آن سمت‌، تلاش و پیگیری داشت و این را در جامعه تثبیت کرد. نکول اینها به قبول و انکارشان به اقرار تبدیل شد، گفتند چنین چیزی حق است لکن مصداقش ماییم‌، نه آنکه شما می‌گویید!


در تمام پنج جریان‌، این بحث مطرح بود. اول جریان ربوبیت بود که انبیا (ع‌) مسئله ربوبیت خدای سبحان را مطرح کردند که جامعة بشری نیازمند پرورنده‌، سید، مالک‌، مولا و رب است‌. اینها در برابر تفکر ربوبیت ایستادند و گفتند: «ما ربّ العالمین‌؟»، [1] این رب‌العالمین که شما (موسی و هارون‌) ما را به آن دعوت می‌کنید، کیست‌؟ تعبیر به «ما» کردند، نگفتند «من ربّ العالمین‌»، گفتند: «ما ربّ العالمین‌؟» وقتی موسی کلیم (ع‌) با برهان ثابت کرد «ربنّا الذی أعطی کلّ شی‌ء خلقه ثمّ هدی‌» [2] آن برهان را با معجزه تثبیت کرد، دستگاه فراعنة مصر، ربوبیت را پذیرفتند و قبول کردند که جامعة بشری محتاج ربّ است ولی گفتند آن ربّ ماییم‌! «أنا ربّکم الاعلی‌» [3] «ما علمت لکم من إله غیری‌»، [4] یعنی اول اعراض و اعتراض و معارضه بود، بعد که این تفکر جا افتاد جعل بدل شد و ربّ نما را به جای ربّ گذاشتند.


جریان دوم‌، جریان نبوت و رسالت انسان کامل از طرف ذات اقدس اله است‌. وقتی انسانهای صالح و سالک‌، مدعی نبوت و رسالت بودند. اینها می‌گفتند مگر بشر می‌تواند پیام‌آور از طرف خدا و رابط بین خلق و خدا باشد. اگر رسالتی هست مال فرشته‌ها است‌. بشر این سمت را ندارد، وقتی با برهان و معجزه‌، مسئلة نبوت تثبیت شد، اینها ناچار شدند از انکار به اقرار منتقل شوند و قبول کنند که بشر می‌تواند پیامبر باشد و جامعه هم نیازمند پیامبر است‌. ولی گفتند، پیامبر شما نیستید، مثلاً «مسیلمه‌» است‌! آمار متنبّیان کم‌تر از آمار انبیا نیست‌. اگر 124 هزار یا کم‌تر یا بیشتر نبی از طرف ذات اقدس اله برای اصلاح فرد و جامعه مأموریت پیدا کرده‌اند، به همان رقم و عدد، متنبّی داریم‌؛ «لکلّ موسی فرعون‌» همین‌جاست‌.


جریان سوم جریان امامت و خلافت است‌. وقتی رسول خدا (ص‌) رحلت کرده است‌، جانشین دارد. برای تعیین جانشین هم غدیر و امثال غدیر تشکیل شده است‌. اینها در درجه اول منکر مسئله خلافت نصبی و امثال ذلک می‌شدند و می‌گفتند چنین چیزی در کار نیست و پیامبر کسی را به عنوان خلیفه نصب نکرده است‌. این همان مردم سالاری است و دیگر مردم‌سالاری دینی نداریم‌، هر کس را مردم انتخاب کردند، مشروعیت و مقبولیتش هر دو به دست مردم است‌. این همان است که عامه می‌گویند که اجماع مردم حجت است‌. به گفتة مرحوم شیخ انصاری‌: «هوالاصل لهم و هم الاصل له‌» همین است‌. هر که را مردم انتخاب کردند رهبر جامعه می‌شود. امامت به آن معنا که معصوم و منصوص باشد نیست‌!


اینها مسئله امامت را خیلی نازل کردند و آن را پایین آوردند. عصمت را انکار کردند تا خودشان بتوانند به جای پیامبر بنشینند و همین کار را هم کردند. بعد از این بود که جامعه فهمید. وقتی وجود مبارک رسول اکرم (ص‌) که در مسائل جزیی وموارد اختلاف‌، خلیفه و جانشین تعیین می‌کردند، چگونه می‌شود برای حکومت دینی‌، نظام اسلامی‌، و اصل دین خلیفه تعیین نکنند، آمدند و پذیرفتند که نصب‌، حق است ولی منصوص‌، درباره حضرت علی (ع‌) نیست‌! نسبت به دیگری است‌!


سیدنا الاستاد، مرحوم علامه طباطبایی (ره‌) می‌فرمودند: اخیراً ما به این نتیجه رسیده‌ایم هر روایتی که در فضیلت وجود مبارک حضرت امیر پیدا شده‌، یقین داریم که مشابه آن درباره اولی و دومی جعل شده است‌، منتظر بودند ببینند چه فضیلتی از طرف پیامبر (ص‌) درباره حضرت امیر (ع‌) هست‌، فوراً مشابه این را برای آنها جعل می‌کردند. اگر پژوهشگری جست‌وجو کند، پیدا می‌کند. پس اینها اول جریان منصوص بودن و منصوب بودن را نمی‌پذیرفتند بعد کم‌کم دیدند که جامعه می‌پرسد، چگونه می‌شود آن کسی که عقل کل است‌، امور را رها کند؟ اینها هم گفتند: بله‌، درست است‌، ولی منصوص و منصوب زید است نه عمرو.


چهارمین جریان‌، جریان روحانیت است که وجود مبارک پیامبر (ص‌) فرمود و ائمه (ع‌) نیز فرمودند: علما وارثان انبیا هستند. [5] حالا بحث لفظی نیست که علما هستند یا روحانیون‌؟ شما بگویید علما، آن که می‌گوید اسلام منهای روحانیت‌، نمی‌گوید عالمان دین‌، حوزه‌ها و مراجع باشند ولی به نام علما باشند نه به نام روحانیت‌. او با اصل جریان مخالف است نه این که اسمش عوض شده باشد. می‌گویند: خدا که واسطه نمی‌خواهد. بله‌! خدا واسطه نمی‌خواهد، ولی معلم می‌خواهد یا نه‌؟! مفسر می‌خواهد یا نه‌؟! مبین می‌خواهد یا نه‌؟! در جریان چهارم‌، تا جایی که امکان داشت‌، با مسئله روحانیت و علمای دین و امثال ذلک مبارزه کردند، بعد دیدند که نه‌! نمی‌توان گفت مکتب‌، مفسر، مبین و مبلغ نمی‌خواهد، و این نیاز، ضرورت جامعة دینی و اسلامی است‌، پذیرفتند که چنین چیزی باید باشد. منتها علمای دربار را ساختند، وعاظ سلاطین درست کردند و گفتند: اینها علمای راستین هستند. این علمای مشایخ و خود فروخته‌های درباری یا مسئله بلعم باعورا که قرآن کریم مطرح می‌کند، از همین قبیل هستند.


جریان پنجم‌، جریان ایمان است‌. در جامعه افرادی هستند که به خدا، قیامت‌، وحی‌، نبوت‌، کتاب و سنت معتقدند. عده‌ای در برابر ایمان‌، اعراض و اعتراض و معارضه داشتند. گفتند: ایمان چیست‌؟ بعد وقتی ایمان به انبیا در جامعه جا افتاد همین‌ها گفتند ما مؤمنیم نه شما! اینجا مسئله نفاق پدید آمد. نفاقی که قرآن مطرح می‌کند این‌طور نیست که مثلاً آنها واقعاً از اول ایمان را قبول داشتند که بگویند ایمان حق است و بعد منافق شده باشند. بیان نورانی امیرالمؤمنین (ع‌) در این باره چنین است‌: «ما أسلموا و لکن استسلموا...». [6] اینها که مسلمان نشدند بلکه به ظاهر تسلیم شدند. یعنی ابوسفیان و معاویه و امثال اینها، زندگیشان به دو بخش تقسیم شد، قبل از فتح مکه‌، کافر مطلق بودند بعد از فتحه مکه منافق مطلق شدند. اینها لحظه‌ای هم مسلمان نبودند و تا ممکن بود در برابر ایمان و مؤمنان مبارزه کردند. بعد وقتی دیدند ایمان در جامعه حاکم شد، گفتند: ما مؤمنیم‌!


این جریان خمسه‌ای که قرآن کریم ذکر می‌کند شامل جریان مهدویت هم می‌شود. در جریان مهدویت‌، کم نبودند عده‌ای که می‌گفتند چگونه می‌شود کسی به نام امام زمان باشد و ظهور کند. بعد کم‌کم مهدویت شخصی‌، تبدیل به مهدویت نوعی شد و مدعیان فراوانی پیدا کرد. جریان بابیت و بهائیت و امثال ذلک از این قبیل است‌.


می‌بایست پژوهشگران و محققان بسیار ژرف‌اندیشی داشته باشید تا آنچه را درباره وجود مبارک حضرت (ع‌) است از هم تفکیک کنند. باید مدعیان رؤیت‌، بساطشان را جمع کنند، چون افراد به شدت به حضرت علاقه‌مند و ارادتمندند، اگر کسی ادعای رویت کند و ظاهرالصلاح هم باشد ممکن است مقبول قرار بگیرد و این مشکلات فراوانی دارد. در جریان رؤیت باید این کارها روشن شود، خیلی از موارد است که انسان بیمار دارد شفا پیدا می‌کند یا گمشده‌ای دارد، پیدا می‌کند. اما آیا اینها به وسیله شخص حضرت است یا اولیای فراوانی که زیر نظر حضرت هستند و یا شاگردان فراوانی که حضرت دارد؟ یا این که یکی از اولیای خود را اعزام می‌کند؟ هیچ برهانی بر مسئله نیست که مثلاً آن کسی که شخص گمشده را به منزل می‌رساند یا مشکل کسی را حل می‌کند، شخص حضرت باشد. اولیای فراوانی در خدمت و تحت تدبیر حضرت هستند. حضرت ممکن است به یکی از اینها دستور داده باشند و آن مشکل حل شود. در بعضی از موارد آن تمثلات نفسانی را انسان مشاهده می‌کند و خیال می‌کند واقعیت است‌. این بخش اول که مشهود است تمثلات نفسانی بوده‌، باید از واقعیت‌بینی جدا شود.


در بخش دوم که حقیقتاً کسی را می‌بیند و مشکل او حل می‌شود یا شفای مرضی بوده یا گمشده‌ای را به مقصد می‌رساند؛ در این‌جا نیز هیچ برهانی ندارد که حضرت باشد یا شاگردی از شاگردان او. حضرت‌، شاگردان فراوانی دارد. این سیصد و سیزده نفری که هستند الان ممکن است افراد فراوانی باشند که تحت تدبیر آن حضرت مأموریتهایی را انجام می‌دهند.


بخش سوم آن است که نظیر مرحوم بحرالعلوم خدمت خود حضرت می‌رسد. این را هم بعضی منکر هستند، [ولی‌] این هیچ استبعادی ندارد، بلکه امکان هم دارد. اما در این بخش دو مسئله وجود دارد: 1. فرد حق ندارد بگوید من خدمت حضرت رسیده‌ام‌؛ 2. ما حق نداریم قبول کنیم‌. به ما گفته‌اند که شما تکذیب کنید، یعنی نگویید او دروغ می‌گوید، بلکه اثر عملی بار نکنید، تکذیب‌، به معنای این که شما دروغ می‌گویید و حضرت غیر قابل دیدن است‌، نیست‌.


چند وقت قبل‌، چند نفری از تهران آمده بودند ـ غالباً بانوان بیش از آقایان به مسئله رؤیت و خدمت حضرت رسیدن و این مسائل دل می‌سپارند ـ اینها به قدری ساده بودند که خیال می‌کردند خدمت حضرت رسیدن‌، مثل خدمت یک مرجع رسیدن است‌. نامه‌ای آوردند که دوشنبه که خدمت حضرت می‌رسی‌! این نامه را خدمت حضرت بده‌! این یک آفتی است‌، در چنین زمینه‌ای است که «سیدعلی محمد باب‌»ها رشد می‌کنند.


امام (ع‌) وحید دهر است‌، مثل شمس آسمان است‌، همانطور که شما با دستتان نمی‌توانید به آفتاب برسید، نمی‌توانید به این راحتی به امام برسید. در این فضا و بازار آشفته‌، نحله‌ها پیدا می‌شود. «مِلَل‌» را انبیا (ع‌) آوردند و «نِحَل‌» را همین‌ها، اگر آمار متنبیان کمتر از انبیا نیست‌، منحولها و مجعولها نیز کم‌تر از مثبت‌های معقول نیستند؟. حالا اگر شیادی اینها را ببیند، چه بازی درمی‌آورد. اینها یکی دو بار باورشان می‌شود و بعد، وقتی کشف خلاف شد از اصل برمی‌گردند. این قصه را شما هم گفته‌اید و شنیده‌اید که در روز مرگ ابراهیم‌، پسر پیامبر (ص‌) خورشید گرفت‌. عده‌ای گفتند: مرگ پسر پیامبر در آسمان اثر کرده است‌، پیامبر همه را در مسجد جمع کرد و فرمود: «إنّ الشمس و القمر آیتان من آیات الله... لاینکسفان لموت أحد». [7] سوء استفاده از ضعف فهم مردم خطر فراوانی به دنبال دارد، چون در این صحنه آن کس که عوام‌تر و بازیگرتر است پیروز است‌.


در سالهای دفاع مقدس در وجب به وجب صحنه جنگ‌، بسیجیها می‌گفتند «یا اباصالح المهدی‌» و کشور را حفظ می‌کردند. او کمک می‌خواهد، نه مثل این عوام که می‌گوید روز دوشنبه خدمت حضرت می‌رسی‌، نامه را به ایشان بده‌.


دربارة غیبت حضرت مهدی‌، این ماییم که غایبیم‌، اعمی از بصیر غایب است نه بصیر از اعمی‌. اگر یک نابینایی دوست خودش را نمی‌بیند آن دوست غایب نیست‌. این نابینا غایب است‌. این چنین نیست که حضرت غائب باشد.


اصل امیدواری بشر به آیندة خوبی که جز عدل و احسان چیزی حکومت نکند، در درون همه هست‌. یک مقدار محققانه‌تر و علمی‌تر در فطرت مسلمانها این است که اینها به دنبال مهدی منتظر موعودند، نه مهدی موجود موعود. این خصیصه‌، مال شیعه است که او مهدی موجود موعود را به انتظار نشسته است‌. اگر موجود موعود است‌، ما غیر از انتظار و امید، مسئله مراقبه و مرابطه هم داریم‌. دیگران امیدوارند که در پایان زندگی و روزگار، یک عصری برسد که عدل و احسان حکومت کند. خیلی‌ها در انتظار این عصر به سر می‌برند، اینها منتظر مهدی موعودند. ما منتظر ظهور مهدی موجود موعودیم و غیر از انتظار و امید مسئله‌ای به نام مراقبت و مرابطه هم داریم که آنها ندارند. اگر معتقدیم که یک شخصی امام زمان است و ما باید به او تعهد بسپاریم و او ولی ماست‌، باید مراقب باشیم که خلاف نکنیم‌. این که فرمود: «و قل إعملوا فسیری الله عملکم و رسوله والمؤمنون‌». [8] ائمه هم می‌بینند، وجود مبارک حضرت نیز می‌بیند. باید مواظب گفتارمان‌، رفتارمان‌، سیره و صفتمان باشیم‌، غیر از مراقبه‌، مسئله مرابطه مطرح می‌شود. مراقبت این است که خلاف نکنیم‌. مرابطه این است که علاوه بر این که خلاف نکنیم‌، خودمان را نزدیک کنیم و کمک و فیض بگیریم‌. نه این که فقط مواظب باشیم که نلغزیم‌، بلکه رابطه برقرار کنیم که دستمان را بگیرد. ذیل آیه کریمه «یا أیّها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا». [9] این حدیث شریف هست که «رابطوا مع إمامکم المهدی المنتظر». [10] یعنی با او مرابطه برقرار کنیم‌.


پینوشت:


1. سوره شعراء (26) آیه 23.


2. سوره نازعات (79) آیه 24.


3. سوره طه آیه 50.


4. سوره قصص (28) آیه 38.


5. محمدبن یعقوب کلینی‌، الکافی‌، ج‌1، ص‌32، ح‌2.


6. نهج‌البلاغه‌، ص‌374 خطبه 16.


7. محمدبن یعقوب کلینی‌، همان‌، ج‌3، ص‌208، ح‌7.


8. توبه (9) آیه 105.


9. سوره آل عمران (3) آیه 200.


10. محمدبن ابراهیم نعمانی‌، کتاب الغیبه‌، ص‌199، ح‌12.


 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج



https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA


غیبت، انتظار و حکومت

 مقاله مهدوی

غیبت، انتظار و حکومت ۰ نظر

برخی تصور کرده‌اند که وظیفهِ شیعیان در عصر غیبت امام زمان (عج)، ضعف و سستی در امور، بی‌تفاوتی در برابر مفاسد اجتماعی، واگذار کردن همه چیز به امید آینده و اصلاح امور را به عهدهِ امام زمان (ع) گذاردن است. [1]


نویسنده‌ای با استفاده از دیدگاه وبر دربارهِ‌انگیزه‌های دینی و تأ‌ثیر گرایش‌ها و باورهای دینی شیعیان بر نگرش‌های سیاسی متفکران شیعه مذهب، چنین می‌گوید:


این گونه باورها عبارتند از:


باورهایی که موجب بروز انگیزه موافقت و همراهی با اقتدار حاکمان می‌گردد؛ باورهایی که باعث تشدید تمایلات ستیزه جویانه و مخالفت با ساخت سیاسی مستقر، به منظور از میان برداشتن نظم هنجاری حاکم می‌گردد؛ باورهایی که بی‌تفاوتی و کناره‌گیری سیاسی را تقویت می‌کند. [2]


از نظر وی، شیعه با یک ارزیابی منفی از شرایط، عملاً خود را از حوزهِ اقتدار سیاسی حاکم کنار می‌کشد. [3]


بر اساس چنین دیدگاهی، در زمانی که امام معصوم (ع) در جامعه حضور فیزیکی ندارد، تشکیل حکومت وظیفه دیگران نیست و حتی انجام آن مشروعیت ندارد. در این زمان، وظیفه همه رها کردن چنین اموری و واگذار کردن آن به حضور امام (ع) است. در این اندیشه، به کارگیری و به پاداشتن حکومت در عصر غیبت، وظیفهِ مسلمانان نیست؛ زیرا ظرف انجام چنین عملی آماده نیست؛ یعنی شرایط غیبت خود کناره‌جویی از سیاست و حکومت را ایجاب می‌کند. چه این که اگر ظرف زمان آماده بود، حضرت بقیه اللّه (عج) خود ظهور می‌کرد و گواه عدم مشروعیت به پاداشتن حکومت اسلامی، ادلهِ نفی جهاد در عصر غیبت است. [4]


آن چه در این گفتار به عنوان دلیل کناره‌گیری از حکومت تبیین می‌شود، این است که نفس غیبت امام، نشانهِ این است که پیاده کردن احکام اسلامی ممکن نیست و تلاش در این زمینه نیز وجوبی ندارد؛ زیرا اگر ممکن و واجب بود، بهترین فرد برای به پاداشتن حکومت اسلامی، امام زمان بود. اکنون که ظرف زمان گنجایش چنین وضعیتی را ندارد، انجام چنین کاری وظیفه خود امام هم نیست؛ چرا که این خود یکی از سبب‌های مهم غیبت امام عصر (ع) است. [5]


امامت و غیبت‌


با توجه به این که ادلهِ امامت همهِ زمان‌ها را در بر می‌گیرد، این پرسش پیش می‌آید که چگونه مردم در عصر غیبت از چنین لطفی محروم هستند؟ و اشکال می‌شود که آن چه لطف است، محقق نشده است و در امر تحقق یافته لطفی نیست. [6]


متکلمان شیعی به این پرسش چنین پاسخ داده‌اند که با توجه به برهان لطف، تعیین امام معصوم بر خداوند متعال واجب است و امام نیز با داشتن صفات ویژه‌ای موضوع پذیرش این مقام عالی است. این دو امر در زمان غیبت نیز محقق است؛ تنها آن چه که انجام نگرفته است، وظیفه‌ای است که بر دوش مردم گذاشته شده و آنان باید با اطاعت و تسلیم در مقابل امام و اسلام، زمینهِ تصرف امام را در حکومت فراهم سازند. عصیان مردم در برابر امام زمینه آزار و قتل او را فراهم می‌سازد. بنابراین، مردم خود سبب محرومیت از چنین لطفی هستند.


در سخن جامع خواجه نصیرالدین طوسی این گونه می‌یابیم: «وجوده لطف، تصرفه لطف آخر و عدمه منا». [7]


این گفتار پیش زمینه‌ای برای این سخن است که تشکیل حکومت اسلامی و جان فشانی برای آن، وظیفه مردمان نیست؛ زیرامحروم بودن آنان از حکومت امام معصوم و برکات آن نتیجهِ تبعیت نکردن آنان از امام و دستورات الهی است. بنابراین، همان گونه که وجود او در پس پردهِ غیبت پنهان است حکومت و برکات دیگر امام نیز پنهان خواهد بود.


این نکته در سخنان شیخ انصاری مورد توجه قرار گرفته است؛ تا آن جا که وی می‌گوید:


محروم بودن از امام، همانند محرومیت از سایر برکاتی است که به خاطر فقدان آن حضرت از آن‌ها بی‌بهره گشته‌ایم. [8]


نویسندهِ کتاب «اندیشهِ سیاسی شیعی در گذر زمان» در ریشه یابی شکل‌گیری نظریهِ نفی مشروعیت هر گونه رهبری در زمان غیبت، چنین می‌گوید:


در عصر غیبت، ولایت امام ملغی، متوقف یا منقطع نمی‌شود، بلکه به صورت پیچیده‌ای به حال تعلیق درمی‌آید. بر اساس اعتقاد شیعیان، مبنی بر تداوم ولایت امام، در زمان غیبت، ولایت آنان منقطع نمی‌شود، بلکه فقط به حالت تعلیق درمی‌آید که در صورت عدم وجودچنین تعلیقی، می‌توان تصور کرد که شیعه در موقعیتی نظیر اهل تسنن بعد از رحلت پیامبر (ص) قرار می‌گرفت. به دلیل تلقی خاص شیعه از امامت، تعلیق ولایت نتایج گسترده‌ای را به وجود می‌آورد؛ درنتیجه غیبت به تعیین کننده‌ترین عنصر در شکل‌گیری اندیشه و عمل سیاسی شیعیان تبدیل می‌گردد. [9]


وی سپس به آثار و پیامدهای سیاسی اندیشهِ غیبت می‌پردازد و می‌گوید اولین نتیجه مهم تعلیق ولایت، نفی مشروعیت هرگونه رهبری در عصر غیبت است. زیرا رهبری به امامی تعلق دارد که زنده و ناظر بر کار جهان و پیروان خویش است و هر زمان هم که مناسب بداند ظاهر می‌شود و رهبری مسلمانان را بدست می‌گیرد. بنابراین، با وجود چنین «حاضر غایب» هیچ کس نمی‌تواند با مشروعیت، رهبری سیاسی را در قبضهِ خود بگیرد، در نتیجه طرز تلقی خاص از امامت و غیبت، جامعه شیعه را دچار نوعی انفعال سیاسی از نظر عملی و سیاست‌زدایی به لحاظ نظری کرد و به همین دلیل فقه شیعه نیز از تأ‌سیس یک دولت شرعی در عصر غیبت سخن نمی‌گفت و در این زمینه سیاست خاموشی و تطبیق خود با شرایط را پیش گرفت. [10]


بر اساس این دیدگاه، رهبری جامعه تنها از آن امامی است که اکنون وجود ظاهری ندارد و با غیبتش، محرومیت او از حکومت نیز، برای جامعه امری طبیعی است.


انتظار


به رغم روشنی معنای کلی انتظار؛ یعنی چشم‌داشت همیشگی به این که وعدهِ بزرگ الهی روی دهد و روزی فرا رسد که بشر در سایهِ عدالت کامل به رهبری حضرت مهدی (عج) زندگی کند، [11] برداشت‌های گوناگونی از آن ارایه شده است که دو برداشت عمده عبارت است از:


1. انتظار به معنای قیام و انقلاب علیه دولت‌های ظالم و غاصب و مبارزه با فساد و تباهی برای زمینه‌سازی ظهور امام زمان (ع) و شکل دهی به حرکت اصلاحی و سازنده است.


2. انتظار به مفهوم انزوا، بی‌تفاوتی و بی‌اعتنایی نسبت به حکومت‌های نامشروع و بی‌توجهی نسبت به اصلاح جامعه است.


شجاعی زند در این باره می‌نویسد:


پارسایان شیعی، با الهام از فلسفهِ انتظار، همواره در جست و جوی کسی بوده‌اند که‌جامع شرایط نیابت باشد و سلطنت آسمانی را در زمین مستقر سازد وبه شرارت‌ها پایان دهد.


چون جمع چنین شرایطی در شخص واحد، به آسانی میّسر نیست و یا در صورت تحقق، موانع زیادی در راه تشکیل دولت صالح وجود دارد، شیعه با یک ارزیابی منفی از شرایط عملاً خود را از حوزهِ اقتدار سیاسی حاکم کنار کشید، ولی به لحاظ نظری هم چنان بر همراهی دین و دولت مصّر بود. انعزال و انقطاع از اقتدار سیاسی جامعه، در عمل دو صورت متفاوت پیدا کرد:


1 - کناره‌جویی پارسایانه و بی‌تفاوتی نسبت به تحولات سیاسی پیرامون؛‌


2 - تلاش فعالانه برای تصاحب‌کردن یا منقاد ساختن قدرت سیاسی حاکم جهت رعایت اصول و مقررات شریعت. [12]


بنابراین، نتیجهِ پایبندی به این برداشت از مسئلهِ «انتظار» توقف هرگونه اقدامی در جهت ایجاد دولت شیعی و اجرای حدود و قوانین اسلامی است و این که در شرایط موجود به دلیل ظلم و ستم غاصبان و تخویف امام معصوم (ع)، زمینه تشکیل حکومت اسلامی به رهبری امام از بین رفته است و تا فراهم آمدن شرایط مطلوب، چنین امری به تأ‌خیر خواهد افتاد که مسئولیت آن با ستمگران و غاصبان منصب امامت خواهد بود. [13]


شهید مطهری نیز به اختلاف برداشت‌ها در این زمینه توجه کرده و آن‌ها را به دو گروه سازنده و ویرانگر تقسیم می‌کند:


انتظار فرج دوگونه است: (یکی) انتظاری (که) سازنده است، تحرک بخش است، تعهّدآور است، عبادت است، بلکه با فضیلت‌ترین عبادت است. و (دیگری) انتظاری که ویرانگر است، بازدارنده است، فلج کننده است و نوعی اباحی‌گری محسوب می‌شود.


انتظار ویرانگر؛ برداشت قشری از مردم، از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود، این است که صرفاً ماهیت انفجاری دارد و فقط و فقط، از گسترش و اشاعه و رواج ظلم‌ها، تبعیض‌ها، اختناق‌ها، حق‌کشی‌ها و تباهی‌ها ناشی می‌شود. [14]


این برداشت قشری از مفهوم انتظار سبب شده است که عده‌ای در لزوم تشکیل حکومت اسلامی و انقلاب علیه ستمگران تردید کنند و بگویند که برای تشکیل حکومت اسلامی باید به انتظار فرج صاحب آن بود. شاید در راستای چنین نگرش‌هایی بوده است که برخی از فقیهان نخستین قرون پس از غیبت، به دفن سهم امام از خمس و مانند آن فتوا دادند. آنان بر این عقیده بودند که آن حضرت پس از ظهور و قیام این اموال را برای اصلاح جامعه اسلامی مصرف می‌کند. [15]


تقیه زمانیه‌


یکی از اعتقادهایی که با نسبت به شیعیان مورد بحث و گفت و گو قرار می‌گیرد و حتی برخی آن را به عنوان طعنه به شیعیان یادآور می‌شوند، تقیه است.


شیخ صدوق دربارهِ تقیه در زمان غیبت امام معصوم این گونه می‌فرماید:


و التقیه واجبه لایجوز دفعها الی ان یخرج القائم (عج) فمن ترکها قبل خروجه فقد خرج عن دین اللّه و دین الامامیه و خالف اللّه و رسوله و الائمه.


تقیه واجب است و ترک آن تا ظهور حضرت حجت (عج) جایز نیست. هر کس از تقیه پیش از ظهور دست بکشد، از دین خدا و مذهب امامیه، خارج شده است و با خدا و رسولش و امامان (ع) مخالفت کرده است. [16]


با توجه به آن چه این اندیشمند شیعه بیان می‌کند، برخی چنین برداشت می‌کنند که کنار گذاردن تقیه تا ظهور امام زمان (ع) جایز نیست و خروج از تقیه، خروج از دین و مخالفت با خداوند و دستورات الهی است. این همان تقیه زمانیه است که برخی از اندیشمندان شیعه آن را چنین تبیین کرده‌اند که تقیه زمانیه به این معنا است که زمان غیبت، زمان تقیه است و حتی در جایی که تقیه ضرورتی ندارد، به دلیل وجوب تقیه زمانیه باید تقیه کرد. بر اساس چنین دیدگاهی، قیام، تلاش و خود را به خطر افکندن برای برپایی حکومت، خلاف تقیه زمانیه است. بنابراین، چنین تلاشی مشروعیت ندارد، بلکه در تمام طول غیبت هم‌کاری و هم زیستی با سلطان جائر لازم است. [17]


همان‌گونه که مشاهده می‌شود، تفاوت برداشت از ادلهِ تقیه به موردی و زمانی، دارای پیامدی بزرگ و مهم در زمان غیبت است؛ به گونه‌ای که نتیجهِ آن، تشکیک در مبانی حکومت اسلامی مبتنی بر اساس «تقیه زمانی»، پذیرش حکومت دیگران، تفکیک در حاکمیت دینی و حکومت غیردینی خواهد بود.


باید توجه داشت که این برداشت ممکن است برگرفته از طیف وسیعی از روایات باشد که به مدح تقیه می‌پردازد و آن را «احبّ شیء عند اللّه» معرفی می‌کند. [18] نیز کسی که تقیه را رعایت نکند بی‌ایمان و تقیه را روش امامان معصوم (ع) می‌داند. [19] این احادیث، مؤ‌من را همیشه جهادگر می‌داند که در دولت حق با شمشیر مجاهدت می‌کند و در دولت باطل با تقیه کردن، [20] یا برخی از احادیث دیگر، تقیه را امری لازم و ضروری و رعایت آن را تا قیام حضرت حجت (عج) واجب می‌داند. [21]


اخباری‌ها و حکومت مجتهد


مکتب اخباری‌گری که از قرن 11 تا اواسط قرن 13 جبههِ مخالف نیرومندی را علیه بیشتر باورهای اصولی‌ها مطرح کرد، در زمینه‌های گوناگون سبب ارائه نظرات و آرایی ویژه شد.


اخباری‌ها بر این باور بودند که چون احکام به وسیله امامان (ع) وضع شده‌اند، پس جامع و کامل هستند و وظیفهِ عالمان دینی؛ تنها، یافتن و فهمیدن آن‌هاست، آنان تأ‌کید داشتند که باید تنها به وضعیت حاکم در دوران امامان معصوم (ع) بازگشت و نیازی به اجتهاد و استنتاج موازین جدید نیست، بلکه همانند دوران زندگی و حیات امامان (ع)، اجتهاد، پذیرفته نیست.


آنان با این که گفتارهای نقل شده از ائمه را مفید «یقین واقعی» نمی‌دانستند، ولی باور داشتند که سخنان آنان مفید «یقین عادی» است و این همان یقینی است که انسان در زندگی روزانه‌اش بر آن تکیه می‌کند. بنابراین، میان کسانی که در زمان امامان (ع) از دستورات آنان الهام می‌گرفتند و از آن‌ها پیروی می‌کردند، با کسانی که در عصر غیبت امامان از ایشان پیروی می‌کنند، هیچ تفاوتی وجود ندارد.


بر اساس اعتقاد اخباری‌ها، هر کس از زبان عربی و اصطلاحاتی که‌معصومین (ع) به کار برده‌اند، آگاهی کافی داشته باشد، می‌تواند بدون روش‌شناسی مرسوم مجتهدان، از روایت‌های نقل شده از معصومان به چنین یقینی دست یابد.


اخباری‌ها دربارهِ جایگاه امام (ع) دیدگاه‌های ویژه‌ای دارند: مرحوم استرآبادی که یکی از بزرگان این گروه به شمار می‌آید، سخنان امامان معصوم (ع) را مرجع و روشنگر حقایق اعتقادی و فقهی می‌داند و استفاده از امامان معصوم را در تمام امور نظری - حتی دربارهِ امامت - تنها راه چاره می‌داند. وی در این‌باره چنین می‌نویسد:


قرآن و حتی سنت‌های نبوی برای عموم انسان‌ها غیر قابل فهم است و برای فهم آن‌ها باید به اخبار صادقین - امام محمد باقر و امام جعفر صادق (ع) - مراجعه کرد و هرگز نباید و نمی‌توان بدون اخبار ائمه به استنباط از ظواهر قرآن و سنت پیامبر پرداخت. [22]


آنان چنین می‌اندیشند هر آن چه امت اسلامی تا قیامت بدان نیاز دارد از سوی خداوند متعال بیان شده است و سخنان امامان روشنگر تمام سخنان و دستورهای خدا و رسول است. در نظر ایشان مردم وظیفه دارند در تمام شئون زندگی به ویژه در امور اجتماعی و سیاسی، به روایات و اخبار امامان مراجعه کنند.


اخباری‌ها در باب علم، عصمت و ولایت امامان نیز، خویش را تابع آن چه که امامان فرموده‌اند، می‌دانند. در صورت تعارض دو دسته از روایات اگر راه به جایی نبرند در آن موضوع توقف می‌کنند و هیچ استدلال و استنباطی را در این باره نمی‌پذیرند.


نکتهِ قابل توجه در اندیشه اخباری‌ها دربارهِ حکومت مجتهدان این است که آنان هیچ منزلت و جایگاهی برای اجتهاد و مجتهدان قائل نیستند؛ در نتیجه هیچ‌گاه سخن گفتن از ولایت غیر امامان را درست نمی‌دانند.


استرآبادی در کتاب الفوائدا لمدنیه چنین می‌گوید:


نزد قدمای اخباری‌ها، اعم از دو صدوق و کلینی، همان گونه که در اوایل کتاب و در باب تقلید، را‌ی، قیاسات و باب تمسک به آن چه در کتاب کافی است، به حرمت اجتهاد و تقلید و وجوب تمسک به روایات عترت طاهره که در کتاب‌هایی‌که به فرمان آنان تأ‌لیف شده موجود است، تصریح می‌کند. استادش علی بن ابراهیم در اول تفسیر خود به چنین مطلبی تصریح دارد و کسانی که پیش از آنان در عصر نزدیک به امامان بوده‌اند، نیز بیان می‌کنند که در احکام شرعیه چه اصلی و چه فرعی هیچ مدرک و دلیلی به جز احادیث ائمه اطهار وجود ندارد. [23]


او در جای دیگری از سخن خویش، با صراحت بیشتری دربارهِ دیدگاه اخباری‌ها چنین می‌گوید که هر آن چه را که بدان علم نداریم، تنها از طریق امامان و روایات ایشان باید به دست آوریم و هر آن‌چه را که از این راه کشف نکردیم، وظیفه ما در آن، توقف است. مجتهد اگر در احکام الهی اشتباه کند، نسبت دروغ به خدا داده است و امامان خود در این باره امر به توقف کرده‌اند. [24]


در اندیشه اخباری، اجتهاد از امور ظنی است و مصداق «ان الظن لا یغنی من الحق شیئا...» [25] می‌باشد و سخنان امامان (ع) برای عموم مردم و در سطح درک آن‌ها است. بنابراین، چه بسا مجتهدان با پیش فرض‌های خود برداشت‌های نادرستی از گفتار آنان بنمایند؛ زیرا عقل و فهم عموم مردم بیش از مجتهدان آماده درک سخنان معصومین است. در نتیجه، مجتهدان هم باید تابع فهم عموم از اخبار باشند.


اگر از اخباری این بپرسیم که شما تأ‌کید امامان را در رجوع به علما چگونه توجیه می‌کنید؟ زیرا ایشان در روایات بسیاری وجوب مراجعهِ مردم به عالمان دینی را تبیین کرده‌اند، در پاسخ به این پرسش چنین خواهند گفت که این روایات تنها در قلمرو نقل اخبار و سخنان امامان مراجعه به عالمان را امر می‌کنند؛ نه در زمینهِ پیروی از اجتهادات ظنی مجتهدان که چه بسا خطا باشد.


باتوجه به آن‌چه دربارهِ دیدگاه‌های اخباری‌ها گذشت، باید گفت آنان هیچ جایگاهی برای این پرسش باقی نمی‌گذارند که آیا مجتهد در دورهِ غیبت می‌تواند جایگاه امام را در عرصهِ زندگی سیاسی - اجتماعی شیعیان پر کند یا خیر؟ چرا که اجتهاد در نظر آنان به خطا افتادن و انداختن است؛ پس دیگر سخن دربارهِ انتقال یافتن یا نیافتن ولایت معصوم به مراجع و فقیهان نارواست. در واقع‌، آنان برای ولایت مجتهدان اقتضا و ظرفیتی نمی‌بینند تا بحث از تمامیت و به فعلیت رسیدن آن، جایگاهی داشته باشد.


بنابراین، در این دیدگاه، فقیه، تنها یک راوی حدیث است و آن چه که سبب تکلیف می‌شود مضمون و متون احادیث است؛ نه نظرات فقیه. در یک کلمه، اخباری‌ها هر نوع ولایت از سوی امام معصوم (ع) را برای فقیه مردود می‌دانند. [26]


چکیده آن چه گذشت‌


1. از نظر برخی، وظیفه مسلمانان در عصر غیبت امام معصوم (ع)، واگذار کردن امور به آینده و زمان ظهور حضرت مهدی (ع) است؛ زیرا امکان برپایی حکومت اسلامی وجود ندارد. اگر چنین امکانی وجود داشت، آن حضرت خود ظاهر می‌شد و چنین امر خطیری را به سرانجام می‌رساند. بنابراین، قیام نکردن آن حضرت، دلیلی بر عدم وجوب تلاش و قیام از سوی دیگران است.


2. مبنای محروم بودن از وجود امام، در اندیشه نفی حکومت دینی، حرمان از تمام آن چه به حضور ایشان بستگی دارد، است. پس بزرگ‌ترین برکت وجودی آن حضرت، یعنی تشکیل حکومت اسلامی به دلیل غیبت فیزیکی آن امام، پنهان خواهد ماند.


3. برداشت از مفاهیمی همچون غیبت، انتظار و اجتهاد و جایگاه مجتهد و تقیه سبب تشکیک در حکومت ولایی عصر غیبت شده است.


نقد آن چه گذشت‌


از آن‌جایی که در عصر کنونی، حضرت امام (ره) کامل‌ترین اندیشهِ نظری و عملی سیاست اسلام را به تصویر کشیده است، در نقد دیدگاه‌ها و برداشت‌های گذشته، بیش‌تر بر نقد ایشان تکیه خواهد شد.


حضرت امام، در نقد «برداشت از تفاوت زمان حضور امام معصوم (ع) و غیبت و رهنمونی به تشکیک در حکومت ولایی عصر غیبت» می‌گوید:


اکنون از طرف خداوند که شخص معینی برای احراز امر حکومت در دورهِ غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کرد؟


... اسلام فقط دویست سال بود، یا این که (همیشه) حکومت لازم است و اگر خداوند شخصی را تعیین نکرده خاصیت که علم به قانون و عدالت است، در عدهِ بی‌شماری از فقهای عصر، موجود است. [27]


دیدگاه حضرت امام (ره) یکسان بودن همهِ زمان‌ها و مکان‌ها برای پیاده کردن حکومت اسلامی و تشکیل آن و برپایی احکام دین مبین در سایه آن است. این وظیفه برای افراد حاضر در عصر امام معصوم و عصر غیبت مشترک است و اگر در عصر غیبت شخص معصوم نیست، عوامل و ملاک‌های برپایی اسلام در دست فقیهان وجود دارد. بنابراین، شرایط غیبت چیزی از وظایف انسان‌ها نمی‌کاهد و بداهت و ضرورت اجرای احکام منحصر و محدود به زمان پیامبر و امام نیست.


آیا می‌توان گفت که همهِ تلاش عالمان گذشتهِ اسلام، تنها برای بخش عبادی فردی بوده است؟


در واقع چنین نیست، بلکه هر یک به اقتضای زمان، به وظایف خویش عمل می‌کردند و تنها جبر جباران و حکومت‌های غیر مشروع مانع می‌شد تا آنان نتوانند احکام نجات دهندهِ الهی را به طور کامل اجرا کنند. [28]


سؤ‌ال دیگر این است آیا که حکمت غیبت امام (ع) زمینه‌ساز نفی حکومت اسلامی در عصر غیبت است؟


در پاسخ به این شبهه نیز باید گفت هیچ منافاتی ندارد که حکومتی گسترده و کامل در زمان حضور معصوم تحقق یابد و امکان تحقق حکومت اسلامی به صورت جزئی و محدود نیز وجود داشته باشد؛ چرا که بر پایی آن در راستای عمومیت ادلهِ وجوب پیاده کردن اسلام واجب و بلکه به حکم عقل نیز ضروری به نظر می‌آید. [29] هم چنین تمام ادلهِ ولایت فقیه دلالت بر لزوم جریان احکام الهی در سایه حکومت ولایی دارد.


افزون بر این، با یک بررسی جامع در وظایف امام معصوم (ع) و ادلهِ ضرورت وجود امام (ع) بعد از پیامبر (ص) به این نتیجه می‌رسیم که امام دارای سه وظیفه عمده است:


1. بیان احکام الهی و حفظ آن‌ها از بدعت‌ها و اوهام؛


2. حفظ نظام جامعه اسلامی بر اساس اسلام و اجرای قوانین الهی؛


3. اداره امر قضاوت و حل اختلافات مردم.


بحث مهم در این زمینه این است که گسترهِ این شئون سه‌گانه، تمام شهرها و سرزمین‌های اسلامی را در برمی‌گیرد. و هر اندازه که محدودهِ کشور و حکومت اسلامی گسترش یابد، محدودهِ این شئون نیز توسعه می‌یابد. از سوی دیگر تعطیل ماندن این امور مهم محال و غلط است. اکنون با توجه به موارد یاد شده آیا می‌توان گفت که انجام همهِ این امور در زمان حضور امام معصوم (ع) برای شخص امام به صورت مستقیم و شخصی ممکن است؟


بنابراین، از آن‌جایی که چنین امری صورت نمی‌گیرد و تحقق آن محال عادی است، اجرا و انجام آن‌ها از سوی امام معصوم (ع) به افراد، مؤسسه و تشکیلات ویژه‌ای که معصوم نیستند، ارجاع داده شده است. به عنوان نمونه، از سوی امام علی (ع‌) ولایت مصر به مالک اشتر واگذار می‌شود یا از سوی امامان به افرادی همانند ابان بن تغلب، زکریا بن آدم و العمری و فرزندش مسئولیت فتوا داده می‌شود، بر چنین اساسی، نه تنها مانعی نخواهد داشت؛ بلکه ضروری است که در عصر غیبت این وظایف سه گانه امام به افرادی که دارای بهترین شرایط اجرا هستند، فقیهان عادل و جامع شرایط تفویض شود. [30]


علاوه بر تحلیل یاد شده، این که گفته شود: چون در عصر غیبت شرایط برای پیاده کردن حکومت اسلامی به صورت مطلق و کامل ممکن نیست، پس باید آن را به زمان حضور واگذار کرد، جوابش این است که گفته شود: از آن جایی که علی (ع) در زمان پذیرش حکومت می‌دانست به دلیل پایه‌هایی نامناسب خلفای پیشین نمی‌تواند حکومتی کاملاً اسلامی برقرار کند، پس نباید آن را بپذیرد؛ چرا خود امام، پذیرش حکومت را برای احقاق حق مظلوم از ظالم و اجرای احکام الهی لازم می‌شمارد. [31] پس به بهانه عدم توفیق کامل در اجرای تمام احکام، نمی‌توان قدر ممکن و قابل اجرای آن را نیز مسکوت گذاشت.


نقد برداشت انزوایی از انتظار


یکی از برداشت‌های مخرّب از مفهوم انتظار این است که برای به تصویر کشیدن عملی حکومت اسلام باید منتظر صاحب آن؛ یعنی امام غایب معصوم نشست و تا ظهور آن حضرت از حرکت‌های عملی و انقلابی دست کشید.


در نقد این تفکر باید گفت: اگر کسی با نگاهی همه سونگر و جامع دین اسلام را مطالعه کند، می‌یابد که چنین برداشتی از سوی حاکمان و ظالمان برای رسیدن به منافع شخصی، به مسلمانان القاء شده است. در عصر حاضر نیز امام خمینی (ره) از نظر تئوری و عملی به این تصور باطل پاسخ فرمود:


از غیبت صغری تا کنون که هزار و چند سال می‌گذرد و ممکن است صدها سال دیگر (بگذرد) و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد. در طول این مدت (آیا) احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود و هر کس هر کاری خواست بکند؟


آیا قوانینی که پیامبر اسلام، در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خداوند اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال؟


و آیا پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است. [32]


حضرت امام در جای دیگر از سخنان خویش دربارهِ حکومت اسلامی در عصر غیبت، این نکته را بیان می‌کند که نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یک هم بیش‌تر است و مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است و بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است. [33] و قرآن همه را لازم الاجرا می‌داند. [34]


از سوی دیگر انتظار در اندیشهِ عالمان فرهیخته به این معناست که:


و هو کیفیه نفسانیهٌ یَنبَعِثُ منها التهیؤُ لما تنتظره، و ضده الیأ‌س فکلما کان الانتظار اشد کان التهیوءُ اکَد، الاتری انه اذا کان لک مسافر تَتَوقعُ قدومَهُ اِزدادَ تهیؤ‌ک لقدومه کلما قرب حینه....


انتظار کیفیتی روحی است که موجب به وجود آمدن حالت آمادگی (انسان‌ها) برای آن چه انتظار دارند، می‌شود و ضد آن یأ‌س و ناامیدی است. هر چه انتظار بیش‌تر باشد، آمادگی نیز بیش‌تر است. آیا نمی‌بینی اگر مسافری در راه داشته باشی و چشم به راه آمدن او باشی، هر چه زمان رسیدن نزدیک شود، آمادگی برای آمدنش فزونی می‌یابد.... [35]


آن چه در این تعریف نمایان است این است که انتظار حقیقی سبب تلاش برای آمادگی و کوشش هماهنگ در راستای آرمان «منتظر» است.


امام موعود (ع) در انتظار پایان غمنامهِ بزرگ انسان و در انتظار ورق خوردن آخرین برگ سیاه تاریخ است. او به سعادت انسان و نجات اجتماعات بشری نیز عشقی الهی دارد. بر این اساس انتظار او برای تحقق این آرمان‌ها نیز خدایی است؛ چه این که در برخی احادیث «انتظار فرج» برترین کارها به شمار آمده است. شاید یکی از علل این گونه آموزش‌ها این بوده است که پیروان امام مهدی (ع) بکوشند تا خود را به امامشان نزدیک کنند، مانند او بیندیشند و در راستای اهداف او حرکت کنند. [36]


در هر حال، غافل بودن و همهِ امور را رها کردن و دست روی دست گذاشتن، به معنای غفلت و بی‌خبری و بی‌تفاوتی نسبت به «منتظَر» و اهداف اوست، پس چگونه می‌توان خود را با این عقیده منتظر دانست.


هر کس که، کمی با اسلام و عمومیت زمانی و مکانی احکام آن آشنا باشد، می‌داند که خداوند و امام منتظر به تعطیل ماندن دین رضایت نمی‌دهد. در روایات فراوانی منتظر واقعی را کسی معرفی می‌نماید که در عمل به تقوا و بی‌زاری از دشمنان، کوشاتر باشد. [37]


در نتیجه برداشت انزوایی از «انتظار» چیزی جز مفهوم رهبانیت در اسلام نیست؛ مفهومی که با مبانی دینی و گسترش دلیل‌های جریان اسلام در همه عصرها، سازگاری ندارد و باطل است. بنابراین، تنها برداشت درست از انتظار، انتظاری سازنده، تحرک بخش و تعهد آور است که سبب می‌شود تا هر کجا که ممکن است در راستای پیاده کردن احکام مختلف الهی تلاش صورت گیرد.


نقد برداشت تقیه زمانی‌


اولین پرسش در این باره این است: آیا دلیل کافی برای پذیرش تقیه زمانی وجود دارد؟ زیرا اگر چنین دلیلی یافت نشود، باید به قدر متیقن از ادلهِ تقیه که همان موردی است، بسنده کنیم.


باید توجه داشت که بسیاری از عالمان شیعی، تنها تقیه در فروع را جایز می‌دانند و تصریح می‌کنند همان‌گونه که در برخی موارد تقیه واجب است، در برخی موارد دیگر نیز حرام است.


حضرت امام در این‌باره می‌فرماید:


و گاهی تقیه حرام است؛ آن وقتی که انسان دید که دین خدا در خطر است، نمی‌تواند تقیه کند. آن وقت هر چه پیش آید، باید برود. تقیه در فروع است و در اصول نیست؛ زیرا تقیه برای حفظ دین است. جایی که دین در خطر است جای تقیه نیست، جای سکوت نیست. [38]


حضرت امام در این بیان، تفاوت تقیه را در اصول و فروع به تصویر می‌کشند و با بیان حکمت تقیه که حفظ دین است، می‌فرماید: اگر تقیه باعث از بین رفتن دین و اصول آن گردد، چنین تقیه‌ای حرام است.


و در جای دیگر با اشاره به تفاوت تقیه و حکم آن در موارد مختلف به این نکته اشاره می‌کند که تقیه نسبت به افراد مختلف و اثرات مترتب بر آن دارای حکمی متفاوت خواهد بود:


فقهای اسلام باید در موردی که برای دیگران تقیه است، تقیه نکنند. تقیه برای حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمی‌کردند، مذهب را باقی نمی‌گذاشتند. تقیه مربوط به فروع است. مثلاً وضو را این طور، آن طور بگیر، اما وقتی اصول اسلام و حیثیت اسلام در خطر است جای تقیه و سکوت نیست. اگر یک فقیهی را وادار کنند که برود سر منبر و خلاف حکم خدا را بگوید، آیا می‌تواند به عنوان التقیه دینی و دین آبایی [39] ، اطاعت کند. این جا، جای تقیه نیست. [40]


با توجه به رفتار عملی و گفتار امامان معصوم (ع) و مفهوم تقیه و هدف از آن، باید گفت تقیه به طور مطلق مورد امضای معصومین (ع) نیست، بلکه بسته به شرایط و موارد مختلف حکمی متفاوت دارد. در مواردی که حفظ اصل و اصول اسلام وابسته به قیام و شکستن حصار تقیه است و یا در مواردی که امکان و زمینه‌های پیروزی و برقرای عدالت وجود دارد، جایی برای تقیه باقی نخواهد ماند. تبلور چنین برداشتی در قیام‌های صدر اسلام تا کنون نیز یافت می‌شود.


نقدی دیگر: آیات قرآن و لزوم برپایی حکومت‌


در بسیاری از آیات، قوانین جزایی اسلام مطرح شده است که اطلاق به کار رفته در آن‌ها اشتراک و استمرار چنین احکامی را می‌رساند. مانند:


(الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منها مائه جلده) [41]


بر زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید.


(السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما) [42]


دست مردان و زنان دزد را قطع کنید.


(فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علکیم) [43]


هر کس به شما تجاوز کرد شما نیز به همان مقدار او را مجازات کنید.


و (و لکم فی القصاص حیاه یا اولی الا‌لباب) [44]


در قصاص برای شما زندگانی است، ای صاحبان عقل.


و آیات دیگری که با کمال صراحت دلالت می‌کنند که اجرای حدود الهی در محدودهِ زمانی خاصی نمی‌گنجد. [45]


هم چنین آیات فراوانی که دربارهِ جنگ و دفاع نازل شده است، هم چون:


(و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله لله) [46]


ای مؤ‌منان با کافران جهاد کنید تا در زمین فتنه و فسادی نماند....


(و اعدّوالهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل، ترهبون به عدو الله و عدوکم...) [47]


و شما برای مبارزه با آن‌ها خود را مهیا کنید و تا آن اندازه که می‌توانید از آذوقه و آلات جنگی و اسبان سواری برای تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان آماده سازید....


افزون بر این، توجه به این نکته لازم است که همهِ فقیهان در مباحث فقهی، اموری را با عنوان «امور حسبیه» مطرح کرده و در تعریف آن گفته‌اند: «امور حسبیه، اموری است که مربوط به افراد خاصی نمی‌شود و شارع راضی به ترک و اهمال آن‌ها نیست. همانند تصرف در اموال اطفال یتیم، غایبان و...» پس در ولایت بر چنین اموری گفته‌اند تا جایی که فقیه عادل دارای شرایط، وجود داشت، به یقین متصدی چنین اموری خواهد بود و با فقدان فقیهان، مؤ‌منان عادل و با فقدان عدول، فاسقان متصدی چنین اموری خواهند بود.


اکنون جای این پرسش است، که آیا ممکن است، در شریعتی که به حفظ اموال ناچیز اطفال و دیوانگان، آن قدر اهمیت می‌دهد و در حفظ و تصدی آن هیچ‌گاه اهمال نمی‌کند، در حفظ کیان اسلام و نظام مسلمانان و حفاظت از جان و ناموس آنان، اجازهِ اهمال و بی‌اعتنایی، داده باشد و گفته باشد که همهِ این امور تعطیل بماند تا وقتی که صاحب الامر (عجل‌الله تعالی فرجه) ظهور کند. [48]


بنابراین، عقل سلیم حکم خواهد کرد که ادارهِ شئون مسلمانان و حفظ نظام مسلمین، نیکو و در قیاس با امور حسبیه که شارع اجازه‌ای برای اهمال آن‌ها نداده است، دارای اولویت و ارزش بیش‌تری باشد.


از سوی دیگر ثبوت چنین حقی برای عموم سبب هرج و مرج و خود کامگی‌های فراوانی در اجتماع خواهد شد؛ چرا که سیرهِ مسلمانان از ابتدای ظهور اسلام و سراسر زمان‌های بعد، این‌گونه بوده است که اجرای حدود و مجازات‌های اسلامی به وسیله حاکمان صورت پذیرفته است.


علاوه بر این که احادیثی هم چون حدیث حفص بن غیاث [49] و صحیح داود بن فرقد [50] بر این مطلب تأ‌کید دارند که اجرای حدود الهی ویژه حاکم اسلامی و کسی که دارای ولایت از سوی امامان باشد، وجود دارند.


با توجه به فلسفهِ تشریع قوانین جزایی، وظیفهِ این قوانین در اسلام حتی در سایر مکتب‌ها، حفظ جان و ناموس مردم، جلوگیری از فساد، تبهکاری‌ها و هرج و مرج و ایجاد امنیت و آرامش در کشور و جامعه است و بدیهی است که در سایه آیات فوق اجرای حدود در زمان غیبت نیز لازم و ضروری است و لازمهِ جدایی‌ناپذیر آن داشتن حکومت اسلامی در جامعه است.


در نتیجه، حکومت و امامت و حفظ نظام در همه زمان‌ها ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. بنابراین، با توجه به فرامین حکومتی و سیاسی اسلام، گمان نمی‌رود که خداوند حکیم، چنین امر خطیری را متروک و ناقص رها کرده باشد. در سایه ادلهِ عقلی و نقلی ولایت فقیهان در عصر غیبت، به این نتیجه می‌رسیم که برپائی حکومت اسلامی و اجرای حدود الهی در نظر عموم متشرعین امری ضروری است.


بر مطالب فوق این نکته را باید افزود که در سنت و احادیث، به وفور لزوم حکومت و اجتناب‌ناپذیری نظم اجتماع از برخورداری از حکومت، اگر چه ناصالح، نمایان و هویداست؛ به گونه‌ای که امام علی (ع) در جواب خوارج که مدعی بی‌نیازی از حکومت بودند، می‌فرماید:


بلی من هم می‌گویم «لا حکم الا لله»، اما به این معنا که اختیار وضع قانون با خداست، ولی اینان می‌گویند حکومت و زعامت هم با خداست و این معقول نیست. قانون خدا باید به وسیله افرد بشر اجرا شود. مردم را از فرمانروایی «نیک» یا «بد» چاره‌ای نیست. در پرتو حکومت است که مؤ‌من برای خدا کار می‌کند و کافر بهرهِ دنیای خود را می‌برد و کارها به پایان خود می‌رسد. به وسیله حکومت است که مالیات‌ها جمع‌آوری، با دشمن نبرد، راه‌ها امن و حق ضعیف از قوی باز ستانده می‌شود تا آن وقتی که نیکان راحت گردند و از شر بدان راحتی به دست آید. [51]


با چنین رویکردهای ثمربخش در آیات و سخنان معصومین (ع) به این دستاورد می‌رسیم که برای رسیدن به چنین اهداف ارزشمندی (اجرای حدود، گرفتن حق ضعیف، عدالت، جلوگیری از هرج و مرج، پیاده کردن اسلام و...) تنها حکومت اسلامی است که می‌تواند جامعه را در رسیدن به آن اهداف، یا حداقل بخشی از آن‌ها یاری دهد تا اهل ایمان با چالشی کم‌تر برای اجرای کامل احکام مستمر الهی بکوشند.


ولایت فقیهان‌


با برچیده شدن بساط اخباریون و از رونق افتادن این مکتب، [52] ولایت فقیه تقریباً اصلی پذیرفتنی نزد همهِ فقیهان است و تفاوت، تنها مفهوم ولایت و گسترهِ آن است؛ این گستردگی و فراخی مفهوم از ولایت بر صغار و دیوانگان شروع می‌شود و تا ولایت بر فرزانگان، ادامه می‌یابد. [53] پس از اثبات ولایت فقیهان جامع شرایط به گونه‌ای که همهِ امور حکومتی را دربر گیرد، دلایل آن سه دسته‌اند: 1. دلیل عقلی محض 2. تلفیقی از عقلی و نقلی 3. دلیل نقلی محض [54] ، باید در جست و جوی جایگاه حکومتی فقیه برآمد، با این همه تأ‌کید بر ولایت فقیهان و اهمیت جایگاه آن در سعادت جامعهِ اسلامی، آیا باز هم می‌توان گفت که تشکیل حکومت مشروعیت ندارد و جایگاه فقیهان، تنها در احکام فردی است؟


بنابراین، با فهم صحیح جایگاه فقیهان در عصر غیبت، در می‌یابیم که شرایط غیبت با برداشت انزوایی از انتظار و تقیه زمانی، نمی‌تواند سبب تعطیل ماندن احکام اجتماعی اسلام و به انزوا کشاندن مسلمانان از عرصهِ سیاست باشد؛ چرا که این برداشت مساوی با تعطیل ماندن بیش‌تر مسایل دینی و صوری بودن ادله بیانگر جایگاه فقیه است.


افزون بر این، با نگاهی گذرا، در مبحث ولایت فقیه، می‌یابیم که ولایت فقیه تقریباً نزد همهِ فقیهان اصلی پذیرفتنی است و تفاوت تنها در درک مفهوم ولایت و گسترهِ آن است. این گستردگی و فراخی مفهوم از «ولایت بر صغار و دیوانگان» آغاز و تا «ولایت بر فرزانگان» ختم می‌شود. [55] در این میان گروهی بسیاری از فقیهان به ولایت و زعامت سیاسی و حکومتی برای فقیهان قائل شده‌اند. ذکر این گروه با گستردگی ویژه خود می‌تواند جوابی بر این اندیشهِ انزواطلب تلقی شود.


این گروه با صرف نظر از اختلاف در گسترهِ ولایت عامه، ولایت مطلقه و چگونگی رابطهِ شارع و حاکم دینی (انتصاب به ولایت، وکالت از سوی امام معصوم، جعل حکم بر موضوع و گسترش امور حسبیه) عبارتند از:


محقق کرکی [56] ، ملا احمد نراقی، [57] سید مراغی (صاحب عناوین الاصول)، [58] محمد حسن نجفی (صاحب جواهر)، [59] ملای دربندی (صاحب خزائن الاحکام)، [60] حاج آقا رضا همدانی (صاحب مصباح الفقیه)، [61] آل بحر العلوم (صاحب بلغه الفقیه)، [62] شیخ عبدالله مامقانی (صاحب رساله هدایه الانام)، [63] محمد حسین بروجردی، [64] آیت‌الله گلپایگانی، [65] آیت‌الله‌العظمی‌روح الله خمینی (قدس سره)، [66] آیت الله منتظری، [67] سید عبدالاعلی سبزواری، [68] کاشف الغطا، [69] محقق اردبیلی، [70] آیت‌الله میرزا جواد تبریزی [71] و سید محمد صادق روحانی. [72]


بنابراین، با توجه به عمومیت احکام اسلامی و لزوم پیاده شدن آن‌ها در جامعه مسلمانان و با توجه به دیدگاه‌ها در مورد ولایت فقیهان در عصر غیبت، جایی برای اندیشه انزوایی و بی‌تفاوتی نسبت به واژگانی چون غیبت و انتظار باقی نخواهد ماند.


نقد کلی و نتیجه گیری‌


در این جا ما به طور خلاصه به برخی از دلایل نادرستی نظریهِ تعطیل حکومت و تقیهِ انزوایی اشاره می‌کنیم:


برخی از آیات [73] و روایات مستقل [74] و هم چنین آیات و روایات امر به معروف و نهی از منکر، [75] قیام حضرت سید الشهداء (ع) و سخنان آن حضرت دربارهِ قیام و جنگ در مقابل ستمگران [76] و قیام و انقلاب زید فرزند علی که مورد تأ‌یید ائمه بوده است، [77] تلاش و جهاد حسین بن علی (فخ) که او نیز مورد تمجید معصومین قرار گرفته است و نیز روایاتی از امامان معصوم مبنی بر این که اگر ما یاورانی استوار داشتیم، قیام می‌کردیم (که در حدیث سدیر هم به آن اشاره شده) اطلاق ادله مجازات کسی که در مقابل اسلام می‌ایستد، اطلاق روایات ضرورت مبارزه با اهل گناه، ادلهِ نکوهش از حاکمان ستمگر و پیروی او، [78] ادلهِ جهاد و... دلایلی هستند در مقابل این‌گونه برداشت‌ها، و این همه دلیل با گستردگی مثال‌زدنی این نکته را تأ‌کید می‌کنند که نه تقیه زمانی است و نه تلاش و قیام به طور مطلق مذموم.


بنابراین، درک درست از مفاهیمی چون غیبت، انتظار، تقیه و جایگاه مجتهدین، ما را بر آن می‌دارد که با توجه به ضرورت تلاش برای برپایی و حفظ حکومت اسلامی که زمینه‌ساز انقلاب کامل و حکومت همه جانبه امام معصوم (ع) است، این سخن واضح و منطبق بر اصول شریعت را در عمل و نظر مورد تأ‌کید قرار دهیم.


پی نوشت:


1. ابن تیمیه در منهاج السنه، ج 1،صص‌10و 20، ابن خلدون در مقدمه ص 199، به نقل از کتاب آخرین تحول نشر هیئت قائمیه تهران (مسجد صدریه) زیر نظر محمد مهدی خلخالی ص 90.


2. شجاعی زند، «مقاله دین و دولت»، راهبرد، ش 11، 1375، صص 1 و12.


3. همان.


4. سید کاظم حسینی حایری، ولایه الامر فی عصر الغیبه، ج اول، بیروت، مجمع الفکر الاسلامی، 1414 ه. ق، ص 50.


5. ع - باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، قم، نشر دانش اسلامی، 1363، صص 29 و 36.


6. قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، مصر، انتشارات الدار المصریه للتأ‌لیف و الترجمه، بی تا، ج 2، ص 20.


7. علامه حلی، کشف المراد (تعلیق حسن زادهِ آملی)، قم، موسسهِ نشر اسلامی، 1413 ه ق، ص 182.


8. شیخ مرتضی انصاری، المکاسب، (چاپ سنگی، 1375 ه. ق) صص 154 - 155.


9. حسین سینا، اندیشه سیاسی شیعی در گذر زمان، به کوشش حسن یوسفی اشکوری، دفتر پنجم (تهران، نشر یادآوران، 1370 ش، ص 46).


10. همان، صص 53 - 54.


11. سید محمد صدر، تاریخ الغیبه الکبری، (بیروت: دارالتعارف للمطبوعات) الکتاب الثانی، ص 236، الانتظار هو التوقع الدائم لتنفیذ الغرض الالهی الکبیر، و حصول الیوم، الیوم الموعود الذی تعیش فیه البشریه العدل الکامل بقیاده و اشراف الامام المهدی».


12. شجاعی زند، مقالهِ دین و دولت، صص 1 - 12.


13. سید مرتضی، امامت و غیبت (ترجمهِ المقنع فی الغیبه)، مسجد مقدس جمکران، ص 68 - 69؛ شیخ صدوق، الاعتقادات من مصنفات الشیخ المفید، انتشار المؤ‌تمر العالمی لالفیه الشیخ المفید؛ الرساله الاولی فی الغیبه، ص 14 و 16؛ احمد الکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، لندن، دارالشوری للدراسات و الاعلام، 1997 م، صص 271 و 314.


14. مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی، انتشارات صدرا، ص 62.


15. شهید ثانی، الروضه البهیه، قم، مرکز النشر، مکتب الاعلام الاسلامی، 1365، ج 1، صص 134 و 139.


16. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص 108.


17. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367، ج 22 صص 195 - 197.


18. محمد حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 37.


19. اصدار مرکز الرساله، التقیه فی الفکر الاسلامی، قم، انتشارات مهر، 1419 ه.ق، صص 75 و 80.


20. وسائل الشیعه، ص 464.


21. همان، ص 466.


22. محمد امین استرآبادی، الفوائد المدنیه، قم، دارالنشر لاهل البیت، بی تا، ص 47.


23. فوائد المدنیه، ص 40.


24. همان، ص 47.


25. سوره نجم/ آیه 53.


26. مجله فقه، شمارهِ 23، مقالهِ «گذری تاریخی بر اندیشه‌های سیاسی شیعه» (به نقل از کتاب هدایه الابرار ای الائمه الاطهار، حسین بن شهاب الدین عاملی، چاپ نجف، ص 187) ص 236.


27. امام خمینی، ولایت فقیه، قم، موسسه نشر آثار حضرت امام، 1373 ش، ص 39.


28. حسن ممدوحی، حکمت حکومت فقیه، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378 ش، ص 68.


29. سید کاظم حائری، ولایه الامر فی عصر الغیبه، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 141 ق، ص 67.


30. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایه الفقیه، پیشین، ج 1 ص 380، 395.


31. نهج البلاغه، خطبهِ 33.


32. ولایت فقیه، ص 19.


33. همان، ص 5.


34. برای نمونه ر.ک. آیات: ابراهیم/52، یونس/ 2، حج/ 49، احزاب‌/ 40، یس/70 و غیره...


35. محمد تقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ترجمه مهدی حائری قزوینی، قم: انتشارات مهر قائم، ج 2، ص 235.


36. ر. ک، محمد حکیمی، عصر زندگی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1374 ش، چاپ دوم، ص 265.


37. محمد بن ابراهیم بن جعفر الکاتب النعمانی، غیبت نعمانی، ترجمه محمد جواد غفاری، تهران: نشر صدوق، 1376، چاپ دوم، ص 285 حدیث 16 و اصول کافی، ج 2، ص 21 حدیث 10، ص 22، حدیث 13 و...


38. امام خمینی، صحیفه نور، مجموعه آثار حضرت امام، قم: موسسهِ تنظیم و نشر آثار حضرت امام، 1370 ش، ج 8، ص 11، ج 20، ص 338.


39. حاجی نوری، مستدرک الوسائل، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1382 ه ق. ج 12، ص 258.


40. ولایت فقیه، همان، ص 135.


41. نور/ 2.


42. مائده/ 38.


43. بقره/194.


44. بقره/179.


45. مائده/ 45.


46. انفال/ 39.


47. انفال/ 60.


48. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایه الفقیه، قم: المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1409 ه.ق، ج 1، ص 193، 194.


49. رسائل الشیعه، ج 18 ب 28 ابواب مقدمات الحدود ص 338، «حنص می‌گوید از امام صادق (ع) سئوال کردم چه کسی اقامهِ حدود می‌نماید، امام فرمودند: «اقامهِ حدود به دست حاکم است».


50. وسائل الشیعه، همان، ص 309، حدیث 1.


51. نهج البلاغه، خطبه 40.


52. در سدهِ دوازدهم هجری وحید بهبهانی بساط اخباریون را برچید و مبانی مسلک آن‌ها را بر هم زد. او عمر خویش را برای مبارزه با مسلک که در آن روزگار رونق ویژه‌ای داشت، صرف کرد. توضیح بیشتر ر.ک. علی دوانی، وحید بهبهانی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362 ش، صص 73 - 92.


53. عبدالله جوادی عاملی، سیری در مبانی ولایت فقیه، نشریه حکومت اسلامی، شماره اول، 1376 ش، صص 50 - 80.


54. ر.ک، عبدالله مرادی عاملی، ولایت فقیه، قم، مرکز نشر اسراء، 1378 ش، صص 151 - 184.


55. عبدالله جوادی آملی، سیری در مبانی ولایت فقیه، نشریه حکومت اسلامی، شماره اول، 1376ش، صص 50 - 80.


56. محقق کرکی، رسائل، المجموعه الاولی، رساله فی الصلاه، تحقیق محمد الحسّون، قم: 1409 ه.ق، ج 1، صص 142 و 143.


57. ملا احمد نراقی، عوائد الایام، تصحیح و تعلیق سید یاسین الموسوی، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ص 69.


58. میر فتاح مراغی، عناوین الاصول، صص 352، 358.


59. محمد حسن نجفی، جواهر الالکلام، پیشین، ج 21، ص 395، ج 22، ص 155، ج 40، ص 10.


60. مولی آغا در بندی، خزائن الاحکام، (بی جا، بی تا، بی تا) فاقد شماره.


61. حاج آقا رضا همدانی غروی، مصباح الفقیه فی الزکاه و الخمس و الرهن، صص 160، 161.


62. محمد آل بحر العلوم، بلغه الفقیه، تحقیق و تعلیق سید حسین ابن السید محمدتقی بحر العلوم، قم: مکتبه الصادق، چاپ چهارم، ج 3 ص 231.


63. عبدالله مامقانی، رساله هدایه الانام فی حکم اموال الامام، چاپ سنگی، صص 9، 14.


64. محمد حسن بروجردی طباطبایی، البدر الزاهر فی صلاه الجمعه و المسافر، به قلم حسینعلی منتظری، قم: مطبعه الحکمه، 1378، صص 56 - 57.


65. سید محمد رضا گلپایگانی، الهدایه الی من له الولایه، به قلم احمد صابری همدانی، قم: 1383 ق، صص 51 و 52.


66. امام خمینی، رساله فی الاجتهاد و التقلید، (قم: 1385 ه.ق) صص 10 و 11 و کتاب البیع، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان 1363 ق ج 2، ص 459.


67. حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایه الفقیه، پیشین، ج 1.


68. سید عبد الا علی الموسوی السبزواری، تهذیب الاحکام فی بیان الحلال و الحرام، ج 1، ص 120، ج 13 ص 276، ج 16، ص 397.


69. محمد حسین کاشف الغطا، الفردوس الاعلی، تعلیقات محمد علی قاضی طباطبائی، صص 53 و 54.


70. محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الازهان، ج 8، قم: موسسهِ نشر اسلامی، 1416 ق، ص 160.


71. شیخ جواد تبریزی، ایصال الطالب الی التعلیق علی المکاسب، ج 3، قم: دفتر آیت الله تبریزی، 1411، ه.ق، صص 42، 43.


72. محمد صادق حسینی روحانی، فقه الصادق، التعلیق علی الکتاب المکاسب للشیخ الاعظم الانصاری، صص 185، 186.


73. بقره/251، حج/40، حدید/25، نساء/60، شعراء/ 151، 152.


74. نهج البلاغه فیص، خطبهِ قاصعه، ص 785، خطبه 192، محمد حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 7، خصال ج 1، ص 206.


75. وسائل الشیعه، ج 11، باب 3، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.


76. محمد بن حریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 301.


77. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، قم دارالکتب الاسلامیه، 1377 ق، ج 1، باب 25، حدیث 6، ص 251.


78. وسائل الشیعه، ج 12، باب 42، حدیث 2، ص 128.



کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA




آیین انتظار

 مقاله مهدوی

آیین انتظار ۰ نظر

فقل انما الغیب لله فانتظروا انی معکم من المنتظرین: بگو: غیب خاص خداست. پس انتظار کشید. من نیز از منتظران خواهم بود. [1] .


اینک نزدیک به دوازده قرن است که از غیبت محنت افزای امام عصر علیه السلام گذشته، و بی تردید این زمان بس دراز تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد یافت. به گواهی حضرت رضا علیه السلام داستان ظهور داستان قیامت است، از آن روی که هیچ کس جز خدای هنگام آن را نمی داند و این امر بر اهل آسمانها و زمین دشوار است و ناگهان فرا می رسد. [2] بنابر این پی چوبی از هنگام و زمان ظهور، کاری بی ثمر و به انتظار آن بودن، وظیفه ما بندگان خواهد بود. حضرت جواد علیه السلام فرماید: ان القائم منا هو المهدی الذی یجب ان ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره. [3] .


براستی که قائم از ما همان مهدی باشد، آن که واجب است در زمان غیبتش انتظار او را کشند و در هنگام ظهورش فرمانش برند. مفهوم انتظار، چشمداشت ظهور و خواست قلبی آن است که از شناخت و ایمان به ظهور ناشی می شود. و دارای پاداش و ارزش فراوان معنوی است. [4] انتظار بسان دیگر عبادتها از کیفیت و ابعاد عملی برخوردار است که پیشوایان الهی ما در آثار خود آن را مورد توجه قرار داده و رعایت دقیقش را وظیفه و تکلیف مردمان در عصر غیبت دانسته اند. نوشته ای که اینک در دست دارید، گلچینی از آن وظایف و تکالیف الهی است که برای یادآوری و تذکر خود و خوانندگان گرامی فراهم آورده ایم، گر چه پیشتر، عالمان و محققان شیعی در این باره داد سخن داده اند و آثار گرانقدری از خود به یادگار نهاده اند. از آنانند:


1 - ابراهیم بن محسن کاشانی الصحیفه الهادیه و التحفه المهدیه.


2 - میرزا حسین نوری (1320 ق) باب دهم از نجم ثاقب. آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی فرموده است: این کتابی است در نهایت تمامیت و متانت و حسن


ترتیب وجودت تهذیب که در نظر ندارم در این باب به این خوبی کتابی نوشته شده باشد. و در دفع شبهه و تصحیح عقیده بر متدین مراجعتش لازم است. [5] .


3- صدرالاسلام علی اکبر همدانی (زنده در 1317 ق) تکالیف الانام فی غیبه الامام (پیوند معنوی با ساحت مقدس مهدوی) 4 - سید محمد تقی موسوی اصفهانی (1348 ق) - باب هشتم از مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم علیه السلام - وظیفه الانام فی زمن غیبه الامام علیه السلام 5 - شیخ عباس قمی (1359 ق) فصل ششم از باب چهاردهم منتهی الامال 6 - سید محمد صدر (معاصر) فصل سوم از بخش دوم تاریخ الغیبه الکبری.


امید است که همگی در مورد تکالیف خویش نسبت به امام عصر علیه السلام بیاندیشیم و با عمل به آنها هر چه بیشتر مشمول لطف و عنایت حضرتش شویم و سهمی هر چند اندک در زمینه سازی ظهورش داشته باشیم. اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و اوسع منهجه و اسلک بی محجته.


علی اکبر تلافی 20 مهر 28: 1375 جمادی الثانی 1417


شناخت امام عصر


در مکتب اهل بیت علیهم السلام قطعی است که زمین هیچ گاه از حجت و پیشوای الهی خالی نبوده و نخواهد بود و مردم هر عصر وظیفه دارند که پس از معرفی آن حجت از سوی خداوند سبحان، او را بشناسد و به انکارش نپردازند. عثمان بن سعید عمری که مقام وکالت امامان هادی، عسکری و مهدی علیهم السلام را عهده دار بوده گوید: من نزد ابومحمد حسن بن علی علیهما السلام بودم که از آن حضرت پرسیدند درباره حدیثی که از پدرانش علیهم السلام نقل می کنند که زمین از حجت الهی تا روز رستاخیز خالی نماند و هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. آن حضرت در پاسخ فرمود: این حق است چنانکه روز روشن حق است. به حضرتش گفتند: ای زاده رسول الله، حجت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: ابنی محمد. هو الامام و الحجه بعدی. من مات و لم یعرفه، مات میته جاهلیه. [6] .


پسرم محمد باشد. او امام و حجت پس از من است. هر که بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است. به گواهی حضرت صادق علیه السلام، مرگ جاهلی همان مرگ در حال ضلالت و گمراهی است. [7] .


شناخت امام عصر علیه السلام از دو جنبه نسبی و حسبی اهمیت دارد. شیعه باید بداند که نیای آن حضرت کیانند و آن والاگهر از چه مقام و منصبی برخوردار است. به برکت این شناخت، مدعی راستگو و متمهدیان دروغین از هم جدا می شوند و هیچ وقت دلهای مردمان به شک و تردید نمی افتد. برای آشنایی با امام عصر علیه السلام احادیث بسیاری از زبان مبارک رسول خدا و امامان علیهم السلام صادر شده که عالمان شیعی در کتابهایی مستقل به روایت آنها پرداخته اند. مانند: شیخ طوسی در کتاب الغیبه، و شیخ نعمانی در کتاب الغیبه، و شیخ صدوق در کمال الدین. صدر الاسلام همدانی گوید: در این عصر و زمان بر آحاد و افراد مومنین و مومنات و مسلمین و مسلمات واجب است که هر یک چند مجلدی از این نوع کتب عربی و فارسی در خانه خود داشته باشند. و همیشه به مطالعه و مذاکره آن بپرازند. [8] .


پیروی از امام عصر


از ابعاد مهم انتظار، عمل به آیین و آداب امام عصر علیه السلام است. هر کس خود را شیعه می داند باید با این کار آن حضرت را خشنود سازد و در تحقق آرمان و هدف او بکوشد. امیرالمومنین علیه السلام بر فراز منبر کوفه فرمود: اللهم انه لابد لارضک من حجه لک علی خلقک یهدیهم الی دینک و یعلمهم علمک لئلا تبطل حجتک و لا یضل اتباع اولیائک بعد اذ هدیتهم به، اما طاهر لیس بالمطاع، او مکتتم مترقب. ان غاب عن الناس شخصه فی حال هدایتهم، فان علمه و آدابه فی قلوب المومنین مثبته فهم بها عاملون. [9] .


خدایا، براستی که ناگریز زمینت را حجتی از جانب تو بر آفریدگانت باشد که آنان را به سوی دینت هدایت کند و علم تو را به آنان بیاموزد تا که حجتت طل نشود و پیروان اولیایت پس از آنکه به واسطه او هدایتشان فرمودی، گمراه نشوند. و آن حجت یا آشکار است و فرمانبرداری نشود، یا پنهان است و در حال انتظار. اگر شخص او در زمان هدایت مردم غایب شود، علم و آدابش در دلهای مومنان ثابت باشد و آنان بدان عمل کنند. حضرت صادق علیه السلام فرماید: ان لصاحب هذا الامر غیبه. فلیتق الله عبد و لیتمسک بدینه. [10] .


براستی صاحب این امر را غیبتی باشد. پس (در آن زمان) بنده باید از خدای پروا کند و دین خود را محکم نگاه دارد.


من سره ان یکون من اصحاب القائم، فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق، و هو منتظر. فان مات و قام القائم بعده، کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا و انتظروا، هنیئا لکم ایتها العصابه المرحومه! [11] .


هر که دوست دارد از یاران قائم باشد، باید انتظار کشد و از گناه پرهیز کند و بر اخلاقی نیکو باشد در حالی که منتظر است. پس اگر چنین کسی پیش از قیام قائم در گذرد، او را پاداشی باشد مثل پاداش کسی که قائم را درک کرده باشد. پس کوشش کنید و انتظار کشید، که گوارایتان باد ای گروه مورد رحمت!


دعوت به سوی امام عصر


وظیفه وجدانی و ایمانی هر انسان، نجات همنوع خویش از گمراهی و ضلالت است. و به گواهی حضرت عسکری علیه السلام هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. [12] .


بنابر این، آنان که امام زمان خویش را شناخته اند و به حضرتش ایمان دارند، وظیفه شناساندن هم بر دوش می کشند. سلیان بن خالد گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: خانواده ای دارم که سخن مرا می پذیرند. آیا آنها را به این امر (آیین) دعوت کنم؟ آن حضرت فرمود: آری، خدای عز و جل در کتابش فرماید: یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره: [13] ای کسانی که ایمان آوریده اید خود و خانوداه تان را از آتشی حفظ کنید که سوخت آن مردم و سنگها باشند. (الکافی 211:2) عالمان و خادمان اهل بیت علیهم السلام نیز در این راه رسالت بس سنگینی بر دوش دارند. زیرا که آنان شمع به دست گرفته و عهده دار راهبری مردم در عصر غیبتند. عالم ربانی و فقیه صمدانی آیت الله میرزا مهدی اصفهانی (1365 ق) که از جمله شیفتگان و باریافتگان آستان امام زمان علیه السلام در نامه ای به شاگرد خود آیت الله شیخ محمد باقر ملکی میانجی [14] نخستین وظیفه عالمان را باز کردن در خانه اهل بیت علیهم السلام به روی شیعه می داند و توصیه می کند که آنان در موضوع امامت و کمالات حضرت ولی عصر علیه السلام سخن برانند تا مردم گرفتار ناپاکان نشوند. او در بخشی از نامه اش می نویسد: اوصیک - یا اخی - ثم اوصیک بدعوه الناس و توجیه قلوبهم و السنتهم الی امام زمانهم و ملاذهم صلوات الله علیه. تو را - ای برادر - سفارش می کنم، و باز هم سفارش می کنم که مردم را به سوی امام زمانشان و ملجا و پناهشان - صلوات الله علیه - دعوت کنی و دلها و زبانهاشان را به او متوجه سازی.


خدمت به امام عصر


از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند: آیا قائم تولد یافته است؟ فرمود: لا. و لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی. [15] .


نه. و اگر او را درک می کردم، تمامی روزهای عمرم را به خدمت او می پرداختم. آیت الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی گوید: در این حدیث اشاره به این است که خدمت آن حضرت رترین عبادتها و محبوبترین طاعتهاست. زیرا امام صادق علیه السلام که عمر شریفش را جز در انواع طاعت و عبادت الهی در روز و شب صرف ننموده است بیان فرمود که اگر قائم را درک می کرد روزگار زندگیش را در خدمت او صرف می نمود. پس، از این کلام ظاهر می شود که سعی و کوشش در راه خدمت قائم علیه السلام برترین طاعتها و شریفترین وسایل تقرب به خداوند است. چه، امام صادق علیه السلام آن را ترجیح داده و از میان انواع طاعت و اقسام عبادت برگزیده است. [16] .


آمادگی برای یاری امام عصر


خداوند عز و جل فرماید: یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون. [17] .


ای کسانی که ایمان آورده اید، صبر کنید و شکیبایی ورزید و آماده و حاضر یراق باشید و از خدا پروا کنید، باشد که رستگار شوید. حضرت باقر علیه السلام این آیه را چنین تفسیر فرمود: اصبروا علی اداء الفراض. و صابروا عدوکم. و رابطوا امامکم المنتظر. [18] .


صبر کنید بر گزاردن احکام شرع. و شکیبایی ورزید بر اذیت دشمنانتان. و آماده و حاضر یراق باشید وبرای امامتان که در انتظار او هستید. لزوم آمادکی برای یاوری امام عصر علیه السلام در هنگام ظهور از آن است که حضرتش با قیامی مسلحانه عرصه گیتی را از ستم و ستمکاران پاکیزه خواهد ساخت. به همین لحاظ شیعه باید خود را برای آن روز که ناگهان فرا می رسد و آماده و مجهز سازد. حضرت صادق علیه السلام فرماید: لیعدن احدکم لخروج القائم و لو سهما. [19] .


باید هر کدام از شما مردم برای خروج قائم چیزی آماده کند، گر چه آن چیز یک تیر باشد.


دعا کردن برای امام عصر


دعا برای نزدیکی فرج، دستور خود امام عصر علیه السلام است، چنانکه فرمود: و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج. فان ذلک فرجکم. [20] .


و برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید، که همان، فرج و گشایش گرفتاری شماست. فقیه ربانی میرزا حسین نوری نویسد: از تکالیف، دعا کردن است از برای حفظ وجود مبارک امام عصر علیه السلام از شرور شیاطین انس و جن و طلب تعجیل نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدین و منافقین برای آن جناب، که این نوعی است از اظهار بندگی و رضای به آنچه خدای تعالی وعده فرموده که چنین گوهر گرانبهایی را که در خزانه قدرت و رحمت خود پروریده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت کشیده... ظاهر و دنیا را از پرتو شعاع آن روشن نماید. [21] .


آیت الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی درباره انگیزه دعا برای امام عصر علیه السلام می نویسد: دعا کردن به کسی، فرع محبت به آن کس است. و اعظم اسباب محبت و دوستی، آن است که شخص وجود کسی را خیر بداند، که بودن خیر در وجود هر کس مقتضی و موجب محبت اوست. پس هر قدر معرفت شخص انسانی به وجود خیر در وجود کسی کاملتر شد محبتش به او کاملتر می شود، و هر قدر محبتش کاملتر شد، تعلقش در دعای به وجود او کاملتر و زیادتر می شود.... مومنین هر کدام که معرفتشان به آن حضرت و خیرات وجود مبارک او کالمتر است، محبتشان هم کاملتر است. و هر چه محبتشان کاملتر باشد، اهتمامشان در دعا گویی به آن حضرت کاملتر و زیادتر است. [22] .


حزن و اندوه برای امام عصر


از نشانه های محبت و تعلق آدمی به چیزی یا کسی، این است که به هنگام از دست دادن یا گم کردن آن دچار غم و اندوه می شود و گاهی نیز فراتر از آن چون ابر بهاران اشک می ریزد. اگر نیک تامل کنیم خواهیم یافت که امام زمان علیه السلام به لحاظ ایمانی، در گسترده آفرینش، محبوبترین شخصی است که باید او را دوست بداریم و فقدانش را مصیبتی بزرگ بدانیم. مگر نه این است که رسول خدا صلی الله علیه و آل و سلم فرمود: لا یومن عبد حتی اکون احب الیه من نفسه، و یکون عترتی احب الیه من عترته. [23] . ایمان نیاوره بنده مگر آنکه من نزد او محبتوبتر از خود باشم و اهل بیت من نزد او محبوبتر از اهل بیت خودش باشند. سید علی بن طاووس به فرزندش سید محمد می گوید: فرزندم محمد! تو را و برادرت و هر که این کتاب را بخواند سفارش می کنم به درستی در معامله با خدا جل جلاله و رسول او صلی الله علیه و آله و سلم و رعایت سفارشها و بشارتهای آن دو درباره ظهور مولایمان مهدی علیه السلام. چه، گفتار و کردار بسیاری از مردم را از نظرهای فراوان با عقیده آنان مخالف یافتم. به طور مثال اگر معتقد به امامت آن حضرت، بنده ای یا اسبی یا درهم و دیناری از دست دهد و گم کند، سرا پا متوجه آن می شود و برای یافتن آن نهایت کوشش را انجام می دهد. امام ندیدیم که کسی برای تاخیر ظهور آن حضرت از اصلاح اسلام و ایمان و قطع ریشه کافران و دشمنان به اندازه دلبستگی به این امور ناچیز دلبسته باشد و به مقداری که برای فقدان این چیزها ناراحت می شود متاثر باشد. پس چنین شخصی چگونه ادعای شناخت حق خدا جل جلاله و حق رسول او صلی الله علیه و آله و سلم و اعتقاد به امامت آن حضرت دارد، به گونه ای که مدعی موالات و دوستی بیش از اندازه هم هستند؟! [24] .


منتظران واقعی امام عصر علیه السلام که تا ظهور آن حضرت در غم و اندوهند، باید در مناسبتهای مختلف حزن قلبی خویش را بنمایانند و سرشک خون در فراقش جاری سازند. حضرت صادق علیه السلام فرماید: اما و الله لیغیبن سبتا من دهرکم و لیخملن حتی یقال: مات! هلک! بای واد سلک؟! و لتدمعن علیه عیون المومنین. [25] .بدانید که او مدتی از روزگار را پنهان شود و یاد او از خاطرها برود، تا آنجا که گویند: مرد! هلاک شد! به کدام وادی رفت؟! و چشمان مردم با ایمان برایش بگرید. صدرالاسلام همدانی در این زمینه دعای ندبه را سفارش می کند و می گوید: خوب است در هر جمعه، دوستان آن حضرت ارواحنا فداه از مرد و زن، در مسجدی از مساجد یا معبدی از معابد اجتماع نموده، این دعای مبارک را با کمال تضرع و زاری و ناله و سوگواری و با نهایت حزن و اندوه و بی قراری بخوانند و گریه کنند و بر غیبت آن شمس تابان و فقدان آن جان جهانیان نوحه کنند. [26] .


صبر و مقاومت در برابر دشمنان


از آنجا که دوران غیبت به درازا کشیده، دشمنان از این امر سود جسته منتظران امام عصر علیه السلام را مورد شماتت و آزار قرار می دهند، برخی کویند: او متولد نشده! و گروهی نویسند: او آمده و رفته است! وعده ای نیز شیعیان را دروغپرداز دانسته، آنان را به خرافه گویی و نادانی نسبت می دهند! ما که به یقین دانسته ایم امام عصر علیه السلام زنده و حاضر است، باید صبر و شکیبایی را پیشه خود سازیم و ذره ای شک و تردید در دل خود راه ندهیم. امام حسین علیه السلام فرماید: منا اثنا عشر مهدیا. اولهم امیر المومنین علی بن ابی طالب. و آخرهم التاسع من ولدی. و هو الامام القائم بالحق. یحیی الله به الارض بعد موتها و یظهر به دین الحق علی الدین کله و لو کره المشرکون. له غیبه یرتد فیها اقوام و یثبت فیها علی الدین آخرون، فیوذون و یقال لهم: متی هذا الوعد ان کنتم صادقین؟! [27] .


اما ان الصابر فی غیبه علی الاذی و التکذیب بمنزله المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله. [28] .


از ما دوازده هدایت یافته باشد. نخستین ایشان امیرالمومنین علی بن ابی طالب و آخرین ایشان نهمین فرزند من باشد. و او امام بر پا دارنده حق است. خدای به وسیله او زمین را پس از مرگش زنده می کند، و به او دین حق را بر همه دینها پیروز می گرداند، گر چه مشرکان این امر را ناخوش دارند.


او را غیبتی است که اقوامی در آن از دین بر می گردند و گروهی دیگر بر دین ثابت قدم باقی می مانند و در نتیجه مورد اذیت قرار می کیرند. به آنان از سر انکار و استهزا می گویند: اگر راست می گویید، این وعد کی خواهد بود؟! بدانید که هر کس در غیب آن حضرت بر اذیت و تکذیب دشمنان شکیب باشد، بسان کسی است که با شمشیر در خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله به جهاد می پردازد.


همدلی برای یاری امام عصر


برای غیبت و نهان زیستی امام عصر علیه السلام حکمتهای زیادی گفته می شود که از آن جمله تعلل و بی وفایی مردم است. خواجه نصیرالدین طوسی درباره آن حضرت می نویسد: وجوده لطف. و تصرفه لطف آخر. و غیبته منا.: [29] وجود آن حضرت لطف است، و تصرفش لطف دیگر. و غیب و نهان زیستی او از ماست. اگر مردم خواهان ظهور آن حضرت هستند، باید همگی در این جهت وحدت قلبی داشته باشند و این وحدت مقدس را در کردار خویش نیز آشکار سازند. در امتهای پیشین هم اگر پیامبری غیبت اختیار می کرد، چنانکه مردم همگی یکدل و همنوا شد و از خدا درخواست بازگشت پیامبر را می کردند خدای خواست آنان را اجابت می کرد. [30] این راه توسط امام عصر علیه السلام به ما نیز پیشنهاد شده. آن حضر در توقیعی رفیع خطاب به شیخ مفید (413 ق) می فرماید: لو ان اشیاعنا - وفقهم الله لطاعته - علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم، لما تاخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علی حق المعرفه و صدقها منهم بنا، فما یحسبنا عنهم الا ما یتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم. [31] .


اگر شیعیان ما - که خدای آنان بر طاعتش توفیق دهاد - در راه وفا به پیمانی که بر دوش دارند همدل بودند، برکت لقای ما از ایشان وا پس نمی افتاد و سعادت دیدار ما برای آنان زودتر دست می داد، دیداری که با شناخت حقیقی و درست ایشان نسبت به ما، همراه باشد. پس ما را از ایشان دور نمی دارد جز رفتار ناپسند که به ما می رسد و ما آن را از ایشان شایسته نمی دانیم.


مرزبانی از آیین


آیین تشیع از آغاز گسترش که زمان ظهور رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام بوده هماره مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غیبت به شدت آن افزوده اند. زیرا آنان عرصه را با غیبت صاحب دین، خالی دیده و در این فرصت اقدام به گمراهی و ضلالت مردمان می کنند. منتظران واقعی امام عصر علیه السلام وظیفه دارند با تمام وجود به دفاع از آیین و آرمان آن حضر برخیزند و به شبهات و القائات شیطانی دشمنان پاسخ دهند. حضرت هادی علیه السلام فرماید: اگر پس از غیب قائم شما، نباشد عالمانی که مردم را به سوی او دعوت کنند و به پذیرش او راهنمایی کنند و با حجتها و برهانهای الهی از دین او دفاع نمایند و بندگان ناتوان خدا را از دامهای شیطان و فرمانبران او و دشمنان برهانند... هیچ کس باقی نمی ماند جز آنکه از آیین و دین خدا روی گردان و مرتد شد. [32] .


پی نوشت:


1. یونس:20.


2. کمال الدین 373:2.


3. کمال الدین 377:2.


4. بنگرید به: کمال الدین 2: 647 - 644، نور الابصار فی فضیله الانتظار / 23 - 15.


5. نجم ثاقب / 2.


6. کمال الدین 409:2، کفایه الاثر:292.


7. الکافی 376:1.


8. تکالیف الانام:269.


9. کمال الدین 302:1.


10. الکافی 335:1 و 336، غیبه الطوسی:455، غیبه النعمانی:169.


11. غیبه النعمانی:200.


12. کمال الدین 409:2، کفایه الاثر:292.


13. تحریم 6:66.


14. نامبرده از عالمان و محققان عصر حاضر در حوزه علمیه قم بوده، دارای گواهی فقاهت از استاد ارجمندش آیت الله میرزا مهدی اصفهانی می باشد. مهمترین آثار چاپی ایشان از این قرار است: مناهج البیان فی تفسیر القرآن، توحید الامامیه، بدایع الکلام فی تفسیر آیات الاحکام. از فرزند فاضل و برومند ایشان آقای علی ملکی که تصویر نامه مشار الیه را در اختیار این بنده نهادند سپاسگزارم.


15. غیبه النعمانی:245.


16. مکیال المکارم 220:2.


17. آل عمران:200.


18. غیبه النعمانی:27، ینابیع الموده:421.


19. غیبه النعمانی:320.


20. کمال الدین 485:2، غیبه الطوسی:292 و 293.


21. نجم ثاقب:508.


22. کنزالغنائم:52 و 53.


23. بحارالانوار 13:17. و نیز بنگرید به: همان 86:27 و 112.


24. کشف المحجه:206:فصل 150.


25. غیبه النعمانی:152 و 153.


26. تکالیف الانام:189.


27. یس 48:36.


28. کمال الدین 317:1.


29. کشف المراد:388.


30. کمال الدین 130:1 و 132.


31. الاحتجاج 602:2.


32. تفسیر العسکری علیه السلام:345، منیه المرید:118.




کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

انتظار و انقلاب

 مقاله مهدوی

انتظار و انقلاب ۰ نظر

در یک ره یافت توصیفی از ریشه ها و عوامل وقوع انقلاب اسلامی ایران، می توان به مؤلّفه ها و گزاره های مختلفی اشاره کرد؛ مانند اسلام ستیزی رژیم پهلوی، گسترش فساد، ظلم و بی عدالتی، توسعه و نوسازی ناقص و نامتناسب، استبداد و اختناق مداوم، استبداد و سرکوبی آزادی خواهان، عوارض حکومت تحصیلدار، استحکام باورها و اعتقادات ارزشی مردم و....

در این میان، یک عامل فکری و ایدئولوژیکی - که از دید تیز بین نظریه پردازان و نویسندگان داخلی و خارجی پنهان نمانده - مسأله «غیبت امام زمان (عج)» و «انتظار ظهور منجی عالم بشری» است. به نظر آنان، این باور و اعتقاد، زمینه ساز تغییر نگرش و رفتارهای مردم ایران، تقویت بنیان های فکری و فرهنگی جامعه، گسترش روزافزون اندیشه های اصلاح طلبانه، تلاش و کوشش برای تغییر و تحوّل، عدم پذیرش حاکمیّت های سیاسی، داشتن امید و آرزو برای پیروزی در نهایت قیام و انقلاب علیه بی عدالتی ها و زمینه سازی برای انقلاب جهانی مهدی موعود، بوده است.

فرضیه علمی قابل طرح در مورد انقلاب اسلامی ایران، این است که عوامل مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی در شروع و پیروزی انقلاب نقش داشته است. یکی از گزاره های اصلی و مورد قبول عده ای از نظریه پردازان انقلاب، عامل مذهب است که در بطن آن، «انتظار»، به وضوح دیده می شود.

نقش و تأثیر اساسی «انتظار» در شکل گیری مبانی فکری و ایدئولوژیکی انقلاب، غیر قابل انکار و تردید است.

با توجّه به مؤلّفه های ظلم ستیزی انتظار، عدم مشروعیّت حاکمان سیاسی، نصب عام فقیهان برای نیابت از امام عصر (عج)، امید به اصلاح و تعالی جامعه و نابودی مظاهر ظلم و فساد، غصب حقّ حاکمیت ائمه (ع)، محرومیّت جامعه از فیض حضور امام، زمینه سازی برای تعجیل فرج و... می توان گفت که مسأله «انتظار» - به طور مستقیم یا غیر مستقیم - محور فکری و رهبری انقلاب اسلامی بوده و نقش عمده ای در شروع و پیروزی آن داشته است.

امامت و مهدویت

بحث «امامت و ولایت»، یکی از ناب ترین و مترقّی ترین نظریّات سیاسی - دینی است و ریشه ای عمیق در باورها و اعتقادات شیعیان دارد.

اعتقاد به امامت (رهبری معصوم)، مستلزم آثار، پیامدها و نتایج درخشان و کم نظیری است که شیعه را از سایر مکاتب و مذاهب، متمایز می کند. مهم ترین اثر و نشانه «ولایت مداری»، در حکومت و سیاست و حرکت های انقلابی و اصلاح طلبانه تبلور پیدا می کند.

«به عقیده شیعه، هر حکومتی غاصب و ظالم است، به هر شکل و در هر قالبی که باشد؛ مگر آن که امام معصوم (ع) یا نایب او، زمام حکومت را در دست گیرد. به همین دلیل شیعه در تاریخ، به طور مداوم، در یک جریان انقلابی مستمر به سر می برند، نه آرام می گرفتند و نه آن را رها می کردند». [1] .

«مسأله امامت در شیعه، همواره تهدیدی نسبت به قدرت دولت های غیر مذهبی بوده است. در شیعه از لحاظ تئوری، حکومت مشروع، متعلق به امامان است». [2] .

گفتنی است که یکی از مفاهیم و عناصر پر ارج در بحث امامت، «اعتقاد به مهدویّت» «انتظار ظهور امام غایب» و «تشکیل حکومت جهانی به دست او» است. از آن جا که امامت در نزد شیعه، امری ضروری، مداوم و جزء جدایی ناپذیر زندگی بشری است، لذا نمی توان محدودیت و پایانی برای آن قائل شد. از این رو امتداد امامت، در «مهدویّت» و غیبت امام دوازدهم تجلّی یافته است.

«مهدویّت امام دوازدهم امامیه، بسط بعدی نظریّه امامت امام غایب بود؛ که عقیده معروف ظهور مهدی (عج) و ایجاد عدالت و مساوات در جهان را با غیبت طولانی امام دوازدهم ترکیب می کرد». [3] .

«مهدویت» جایگاهی بس والا و ارجمند درفرهنگ ناب شیعه دارد.

شیعه، حیات و بالندگی خود را مدیون آن است؛ با آن زندگی و رشد می کند؛ نفس می کشد؛ امید و آرزو و رستگاری دارد؛ نور و روشنایی می گیرد؛ هدایت و راهنمایی می شود و....

شیعیان همواره از سوی حاکمان ظالم و دین ستیز، مورد آزار و اذیّت قرار می گرفتند و حیات دینی و معنوی شان در معرض خطر بود. از این رو باید به جایی اتّکا می داشتند؛ فرهنگ و مذهب خود را حفظ می کردند؛ اندیشه ها و تفکّرات خود را تعالی می بخشیدند و در طوفان حوادث باقی می ماندند. به طور قطع می توان گفت: این نقطه اتکاء و مرکز الهام بخش، فرهنگ زنده «مهدویّت» بوده است.

برنارد لوئیس در مقاله خود به نام «شیعه در تاریخ اسلام» می گوید: «سرکوبی بسیاری از قیام ها و ناپدید شدن رهبران آنها، باعث ظهور ویژگی دیگری در دکترین شیعی شد و موضوعات و مسائلی چون مسأله «غیبت و رجعت» رهبر شیعیان حضرت مهدی، آخرین امام شیعیان به وجود آمد. پیروان وی معتقدند که وی نمرده؛ بلکه مخفی شده و به زودی از مخفی گاه خود باز خواهد گشت و این از اساسی ترین قسمت های این اعتقاد به شمار می رود.... این منجی گری تبدیل به یکی از جنبه های اساسی اسلام تشیع شد». [4] .

ویلیام وات، محقّق دانشگاه ادین بورگ، در کتاب «اصول گرایی اسلام و مدرنیسم» می گوید: «اعتقاد به امامت و مسأله انتظار، از جمله ویژگی های تشیّع اند که در اندیشه سیاسی شیعه، نقش مهمّی ایفا می کنند». [5] .

ماربین، مستشرق معروف آلمانی، در کتاب «انقلاب بزرگ» می گوید: «از جمله مسائل اجتماعی بسیار مهم که همیشه موجب امیدواری و رستگاری شیعه شده است، همانا اعتقاد به وجود حجّت عصر و انتظار ظهور او است. حتّی اگر آثار معتقدات مذهبی از بین برود، شیعه دارای آن سرمایه ای خواهد بود که ماورای قوای طبیعی و عارضی مذهب بوده و شوکت و اقتدار قوّت حکومت خود را در عالم نگاه خواهد داشت». [6] .

به نظر هانری کُربن نیز «سرزمین ایران از دید اخروی، سرزمین انتظار است؛ قلمروی که در آن امام غایب، دست اندرکار فرا رساندن ساعت موعود در زمان غیبت است». [7] .

فرهنگ الهام بخش

شاخصه و ویژگی عمده «اعتقاد به مهدویّت» انتظار و آمادگی مداوم و آگاهانه برای ظهور امامی است که از دیدگان همه غایب است و در صدد نابودی ظلم، ستم، فساد، تباهی، بی دینی و انحراف از جهان است. شهید سید محمد باقر صدر می نویسد:

«مهدویّت، تبلور یک الهام فطری است که مردم، از دریچه آن... روز موعود را می بینند. مهدی (عج) تنها یک اندیشه نیست که ما، در انتظار ولادت او باشیم و یک پیشگویی نیست که به امید مصداق آن نشسته باشیم؛ بلکه مهدی یک واقعیّت خارجی و آماده باش است که ما منتظر عملیّات او هستیم.

تفکّر «نفی هر نوع ظلم و ستم»، اینک در شخص پیشوای منتظر - که به زودی ظهور خواهد کرد - تجسّم یافته است، شخصیّتی که به همه قدرت ها، «نه» می گوید و تعهّدی نسبت به هیچ حاکم ستمگری ندارد». [8] .

نظریّه بی بدیل انتظار، به عنوان نقطه محوری مباحث کلامی و اعتقادی شیعه؛ بنیان مستحکم علوم دینی (فقه، حدیث و...)؛ روح حیات سیاسی - اجتماعی شیعیان؛ اساس باورهای آنان و الهام بخش حرکت های دینی و اصلاح طلبانه به شمار می رود.

انتظار دارای مفاهیم و مؤلّفه های زیادی است که در صحیفه علمی و عملی جهان تشیّع، به روشنی مکتوب و مضبوط می باشد؛ از جمله:

نفی وضع موجود (فساد، ظلم، بی عدالتی و تباهی)؛

طرد و عدم پذیرش حکومت های سیاسی (نامشروع دانستن آنها)؛

اصلاح طلبی و امید به زندگی بهتر (فرج و گشایش)؛

تلاش و کوشش برای پیشرفت و ترقّی؛

قیام، انقلاب و نهضت مداوم و فعّال؛

تشکیل حکومت های مشروع و دینی؛

عدم انقیاد و سازش در برابر ظالم و مفسدان و....

با توجّه به این امور، به صراحت می توان گفت که «از بهترین رازهای نهفته بقای تشیّع، همین روح انتظاری است که کالبد شیعه را آکنده ساخته و پیوسته او را به تلاش، کوشش، جنبش و جوشش وا می دارد... به تعبیر دکتر علی وردی (استاد جامعه شناس دانشگاه بغداد)، تشیّع آتشفشان خاموش کوهسار اسلام است که گاه و بی گاه، دود، بخار، لرزه و تکان اندکی پدید می آورد و همین تأثیر اندک، ریشه تمام انقلابات دنیای اسلام است». [9] .

جان دی استمپل نیز گوید: «از نظر تاریخی، اسلام شیعه، معتقد است که هر دولت غیر مذهبی، ذاتاً فاسد است و سرانجام هنگام ظهور مهدی (عج)، امام دوازدهم شیعیان، [آن دولت ] باید سرنگون شود و به جای آن حکومت عدل الهی در جهان مستقرّ گردد...». [10] .

گفتنی است که انتظار نمایانگر دو موضع نفی و اثبات است و موضع اثباتی آن همواره سازنده، نشاط آور، امید برانگیز و تحرّک بخش می باشد؛ اما موضع نفی آن، مخرّب، انحرافی و خطرناک است و همواره موجب عقب ماندگی معتقدان به آن شده است.

«مسأله انتظار حکومت حقّ و عدالت «مهدی» و قیام مصلح جهانی، در واقع مرکّب از دو عنصر است: عنصر نفی و عنصر اثبات. عنصر نفی، همان بیگانگی از وضع موجود و عنصر اثبات، خواهان وضع بهتر است. اگر این دو جنبه، در روح انسان، به صورت ریشه دار حلول کند، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد. این دو رشته اَعمال، عبارت است از ترک هر گونه همکاری و هماهنگی با عوامل ظلم و فساد و حتّی مبارزه و درگیری با آنان، از یک سو و خودسازی و خودباوری و جلب آمادگی جسمی و روحی، مادّی و معنوی، برای شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانی، از سوی دیگر... هر دو قسمت، کاملاً سازنده و عامل تحرّک، آگاهی و بیداری است». [11] .

«انتظار»، نه تنها جوهره اصلی حیات فکری شیعه است؛ بلکه باور به آن، امری بایسته و واجب است و از بهترین و با ارزش ترین اَعمال به شمار می رود. امام زین العابدین (ع) فرموده است: «انتظار الفرج مِن أعظم العمل؛ انتظار فرج، از برترین اَعمال است». [12] .

انتظار فرج، یکی از عقاید انسان ساز و انقلاب آفرین و از مهم ترین منابع الهام و شوق دهی برای زمینه سازی جهت ایجاد تحوّل و تکامل و سوق دادن انسان ها به سوی حکومت عدل و ایمان است. از دیدگاه اسلام، به خصوص مذهب حقّ تشیّع، انتظار، همه گاه برانگیزنده، تحرّک بخش، جنبش آفرین، سرچشمه شور مقاومت، ایثار و قیام و حرکت مستمر است. [13] .

شیعه یعنی شوق یعنی انتظار

صاحب آیینه تا صبح تا بهار

شیعه یعنی صاحب پا در رکاب

تا که خورشید افکند رخ از نقاب

گرش های دو سویه

به رغم روشنی و قطعیّت نظریّه اصیل «انتظار»، تفاسیر و برداشت های مختلفی از آن ارائه شده است. قسمت عمده این برداشت ها، مربوط به فهم علما و دانشمندان و بخش دیگر، مربوط به برداشت عموم شیعیان از مسأله «انتظار» است.

دو برداشت اصلی و عمده، در این زمینه، عبارت است از:

1. انتظار، به معنای قیام و انقلاب علیه دولت های ظالم و غاصب، مبارزه با فساد و تباهی برای زمینه سازی ظهور امام زمان (عج) و شکل دهی به حرکت های اصلاح طلبانه و سازنده است.

2. انتظار، به مفهوم انزوا، بی تفاوتی و بی اعتنایی نسبت به حکومت های نامشروع و یا عدم توجّه به فساد و انحرافات موجود در جامعه و انتظار رکود آفرین برای ظهور امام غایب است.

این برداشت ها، حتّی در نحوه سلوک علما با حاکمان و نگرش ها و رفتارهای سیاسی آنان، تأثیر زیادی داشته است.

نویسنده ای، با استفاده از رأی «وبر» درباره انگیزه های دینی عمل اجتماعی، تأثیر باور و گرایش شیعی را برنگرش های سیاسی متفکّران شیعه مذهب، چنین بر می شمرد:

باورهایی که موجب بروز انگیزه موافقت و همراهی با اقتدار حاکم می گردد؛

باورهایی که باعث تشدید تمایلات ستیزه جویانه و مخالفت با ساخت سیاسی مستقر، به منظور از میان برداشتن نظم هنجاری حاکم می گردد؛

باورهایی که بی تفاوتی و کناره جویی سیاسی را تقویّت می کند. [14] .

شجاعی زند در مقاله «دین و دولت» می نویسد:

«پارسایان شیعی، با الهام از فلسفه انتظار، همواره در جست و جوی کسی بوده اند که جامع شرایط نیابت باشد و سلطنت آسمانی را در زمین مستقر سازد و به شرارت ها پایان دهد.

چون جمع چنین شرایطی در شخص واحد، به آسانی میسّر نبود و یا در صورت تحقّق، موانع زیادی در راه تشکیل دولت صالح وجود داشت، شیعه با یک ارزیابی منفی از شرایط، عملاً خود را از حوزه اقتدار سیاسی حاکم کنار کشید؛ اما به لحاظ نظری، همچنان بر اندماج دین و دولت مُصرّ بود. انعزال و انقطاع از اقتدار سیاسی جامعه، در عمل دو صورت متفاوت پیدا می کرد:

1. کناره جویی پارسایانه و بی تفاوتی نسبت به تحوّلات سیاسی پیرامون؛

2. تلاش فعّالانه برای تصاحب یا منقاد ساختن قدرت سیاسی حاکم جهت مُرعا داشتن اصول و مقرّرات شریعت». [15] .

گفتنی است که این اختلاف نظرها، محدود به عرصه های علمی و اندیشه ای نبود؛ بلکه در رفتار و فعّالیّت های عموم شیعیان مشهود بوده است. دکتر حمید عنایت، ضمن اشاره به بی اعتنایی شیعیان در طول تاریخ به حکومت های موجود، مسأله برداشت های مختلف آنان را بدین گونه مطرح کرده است:

«با توجّه به این که تمامی حکمرانان کنونی در دنیا، غیر قانونی اند (قوانین بر حق، تنها در پایان این جهان ظاهر می شود)؛ اکثر شیعیان در طول تاریخ، به جای شورش علیه دولت های شان، ترجیح دادند نسبت به سیاست بی اعتنا باشند.

همان طور که شیعیان دوازده امامی، از نظر سیاسی، مانند شمشیر دو لبه ای هستند که می تواند طرفداران را به مبارزه تشویق و یا آنان را به آرامش و فروتنی دعوت کنند». [16] .

غیر قانونی شمردن حکومت ها و نگرش عدم همکاری با آنها و بی اعتنایی و بی توجّهی به مقامات حکومتی و نیروی نظامی آنها، انزوا و گوشه گیری و مبارزه منفی با حکومت را پدید آورد. علاوه بر این اندیشه تقدیرگرایی و یأس و سرخوردگی از حکومت های موجود نیز، از برداشت های دیگر دوران غیبت به شمار می رود.

«غیر قانونی بودن حاکمان موقّتی، برداشتی سطحی نیست، بلکه متضمّن این مفهوم است که حاکم قانونی، در آینده ظاهر می شود. امّا این انتظار، دو نگرش سیاسی متناقض را پدید می آورد؛ زیرا ممکن است عقیده ای محکم به وجود آورد که جنبه مبارزه و جنگجویی را ارتقا دهد؛ لیکن به جنبه تقدیرگرایی نیز تأکید دارد و پذیرش آنچه که مقدّر شده، تقویّت می کند؛ با این امید که رستگاری بعداً خواهد آمد». [17] .

شهید مطهری نیز از یک منظر دیگر، به اختلاف برداشت ها از مسأله «انتظار» اشاره کرده و آنها را به دو دسته اصلاحی و سازنده و مخرّب و باز دارنده تقسیم کرده است:

«انتظار فرج، دو گونه است: انتظاری که سازنده است، تحرّک بخش است، تعهّد آور است، عبادت [است ]؛ بلکه با فضیلت ترین عبادت است. و انتظاری که ویرانگر است، بازدارنده است، فلج کننده است و نوعی اباحی گری محسوب می شود....

انتظار ویرانگر، برداشت قشری از مردم، از مهدویّت و قیام و انقلاب مهدی موعود، این است که صرفاً ماهیّت انفجاری دارد و فقط و فقط، از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها، تبعیض ها، اختناق ها، حقّ کشی ها و تباهی ها ناشی می شود...». [18] .

برداشت بایسته

در طول تاریخ شیعه، هر چند این دو برداشت - به خصوص قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران - نشانه ها و آثاری از خود بروز داده است؛ امّا با توجّه به سیر تحوّلات سیاسی - اجتماعی ایران و جهان و ضرورت اقدام های اصلاح طلبانه و انقلابی، برداشت صحیح از انتظار (قیام و تلاش و کوشش) نظریه غالب در میان شیعه گشت و آثار و نتایج شگفتی نیز به بار آورد.

روحیه اصلاح طلبی و پیشرفت، قیام و انقلاب علیه بی عدالتی ها، تلاش و کوشش برای پیشرفت و تکامل، مبارزه جویی با ظالمان و مفسدان، عدم همراهی با حاکمان نامشروع، تشکیل حکومت صالح و... برداشت های صحیح و مجاهدانه از «انتظار» است. این تغییر نگرش، نقش مهم و محوری در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به رهبری داهیانه امام راحل داشت.

روشن است که در این دوره طلایی، افکار و آرای شیعیان و درک و فهم آنان از مسأله انتظار و ارتباط آن با مسائل روز، تغییر کرد و سمت و سوی آگاهانه و انقلابی به خود گرفت. دکتر حمید عنایت، درباره این تغییر و تحوّلات می نویسد:

«در طیِّ صد ساله اخیر، درک شیعه از تمامی این مطالب (غیبت حضرت مهدی و شهادت امام حسین (ع)) به تدریج تغییر کرد.

بخشی به جهت هوشیاری ایرانیان و بخشی به دلیل واکنش نسبت به تغییرات اجتماعی و سیاسی و قسمتی دیگر، به لحاظ سیر تکاملی عقاید شیعه از طریق اجتهاد.

نتیجه آن به طور باورنکردنی، کنارگذاشتن تفسیرهای دعوت به آرامش و فروتنی (تقیه) و ظاهر شدن روحیه مبارزه و جنگجویی بود. این رویّه همان اصطلاح سیاسی کردن افکار مسلمانان کشورهای دیگر است». [19] .

با این تغییر شیوه و نگرش، قطعاً راهی انتخاب می شد که متناسب با شرایط روز و تغییرات زمان و مکان و برداشت صحیح از انتظار (قیام وانقلاب) باشد.

پرفسور حامد الگار، درباره انتخاب راه مبارزه و قیام می نویسد:

«پس از غیبت امام، هر دو راه بر روی شیعیان گشوده بود؛ هم [مبارزه غیر عامل به صورت] سکوت، هم عمل انقلابی؛ ولی به مرور زمان و بنا بر ایجاب شرایط اوضاع و احوال خاص، شیوه دوّم گزیده شد». [20] .

گزینش شیوه مبارزه و عمل انقلابی و اصلاح طلبانه، خط بطلان بر افکار انحراف آمیز و فهم نادرست از غیبت بود که برخی از شیعیان آن را محمل سستی، رکود، ضعف، ترس و همکاری با رژیم های ظالم قرار داده بودند.

نتظار و انقلاب اسلامی ایران

با توجّه به مطالب گذشته، روشن می شود که پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ثمره نگرش و فهم انقلابی، و مجاهدانه و اصلاح طلبانه از انتظار است. دکتر حمید عنایت، یکی از پیشگامان ارائه این مطلب است که در مواردی مختلف، به آن اشاره کرده و عقیده به غیبت را، یکی از عوامل پیروزی انقلاب اسلامی دانسته است:

«... دو نظریّه تاریخی [در میان شیعه ] وجود دارد که به طور بالقوه، زمینه ساز فرضیه انقلاب [ایران] می تواند باشد:

اوّل عقیده به «غیبت» است؛ بر این اساس که امام دوازدهم، حضرت مهدی (عج)، در سال 893 م ناپدید (غایب) شد و در نهایت جهت ایجاد عدالت، در دنیا ظاهر خواهد شد.

به طور اصولی، شیعه متوجّه شده است که بین این دو تاریخ، عدالت واقعی در دنیا وجود ندارد که به طور بالقوّه، نظریه ای انقلابی است. [21] .

پرفسور حامد الگار ریشه انقلاب اسلامی را به موضوع امامت از دیدگاه شیعه و مسأله غیبت امام زمان (عج) و پیامدهای سیاسی آن متصل می داند:

«... اگر تنها جانشین شرعی پیامبر و تنها دارنده اختیارات و اقتدارات شرعی بعد از پیامبر، در عرصه ظاهری جهان، حضوری نداشته باشد؛ لاجرم هر قدرت دنیوی که ادعای صلاحیّت و اداره امور را داشته باشد، فی حدّ نفسه، نامشروع خواهد بود؛ الاّ این که بتواند به نحو روشن و غیر قابل تردید، نشان دهد که اقتدارات مزبور را، به نیابت از جانب امام غایب اِعمال می کند.

این عقیده بسیار مهم، سبب گردیده تا مسلمانان شیعه، در خلال بخش اعظم تاریخ شان، در برابر سلطه و اقتدار سیاسی بالفعل موجود، موضع ردّ و نفی داشته باشند... شیعه همواره مخالف نظریّه همسازی و مصالحه با نظام سیاسی موجود بوده است. این مخالفت و معارضه، گاهی نظری بوده و در واقع پیامدهای عملی آن در مورد ایران تا زمان تحقّق انقلاب اسلامی ایران - که کاری است نهایی و یا منطقی تئوری سیاسی شیعه است - هیچ گاه تام و تمام تجلّی نیافته بوده است». [22] .

گفتنی است که باورها و دیدگاه های علما و مردم - به خصوص بعد از وقایع مشروطیت - به تدریج به این سمت پیش می رفت که سکوت، گوشه نشینی و بی تفاوتی نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی، امری نادرست و غیرقابل پذیرش است و با فلسفه اصلی غیبت، ناسازگار می باشد. این روند، در انقلاب اسلامی سال ایران از پانزدهم خرداد تا دوازدهم بهمن، به نقطه عطف و شکوفایی خودرسید و نقش مهمّی در جریانات وقایع سیاسی به جای گذاشت.

دکتر عنایت می نویسد: «وضعیت ایران را می توان به طور دقیق، سیر جدید واقع گرایی عنوان کرد که در ابتدا، جایگزین طرز تفکّر قبلی (آرامش و فروتنی) می شد. این امر در انقلاب مشروطه سال 1906 بسیار محتمل بود؛ یعنی، علما، با کنترل قانونی قدرت سلطنت، در واقع، این را مطرح می کردند که شیعیان نباید جهت بهبود وضعیت خود، فعّالیّت سیاسی مثبت را تا ظهور امام زمان (عج) و ایجاد نظامی عادی به تأخیر اندازند» [23] .

امّا نقطه شکوفایی و اوج این تفکّر، در عصر پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نمودار گشت؛ یعنی، دوران تاریک و پر از ظلم و فساد رژیم پهلوی و آگاهی فزون تر علما و عموم شیعیان، زمینه را برای ظهور و بروز آثار و پیام های اصلی «انتظار» فراهم ساخت.

این رژیم که به سرعت به سمت دین ستیزی، ترویج مفاسد، ارزش زدایی، خفقان، استبداد،... پیش می رفت، از باورهای عمیق و درونی مردم متدین غافل بود و به روحیّه ظلم ستیزی، شهادت طلبی و اصلاح گرایانه آنان توجّهی نداشت؛ امّا آحاد مردم، در پشت گرایش ظاهری به رسوم وعادات غربی، به اسلام وفادار بودند و این پدیده خلاف قاعده ای بود که بسیاری از روشنفکران ایرانی و خارجی را بر آن داشت تا تصوّر کنند که گرایش های مذهبی رو به افول است... این انقلاب [اسلامی ایران ]، در جهت توسعه سطح آگاهی مذهبی به وقوع پیوست که عمق وفاداری به مذهب شیعه را نمودار کرد... اگر این حرکت، به مفهوم مرحله قطعی و نهایی خیزش عمومی، به مانند حلاّلی برای آن عوامل باشد، نقش مذهب، عنصر اصلی در کل مسأله است.

بارزترین مشخصه آن (تفکر سیاسی اسلام شیعی و مسأله انتظار)، اجازه قیام علیه حاکمان ظالم است...». [24] .

منشأ این قدرت مذهبی عمدتاً انتظارِ ظهورِ امام غایب و آمادگی شیعیان برای ایثار، جهاد، مبارزه، اصلاح گری، و قیام در زمان غیبت بوده است.

حامد الگار، در کتاب «انقلاب اسلامی درایران» ریشه انقلاب اسلامی ایران را به موضوع امامت از دیدگاه شیعه و مسأله غیبت امام زمان و پیامدهای سیاسی آن متصل می داند.

«اندرو وهی وود» نیز می نویسد:

«شیعیان، معتقدند از طریق آموزه های چهارده معصوم، می توان از هدایت الهی بهره مند شد، یا این که با رجعت امام غایب پیشوای مذهبی شیعیان - که مستقیماً توسط خداوند هدایت می شود - حکمت بالغه الهی در آستانه ظاهر شدن در جهان است. شیعیان عقیده دارند که تاریخ اسلام، به سمت هدف یک جامعه آرمانی حرکت می کند، نه به دور از آن.

چنین عقایدی، درباره احیاء یا رستگاری قریب الوقوع، یک کیفیّت موعودباورانه عاطفی را به مذهب شیعه ارزانی داشته است... چشم انداز یک رستگاری معنوی، باعث ایجاد مشخّصه قوّت و توان مندی عاطفی، در این مذهب شده است. هنگامی که چنین حمیّت دینی،در برابر یک هدف سیاسی، آماده به کار می شود، موجب یک تعهّد و ایثارگری قوی خواهد شد...». [25] .

با توجّه به این بیان، روشن می شود که موضوع مهمّ و اساسی غیبت امام عصر (ع) و امید به تشکیل حکومت صالح جهانی، به طور مستقیم و غیر مستقیم، بر رفتارهای سیاسی ایرانیان تأثیر داشت و آنان را به سمت شهادت طلبی، مقاومت و مبارزه با رژیم پهلوی سوق می داد:

... علاوه بر موضوع مهم و اساسی غیبتِ مقامِ سیاسیِ برخوردار از مشروعیّت و امتناع از تن در دادن و سر فرود آوردن در قبال قدرت سیاسی موجود؛ مفهوم شهادت نیز... مضمونی عمیق و در خور تأمل دارد. در هم آمیختن این مضمون و موضوع؛ یعنی، نفی قدرت سیاسی بالفعل و ایمان به فضیلت شهادت، تشیّع را... به زیور مقاومت مبارزه جویانه ای آراسته کرد [که نتیجه آن پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود]. [26] .

فهمی هویدی در «ایران من الدخل» نیز کلید فهم انقلاب اسلامی ایران را در واژه هایی مانند ولایت فقیه، مرجعیّت، تشیّع، امام غایب، غیبت کبری و غیبت صغری می داند. [27] .

نویسنده کتاب «مدخلی بر ریشه های انقلاب اسلامی» ضمن اشاره به ریشه های مکتبی و عقیدتی انقلاب اسلامی ایران، به اصل مهدویت و غیبت اشاره کرده، می نویسد:

«آن چه به ماهیّت شورانگیز و انقلابی امامت در تشیّع می افزاید، اصل مهدویّت است که حمید عنایت، آن را به عنوان موجبیّت تاریخی یا تاریخیّت تشیّع مطرح کرده است. به نظر وی، انتظار فرج و امید به رجعت امام غایب، امیدواری شیعه را برای پیروزی نهایی بر ظلم و ظلمه و به سامان آمدن جهان، می رساند و همین پیوند معنادار، بین ظهور امام زمان (عج) و تشکیل حکومت حق و عدل، دستمایه بالقوّه نوعی «فعّال گرایی تندرو» می شود.

از این نظر، اعتقاد به مهدویّت و غیبت امام زمان (عج)، یکی از منابع بالقوه انقلاب و مبارزه در شیعه است. این اصل از چند طریق به انقلاب و مبارزه متصل می شود:

الف) مفهوم انتظار؛... انتظار، یک مفهوم فعّال و مثبت دارد و آن، آمادگی روحی و جسمیِ منتظر، برای همراهی با آن حضرت در هنگام ظهور است...؛

ب) حکومت در عصر غیبت؛... ملّت مسلمان ایران، بر اساس اعتقاد به امامت و غیبت امام معصوم (ع)، به ولایت فقیه نیز همانند امامت می نگرند و اسباب و شرایط حاکمیّت وی را فراهم می کنند. به همین سبب، دعوت فقیه (امام خمینی) را برای اقامه حدود الهی و تشکیل حکومت اسلامی پذیرفتند و قیام کردند و این نیز همان مایه انقلابی است که در امامت وجود داشت.

ج) مشروعیّت حکومت؛... نفی نظری مشروعیّت همه قدرت های حاکم در عصر غیبت، همواره اندیشه ای مهم و مؤثّر بوده که شیعه از آن به عنوان کاری ترین سلاح علیه حاکمان مستبد و ظالم استفاده، کرده است...». [28] .

امام خمینی، انقلاب و انتظار

پیروزی انقلاب اسلامی ایران، با رهبری هوشیارانه و خردمندانه امام خمینی (ره)، نقطه عطفی در جهان اسلام به شمار می آید. درست، چهارده قرن پس از بعثت آخرین پیامبر الهی، مردی مبارز، آگاه، توان مند و اصلاح گر، رهبری توده های مظلوم و رنج کشیده و بی پناه ایران را بر عهده گرفت و با الهام از سالار شهیدان و برداشت صحیح از انتظار، به مبارزه با حاکمان جور و فساد پرداخت.

قیام اصلاح طلبانه امام خمینی، تبلور و نماد انتظار مردم برای ظهور نجات دهنده مستضعفان و ستم پیشگان از دست دنیا مداران فاسد و ستمگر بود.

خانم تداسکاچ پل در مقاله خود، به این امر مهم اشاره کرده، می نویسد:

«... نقش امام خمینی، به عنوان یک کانون مرکزی برای رهبری انقلابی، پژواکی از انتظار مداوم مردمی برای ظهور دوباره امام دوازدهم را در خود داشت؛ امامی که مدّت ها قبل، از انظار پنهان گشته بود تا در زمانی که یک اسلام کامل - عنوان مقطع نهایی سیر تاریخ - پدید آید، او بار دیگر به جهان مرئی باز گردد». [29] .

امام با تلفیق چندین مؤلّفه مهم - به خصوص با تأکید بر وظیفه انقلابی شیعیان در عصر غیبت - پیام آور تازه ای از انتظار ظهور امام عصر (عج) بود.

او در رأس هرم تفکّرات سیاسی شیعه و در کانون مرکزی مبارزه قرار گرفت و هدف اساسی خود را تشکیل حکومت اسلامی قرار داد.

سعید ارجمند در مقاله «انقلاب اسلامی ایران در منظری تطبیقی» می نویسد: «... دکتر ین شیعی، اصول هزاره گرایی مهمّی را در بر می گیرد که همان اعتقاد به ظهور امام دوازدهم مهدی موعود (عج) برای نجات جهان است. این عقیده نسبت به آنچه که برای بنیان گذاری امپراتوری صفوی در سال 1501 مطرح بوده تلائم و نزدیکی بیشتری با هدف انقلابی [امام]خمینی داشت». [30] .

امام خمینی با توجّه به چند مؤلّفه اساسی زیر، رهبری قیام اصلاح طلبانه را بر عهده گرفت:

1- ارائه نظریّه «ولایت فقیه» و بایستگی حکومت برای فقیهان در زمان غیبت امام عصر (عج): «همین ولایتی که برای رسول اکرم (ص) و امام در تشکیل حکومت و اجرا و تصدّی هست، برای فقیه هم هست» [31] .

عده ای از بزرگان فقه - به خصوص امام خمینی - معتقدند: فقیه همه اختیارات امام را در زمان غیبت، در زمینه اجرای حاکمیّت قوانین الهی دارا است؛ مگر مواردی که به دلیل خاص، از مختصّات امام شمرده شده است.

امام راحل (ره) فرموده است: «اعتقاد به ضرورت تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجراء و اداره، جزئی از ولایت است؛ چنان که مبارزه و کوشش برای آن هم از اعتقاد به ولایت، [ناشی ] می شود». [32] .

دکتر حشمت زاده، در کتاب خود تصریح می کند که امام - برخلاف نظر عده ای - ضرورت برقراری حکومت اسلامی را به شکل کاملی تبیین فرموده است:

«علی رغم آن که بسیاری، عملاً و نظراً بر این باور بودند که در عصر غیبت و قبل از ظهور امام زمان (عج)، حکومت اسلامی مقدور نیست؛ امام خمینی کانون توجّه و تبلیغ را بر ضرورت برقراری حکومت اسلامی قرار داده بود؛ زیرا حکومت را منشأ و ریشه اصلی صلاح و فساد جامعه می دانستند...». [33] .

امام راحل (ره) در موارد زیادی، (چه در کتاب های «ولایت فقیه» و «البیع» و چه در سخنرانی ها و اعلامیه های خود)، برقراری حکومت اسلامی را در زمان غیبت امام معصوم، ضرورت اوّلیّه کشورهای مسلمان و به مصلحت و خیر آنان می دانست: «از غیبت صغری تاکنون - که هزار و چند سال می گذرد - ممکن است صدها هزار سال دیگر [بگذرد و]مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد و در طول این مدّت مدید،[آیا] احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود و هر که هر کاری خواست بکند؟

[آیا] قوانینی که پیامبر اسلام، در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن، 23 سال زحمت طاقت فرسا کشید، فقط برای مدّت محدودی بود؟ آیا خداوند اجرای احکامش را محدود کرد به دویست سال؟

و [آیا] پس از غیبت صغری ، اسلام دیگر همه چیزش را رها کرده است؟» [34] .

2. نامشروع شمردن رژیم ها و نظام های سیاسی موجود (به خصوص رژیم ظالم و مستبدّ پهلوی) و لزوم اجرای احکام اسلامی به دست مسلمانان؛

پرفسور حامد الگار در این زمینه می نویسد:

«یکی از مهم ترین نقش های آیت الله خمینی [در سیر این مبارزات ] که حتماً بایستی بدان توجّه داشت، این است که ایشان مسأله را اساساً و تماماً، به شکل نامشروعیّت ذاتی هر گونه اقتدار سیاسی در زمان «غیبت» مطرح ساختند. ایشان طیّ یک سلسله سخنرانی ها و درس هایی تحت عنوان «حکومت اسلامی»، می گویند که آیا غیبت امام بدین معنا است که اجرای احکام شریعت را باید تعطیل کرد؟ روشن است که نه و برای این که احکام شریعت به اجرا در آیند، پس باید کسانی باشند که آن را اجرا کنند...». [35] .

امام راحل (ره) خود می فرمود: «... ما چاره ای نداریم جز این که دستگاه های حکومتی فاسد و فساد کننده را از بین ببریم و هیئت های حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جانی را سرنگون بکنیم. این وظیفه ای است که همه مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی باید انجام بدهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند». [36] .

3. تبیین معنا و مفهوم صحیح و درست از انتظار (مبنی بر تلاش، امید، قدرت یافتن و...)؛ از نظر امام خمینی (ره)، انتظار زمانی مفهوم واقعی و اساسی خود را پیدا می کند که با امید به قدرت یافتن اسلام معنا شود. ایشان می فرماید: «انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقُّق پیدا کند و مقدّمات ظهور، إنْ شاءالله، تهیّه شود». [37] .

از نظر ایشان انتظار فرج، زمانی معنای واقعی خود را می یابد که منتظر، در جهت منویّات حضرت ولیّ عصر (عج) تلاش می کند؛ ولو این که موفّقیّت واقعی در پیاده شدن این نظریات، به زمان ظهور امام معصوم برگردد».

ایشان می فرماید: «البته این پر کردن دنیا از عدالت، اگر می توانستیم می کردیم؛ امّا چون نمی توانیم بکنیم، ایشان باید بیایند». [38] .

4. آگاهی بخشیدن به مردم، در جهت ایجاد آمادگی و زمینه سازی برای ظهور حضرت مهدی (عج)؛ حضرت امام (ره) فرموده اند:

«امید است که این انقلاب، جرقه و بارقه ای الهی باشد که انفجاری عظیم در توده های زیر ستم ایجاد نماید و به طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقیةالله - أرواحنا لتراب مقدمه الفداء - منتهی شود». [39] .

«ما باید در این طور روزها، در این طور ایام اللّه، توجّه کنیم که خودمان را مهیّا کنیم از برای آمدن آن حضرت... ما باید خودمان را مهیّا کنیم از برای این که اگر چنانچه موفق شدیم - إن شاءالله - به زیارت ایشان، طوری باشد که رو سفید باشیم، پیش ایشان». [40] .

و در نهایت، سخن را با این گفته «مارتین کرام» به پایان می رسانیم که: «طرفداران پرشور امام خمینی، او را نایب امام، یعنی، نماینده امام غایب می دانند. چنین عنوانی، به این معنا است که پیروان امام خمینی، قدرت او را الهی و مشروع می دانند. جاذبه امام خمینی و علما، بازتابی از ستایش ائمه است». [41] .

پینوشت:

1. پور سیدآقایی و...، تاریخ عصر غیبت، ص 376.

2. بشیریه، سیری در نظریه های جدید در علوم سیاسی، ص 120.

3. دکتر جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 224.

4. بلخاری حسن، تهاجم یا تفاوت فرهنگی، انتشارات حُسن افزا، ص 130.

5. همان، 131.

6. همان، 132.

7. ر. ک: هانری کربن، آفاق تفکّر معنوی در اسلام، ص 21.

8. گفت و گو در باره امام مهدی (ترجمه «بحثٌ حول المهدی» از شهید صدر)، مترجم: مصطفی شفیعی، (به نقل از نشریه موعود، ش 18، ص 36).

9. انتظار بذر انقلاب، ص 164 (به نقل از ظهور حضرت مهدی از دیدگاه اسلام و...، ص 229).

10. درون انقلاب ایران،ترجمه شجاعی، ص 65.

11. مکارم شیرازی، حکومت جهانی مهدی (عج)، ص 102.

12. منتخب الأثر، ص 244، ح 1.

13. ظهور حضرت مهدی از دیدگاه اسلام، ص 207.

14. شجاعی زند، مقاله دین و دولت، راهبرد، ش 11، س 1375، ص 1 - 12.

15. همان.

16. دکتر حمید عنایت، مقاله انقلاب در ایران سال 1979 (تشیّع، ایدئولوژی سیاسی انقلاب اسلامی ایران)، ترجمه منتظر لطف، فرهنگ توسعه، شماره 4، ص 4 (به نقل از درآمدی بر ریشه های انقلاب اسلامی،ص 157).

17. دکتر عنایت، همان، ص 157.

18. مرتضی مطهری، قیام و انقلاب مهدی، ص 62.

19. درآمدی بر ریشه های انقلاب اسلامی، ص 158.

20. حامد الگار، انقلاب اسلامی در ایران، ترجمه اسلامی و چیندری، ص 39.

21. درآمدی بر ریشه های انقلاب اسلامی، ص 156 و 157.

22. انقلاب اسلامی در ایران، ص 21 و 22.

23. درآمدی بر ریشه های انقلاب اسلامی، ص 158.

24. در آمدی بر ریشه های انقلاب اسلامی، ص 151 و 156 (مقاله دکتر عنایت).

25. اندروهی وود، در آمدی بر ایده ئولوژی های سیاسی، ترجمه رفیعی مهر آبادی، ص 524.

26. حامد الگار، انقلاب اسلامی در ایران، ص 23.

27. تهاجم یا تفاوت فرهنگی، ص 131.

28. محمد شفیعی فر، مدخلی بر ریشه های انقلاب اسلامی، انتشارات تهذیب، ص 90 و 91.

29. تداسکاچ پل، مقاله حکومت تحصیل دار و اسلام شیعه در انقلاب رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، ص 206.

30. فراتی عبدالوهاب (گردآورنده) رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، (مجموعه مقالات) ص 149.

31. امام خمینی، ولایت فقیه، 57.

32. همان، ص 18.

33. حشمت زاده، چهارچوبی برای تحلیل انقلاب اسلامی، ص 196.

34. ولایت فقیه، ص 30.

35. انقلاب اسلامی در ایران، ص 38.

36. ولایت فقیه، ص 35.

37. صحیفه نور، ج 20، ص 196.

38. همان، نشریه موعود، شماره 7، ص 86.

39. صحیفه نور، ج 15، ص 75.

40. همان، ج 12، ص 209.

41. تهاجم یا تفاوت فرهنگی، ص 1308.

انتظار در اندیشه امام خمینی (ره)

 مقاله مهدوی

انتظار در اندیشه امام خمینی (ره) ۰ نظر

انقلاب رهایی بخش حضرت امام خمینی قدس سره نه تنها باعث دگرگونی در صحنه حیات اجتماعی - سیاسی مردم مسلمان ایران شد، بلکه منشا تحولی بزرگ در فرهنگ واژه ها و مفاهیم اسلامی گردید.


به برکت این انقلاب بسیاری از واژگان معنایی نو یافتند و بسیاری از مفاهیم فراموش شده، حیات دوباره پیدا کردند.


امام راحل امت قدس سره به مدد پشتوانه غنی فکری و مبانی نظری خود، که مبتنی بر منابع و متون اصیل اسلامی و به دور از هر گونه شائبه التقاط و خودباختگی بود، در طول حیات پر برکت خود دست به تدوین قاموسی عظیم از مفاهیم اسلامی زد که در سراسر تاریخ حیات فکری - فرهنگی مردم مسلمان ایران بی سابقه بود. زیرا در این قاموس، واژه ها نه در صفحات محدود کتاب بلکه در صفحه ای به گستردگی زندگی اجتماعی - فرهنگی مردم معنا می شد.


در قاموس مفاهیمی که بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران تدوین آن را آغاز کرد، واژه هایی چون جهاد، شهادت، امر به معروف و نهی از منکر و... که سالها به فراموشی سپرده شده بودند حیات دوباره یافتند، همچنانکه واژه «انتظار» که سالها با سکون و سکوت، تحمل ظلم و دم فرو بستن و در یک کلمه، ماندن و در جا زدن به امید برآمدن دستی از غیب، مرادف شمرده می شد مفهومی دیگر یافت و این بار «انتظار» نه به عنوان عاملی برای خاموش ساختن روح سرکش اجتماع بلکه به عنوان ابزاری برای دگرگون کردن وضع موجود و حرکت به سوی آینده موعود به کار گرفته شد.


برای آشنایی هر چه بیشتر با مفهوم «انتظار» در فرهنگ واژگان امام راحل قدس سره و درک نقش عظیمی که آن فرزانه دوران در احیای اندیشه انتظار داشتند، در این مقاله بخشی از بیانات ایشان را که در زمینه موضوع مذکور ایراد شده است، مورد بررسی قرار می دهیم. باشد که این مختصر ادای دینی باشد به ساحت مقدس بزرگ احیاگر اندیشه اسلامی در قرن حاضر.


احیای هویت اسلامی


حضرت امام با توجه به شناخت عمیقی که از وضعیت اجتماعی - سیاسی مسلمانان در عصر حاضر داشتند احیای هویت اسلامی و بازگشت به خویشتن را تنها راه تجدید عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و این موضوع را سرلوحه دعوت خویش قرار دادند:


«من بصراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی با تمام وجود، برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت، پول و فریب را نگیرد.» [1] .


از آنجا که انتظار موعود یا به عبارتی انتظار تحقق وعده الهی در حاکمیت جهانی دین اسلام می تواند در احیای هویت اسلامی مسلمانان و مقابله با روحیه خودباختگی و احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن مغرب زمین بسیار مؤثر باشد، حضرت امام با ژرف اندیشی تمام احیای فرهنگ انتظار را به عنوان یکی از ارکان مهم احیای هویت اسلامی و وسیله ای برای تحقق دوباره قدرت و شوکت گذشته مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده و در یکی از بیانات خود که در اولین سال استقرار نظام اسلامی ایراد کردند، ضمن بیان مفهوم «انتظار فرج » وظیفه منتظران قدوم حضرت صاحب الامر (ع)را چنین برشمردند:


«ما همه انتظار فرج داریم و باید در این انتظار، خدمت کنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا بکند و مقدمات ظهور ان شاءالله تهیه بشود.» [2] .


چنانکه ملاحظه می شود در مفهومی که حضرت امام قدس سره از «انتظار» ارائه می دهند نه تنها از سکون و سکوت و تن دادن به وضع موجود خبری نیست، بلکه صحبت از تلاش و کوشش برای تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمینه ظهور است، که این با مفهومی که سالها سعی می شد از «انتظار» در اذهان مردم جا داده شود بسیار فاصله دارد.


انتظار رمز پایداری


حضرت امام قدس سره در برهه های مختلف انقلاب اسلامی به منظور آماده ساختن مردم برای مقابله با مشکلات و خطراتی که انقلاب و نظام نوپای اسلامی را تهدید می کرد، بر مفهومی که خود از انتظار داشتند تاکید می فرمودند و مردم را به پایداری و تلاش بیشتر فرا می خواندند:


«من امیدوارم که ان شاءالله برسد روزی که آن وعده مسلم خدا تحقق پیدا کند و مستضعفان مالک ارض بشوند. این مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آیا ما درک کنیم یا نکنیم، آن به دست خداست. ممکن است در یک برهه کمی وسایل فراهم شود و چشم ما روشن بشود به جمال ایشان. این چیزی که ما در این وقت، در این عصر وظیفه داریم، این مهم است. همه انتظار داریم وجود مبارک ایشان را، لکن با انتظار تنها نمی شود، بلکه با وضعی که بسیاری دارند، انتظار نیست. ما باید ملاحظه وظیفه فعلی شرعی - الهی خودمان بکنیم و باکی از هیچ امری از امور نداشته باشیم. کسی که برای رضای خدا ان شاءالله مشغول انجام وظیفه است، توقع این را نداشته باشد که مورد قبول همه است، هیچ امری مورد قبول همه نیست. کار انبیاء هم مورد قبول همه نبوده است، لکن انبیا به وظایفشان عمل کردند و قصور در آن کاری که به آنها محول شده بود نکردند، گر چه مردم اکثرا گوش ندادند به حرف انبیا، ما هم آن چیزی که وظیفه مان هست عمل می کنیم و باید بکنیم گر چه بسیاری از این عمل ناراضی باشند یا بسیاری هم کارشکنی بکنند.» [3] .


جانمایه تفکر امام راحل قدس سره و موضوعی که همواره، چه در نظر و چه در عمل، مد نظر ایشان بود، عمل به وظیفه و ادای تکلیف الهی است و همین موضوع است که دیدگاه ایشان در باب انتظار فرج را از سایر دیدگاهها متمایز می سازد.


برای درک بیشتر برداشتی که حضرت امام قدس سره از موضوع انتظار داشتند لازم است که سایر برداشتها نیز درکنار این برداشت مورد مطالعه قرار گیرند، از این رو در اینجا دیدگاههای متفاوتی را که در موضوع انتظار فرج ابراز شده است، از زبان امام راحل نقل می کنیم تا تفاوت دیدگاه حضرت امام از سایر دیدگاهها بخوبی روشن شود:


برداشتهای متفاوت ازموضوع انتظار فرج


رهبر فقید انقلاب اسلامی در یکی از بیانات خود برداشتهای متفاوتی را که از موضوع «انتظار فرج » شده است دسته بندی کرده و به شرح زیر مورد نقد و بررسی قرار می دهند:


1. اولین دیدگاه در باب موضوع «انتظار فرج»، که حضرت امام به طرح آن می پردازند، دیدگاه کسانی است که تکلیف مردم در زمان غیبت را تنها دعا برای تعجیل فرج حضرت حجت (ع) می دانند:


«بعضی ها انتظار فرج را به این می دانند که در مسجد، در حسینیه و در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان(ع) را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند.بلکه بعضی از آنها را که من سابقا می شناختم بسیار مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب (ع) بود. اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می کردند و نهی از منکر هم می کردند و امر به معروف هم می کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند نبودند.» [4] .


2. دیدگاه دومی که حضرت امام بدان اشاره می کنند بسیار شبیه به دیدگاه اول است با این تفاوت که در دیدگاه دوم به طور کلی وظیفه ای که هر فرد مسلمان نسبت به جامعه خود دارد به فراموشی سپرده شده و حتی از امر به معروف و نهی از منکر هم غفلت شده است:


«یک دسته دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند اینست که ما کار نداشته باشیم به این که در جهان چه می گذرد، بر ملتها چه می گذرد، بر ملت ما چه می گذرد، به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیفهای خودمان را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاءالله درست می کنند. دیگر ما تکلیفی نداریم، تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می گذرد یا در مملکت خودمان می گذرد نداشته باشیم. اینها هم یک دسته ای، مردمی بودند که صالح بودند.» [5] .


امام راحل قدس سره در ادامه بیاناتشان به نقد و بررسی دو دیدگاه یادشده پرداخته و می فرمایند:


«ما اگر دستمان می رسید قدرت داشتیم باید برویم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداریم، تکلیف شرعی ماست منتها ما نمی توانیم، این که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت، نه شما دست بردارید از این تکلیفتان، نه این که شما دیگر تکلیف ندارید.» [6] .


3. سومین برداشت از مفهوم انتظار فرج، که در بیانات حضرت امام بدان اشاره شده است، برداشت کسانی است که به استناد روایاتی که در آنها آمده است حضرت قائم، ارواحناله الفداه، زمانی ظهور می کنند که دنیا پر از فساد و تباهی شده باشد، می گویند ما نباید در زمان غیبت با انحرافها و مفاسدی که در جامعه وجود دارد کاری داشته باشیم، بلکه باید جامعه را به حال خود بگذاریم تا به خودی خود زمینه ظهور حضرت فراهم شود: «یک دسته ای می گفتند که خوب! باید عالم پر معصیت بشود تا حضرت بیاید. ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند، گناهها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.» [7] .


4. دیدگاه چهارم به شکلی افراطی تر همان برداشت گروه سوم را مطرح ساخته و قائل به این است که ما نه تنها نباید جلوی معاصی و گناهانی که در جامعه وجود دارد بگیریم بلکه باید به آنها دامن هم بزنیم تا زمینه ظهور حضرت حجت (ع) هر چه بیشتر فراهم شود:


«یک دسته ای از این بالاتر بودند می گفتند باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت(ع) تشریف بیاورند. این هم یک دسته ای بودند که البته در بین این دسته منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زند.» [8] .


حضرت امام قدس سره دو دیدگاه اخیر را بشدت مورد انتقاد قرار داده و در ادامه سخنانشان می فرمایند:


«یعنی خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا حضرت صاحب بیاید! حضرت صاحب که تشریف می آورند برای چه می آیند؟ برای این که گسترش بدهند عدالت را، برای این که حکومت را تقویت کنند، برای این که فساد را از بین ببرند. ما بر خلاف آیات شریفه قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای این که حضرت بیایند. حضرت بیایند چه می کنند؟ حضرت می آیند می خواهند همین کارها را بکنند. الان دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد! به حسب رای این جمعیت که بعضی شان بازیگرند و بعضی شان نادان، این است که ما باید بنشینیم دعا کنیم به صدام، هر کسی نفرین به صدام کند خلاف امر کرده است، برای این که حضرت دیر می آیند... ما باید دعاگوی آمریکا باشیم و دعاگوی شوروی باشیم و دعاگوی اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها تا این که اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند! بعد حضرت تشریف بیاورند چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند، همان کاری که ما می کنیم و ما دعا می کنیم که ظلم و جور باشد، حضرت می خواهند همین را برش دارند.» [9] .


5.آخرین دیدگاهی که حضرت امام قدس سره در بیانات خود بدان می پردازند دیدگاه کسانی است که هر اقدامی برای تشکیل حکومت در زمان غیبت را خلاف شرع دانسته و عقیده دارند که این عمل با نصوص روایات مغایر است:


«یک دسته دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهایی که بازیگر نبودند مغرور بودند به بعضی روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر علمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است، آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات که هر کس علم بلند کند، علم مهدی به عنوان مهدویت بلند کند. حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این است که ما تکلیفمان دیگر ساقط است!؟» [10] .


ایشان در ادامه کلامشان نتایج چنین دیدگاهی را بررسی کرده و می فرمایند:


«اینی که می گوید حکومت لازم نیست معنایش اینست که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر می کند مملکت را که آن طرفش پیدانیست. آنی که می گوید حکومت نباشد معنایش این است که هرج و مرج بشود، همه هم را بکشند، همه به هم ظلم بکنند برای این که حضرت بیاید، حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را. این یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاستی این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری بخواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد.» [11] .


و در ادامه نیز اضافه می کنند که:


«اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود... خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است، اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها تزریق کردند بهشان که این حرفها را بزنند، نمی دانند دارند چی چی می گویند، حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، بر خلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست، و این نفهم ها نمی دانند دارند چی می گویند.» [12] .


حضرت امام قدس سره، در پایان بررسی دیدگاههای یادشده، دیدگاه خود در باب مفهوم انتظار فرج را بصراحت مطرح کرده و می فرمایند:


«البته این پر کردن دنیا را از عدالت، این را ما نمی توانیم بکنیم، اگر می توانستیم می کردیم اما چون نمی توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الان عالم پر از ظلم است، شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر از ظلم است، ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی توانیم بکنیم، چون نمی توانیم بکنیم باید او بیاید تا بکند، اما ما باید فراهم کنیم کار را، فراهم کردن اسباب اینست که کار را نزدیک بکنیم، کا را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت(ع)» [13] .


فرمایش امام راحل یادآور این حدیث نبوی (ص) است که:


«یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه » [14] .


مردمی از مشرق زمین به پا می خیزند و زمینه را برای برپایی حکومت مهدی آماده می سازند


آری انتظار در قاموس امام خمینی قدس سره، مفهومی جز آمادگی فردی و اجتماعی برای برپایی دولت کریمه حضرت ولی عصر، ارواحنا له الفداء، ندارد و این همان است که در فرهنگ شیعی بدان اشاره شده و در روایات معصومین(ع) از آن سخن به میان آمده است.


اینجاست که هر پژوهشگر منصفی بر نقش عظیم حضرت امام در احیای اندیشه انتظار اذعان نموده و اقرار خواهد کرد که هیچ حرکتی در طول قرون گذشته به اندازه حرکت رهایی بخش امام راحل در زمینه سازی ظهور حضرت حجت «تاثیر نداشته است.


به امید روزی که فجر انقلاب اسلامی به صبح روشن انقلاب جهانی حضرت مهدی(ع) متصل شود و چشمهای ناقابل مابه جمال بی مثال آن پیک خجسته پی روشن گردد، ان شاءالله.


پینوشت:


1. صحیفه نور (مجموع رهنمودهای امام خمینی)، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی،1369، ج 20.


2. همان، ج 7، ص 255.


3. همان، ج 19، ص 154.


4. همان، ج 20، ص 196.


5. همان جا.


6. همان، ص 197.


7. همان، ص 196.


8. همان، صص 197-196.


9. همان، ص 197.


10. همان جا.


11. همان جا.


12. همان، ص 198.


13. همان جا.


14. الصافی الگلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر (ع) تهران، مرکز نشر الکتاب، ص 304.




 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

انتظار فرج و امید به آینده در آموزه های اسلامی

 مقاله مهدوی

انتظار فرج و امید به آینده در آموزه های اسلامی ۰ نظر

انتظار ظهور امام مهدی (ع) یا به تعبیر دیگر انتظار فرج آل محمد (ع) در آموزه های دین اسلام از اهمیت و جایگاه بسزایی برخوردار است، اما این مفهوم خود مصداقی از مفهوم عام «انتظار فرج» یا امید به آینده است که در روایات اسلامی بر آن تأکید فراوانی شده است.


مکتب اسلام با هدف زنده نگهداشتن روحیه تلاش و پشتکار در فرد و جامعه اسلامی بر امیدواری نسبت به آینده و انتظار فرا رسیدن گشایش از سوی خدا سفارش بسیاری کرده و مؤمنان را از هرگونه یأس و ناامیدی برحذر داشته است.


در این مقاله تلاش شده که با بررسی مفهوم عام و خاص انتظار و امید به آینده ریشه های فطری این مفهوم و نقش سازنده آن در فرد و اجتماع را روشن سازد.


مفهوم و جایگاه انتظار


«انتظار»، یعنی «چشمداشتن» و «چشم به راه بودن». [1] چشمداشت یک تحول، چشمداشت یک رویداد خوب، چشمداشت یک گشایش،... یاچشم به راه یک آینده مطلوب، چشم به راه یک عزیز سفر کرده، چشم به راه یک دستگیر، چشم به راه یک منجی و... به این معنا انتظار مفهومی است که با نهاد همه انسانها عجین شده است و می توان گفت که همه انسانها به نوعی منتظرند.


به بیان دیگر انتظار یا امید به آینده همزاد انسان است و اگر امید به آینده را از او بگیرند، سرنوشتی جز سکون، رکود، مرگ و تباهی نخواهد داشت، از همین روست که در کلام نورانی پیامبر گرامی اسلام (ص) آمده است:


الأمل رحمة لأمتی و لولا الأمل ما أرضعت والدة ولدها و لاغرس غارس شجراً. [2] .


امید برای امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی کاشت.


همچنین حکایت شده است که:


روزی عیسی (ع) نشسته بود و پیرمردی با بیل زمینی را شیار می کرد، عیسی فرمود: بار خدایا! امید (آرزو) را از او برگیر. آن پیر در دم بیل را به کناری انداخت و دراز کشید. ساعتی گذشت و عیسی گفت: بار خدایا! امید را به او بازگردان؛ بی درنگ آن پیر برخاست و شروع به کارکرد. [3] .


لحظه لحظه زندگی انسان با امید همراه است و او هر دوره از عمر خود را به امید رسیدن به دوره بعدی پشت سر می گذارد. کودکی که تازه به دبستان پاگذاشته به امید رفتن به کلاس بالاتر و پشت سر گذاشتن دوران آموزش ابتدایی درس می خواند و تلاش می کند. همین کودک دوران راهنمایی را با امید رسیدن به دوران دبیرستان سپری می کند و دوران دبیرستان را با این امید که روزی به دانشگاه راه یابد پشت سر می گذارد. وقتی همین کودک دیروز و جوان امروز وارد دانشگاه می شود امیدهای تازه به او توش و توان می دهد و به زندگی او معنا می بخشد؛ امید رسیدن به جایگاه مطلوب اجتماعی، تشکیل خانواده، داشتن فرزند و... . پس از تشکیل خانواده و به دنیا آمدن فرزندان، همه امیدها و آرزوهای انسان متوجه پیشرفت و ارتقای فرزندانش می شود و به این ترتیب حکایت پایان ناپذیر امید به آینده، تا آستانه مرگ، انسان را همراهی می کند.


ناگفته نماند که این امید به آینده و انتظار تحقق فردای بهتر، خود ریشه در یک ویژگی فطری دارد و آن کمال جویی انسان است. انسان همواره طالب رسیدن به مراتب بالاتر و دست یافتن به قله های پیشرفت و ترقی است و این در همه انسانها با تفاوتهایی در سطح کمال موردنظر و تلاش و جدیتی که برای رسیدن به کمال مطلوب صورت می گیرد، وجود دارد.


در هر حال، انتظار و چشم به راه آینده بودن شعله ای است در وجود انسان که هر چه فروزان تر و پرفروغ تر باشد تحرک و پویایی او نیز بیشتر خواهد بود و برعکس هر چه این شعله به سردی و خاموشی بگراید؛ تلاش و فعالیت انسان نیز کاستی می پذیرد تا آنجا که او تبدیل به موجودی سرد، بی روح، بی نشاط، گوشه گیر و بی تحرک می شود و این همان حالتی است که در روانشناسی به «افسردگی» تعبیر می کنند. حالتی که شدت و ضعف و زمینه های به وجود آمدن آنها در افراد مختلف متفاوت است، اما عامل آن در هر حال چیزی جز خشکیدن نهال امید در وجود انسان نیست.


با توجه به اهمیت و نقش اساسی امید به آینده و انتظار فرج در زندگی انسانها مکتب اسلام تلاش نموده است با تقویت این روحیه، تلاش و سرزندگی جوامع اسلامی و مسلمانان را به نهایت درجه خود رسانده و آنها را در هر زمان پویا و پایدار نگهدارد.


به نظر می رسد امید به آینده و انتظار فرج به دو معنا در آموزه های دین اسلام به کار رفته است:


>انتظار به معنای عام


>انتظار به معنای خاص


انتظار به معنای عام


در این معنا مکتب اسلام تلاش کرده است که از یک سو با فضیلت بخشیدن به «انتظار گشایش» و امید به آینده و از سوی دیگر با نکوهش یأس، ناامیدی، دلسردی و دلمردگی، روحیه تلاش و تکاپوی سازنده را در افراد جامعه اسلامی زنده نگهدارد و از ایجاد حالت یأس و ناامیدی در زندگی شخصی مسلمانان جلوگیری کند.


اهتمام اسلام به این معنای عام از انتظار و امید به آینده تا بدان حد بوده که از یک سو امید به فرا رسیدن گشایش از سوی خداوند در زمره برترین اعمال برشمرده شده و از سوی دیگر یأس و ناامیدی از رحمت خداوند از جمله گناهان کبیره به شمار آمده است.


شاید بتوان گفت بسیاری از روایاتی که در آنها به فضیلت «انتظار فرج» به طور کلی و بدون ذکر متعلق فرج اشاره شده، به اصل تقویت روحیه امید به آینده و مقابله با حالت ناامیدی و بدبینی نسبت به آینده نظر داشته اند، که از آن جمله می توان به این روایات اشاره کرد:


1-1. از رسول گرامی اسلام (ص) نقل شده است که:


من رضی عن اللَّه بالقلیل من الرزق رضی اللَّه عنه بالقلیل من العمل و انتظار الفرج عبادة. [4] .


هر کس نسبت به رزق کمی که خداوند به او داده خشنود باشد، خداوند نیز نسبت به عمل کمی که او انجام می دهد خشنود می گردد و انتظار گشایش عبادت است.


1-2. امام علی (ع) در بخشی از روایت مفصلی که در آن به چهارصد مورد از اموری که برای صلاح دین و دنیای مؤمن


شایسته است، اشاره می کنند؛ پس از توصیه به طلب رزق در بین طلوع فجر و طلوع شمس می فرمایند:


انتظروا الفرج، ولا تیأسوا من روح اللَّه، فإن أحبّ الأعمال إلی اللَّه عزّوجلّ انتظار الفرج. [5] .


1-3. آن حضرت در بخش دیگری از روایت یاد شده پس از اشاره به این مطلب که ناشکیبایی در هنگام بروز ناگواریها موجب از بین رفتن اجر انسان می شود، می فرماید:


... أفضل اعمال المرء انتظار فرج اللَّه عزّوجلّ. [6] .


برترین کارهای انسان، انتظار گشایش از سوی خداست.


1-4. امام صادق (ع) نیز در ضمن سفارشهای خود به ابوحنیفه می فرمایند:


... و أفضل الأعمال انتظار الفرج من اللَّه.


برترین کارها انتظار گشایش از خداست. [7] .


انتظار به معنای خاص


در این معنا، انتظار گشایش و امید به آینده از حالت امری محدود، سطحی و فردی خارج شده و تبدیل به امری گسترده، عمیق و اجتماعی می گردد.


در توضیح این مطلب باید گفت: تعالیم ادیان الهی و به ویژه دین مبین اسلام، دقیقاً بر گرایشهای درونی انسانها تکیه دارد و اهداف و برنامه های آنها براساس همین گرایشهای درونی و ویژگیهای فطری سامان یافته است و در این میان نقش دین تنها جهت دهی، توسعه و تعمیق این گرایشهاست.


در موضوع مورد بحث نیز دین مبین اسلام با توجه به اینکه امید به آینده و انتظار یک گرایش فطری و جوهره زندگی انسانهاست تلاش نموده که این گرایش را از یک سو توسعه و از دیگر سو تعمیق بخشد.


به این بیان که دین اسلام به همه انسانها می گوید: اولاً، شما فقط منتظر بهبود وضع زندگی خود و اطرافیانتان نباشید و تنها سعادت نزدیکان خود را طلب نکنید، بلکه این انتظار را نسبت به همه افراد جامعه گسترش دهید و چشم انتظار روزی باشید که رفاه، سعادت، عدالت و معنویت نه تنها در شهر و دیار شما بلکه در همه جهان گسترده شود.


ثانیاً، انتظار شما نباید تنها متوجه امور ظاهری، سطحی و محدود زندگی گردد. شما باید انتظارتان را تعمیق بخشید و چشم به راه آینده ای باشید که حقیقت مطلق، عدالت مطلق و معنویت مطلق در جهان حاکم شود.


در این معنا، انتظار تنها به ظهور مردی تعلق می گیرد که اگر بیاید نهایت خوبیها برای همه انسانها در سراسر جهان فراهم خواهد شد. این انتظار به همان اندازه فضیلت و برتری دارد که تحقق متعلق آن.


نگاهی اجمالی به روایاتی که در فضیلت انتظار ظهور امام عصر (ع) وارد شده اند ما را به سطح ارزش این انتظار واقف می سازد:


2-1. امام سجاد (ع) منتظران را برترین مردم همه روزگاران برمی شمارند:


... إنّ أهل زمان غیبته القائلون بإمامته المنتظرون لظهوره أفضل من کلّ أهل زمان. [8] .


آن گروه از مردم عصر غیبتِ امام دوازدهم که امامت او را پذیرفته و منتظر ظهور او هستند برترین مردم همه روزگاران هستند.


2-2. امام صادق (ع) در فضیلت انتظار به معنای دوم می فرماید:


المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمه فی سبیل اللَّه. [9] .


کسی که در انتظار تحقق امر ما (برقراری حکومت اهل بیت (ع)) باشد همانند کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده است.


2-3. آن حضرت در روایت دیگری منتظران ظهور را از زمره «دوستان خدا» برمی شمارند:


طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته و المطیعین له فی ظهوره أولئک أولیاءاللَّه الذین لاخوف علیهم ولا هم یحزنون. [10] .


خوشا به حال شیعیان قائم ما که در زمان غیبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او. آنان دوستان خدا هستند، همانها که نه ترس به دل راه می دهند و نه اندوهگین می شوند.


2-4. امام صادق (ع) در بیانی دیگر منتظران ظهور را با شهیدشدگان در پیشگاه رسول خدا (ص) برابر دانسته، می فرمایند:


من مات منکم و هو منتظر لهذا الأمر کمن هو مع القائم فی فسطاطه. قال: ثمّ مکث هنیئة، ثمّ قال: لا بل کمن قارع معه بسیفه. ثمّ قال: لا واللَّه کمن استشهد مع رسول اللَّه، صلّی اللَّه علیه و آله. [11] .


هر کس از شما بمیرد در حالی که منتظر این امر باشد همانند کسی است که با حضرت قائم (ع) در خیمه اش بوده باشد. سپس حضرت چند لحظه ای درنگ کرده، آنگاه فرمود: نه، بلکه مانند کسی است که در خدمت آن حضرت شمشیر بزند. سپس فرمود: نه، به خدا همچون کسی است که در پیشگاه رسول خدا (ص) شهید شده باشد.


نقش سازنده انتظار


برای درک درست نقش سازنده انتظار و امید به آینده در فرد و جامعه لازم است که ارکان و پایه های اساسی آن را بررسی کنیم.


هر کس با مراجعه به خود و بررسی مصادیق مختلف انتظار درمی یابد که این مفهوم سه پایه اساسی دارد:


1. ناخوشنودی از وضع موجود یا قانع نبودن به آن؛


2. امید و باور به آینده مطلوب؛


3. تلاش در جهت تحقق آینده مطلوب.


بدون تردید، انتظار، چه در معنای عام و چه در معنای خاص آن، زمانی فعلیت می یابد که سه رکن یاد شده محقق شود. کسی که هیچ احساس ناخوشایندی نسبت به وضع موجود خود و شرایطی که در آن به سر می برد ندارد، یا آینده روشنی پیش روی خود نمی بیند و از باور درستی نسبت به امکان تغییر شرایط موجود برخوردار نیست، یا هیچ تلاشی در راه تحقق آینده ای که آن را مطلوب می داند و رسیدن به هدفی که چشم انتظار رسیدن آن است، نمی کند، هرگز نمی تواند در زمره منتظران باشد.


حال اگر بخواهیم با توجه به سه رکن اساسی انتظار، به تحلیل مفهومی انتظار ظهور امام مهدی (ع) بپردازیم و مشخص کنیم که چه زمانی می توان فردی را واقعاً منتظر ظهور دانست، باید به سه نکته اساسی اشاره کنیم:


1. آگاهی نسبت به شرایط موجود و معرفت نسبت به شرایط عصر موعود؛


2. باور به تحقق وعده الهی در مورد آینده جهان و حاکمیت نهایی دین خدا بر سراسر زمین؛


3. حرکت و تلاش در راه زمینه سازی و یا تحقق جامعه موعود.


نخستین شرط انتظار این است که انسان به آن حد از آگاهی و شناخت برسد که بفهمد وضع موجود جهان و مناسبات حاکم بر آن به هیچ وجه خشنود کننده نیست و شرایطی که در آن زندگی می کند تناسبی با عظمت وجودی انسان و شأن او ندارد. این شناخت تنها در صورتی حاصل می شود که آدمی ابتدا شرایط موجود جامعه خود و شرایط جامعه موعود را به درستی بشناسد و آنگاه به مقایسه آنها پرداخته و به داوری بنشیند که واقعاً کدامیک از این شرایط، شایسته مقام انسان به عنوان اشرف مخلوقات است.


شرط دوم باور به سعادتمند شدن جهان و رستگاری بشر در پایان تاریخ است. باور به این حقیقت که جهان بالاخره طعم خوش حقیقت، عدالت و معنویت را خواهد چشید و ریشه هر چه دروغ، ستم، فساد و تباهی است از زمین برکنده خواهد شد.


بدون تردید تحقق شرایط یاد شده مستلزم تلاش فراگیر فردی و اجتماعی در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است. تلاشی که اگر به واقع محقق شود، فرد و جامعه مصداق روایاتی خواهند شد که در آنها منتظران ظهور را با یاوران امام مهدی (ع) و حاضران در صحنه های نبرد عصر ظهور مقایسه کرده و اجر و ثواب و شأن و مرتبه آنها را یکسان دانسته اند.


کلام خود را با ذکر روایتی از امام صادق (ع) به پایان می بریم؛ روایتی که با تأمل در آن می توان همه بایسته های انتظار فرج را دریافت:


إِنَّ لَنا دَولَةً یَجِیی ءُ اللَّهُ بِها إِذا شاءَ. ثُمَّ قالَ: مَن سَرَّهُ أَن یَکُونَ مِن أَصحابِ القائِمِ فَلیَنتَظِر وَلیَعمَل بِالوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الأخلاقِ، وَ هُوَ مُنتَظِرٌ، فَإِن ماتَ وَ قامَ القائِمُ بَعدَهُ کانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ مِثلُ أَجرِ مَن أَدرَکَهُ، فَجِدُّوا وَانتَظِرُوا، هَنِیئاً لَکُم أَیَّتُهَا العِصابَةُ المَرحُومَةُ. [12] .


برای ما دولتی است که هر زمان خداوند بخواهد، آن را محقق می سازد. و آنگاه [امام] فرمود: هر کس دوست می دارد از یاران حضرت قائم، باشد باید که منتظر باشد و در این حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار نماید، در حالی که منتظر است، پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم، به پا خیزد، پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنید و در انتظار بمانید، گوارا باد بر شما [این پاداش] ای گروه مشمول رحمت خداوند!


پینوشت:


1. ر.ک: دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، ذیل کلمه «انتظار»؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی ذیل کلمه «انتظار».


2. المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج77، ص173، ح8.


3. تنبیه الخواطر، ج1، ص272. به نقل از: محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ترجمه حمیدرضا شیخی، ج1، ص184، ح675.


4. المجلسی، محمدباقر، همان، ج52، ص122، ح3.


5. همان، ج10، ص94.


6. همان، ص99.


7. همان، ج75، ص208، ح77.


8. همان، ج52، ص122، ح4.


9. الصدوق، محمدبن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص645، ج6.


10. همان، ص357، ح52.


11. المجلسی، محمدباقر، همان، ص126، ح18.


12. النعمانی، محمدبن ابراهیم بن جعفر، کتاب الغیبة، ص200، ج16؛ المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج52، ص140، ح50.



کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

تاریخ نگارش در موضوع مهدویت

 مقاله مهدوی

تاریخ نگارش در موضوع مهدویت ۰ نظر

موضوع غایب شدن مهدی موعود و قائم آل محمد، ارواحناله الفداء، مطلب تازه ای نیست بلکه از زمان پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله، همواره مورد بحث و گفتگو بوده و آن حضرت به مردم خبر می داد که مهدی از اولاد من است، و مدتی از نظر مردم مخفی و غایب می گردد. سپس ظاهر می شود و جهان را اصلاح می کند. و اخباری در این مورد از پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله، صادر شده و به ما رسیده است. «جابر بن عبدالله انصاری » از رسول خدا روایت کرده که فرمود:


مهدی موعود از اولاد من است. همنام و هم کنیه من می باشد. از جهت خلقت و اخلاق شبیه ترین مردم به من است. مدتی از دیده ها غایب خواهد شد. و در آن وقت مردم در تحیر و گمراهی واقع می شوند. سپس مانند ستاره درخشانی طلوع می کند و دنیا را پر از عدل و داد می نماید. چنانچه از ظلم و ستم پر شده است. [1] .


علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین و سایر ائمه اطهار، علیهم السلام، و خانواده نبوت نیز هر یک در زمان خودشان راجع به غایب شدن مهدی موعود صحبت می کردند و از آن خبر می دادند. و اصولا مساله مهدی موعود و داستان غایب شدن آن حضرت یکی از مسائل رسمی عصر ائمه اهل بیت، علیهم السلام، بود. موضوع غیبت به طوری در افکار مردم رسوخ داشت که آن را یکی از علائم رسمی مهدی می دانستند حتی افرادی را که احتمال مهدویت درباره آنها داده می شد وادار به غیبت می نمودند. «ابوالفرج اصفهانی » می نویسد:


محمدبن عبدالله بن حسن از همان زمان کودکی در حالت غیبت و خفا زندگی می کرد و مهدی نامیده شد. [2] .


موضوع غایب شدن مهدی موعود، علیه السلام، چون در بین مردم شایع بوده و اخباری در این خصوص از پیغمبر اکرم و ائمه اهل بیت، علیهم السلام، در دستشان بود، لذا عقیده به غایب بودن بعضی علویان در بین مردم پیدا شد و مطلب را چندان بعید نمی شمردند. و به همین علت، «کیسانیه » درباره «محمد بن حنفیه » معتقد شدند که در کوه «رضوی » غایب شده و در آنجا به سر می برد و بعدا ظاهر می شود و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد.


«سید اسماعیل حمیری » که ابتدا از کیسانیه بود می گوید:


من تا مدتی درباره محمد بن حنفیه عقیده داشتم که در حالت غیبت به سر می برد، تا آنکه خدا منت نهاد و به وسیله جعفربن محمد هدایت شدم.


بعد از آنکه امامت آن حضرت با دلیل و برهان برایم اثبات شد، روزی به آن جناب عرض کردم: یابن رسول الله! در موضوع غایب شدن مهدی، احادیثی از پدرانت به ما رسیده است و وقوع آن را حتمی شمرده اند، آن غیبت درباره چه شخصی به وقوع خواهد پیوست؟ امام صادق، علیه السلام، پاسخ داد: برای ششم از فرزندان من تحقق پیدا خواهد کرد و اوست امام دوازدهم بعد از رسول خدا. به خدا سوگند اگر روزگار غیبتش به اندازه عمر نوح طول بکشد، از دنیا خارج نمی شود تا اینکه ظاهر شود و دنیا را پر از عدل و داد کند.


«سید حمیری » می گوید:


وقتی این مطلب را از امام شنیدم حق برایم آشکار شد و از عقیده سابقم برگشتم و این اشعار را سرودم:


... و اشهد ربی ان قولک حجة


علی الناس طرا من مطیع و مذنب


بان ولی الامر و القائم الذی


تطلع نفسی نحوه یتطرب


له غیبة لابد من ان یغیبا


فصلی علیه الله من متغیب


فیمکث حینا ثم یظهر حینه


فیملک من فی شرقها و المغرب [3] .


به واسطه همین اخبار غیبت بود که گروهی از جارودیه، «محمد بن عبدالله بن حسن » را غایب می پنداشتند، و «واقفیه »، «موسی بن جعفر» را زنده و غایب می دانند و گروهی از «اسماعیلیه »، «اسماعیل » را غایب می دانند و گروهی معتقد شدند که امام حسن عسکری زنده و غایب است. منشا پیدایش امثال این عقاید، وجود اخبار غیبت بود. گر چه علل و عوامل دیگری نیز در پیدایش آن عقاید بی تاثیر نبوده است. مثلا کشی در مورد پیدایش عقیده «واقفیه » و زنده و غایب بودن موسی بن جعفر، علیه السلام، چنین نوشته است:


در آن هنگام که موسی بن جعفر، علیهماالسلام، در زندان هارون به سر می برد مبلغ سی هزار دینار پول نزد دو نفر از وکلای آن حضرت در کوفه جمع شد. و یکی از آن دو نفر «حنان سراج » بود. پس با آن پولها خانه هایی خریدند و تجارت کردند و گندم و جو خریدند و بدین وسیله سودها نصیبشان شد. وقتی موسی بن جعفر وفات کرد و خبر به آنان رسید از ترس آنکه پولها از آنها گرفته شود مرگ موسی بن جعفر را انکار نمودند و در بین مردم شایع ساختند که موسی بن جعفر قائم و مهدی است و غایب شده است.


گروهی از جهال و نادانان فریب خوردند، و در جهالت بودند تا هنگامی که مرگ آن دو نفر وکیل فرا رسید وصیت نمودند. آن اموال را به ورثه موسی بن جعفر بدهند. در آن هنگام فریب و خدعه آنان برای مردم آشکار شد. [4] .


یونس بن عبدالرحمان می گوید:


هنگامی که موسی بن جعفر وفات نمود پیش وکلای آن حضرت اموالی موجود بود و بدین جهت مرگش را انکار نمودند. از جمله هفتاد هزار دینار نزد «زیاد قندی » و سی هزار دینار نزد «علی بن ابی حمزة » موجود بود. اما چون من به مامت حضرت رضا معتقد بودم مردم را به سوی آن حضرت دعوت می نمودم. زیاد قندی و علی بن ابی حمزة روزی مرا احضار نموده گفتند: تو مردم را به سوی ابوالحسن رضا دعوت نکن، اگر ثروت می خواهی ما ده هزار دینار به تو می دهیم. من در پاسخشان گفتم: من برای انجام وظیفه مردم را به سوی حضرت رضا دعوت می کنم. زیرا برای ما روایت شده که وقتی بدعت در بین مردم پیدا شد، شخص عالم باید علوم خودش را اظهار کند و با بدعتها مخالفت نماید و الا خدا نور ایمان را از وی سلب می کند. و من از جهاد خودم دست بردار نیستم. پس به من دشنام دادند و دشمن شدند. [5] .


به هر حال، گر چه در این موارد و امثالش، جلب منافع مادی و سودطلبی علت شد که مرگ موسی بن جعفر را انکار نمایند و در بین مردم شایع سازند که آن حضرت غایب شده است. لیکن اخبار غیبت، راه سوء استفاده را برایشان هموار ساخته بود و افراد سودطلب توانستند از آن عقیده دینی که از مصدر وحی سرچشمه می گرفت سوء استفاده نمایند، و به ادعای اینکه موسی بن جعفر مهدی و قائم است، غایب شدن را برای وی اثبات نمودند. و مردم هم فریب خوردند و آن عقیده باطل را پذیرفتند.


کتابهای غیبت قبل از تولد امام عصر


قبل از آنکه امام زمان، ارواحنافداه، به دنیا بیاید اخبار غیبت، از پیغمبر اکرم و ائمه اطهار، علیهم السلام، صادر شده و در کتب ثبت می شد. حتی کتابهایی در خصوص غیبت تالیف می شد. مخصوصا از زمان موسی بن جعفر به بعد، کتابهایی در غیبت نوشته شد و احادیث غیبت در آنها ثبت گشت، آن جمله است:


1- «علی بن حسن بن محمد طائی طاطری » یکی از اصحاب موسی بن جعفر است. کتابی در غیبت نوشته و مرد فقیه و مورد وثوقی بوده است. [6] .


2- «علی بن اعرج کوفی » از اصحاب موسی بن جعفر بوده و کتابی در غیبت نوشته است. [7] .


3- «ابرهیم بن صالح انماطی کوفی » از اصحاب موسی بن جعفر بوده و به واسطه اخبار غیبت بود که گروهی کتابی در غیبت تالیف نموده است. [8] .


4- «حسن بن علی بن ابی حمزه » در عصر حضرت امام رضا زندگی می کرده و کتابی در غیبت تالیف نموده است. [9] .


5- «عباس بن هشام ناشری اسدی » کتابی در غیبت نوشته است. مرد جلیل القدر و موثقی بوده در سال دویست و بیست هجری وفات نمود. شیخ طوسی او را از اصحاب حضرت رضا می شمارد. [10] .


6- «فضل بن شاذان نیشابوری » کتابی در احوال قائم آل محمد و غیبت او نوشته است. «نجاشی » او را توثیق نموده می نویسد:


از فقها و متکلمین امامیه است و احتیاجی به تعریف ندارد و یک صد و هشتاد کتاب نوشته که از جمله آنها کتاب غیبت است.


شیخ طوسی در رجال خود را از جمله اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری، علیه السلام، شمرده است. و در پاورقی فهرست شیخ می نویسد:


فضل بن شاذان در سال 160 ق. وفات نمود.


شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب «الذریعة » می نویسد:


کتاب غیبت فضل بن شاذان نزد سید محمد بن محمد میرلوحی که هم عصر مجلسی بوده موجود بوده است. [11] .


7- ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی نیز کتابی در غیبت نوشته است. قاسم بن محمد همدانی در سال دویست و شصت و نه از او حدیث شنیده است. [12] .


طبرسی می نویسد:


اخبار غیبت ولی عصر قبل از تولد خودش و پدر و جدش صادر شده و محدثین شیعه آنها را در اصول و کتابهایی که در عصر امام باقر و صادق، علیهماالسلام، تالیف شده ضبط نموده اند. یکی از محدثین موثق، حسن بن محبوب است که در حدود صد سال قبل از زمان غیبت، کتاب «مشیخه » را تالیف نموده و اخبار غیبت را در آن ثبت کرده است. از جمله آنها این حدیث است:


ابوبصیر می گوید: خدمت امام صادق، علیه السلام، عرض کردم: حضرت ابوجعفر، علیه السلام، می فرمود: قائم آل محمد دو غیبت دارد، یکی طولانی، دیگری کوتاه. حضرت صادق، علیه السلام، فرمود: آری، یکی از آن دو غیبت از دیگری طولانی تر می شود.


طبرسی بعد از نقل این حدیث می نویسد:


شما ملاحظه کنید که با پیش آمدن دو غیبت برای فرزند امام حسن عسکری چگونه صدق این احادیث روشن گشت! [13] .


هر یک از ائمه داستان غیبت مهدی موعود را به مردم تذکر می دادند. و اصولا خفای ولادت و غیبت را از علائم مهدی می شمردند. حضرت سجاد، علیه السلام، می فرمود:


ولادت قائم ما بر مردم پوشیده می ماند به طوری که خواهند گفت: اصلا متولد نشده است. [14] .


گاهی می شد که شخصی درباره یکی از ائمه احتمال مهدویت می داد آن حضرت در پاسخ می فرمود: «من مهدی نیستم زیرا خفای ولادت یکی از علائم مهدی است در صورتیکه من چنین نیستم »از باب نمونه: عبدالله بن عطا می گوید:


خدمت امام باقر عرض کردم: با اینکه شیعیان شما زیادند پس چرا خروج نمی کنید؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ای عبدالله سخنان بیهوده را به گوش خودت راه مده، به خدا سوگند من مهدی موعود نیستم. مراقب کسی باشید که ولادتش بر مردم مخفی بماند. اوست صاحب الامر. [15] .


مسعودی نوشته است:


امام هادی با مردم، کم معاشرت می کرد و جز با خواص اصحاب با کسی تماس نمی گرفت. وقتی امام حسن عسکری به جایش نشست، در اکثر اوقات از پشت پرده با مردم سخن می گفت تا شیعیان برای غایب شدن امام دوازدهم آماده و مانوس گردند. [16] .


وقتی نوبت امامت، به امام حسن عسکری، علیه السلام، رسید رسما به مردم ابلاغ کرد که فرزند من مهدی موعود است و از نظر شما غایب خواهد شد. [17] .


امام حسن عسکری در سال 260ق. رحلت نمود. چون در بین مردم شایع بود که آن حضرت را فرزندی است که در پنهانی نگاهداری شده و اوست مهدی موعود روایات، «معتمد عباسی » دستور داد خانه آن جناب را تفتیش نمایند و فرزندش را دستگیر کنند. اما از وجود فرزند اثری ندیدند. پس گروهی از زنان قابله را ماموریت داد تا تمام کنیزان آن حضرت را معاینه کنند و اگر آبستنی در بینشان دیده شد; بازداشت نمایند. زنان قابله به یکی از کنیزان بدگمان شده مراتب را گزارش دادند. خلیفه آن کنیز را در حجره ای بازداشت نمود و «نحریر خادم » را مراقب او گردانید و تا از حملش مایوس نشد آزادش نکرد. به خانه امام حسن تنها اکتفا نکرد بلکه وقتی از دفن جنازه فارغ شد دستور داد تمام خانه های شهر را با کمال دقت تفتیش کنند. [18] .


بعد از وفات امام حسن عسکری، علیه السلام، جز عده معدودی از ثقات اصحاب و خواص دوستانش کسی از فرزندش اطلاعی نداشت و بدین جهت پیروانش به چندین گروه منشعب شدند. «حسن بن موسی نوبختی » که در زمان غیبت صغری می زیسته می نویسد:


بعد از وفات امام حسن عسکری پیروانش به چهارده فرقه تقسیم شدند: گروهی از آنان اخبار غیبت را با امام حسن عسکری، علیه السلام، تطبیق نموده گفتند: امام حسن نمرده بلکه غایب شده و اوست مهدی موعود و قائم آل محمد و دو غیبت خواهد داشت و این غیبت، غیبت اول اوست. بعدا ظاهر می شود و باز غایب خواهد شد. گروهی گفتند: امام حسن مرده ولی بعد از مرگ زنده شده و غایب است. گروهی گفتند: حسن بن علی دارای فرزندی است به نام محمد که چند سال قبل از وفاتش تولد یافته و از ترس دشمنان غایب شده و اوست قائم و مهدی موعود. گروهی گفتند: امام حسن دارای فرزندی است که هشت ماه بعد از وفاتش تولد یافت و پدرش دستور داد که نام او را محمد بگذارند و اکنون غایب است. گروه دیگری گفتند: ما می دانیم که امام حسن دارای فرزندی بوده و اوست قائم و مهدی موعود و در حالت غیبت زندگی می کند، ولی نامش معلوم نیست و پیروانش حق ندارند درباره نام و مکانش صحبت کنند و باید منتظر ظهورش باشند. گروه دیگری گفتند: امام حسن عسکری فرزندی داشته بنام علی که او را خواص اصحابش دیده اند و اوست امام غایب.


نوبختی سایر فرقه های امامیه را ذکر می کند که ذکر آنها در اینجا لزومی ندارد. [19] .


پینوشت:


1. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 403.


2. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 169.


3. شیخ صدوق، همان، صص 112 - 115.


4. رجال کشی، چاپ نجف، ص 390.


5. رجال کشی، ص 416.


6. رجال نجاشی، ص 193 و رجال شیخ طوسی، ص 357 و فهرست شیخ طوسی، ص 118.


7. رجال نجاشی، ص 194.


8. رجال نجاشی، ص 28 و فهرست شیخ، ص 75 و قاموس الرجال، ج 3، ص 193.


9. رجال نجاشی، ص 28 و فهرست شیخ، ص 75 و قاموس الرجال، ج 3، ص 193.


10. رجال نجاشی، ص 215 و رجال شیخ، ص 384 و فهرست شیخ، ص 147.


11. رجال نجاشی، ص 235 و رجال شیخ، ص 420 و 34 و فهرست شیخ، ص 150 و الذریعة، ج 16.


12. رجال نجاشی، ص 15 و فهرست شیخ، ص 29.


13. طبرسی، کتاب اعلام الوری، چاپ تهران، ص 416.


14. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 135.


15. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 34.


16. اثبات الوصیة، ص 229.


17. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 51، ص 160 و شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج 6، ص 311.


18. اصول کافی - ارشاد مفید - اعلام الوری - کشف الغمة.


19. طالبین تحقیق می توانند به کتاب فرق الشیعه نوبختی و کتاب ملل و نحل شهرستانی و کتاب المقالات و الفرق تالیف سعد بن عبدالله اشعری قمی مراجعه نمایند.



 کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3-SP6F2YKBCA

}