دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ

درباره سايت

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بایگانی

نويسندگان

پربحث ترين ها

محبوب ترين ها

پيوندها

تصاوير برگزيده

شبکه های اجتماعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوران جاهلیت» ثبت شده است

دلایل غیبت و موانع ظهور حضرت ولیعصر (عج) و رابطه ظهور با انقلاب اسلامی

 مقاله مهدوی

دلایل غیبت و موانع ظهور حضرت ولیعصر (عج) و رابطه ظهور با انقلاب اسلامی ۰ نظر

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین لا سیما بقیة الله من العالمین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.


سلام کامل خداوند بر نماینده ی خدا و کسی که از طرف او سرپرست مهربان و هدایت کننده ی خلق است و سلام بر او که باقیمانده ی معارف الهی برای هدایت انسان است.



اینجانب مقاله ی خود را تحت عنوان «عوامل غیبت، موانع ظهور و رابطه ی آن با انقلاب اسلامی» تقدیم می نمایم.


مقدمه


غیبت در اصطلاح برای کسی استعمال می شود که مدتی در جایی حضور دارد و پس از آن در آن محل حاضر نمی شود حالا به هر علتی که باشد و مدت آن هم هر چقدر باشد مثلا به دانش آموزی که در یک کلاس حاضر می شود اگر مدتی سر کلاسش نیاید می گویند فلان دانش آموز مثلا دو روز غیبت داشته است در مورد کارمند و دیگران نیز این اصطلاح به کار برده می شود. پس اصولا باید شخصی مدتی در جایی یا در بین جمعیتی حضور داشته باشد که عدم حضور او در آن جمع، غیبت محسوب می شود و الا هیچگاه به شخصی که در یک جایی به هیچ وجه وارد نشده، عدم حضورش را غیبت نمی گویند. و آنچه که اکنون ما از غیبت متوجه می شویم عدم حضور امام عصر (ارواحنا فداه) در بین خودمان می باشد. آن امام عزیزی که تنها دوران بسیار کوتاهی از عمر طولانی اش را در بین مردم حاضر شد! چرا؟!


البته در مورد غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) آنچه که ظاهر است مختصر تفاوتی با غیبتهای افراد عادی می نماید چون با توجه به حدیثی که از امام صادق (صلوات الله علیه) نقل می شود این معنا برداشت می شود.


مرحوم صدوق (قدس سره) در کمال الدین و مرحوم نعمانی در کتاب غیبت (به اختلاف لفظی مختصری) نقل می کنند که: سدیر گفت: از امام صادق (علیه الصلاة و السلام) شنیدم که فرمود: در حضرت قائم (علیه السلام) شباهتی به یوسف هست. عرض کردم: مثل اینکه از غیبت او سخن می گوئید؟


فرمود: چرا این مردم (منظور منکرین امام عصر (ارواحنا فداه) و مخالفین آن حضرتند) که سیرتشان چون خوک است این مطلب (غیبت امام عصر روحی فداه) را انکار می کنند.


برادران یوسف نوادگان و فرزندان پیامبران بودند، با یوسف تجارت کردند و با او خرید و فروش (از نزدیک) نمودند در حالی که برادران او، و او نیز برادر آنان بود، ولی (به خاطر آنکه زندگی او غائبانه یعنی ناشناس بود) او را نشناختند تا اینکه خودش به آنان فرمود:


من یوسفم، این مردم چه چیز را انکار می کنند، آیا نمی پذیرند که خداوند متعال در بعضی از اوقات خواسته باشد حجتش (امام زمان (علیه السلام)) را از آنان پنهان (ناشناس) بدارد؟


چرا چنین نباشد در حالی که یوسف علیه السلام پادشاه مصر شده بود و بین او حضرت یعقوب (علیه السلام) تنها هیجده روز راه بود که اگر خداوند عزوجل می خواست مکان یوسف را به آنان نشان دهد می توانست. و آنگاه که بشارت یوسف به آنان داده شد این مسیر هیجده روزه را در نه روز پیمودند.


پس چرا این مردم نمی پذیرند که خدای عزوجل آنچه با یوسف انجام داد با حجت خود انجام دهد یعنی امام زمان مظلوم شما که حقش را پایمال نموده اند، صاحب این امر به طور عادی در میان آنان زندگی و در بازارهای مردم مسلمان راه برود (برای خرید اجناس مورد نیاز و یا بازدید احوال مسلمانان) و نیز بر فرشهایشان قدم بگذارد (برای شرکت در مجالس جشن یا ذکر مصیبت و میهمانی و غیره) در حالی که مردم آن حضرت را با آنکه می بینند، نشناسند تا آنکه خداوند متعال اذن دهد که خود را به مردم معرفی نماید هم چنانکه به یوسف اذن داد تا خود را به برادرانش معرفی نماید و بگوید: آیا می دانید با یوسف و برادرش چه کردید در حالی که جاهل بودید (معرفت به مقام و کمالات روحی او نداشتید) آنان گفتند: تو همان یوسف نیستی؟ فرمود: من یوسفم و این برادرم است. [1]


پس مشخص می شود که امام زمان (ارواحنا فداه) در بین ما تشرف دارند و ما ایشان را می بینیم [2] همانطور که بعد از ظهور مقدسش مردم می گویند ما این آقا را خیلی دیده ایم. ولی آنچه می توان در مورد غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) گفت این است که ایشان از دید معرفتی ما غایب می باشند.


به هر حال برای این که عوامل غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) مشخص شود چون حضرتش در بین ما تشریف دارند و مثل ما زندگی می نمایند (که بعدا اشاره خواهد شد که همین مثل ما زندگی کردن و عدم معرفت مردم در یکی از عوامل غیبت و موانع ظهور آن حضرت بوده است) عوامل غیبت را برای یک شخص خیرخواه و یک رهبر دلسوز صالح بررسی می کنیم:


اگر شهری را در نظر بگیریم که افراد ظالم بر این شهر حکومت می نمایند مردم را می کشند حقوق مسلمشان را ضایع می نمایند باعث ناامنی در شهر شده اند و از همه گونه ظلم بالاتر و از همه ی تضییع حق ها وحشتناک تر این که افراد خیرخواهی که در این شهر وجود دارند و جز نجات مردم و هدایت آنها برای هدف دیگری به این شهر وارد نشده اند اینها باید از همه بیشتر تحت فشار قرار گیرند و هر موقع که فرصت مقتضی شد آنها را از بین ببرند. و درضمن کسانی که به این افراد صالح نزدیکترند مورد ظلم بیشتری قرار می گیرند.


از طرف دیگر مردم ساکن این شهر که این افراد برای سعادت آنها آمده اند نیز آنقدر شجاعت و درک و فهم ندارند که با این ستمگران مقابله نمایند و این افراد صالح را بر شهر مسلط نمایند بلکه در موارد زیادی بر عکس به ستمگران کمک هم می نمایند طبیعی است بعد از این که تعدادی از این رهبران دلسوز به دست ظالمین از بین رفتند در نهایت فردی که باقی می ماند برای متنبه شدن مردم که برای سعادت خود قیام نمایند از دید مردم غایب می شود.


تا در نهایت این مردم را از وضع اسف باری که دارند نجات دهد. که این مثال را می توانیم با زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) و برخورد ظالمین و مردم با آنها و در نهایت غیبت ولی عصر (ارواحنا فداه) تطبیق دهیم که انشاء الله بحث خواهد شد.


و در مثال مذکور تا وقتی که مردم واقعا سعادت خود را نخواسته باشند و برای آن قدم بر ندارند در ظاهر شدن آن شخص در بین مردم مانع خواهد بود که همان طور که در ظهور ولی عصر (ارواحنا فداه) مانع می باشد.


و هر قدمی که مردم این شهر در جهت رفع موانع و کسب سعادت خود بردارند امکان ظهور و ظاهر شدن آن رهبر دلسوز بیشتر می شود همان طور که مردم ایران، با انقلاب اسلامی موانعی را برطرف نمودند و باعث تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) شدند. اکنون مباحث خود را در سه فصل تحت عناوین؛ «عوامل غیبت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) موانع ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) و رابطه ی ظهور با انقلاب اسلامی، تقدیم می نمایم.


عوامل غیبت حضرت ولی عصر


در ابتدا باید توضیح دهم که ریشه ی عوامل غیبت را باید در شیطان جستجو نمود زیرا در همان آغاز درگیری بین خداوند و شیطان طبق آیات شریفه ی سوره ی حجر که خداوند متعال به شیطان می فرماید چرا سجده نکردی او جواب داد که برای این که بشر را از گل و لای خلق کرده ای و بالاخره از خدای تعالی مهلت خواست که خداوند متعال فرمود تا روز وقت معلوم مهلت داده شدی. که با توجه به روایات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) در ذیل این آیات معلوم می شود که خدای تعالی تا روز ظهور امام عصر (ارواحنا فداه) به شیطان مهلت داده است. [3] از این رو چون مهلت فعالیت و پایان زندگی شیطان تا روز قیام حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) تعیین شده آن لعین محور حملات و فعالیتهای خود را با امام زمان (ارواحنا فداه) و حضور بین مردم که تمام بشریت بتواند از ایشان بهره مند شود قرار داده است. که فعالیت وی در دو جنبه ی زیر علت اساسی و شاید بتوان گفت غیبت را به دنبال داشته است:


>ظلم ظالمین


>ضعف و سستی مردم


>هدف از خلقت غیبت را در مورد ما مردم ایجاب می کند


ظلم ظالمین


در مثالی که در ابتدای کلام زدیم حالا بررسی نماییم که ظالمینی که بر شهر مسلط شده اند و از فرمانده ی کل یعنی شیطان دستور می گیرند برای از بین بردن اساس انسانیت چه کارهایی انجام داده اند:


>بستن درب خانه ی علم و حکمت


>از بین بردن معادن خیر و خوبی


>عود مردم به دوران جاهلیت


>سرگردان نمودن مردم


بستن درب خانه ی علم و حکمت


اساسی ترین کاری که افراد ظالم مسلط بر شهر می توانند انجام دهند اینست که کاری نمایند که رهبر دلسوزی که در شهر وجود دارد فلج شود و از فعالیتهای خیرخواهانه ای که داشته به طور کلی منع شود که در این صورت بدیهی است که چه وضعی پیش خواهد آمد. آری وقتی که ظالمینی که در صدر اسلام بودند و درب خانه ی علی (علیه السلام) که طبق فرمایش حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در دعای ندبه که مربوط به عشاق ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد حضرت علی (علیه السلام) درب شهر علم پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می باشند و هر کس بخواهد وارد این شهر شود باید از درب آن وارد شود آتش زده شد و بسته گردید و حضرتش خانه نشین شد دیگر راهی از نظر ظاهر برای ورود به شهر و استفاده از علم و حکمت آن باقی نمی ماند یعنی با این کار رابطه ی مردم با روح رسول الله که دستورات هدایت کننده طبق آیه ی قرآن و تفسیر اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) حضرت علی (علیه السلام) بود قطع شد خوب چنین مردمی وضعیتشان معلوم است که در چه جهلی فرو رفتند و چون این بسته بودن تا زمان حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) ادامه یافت آن حضرت برای این که شرایط باز شدن این درب علم و حکمت فراهم شود و این بسته بودن ابدی نشود غیبت را اختیار نمودند.


از بین بردن معادن خیر و خوبی


ظالمینی که بر شهر مسلط شده اند از ترس این که شرایط انجام فعالیتهای آن فرد و رهبر دلسوز فراهم نشود و در یک صف مناسب اساس ظلم آنها را برنیندازد تنها به از بین بردن زمینه ی فعالیتهای او اکتفا نمی کنند بلکه با از بین بردن آن شخص خیال خود را راحت می نمایند. ائمه (علیهم السلام) طبق زیارت جامعه ی کبیره معدن هر خیر و خوبی می باشند یعنی آنچه از خوبی تصور شود منشاء و معدن آن ائمه اطهار (علیهم السلام) می باشند. وقتی که منشاء تمام خوبیهایی که به انسان می خواهد برسد در وجود ائمه اطهار (علیهم السلام) بود و ظالمینی که در آن زمان مسلط شده بودند این معادن را یکی پس از دیگری نابود کردند (البته از نظر زندگی دنیایی) باعث می شود که مردم به دوران جاهلیت برگردند و برای این که بشر به طور کلی از این معدن خیر محروم نشود و به هلاکت ابدی نرسد حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) وارد به غیبت شدند.


عود مردم به دوران جاهلیت


در مثال ما ظالمینی که اداره ی امور شهر را بزور عهده دار شده اند با این اعمال که در بالا ذکر شد مردم را به قبل از زمانی که این رهبر دلسوز وارد شهر شده باشد می کشانند.


با توجه به فرمایش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که فرمودند: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است (مردن در کفر و نفاق و گمراهی).» [4] مشخص می شود که، وقتی مردم را از معدن علم و حکمت دور کردند و نگذاشتند بفهمند که معدن حق [5] و معدن خیر [6] چه کسی است و چه شخصی است که تمام سعادت دنیا و آخرتشان را تأمین می کند در واقع مردم را به دورانی انتقال داده اند که امامی در بین آنها نیامده و نبوده است. چون در دوران جاهلیت علت آن همه وحشیگری ها این بوده است که مردم به طور کلی از حقایق دور بوده اند و با توجه به این که ثابت شد معدن حق و حقیقت امام (علیه الصلاة و السلام) است حال فرقی نمی کند ایشان کلا در بین مردم نباشد یا در بین مردم باشند و مردم به ایشان کاری نداشته باشند. که این عمل ظالمین علت دیگری برای غیبت دردناک حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد.


سرگردان نمودن مردم


ظالمینی که در شهر حکمفرمایی می نمایند برای این که اگر زمانی شد که شرایط فراهم شد و یکی از رهبران دلسوز توانست بعضی از مردم را نجات دهد از این هدایت و نجات جلوگیری کنند باید یک کار دیگر بکنند و آن اینست که مردم را طوری تربیت نمایند و به آنها چیزهایی ببخشند که خود را از آن رهبر دلسوز بی نیاز ببینند. آری این کار را با ائمه (علیهم السلام) نمودند در زمان خلافت بنی عباس مثلا مأمون با وارد کردن فلسفه ی یونان و قرار دادن آن در برابر علم ائمه (علیهم السلام) [7] باعث فساد در اعتقادات مردم شد و بالاخره عباسیان در زمینه ی احکام و اخلاق نیز فعالیتهای چشمگیری انجام دادند به طوری که از این طریق دکانی در برابر مکتب علمی اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در میدان علم و دانش در اوج شهرت بودند باز کردند تا بدین وسیله مشتریان آن مکتب را کم و از فروغ آن بکاهند. [8]


در توضیح این مطلب باید عرض کنم که چون ما مدعی هستیم که دین اسلام، دین کاملی است و هیچ نقصی و هیچ نیازی در آن راه ندارد و در قرآن همه چیز بیان شده طبق آیه ی شریفه ی «ولا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» و ائمه (علیهم السلام) که مترجمان و حاملان حقیقت قرآن [9] هستند تمام حقایق مادی و معنوی مورد لزوم بشر را می دانند. پس یک شیعه ی واقعی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در هیچ زمینه ای احتیاج به غیر ائمه (علیهم السلام) پیدا نمی کند.


این کاری که عباسیان نمودند اساس اسلام را با خطر جدی مواجه نمودند که دانشمندان خارجی می توانند ادعا کنند که اگر اسلام دین کاملی بود چه نیازی به فلسفه ی یونان داشت. مثل این که حاکم و مردم یک شهر این ادعا را بنمایند که در این شهر همه ی احتیاجات ما موجود است و ما به هیچ وجه به دیگران احتیاج نداریم و حتی اگر آنها هم احتیاج دارند ما قادر به جوابگویی همه هستیم. حال اگر جمعی از مردم این شهر دست نیاز به سوی دیگران دراز کنند و از اجناس آنها استفاده کنند و حتی به اجناس آنها توجه بیشتری از اجناس خودشان بنمایند دو قضاوت را


می توان در اینجا نمود:


یکی این که هم حاکم و هم مردم این شهر افراد دروغگو و حقه بازی هستند.


دیگر این که جمعی از مردم این شهر خودشان را از زیر لوای حاکم خارج نموده اند و بی توجه به مردم و موجودی خودشان چشمشان را دارایی دیگران گرفته است.


حال وقتی که اسلام ادعا می کند که دین کاملی است و تمام احتیاجات بشر را تا روز قیامت در بردارد اگر عده ای آمدند با این که در ظاهر مسلمان هستند به دین ها و مکاتب و علوم بیگانگان روی آورند عملا آن که اسلام در وجود اوست یعنی امام (علیه الصلاة و السلام) را کنار گذاشته اند و این گونه ظلم ظالمین که بسیار هم از این جهت موفق بوده اند باعث سرگردانی مردم و انزوای ائمه (علیهم السلام) شد. و از آنجا که اگر این وضع ادامه یابد با توجه به این که گفته شد یک قسمت از ظلم ظالمین از بین بردن امام معصوم (علیه الصلاة و السلام) است پس وقتی که علوم اهل بیت (علیهم السلام) این چنین کنار گذاشته شد خود ائمه (علیهم السلام) هم که از بین رفتند یعنی همه ی خوبیها از بین رفته است و از طرف دیگر همان طور که در ذیل بحث می شود مردم هم زمینه ندارند پس باید امام (علیه الصلاة و السلام) غایب شود تا دین خدا محفوظ بماند.


ضعف و سستی مردم


در این بخش بررسی می کنیم که چگونه شیطان به وسیله ی ظالمین حاکم بر شهر از ضعف و سستی مردم آن استفاده کرد و باعث غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) گردید:


در این بخش داد سخن بسیار است چون این مسأله بود که باعث تقویت قسمت اول یعنی ظلم ظالمین شد. ظالمینی که بعد از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) جرأت پیدا نمودند مردم را به ذلت بکشانند در اثر ضعف مردم بودند حال نگاهی اجمالی داشته باشیم به میزان این ضعف تا این که متوجه شویم چگونه روایت «ارتد الناس بعد النبی الا ثلاث» و در بعضی روایت الا سبعة در مورد این مردم صدق می کند.


>نادیده گرفتن تأکید دو دهه ی پیغمبر در مورد امامت


>بی توجهی بیش از دویست ساله به سفینه ی نجات


نادیده گرفتن تأکید دو دهه ی پیغمبر در مورد امامت


در ابتدا نگاه و بررسی اجمالی به چگونگی این تأکید پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد ولایت و امام معصوم بعد از خودشان می نماییم و در نهایت نتیجه می گیریم که بی توجهی و ضعف مردم به این تأکیدات و زحمات پیامبری جز غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) نخواهد داشت:


>در ابتدای بعثت


>قضیه ی غدیر خم و نصب خلافت


در ابتدای بعثت


پیامبر (صلی الله علیه و آله) از همان سالهای اول بعثت شریفشان بموازات تبلیغ از رسالت خودشان مسأله ی امامت را نیز بیان فرمودند به طوری که اگر انسان کمی دقت نماید و انصاف به خرج بدهد این طور متوجه می شود که رسالت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امامت ائمه هدی (علیهم السلام و السلام) دو چیز لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند.


وقتی که پس از سه سال از مبعث، خدای تعالی به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آیه ی «وانذر عشیرتک الاقربین» [10] یعنی ای پیامبر خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان را وحی فرمود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از دو بار که تعدادی از اقوام خود را به وسیله ی حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) دعوت نمودند. فرمودند: ای فرزندان عبدالمطلب گمان نمی کنم کسی برای اقوام خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام آورده باشد. و می دانید من هیچ گاه دروغ نگفته و نمی گویم من برای شما سعادت دنیا و آخرت را آورده ام یعنی خدای تعالی مرا به عنوان پیامبر برای تمام مردم دنیا مبعوث کرده و به من امر فرموده که در مرحله ی اول اقوام و خویشاوندان خود را راهنمایی کنم و شما که معجزه ی مرا در برکت یافتن این غذا دیدید و از آن غذا خوردید مانند بنی اسرائیل که آنها مائده ی آسمانی را خوردند و ایمان نیاوردند خدای تعالی به عذاب سختی او را مبتلا خواهد فرمود و این را هم بدانید که خدای تعالی برای هر پیامبری از اقوام و نزدیکانش وصی و وارثی قرار داده چنان که هارون را برای حضرت موسی قرار داد. و هر کس زودتر و بهتر به من ایمان بیاورد برادر من و خلیفه ی من خواهد بود. حالا از میان شما چه کسی زودتر این کار را می کند؟ «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) از جا برخاست و گفت: من با شما بیعت می کنم. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دوباره و سه باره مطالب خود را تکرار کرد کسی جز «علی» (علیه السلام) جواب آن حضرت را نداد حضرت «رسول اکرم» (صلی الله علیه و آله)، «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) را جلو خواست و با او بیعت کرد و به او فرمود: تو برادر و خلیفه و وارث و وصی منی.


عکس العمل آنها این بود که رو به ابوطالب کردند و خندیدند و گفتند: پس از این تو باید فرمانبردار پسر خودت باشی و او را مسخره می کردند.


خلاصه این که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) تا پایان عمر شریفشان آن قدر مسأله ی امام بعد از خودشان را چه لسانا و چه عملا بیان فرمودند که منابع مختلف شیعه و سنی به وضوح این مطلب را نشان می دهند. که از باب نمونه قضیه ای که از اواخر عمر شریفشان اتفاق افتاد را بیان می نماییم.


قضیه ی غدیر خم و نصب خلافت


پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اعمال حجش را که تمام کرد و قصد رفتن به مدینه را فرمود حضرت «امیرالمومنین» (علیه السلام) و سایر مسلمانان در خدمتش بودند. وقتی به «غدیر خم» رسیدند «رسول اکرم» (صلی الله علیه و آله) در آنجا به امر پروردگار متوقف شدند مسلمانان نیز به بیعت از آن حضرت در آنجا ماندند. و علت توقفشان این بود که خدای تعالی به «پیغمبر اکرم» (صلی الله علیه و آله) امر کرده بود که «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) به عنوان جانشین خود برای مردم معرفی کند.


و با این کلام پروردگار متعال جدی بودن این پیام را تأکید کرد که: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین» [11] یعنی اگر این کار را نکنی رسالتی را که از جانب خدا داشته ای ابلاغ نکرده ای و خدا تو را از شر مردم نگه می داد.


بالاخره پیامبر (صلی الله علیه و آله) در طی خطبه ای که ایراد فرمودند این آیه را قرائت نمودند: «انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون». [12]


سپس حضرت فرمودند: ای مردم بزودی من برای همیشه از بین شما می روم و دعوت حق را لبیک می گویم ولی در میان شما چیزی را که اگر متمسک به آن باشید هرگز گمراه نمی شوید می گذارم یکی کتاب خداست و دیگری عترتم که اهل بیت من می باشند و این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من برگردند.


ای اجتماع مردم مسلمان «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) را بر دیگران برتری دهید زیرا او بعد از من از همه ی مردم از مرد و زن بافضیلت تر است. به وسیله ی ما خدای تعالی به مردم روزی می دهد از رحمت خدا دور است و مورد غضب پروردگار است کسی که این سخن مرا رد کند و با سخن من موافقت نداشته باشد همه بدانید که جبرئیل مرا از جانب پروردگار به این مطلب خبر داد و گفت: کسی که علی (علیه السلام) را دشمن بدارد و او را از روی محبت پیروی نکند بر او لعنت خدا و غضب خدا خواهد بود. و کوشش کنید و بپرهیزید از این که با «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) مخالفت نمائید و بعد از آن که مسلمان شده اید و قدمتان در راه اسلام استوار گردیده است لغزش پیدا کنید خدا دانا است به آنچه عمل می کند.


خلاصه این که مردم در طی سه روز زن و مرد آمدند و به حضرت «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) تهنیت و تبریک گفتند و با آن حضرت بیعت نمودند.


حدیث غدیر خم طولانی است و در آن حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حتی در مورد حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) هم فرمایشاتی داشته اند ولی به خاطر طولانی شدن کلام از آن خودداری می کنم و فقط یک جریان از حادثه ی غدیر خم که نشان دهنده ی ضعف زیاد مردم می باشد چون با این که عذاب دشمنی با «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) را با چشم خود دیدند باز می بینم که پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله) با حضرتش چگونه رفتار نمودند.


«حارث بن نعمان فهری» بر شتر خود سوار بود (در همان روز غدیر خم) ولی به خاطر دشمنی که با «علی بن ابیطالب» (علیه السلام) داشت به نزد «پیغمبر اکرم» (صلی الله علیه و آله) رفت و با کمال بی ادبی و دعوا گفت: ما را گفتی کلمه ی شهادتین بگوئید، گفتیم، پنج بار نماز بخوانیم، خواندیم، زکات بدهیم و روزه و حج و جهاد بکنیم، کردیم، چرا دیگر پسر عمت را برای خلافت معرفی کردی و به سرپرستی مسلمین گماشتی و می گویی بعد از من او را اطاعت کنید آیا این گفتار را از خودت می گویی یا از جانب خدا گفته ای؟


«پیغمبر اکرم» (صلی الله علیه و آله) با کمال تواضع و فروتنی فرمودند: به خدایی که جز او خدایی نیست آنچه در حق «علی» (علیه السلام) گفتم به امر خدا بود. «حارث» رویش را برگرداند و گفت: خداوند اگر آنچه محمد (صلی الله علیه آله) در حق علی (علیه السلام) می گوید راست است بر سر من از آسمان سنگی بیندازد یا مرا به عذاب دردناک گرفتار کند. هنوز این سخن در زبانش بود که سنگی از آسمان بر سرش افتاد و مانند اصحاب فیل کشته شد و خداوند این آیات را نازل فرمود: «سئل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له من دافع». [13]


با توجه به مبحث بعدی مشخص می شود که ضعف و سستی مردم چگونه تأکیدات و زحمات 23 ساله ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به مقدار زیادی هدر داد و چگونه این ضعف حقایقی را که از روز، روشن تر بود پوشاند و روزگار را مانند شب ظلمانی تاریک نمود. که این پوشاندن حقایق زمینه را برای غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) فراهم نمود.


بی توجهی بیش از دویست ساله به سفینه ی نجات


ما معتقدیم که تمام ائمه (علیهم السلام) و امام زمان (ارواحنا فداه) سفینه ی نجات انسان به ساحل سعادت می باشند. و برای این که مقداری از اهمیت سفینه ی نجات مشخص شود این موضوع را با کشتی نوح (علی نبینا و آله و علیه السلام) مقایسه می نماییم:


می دانیم که حضرت نوح پس از آن که تبلیغش را انجام داد و جز افراد بسیار کمی به او گرویدند و بقیه به صریح آیه شریفه ی قرآن تبلیغ حضرت نوح جز این که بر کفر و عداوتشان می افزود اثر دیگری نداشت که خداوند متعال دستور ساختن کشتی را به حضرت نوح داد و بالاخره موقع موعود که فرا رسید خداوند به حضرت نوح دستور داد که با پیروانش سوار کشتی شوند در آنجا حضرت نوح می خواست فرزندش را نجات دهد که فرزندش جواب داد من به کوههای بلند پناهنده می شوم و اینگونه از غرق شدن نجات پیدا می کنم که سرانجام هم هلاک شد و از بین همه تنها کسانی که سوار کشتی بودند نجات پیدا کردند. بنابراین در طول تاریخ ائمه اطهار (علیهم السلام) که نگاه می کنیم از بین آن همه مسلمان تنها تعداد معدودی واقعا به ساحل نجات رسیده اند و بقیه در دریای پر تلاطم دنیا غرق شده اند چون اکثرا به طور حقیقی سوار این کشتی نجات نشده اند و در دریای دنیا خواسته اند به بوته های روی آب که مادیات دنیا باشد و یا اگر کوهی که در نظر آنها آسیب ناپذیر بوده مثل افراد قدرتمند ظالم متوسل و پناهنده شوند.


برای این که ضعف و سستی مردم در توجه ی به سفینه ی نجات خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) که از علل بسیار مهم حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد مشخص شود چند نمونه ی بسیار مختصر را ذکر می نمایم:


>رفتار با امیرالمؤمنین


>رفتار با دو آقای جوانان اهل بهشت


رفتار با امیرالمؤمنین


با آن تأکیدی که در قبل متذکر شدیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسبت به علی بن ابیطالب (صلوات الله علیه) نمودند و در واقع نتیجه ی زحمات طاقت فرسای پیامبر (صلی الله علیه و آله) در ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) خلاصه می شود ببینیم چگونه مردم نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ادای دین نمودند. از علی بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که فرمود:پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آن لحظات آخر عمرش دستور داده بود تمام مردم در لشکر اسامة بن زید در خارج مدینه جمع شوند و احدی از عرب زادگان و قبیله ی اوس و خزرج و غیر هم از مردم در مدینه باقی نماند، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همه ی آنهایی را که ممکن بود عهد و پیمان را بشکنند و جنگ و دعوا بوجود بیاورند و کسانی که مرا به چشم کینه نگاه می کنند و در دل کینه ی مرا به خاطر کشته شدن پدرانشان یا برادرانشان یا دوستانشان در جنگها و غزوات که به دست من انجام شد، در دل داشتند به طرف خارج مدینه و به لشکر اسامه روانه کرد، مهاجرین و انصار و سایر مسلمین و حتی منافقین و کسانی که به اسلام اعتقادی نداشتند و ممکن بود توطئه کنند همه را زیر پرچم اسامه جمع کرد. منظورش این بود که مبادا کسی در بین مردم مدینه باقی بماند که چیزی بگوید که من آن را کراهت داشته باشم و کسی نباشد و که خود را در مقام خلافت و ولایت و قیام به امور رعیت ولایت بعد از او بنماید لذا آخرین کلام آن حضرت درباره ی امتش این بود که همه به سوی لشکر اسامه حرکت کنند و احدی تخلف نکند، بالاخره حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند، ولی با کمال تأسف پس از وفات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) دیدم عده ای که بنا بود در اردوگاه اسامه در لشکر باشند از دستور فرمانده ی خود سرپیچی کردند و زیر پرچم او نماندند و به سوی مدینه بازگشتند. آن روز من مشغول کفن و دفن بدن مطهر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بودم و از آنچه در اطرافم می گذشت غافل بودم. زیرا معتقد بودم مهمترین کار برایم آن روز مراسم تدفین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است، آنها از این فرصت استفاده کردند و نقشه ی خود را عملی نمودند این کار آنان، آن هم در وقتی که زیر فشار مصیبت و ابتلاء به ماتمی به آن عظمت بودم مانند نمکی بود که بر زخم دلم پاشیده باشند ولی من صبر کردم و وظایف خودم را ترک نکردم.


این یک نمونه و نمونه دیگر آن مصیبت های وارده بر علی بن ابیطالب (علیه السلام) در وفات فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) می باشد.


رفتار با دو آقای جوانان اهل بهشت


می دانیم که حضرت رسول در مورد حضرت مجتبی و حضرت سیدالشهداء (صلوات الله علیهما) فرمودند که این دو دو سید آقای جوانان اهل بهشت هستند. در مورد ضعفی که مردم در مقابل این دو امام مبین انجام دادند اگر بخواهیم مطلب بگوییم بسیار طولانی می شود ولی رفتار مردم را با حضرت سیدالشهداء آن هم خیلی مختصر متذکر می شویم که چگونه مردم مسلمانی که دسته جمعی بر ایشان دعوتنامه فرستادند و خود را مطیع و منقاد حضرتش معرفی نمودند وقتی پای محبت دنیا پیش آمد خون ایشان و اصحاب و فرزندانش را ریختند و حرم حضرتش را اسیر نمودند و با آنها چگونه رفتار نمودند.


نتیجه این که اگر مختصر دقتی بنماییم متوجه می شویم که همه ی افرادی که در مقابل ائمه (علیهم السلام) به جنگ و مقابله برخاستند و تا سر حد جان تصمیم به شکستن و از بین بردن این کشتی نجات گرفتند از اول افراد کافر و ملحدی نبودند از ابتدا به ظاهر مسلمان بودند و ظاهرا اظهار محبت می نمودند اما چون مراحل ایمان را نپیموده بودند و تزکیه ی نفس ننموده بودند از آن ضعف و سستی که داشتند شیطان قسم خورده آنها را خیلی سریع و راحت از پا در آورد و آنها حداقل مقدار کمی از استقامت شیطان را که وقتی تصمیم به اغوای بشر گرفت به طور جدی الآن هم حتی پس از هزاران سال کارش را شبانه روزی انجام می دهد نداشتند که وقتی تصمیم به یاری و دفاع و اطاعت از حریم امام زمانشان گرفتند از موضع خودشان عقب نشینی نکنند که نتیجه آن بشود که بتوان به همه ی ائمه (علیهم السلام) مظلوم گفت.


آری این ضعف و سستی مردم تا زمان امام عسکری (صلوات الله علیه) ادامه پیدا نمود و با توجه به بحثی که بعد از این می آید این ضعف و سستی مردم باعث غیبت امام عصر (ارواحنا فداه) شد.


تا اینجا که بحث شد ممکن است این سوال پیش آید که چه دلیلی دارد برای این مردمی که این قدر ضعیف هستند و طی دهها سال نشان داده اند که اهل یاری و پیروی از امام زمانشان نیستند باز امامی بیاید و غایب شود؟!


هدف از خلقت غیبت را در مورد ما مردم ایجاب می کند


در ابتدای خلقت که خداوند متعال بدن حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) را آفرید ملائکه به خدای تعالی عرض نمودند که آیا می خواهی بشری بر روی زمین قرار دهی که فساد و خونریزی کند. [14] با توجه به این آیه معلوم می شود که ملائکه که بندگان و عباد مکرمون خدای تعالی هستند که لا یستبقونه بالقول می باشند هیچ گاه درباره ی چیزی که اطلاعی ندارند چنین مطلبی را بیان نمی نمایند. این مطلب را روایتی که از امام صادق (علیه الصلاة و السلام) نقل شده روشن می نماید.


با این مضمون که شخصی نزد امام صادق (صلوات الله علیه) می رود و از حضرتش سوال می نماید قبل از این عالم و آدم چه چیزی بود حضرت جواب می فرمایند عالم و آدمی دیگر. شخص سوال می کند قبل از آن عالم و آدم چه چیزی بوده حضرت جواب می دهند عالم و آدمی دیگر. بالاخره حضرت می فرمایند اگر تا صبح سوال کنی باز می گویم عالم و آدم دیگری.


سپس سوال ملائکه بجا بوده است. سپس ملائکه عرضه داشتند که ما تو را تسبیح می کنیم و تو را تقدیس می نماییم و بالاخره تو را عبادت می کنیم چرا بشر خونریز را دوبار آفریدی؟ [15]


خدای متعال جواب فرمود من چیزی می دانم که شما نمی دانید. [16] در نهایت خدای تعالی به ملائکه می فهماند که در نهایت جهان به صلح و آرامش و عدل و قسط می رسد و این دوره، مانند قبل دوره ی خونریزی نیست که در نهایت با همین جنگ و خونریزی دنیا تمام شود. پس آن هدفی که خدای تعالی از خلقت بشر داشته همان طور که مشاهده می کنیم تاکنون تحقق نبخشیده است و تنها در دوران ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) محقق می شود و از طرفی چون خدای تعالی به بشر اختیار داده که با اختیار خود زمینه ی عدل و صلح را فراهم نماید با توجه به مباحث قبلی دیدیم که در زمان 11 امام معصوم بشر این کار را ننموده است باید غیبتی زمینه ساز ظهور باشد تا بشر آمادگی و لیاقت آن دوران را پیدا نماید.


پس در زمینه ی بحث هایی که تاکنون شد چون خدای تعالی از یک طرف وعده ی چنین روزی را داده که اگر خواسته باشیم کل آیات و روایاتی که در این زمینه بیان شده بیاوریم مطلب بسیار طولانی می شود [17] و از طرف دیگر می خواهد این امر طبیعی صورت بگیرد یعنی مردم با اختیار خودشان سعادت خودشان را بدست بیاورند و تاکنون به این خواست الهی جامه ی عمل نپوشانده اند باعث غیبت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) شده است.


موانع ظهور حضرت ولی عصر


در این قسمت می خواهیم ثابت کنم موانع ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) فقط از مردم نشأت می گیرد چون برای ظهور دو چیز لازم است یکی دنیا پر از ظلم و جور شود دیگر این که مردم آمادگی تشریف فرمایی امام زمان (ارواحنا فداه) را پیدا نمایند.


قسمت اول یعنی این که دنیا باید پر از ظلم و جور شود که ثابت کردیم تقریبا پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) دنیا پر از ظلم و جور شد.


زیرا ما چون همیشه چشممان به ظواهر و مالک اشیاء است هیچ گاه حقیقت ملکوت اشیاء را نمی بینیم و علت اصلی تمام بدبختی های ما نیز همین است. مثلا این آیه ی شریفه اشاره به همین مطلب دارد که خداوند متعال می فرماید: «و قال الملأ من قومه الذین کفروا... ما هذا الا بشر مثلکم یأکل مما تأکلون منه و یشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون». تا آنجا که این کفار می گویند: «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین».


یعنی کسانی که حق را می پوشاندند و نمی خواستند حق را ببینند چون تنها ظاهر را نگاه می کردند می گفتند این (منظور پیامبر آن قوم) نیست مگر بشری مثل شما از آنچه شما می خورید می خورد و از آنچه می نوشید می نوشد که اگر از او که بشری مثل شماست اطاعت کنید حتما زیان کننده خواهید بود و برای ما فقط زندگی دنیاست و ما مبعوث و برانگیخته نخواهیم شد. خوب این سخن آنان بود حال اگر ما هم در مورد ظلم فقط این را بیان کنیم که ظلم یعنی این که در تمامی شهرها و روستاها و همه جای دنیا کشتار و جنگ و خونریزی باشد و چون الآن جاهایی مثل ایران هست که این گونه نیست پس دنیا پر از ظلم و جور نشده بسیار اشتباه خواهد بود. چون اگر اکنون این طور فرض کنیم که در هیچ جای دنیا جنگ و خونریزی نباشد و همه ی مردم به جای 20 سال و 30 سال، 120 سال عمر کنند، خوب این عمری که بویی از انسانیت در آن نباشد، این زندگی که در آن از خدا و معنویت خبری نباشد چه فایده و ثمری دارد؟ بنابراین ظلم واقعی اینست که خدای تعالی که ما را در این مدت کوتاه عمر انسان در دنیا آورده است و سعادت زندگی ابدی ما به این دنیا بستگی دارد ما نتوانستیم آن سعادت را کسب کنیم ظلم واقعی اینست که ما امام زمان (علیه السلام) داشته باشیم امامی که زندگی ما به او وابسته است و ما آدرسش را نداشته باشیم و نتوانیم از محضرش کسب معارف و حقایق را بنماییم.


مثالی بزنم تا مطلب انشاءالله روشن تر شود. مثلا شخصی که همه ی سرمایه اش 10 میلیون تومان است وقتی به او واقعا ظلم می شود که یا همه ی 10 میلیون تومان او را کسی نابود کند و یا مثلا نه میلیون و نهصد و نود هزار تومان آن را. ولی اگر از این 10 میلیون تومان، فقط 10 هزار تومان آن از بین رفت هیچ شخص واقع بینی نمی گوید ظلم واقعی به این شخص شده نهایت می گوید مقداری به او ظلم شده است. ما انسانها در مثل این طور هستیم وقتی که قرار شد زندگی میلیاردها مسأله ی مان به همین زندگی 60-70 ساله ی دنیا بستگی داشته باشد و نتوانیم آن زندگی ابدی را تأمین کنیم و کسب نماییم مانند یک کاسب که مغازه دارد سرمایه و جنس هم دارد ولی تمام اجناسش کرم خورده و فاسد است نمی تواند کسب نماید ما هم چه امام (علیه الصلاة و السلام) از نظر ظاهر در کنار ما تشریف داشته باشند یا نداشته باشند وقتی نمی توانیم از مغازه دنیا با اجناسمان که ساعتها عمرمان می باشد کاسبی که کسب معرفتی و کمالات از وجود مقدس حضرتش می باشد بنماییم هیچ فرقی ندارد و ما در هر حال مورد ظلم واقع شده ایم و وقتی تمام مردم جهان این چنین باشند جهان پر از ظلم و جور شده است. پس باید از این فکر بیرون بیائیم و منتظران این جهت برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) نباشیم. و مکر شیطان را از این جهت خنثی نماییم.


حالا سوال این است که اگر دنیا پر از ظلم و جور شده چرا امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف نمی آورند؟!


اینجاست که باید علت را در خودمان چه فردی و چه اجتماعی جستجو کنیم آری باید یک بررسی نمایین و ببینیم آیا ما از نظر اعتقاد و عمل با مردم صدر اسلام و زمان ائمه اطهار (علیهم السلام) فرقی کرده ایم یا نه؟ یعنی از آنهایی نیستیم که نامه به امامشان بنویسند و بعد که امام (علیه الصلاة و السلام) تشریف آوردند ایشان را تنها رها کنند. و در تأیید این مطلب که موانع ظهور را باید در مردم جستجو نمود و مدرک ذکر می شود:


>حدیث حضرت فاطمه ی زهرا


>نامه ی حضرت بقیة الله


>حال نگاهی داشته باشیم به خودمان


حدیث حضرت فاطمه ی زهرا


حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) طبق فرمایشاتی که به شخصی به نام محمود بن لبید دارند از قول حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) چنین فرمودند: «خدا را شاهد می گیرم که شنیدم می فرمود: علی بهترین کسی است که به جای خودم در میان شما باقی می گذارم و اوست امام و خلیفه ی بعد از من و نیز دو فرزندم (حسن و حسین) و نه فرزند حسین که پیشوایان شایسته اند، اگر از آنان پیروی نمودید آنان را هدایت کننده و هدایت شده خواهیم یافت و اگر به خلاف آنان حرکت کنید و مخالفت نمائید تا روز قیامت بین شما اختلاف خواهد بود. [18]


نامه ی حضرت بقیة الله


حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) طی نامه ای به شیخ مفید (قدس سره) می فرمایند: اگر شیعیان ما یکپارچه و یکدل به پیمان خود با ما وفا می کردند هرگز سعادت دیدار ما و میمنت ملاقات با ما از آنان به تأخیر نمی افتاد و همانا دیداری با معرفت واقعی از سوی آنان نسبت به ما با عجله به سراغشان می آمد و تنها اعمال بد خود آنان است که آنان را از ما محروم نموده است. [19]


حال نگاهی داشته باشیم به خودمان


>عدم معرفت واقعی و احساس نیاز


>ناسپاسی


>وجود صفات رذیله و محبت دنیا


>مردم و نفوذ شیطان


>عدم آگاهی مردم بین وضعیت غیبت و ظهور امام زمان


عدم معرفت واقعی و احساس نیاز


اکثر افراد معرفت درستی نسبت به امام زمان (ارواحنا فداه) ندارند برای اینکه این موضوع روشن شود با مثالهایی این مطلب را بیان می نمایم: به طور کلی انسان به هر چیز به اندازه ی شناختی که از آن دارد روی می آورد مثلا چرا اکثر افراد دنبال مادیات هستند چون این چنین بر ایشان جا افتاده که هر کس مادیاتش خوب باشد در زندگی راحت است، به کسی محتاج نیست، تا آخر عمر آقای خود است و الی آخر. یا نیاز انسان به آب، چون می داند حیاتش به آن بستگی دارد اگر مجبور باشد به حالت سینه خیز هم که شده می رود و خود را به آن می رساند. برای اینکه به میزان معرفتمان نسبت به امام زمان (ارواحنا فداه) و مقدار احساس نیازمان به ایشان پی ببریم به فرمایش حضرت در تشرف یکی از اخیار در مسجد جمکران توجه نماییم. حضرت فرمودند: شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما را می رسد. به راستی آیا ما به اندازه ی آب خوردن که وقتی تشنه می شویم دنبال آن می رویم به آب حیات که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) است اهمیت می دهیم.


وقتی که حضرت سید الشهداء و امام صادق (صلوات الله علیها) می فرمایند: لو ادرکته لخدمته ایام حیاتی: اگر زمان فرزندم حجة بن الحسن (علیه السلام) را درک می نمودم تمام عمر خدمتگذارش بودم. اگر ما هم امام زمانمان را می شناختیم و واقعا درک می نمودیم که همه چیزمان به وجود امام زمان (ارواحنا فداه) بستگی دارد. [20] و ایشان خلیفة الله و لسان الله و عین الله [21] می باشند ما هم به حضرت سید الشهداء و امام صادق (صلوات الله علیهما) اقتدا می کردیم و تمام عمرمان را صرف خدمتگذاری آن وجود مقدس می نمودیم پس عدم معرفت، عدم نیاز را به دنبال دارد و همان طور که اگر انسان تشنه باشد ولی به طرف آن حرکت نکند همین طور هم اگر ما به طور واقعی به طرف امام زمان (ارواحنا فداه) حرکت ننماییم باید عدم ظهور را در خودمان جستجو کنیم.


ناسپاسی


یکی دیگر از موانع ظهور که از مردم نشأت می گیرد ناشکری و ناسپاسی مردم در مقابل نعمات بی حد و حساب معنوی و مادی الهی بخصوص نعمت ولایت که بزرگترین نعمت است می باشد که معصیت ها نشان دهنده ی این ناسپاسی می باشند و از آنجا که خدای تعالی فرموده است «و ان شکرتم لا زیدنکم و ان کفرتم ان عذابی لشدید». اصولا کفر به معنای پوشاندن حق است که وقتی حق خدای تعالی و ائمه اطهار (علیهم السلام) پوشانده شود عذاب بسیار شدیدی به صریح این آیه ی قرآن به دنبال دارد و اگر انسان بفهمد هیچ عذابی شدیدتر از دوری از امام و مقتدای خویش وجود ندارد.


وجود صفات رذیله و محبت دنیا


که این مسأله از عدم معرفت به امام زمان (ارواحنا فداه) و غفلت از آن حضرت نشأت می گیرد چون اگر خودمان را صاحبخانه ای در نظر بگیریم که میهمانی بسیار با عظمت و شخصیت که حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) باشند می خواهد تشریف بیاورند همان طور که در مقابل یک میهمان عادی خانه ی خود را تمیز می کنیم هر گونه نقصی را تا حد امکان برطرف می نماییم لوازم مورد نیاز برای میهمان را مهیا می کنیم و منتظر آمدن میهمان می شویم اگر در مقابل امام زمان (ارواحنا فداه) هم همین قدر بیدار بودیم و ایمان داشتیم که هر لحظه ممکن است تشریف بیاورند [22] خانه ی دل خود را از جمیع گناهان و صفات رذیله و صفات حیوانی و شیطانی و محبت دنیا پاک می نمودیم و آن را برای تشریف فرمایی آن عزیزترین عزیزها مزین به صفات حمیده می نمودیم ولی غفلت بزرگی که ما را فرا گرفته آنچنان ما را در صفات رذیله و محبت دنیا غرق نموده که شاید اصلا به فکر اینکه برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) باید قدری از آنچه که با شأن و مقام آن حضرت منافات دارد کناره بگیریم نیفتیم.


مردم و نفوذ شیطان


بدیهی است وقتی که مردم خانه ی دل خود را برای ورود امام زمان (ارواحنا فداه) آماده نکنند آنجا محل رفت و آمد شیطان و اولیائش می شود. و وقتی که این چنین شد شیطان انسان را به هر جا بخواهد می کشاند و هر دستوری بدهد مجاب واقع می شود. از آنجا که شیطان پایان عمرش با ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می باشد در مسأله ی ظهور تاکنون حساسیت زیادی نشان داده و می دهد مردم را امر به انواع فسادها و گناهان بزرگ و کوچک از نظر عمل می نماید اعتقادات آنها را خراب می کند و با حملات سنگین خود و اولیائش اخلاق و صفات انسانی را از انسان زایل می نماید که همه ی اینها به وضوح در جهان کنونی مشاهده می شود. از باب نمونه دو ضربه ی اعتقادی که شیطان به کسانی که به امام زمان (ارواحنا فداه) اعتقاد دارند و نسبت به آن وجود مقدس محبت دارند ذکر می کنم خودتان قضاوت کنید این دو مورد چقدر در طولانی کردن غیبت و منع ظهور موثر است.


>امام زمان که تشریف بیاورند جویهای خون به راه می افتد و...


>حالا حالاها خیلی مانده امام زمان بیایند


امام زمان که تشریف بیاورند جویهای خون به راه می افتد و...


یکی از چیزهایی که بر سر زبان عامه ی مردم هست و من چون مدتی در دانشگاه بوده ام و این طرف فکر راحتی در دانشجویان دیده ام از زبان آنها ذکر می کنم:


یکی از تولدهای مبارک ائمه اطهار (علیهم السلام)بود من به یکی از دانشجویان عرض کردم که دعا کن خدا عیدی ما را فرج امام زمان (ارواحنا فداه) قرار دهد ایشان با این مضمون جواب داد: که اگر امام زمان (ارواحنا فداه) بیاید اول گردن من و تو را می زند.


پر واضح است کسی که چنین اعتقادی دارد که از امام زمان (ارواحنا فداه) یک چهره ی خونریز و سفاک (نستجیر بالله) در ذهن دارد همیشه از ظهور آن حضرت در هراس است و می گوید نکند امام زمان (ارواحنا فداه) ظهور کند و گردن من را بزند. اموالم را بگیرد و... و انسان از چیزی که هراس داشته باشد به طرف آن نمی رود. من البته جواب او را در رد این اعتقادش دادم و امروز با استفاده از قرآن و روایات عرض می کنم که اگر ما معتقدیم که امام زمان (ارواحنا فداه) فرزند رسول الله که رحمة للعالمین است می باشند و همان اخلاق حسنه ای که در رسول الله بوده در امام زمان (ارواحنا فداه) است و امام زمان (ارواحنا فداه) رحمة واسعه ی الهی [23] می باشند که این رحمت شامل


همه ی موجودات می شود [24] و از طرف دیگر آن قدرتی که امام زمان (ارواحنا فداه) دارند حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) هم داشتند پس می بایست وقتی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در میان آن مردم وحشی که هیچ بویی از انسانیت نداشتند مبعوث شدند همه را از دم تیغ بگذرانند و جز تعداد معدودی باقی نگذارند و آیا عاقلانه است که این طور که در بین ما جا افتاده که حضرت 313 نفر یار دارند و اینها دارای کمالات هستند بقیه که طبق آنچه بیان ما رایج است معصیت کار و دارای نقص هستند پس باید همه کشته شوند و امام زمان (ارواحنا فداه) با همان 313 تن در کره ی زمین بمانند.


امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف می آورند که مردم را تربیت کنند آنها را به کمال برسانند، اسوه ی حسنه ای برای مردم باشند نه اینکه الگویی باشند که هر کس کوچکترین خطایی کرد پیروان ایشان او را به شدیدترین وجه مجازات کنند چون راهنمایشان نستجیر بالله چنین است. بله! در نهایت افرادی هستند که مثل غده ی سرطانی که علاج پذیر نیستند اینها را حضرت به وسیله ی یارانشان به طوری که به کسی کوچکترین ظلمی نشود از بین می برند.


حالا حالاها خیلی مانده امام زمان بیایند


یکی دیگر از افکاری که شیطان در بین شیعیان رایج کرده و مردم عملا به آن معتقد می باشند و بدین وسیله شیطان مانع ظهور شده است این است که حالا حالاها خیلی مانده امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند. می دانیم اثر این اعتقاد چقدر وحشتناک است. در مثال میهمانی که زدیم اگر میهمان اطلاع ندهد که چه وقت می آید و فقط بگوید من هر لحظه امکان دارد بیایم صاحبخانه در اسرع وقت شرایط را برای آمدن میهمان فراهم می کند و هر لحظه انتظار در زدن و وارد شدن میهمان را می کشد ولی اگر این صاحبخانه غفلت کرد و این طور فکر کرد که این روزها و این هفته ها امکان ندارد میهمان بیاید به طور کلی از میهمان و تمیز کردن خانه و آماده نمودن شرایط برای آمدن میهمان غافل می شود شیطان با ما که تحت نفوذ او هستیم چنین نموده است و اگر طبق آیه ی قرآن به ضمیمه روایات اهل بیت (علیهم السلام) و دعای عهد، که خداوند در قرآن می فرماید:


انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا. [25] اگر به کسی بگویی ظهور نزدیک است می گوید حالا حالاها خیلی مانده امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند.


نتیجه ی آن این می شود که انسان از امام زمان (ارواحنا فداه) غافل شود، خودش را برای ورود و ظهور ایشان آماده ننماید و بالاخره مانع در امر ظهور مقدس حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) به وجود آورد.


عدم آگاهی مردم بین وضعیت غیبت و ظهور امام زمان


برای اینکه این مسأله روشن شود مثالی می زنم: ما می دانیم که بسیاری از روستائیان چه در گذشته و چه در حال از روستاهای خود به شهر مهاجرت کرده و می کنند. آیا دقیقا فکر کرده ایم چرا چنین می شود. آیا فکر کرده ایم شاید، بعضی از روستائیان تا قبل از آمدن به شهر، شهر ندیده باشند ولی چه عاملی باعث می شود که چنین عمل قابل توجهی را انجام دهند. چون خیلی از این افراد با مهاجرت به شهر از خانه و کاشانه و وطن خود و از پدر و مادر و اقوام خویش و به طور کلی از همه ی تعلقاتی که مربوط و مختص به آن روستاست دست می کشند و چه بسا با سختی خود را به شهر می رسانند براستی چه عاملی باعث شده اینها چنین تصمیمی بگیرند و این چنین از همه چیز چشم پوشی کنند.


جواب داده می شود که عده ای که به شهر رفته اند از خصوصیات و مزیات شهر تعریف کرده اند به آنها گفته اند که در شهر پول زیاد است، در شهر برق هست، آب به آسانی در دسترس است همه ی احتیاجات شما به راحتی در دسترس شماست خانه ی خوب، مرکب خوب و الی آخر.


این تعریفات از یک سو و نگاه کردن به وضعیت روستا که از همه ی امکانات رفاهی محروم است باعث می شود اینها به هر صورت که شده به شهر مهاجرت کنند. حال اگر افرادی باشند که با تتبع در آیات و روایات خودشان زمان ظهور را درک کنند و برای مردم بیان نمایند و مردم که خود را در مقابل آن همه مزایا بدبخت و محروم می بینند به هر صورت که شده از روستای معصیت و صفات رذیله و بی امام زمان بودن به شهر پاکی و صفات حمیده و امام زمان داشتن مهاجرت می کنند و مانع ظهور برطرف می شود.


رابطه ی ظهور و انقلاب اسلامی


آنچه مسلم است و یک نگاه منصفانه این مطلب را برای ما روشن می نماید این است که انقلاب اسلامی که در کشورمان به وقوع پیوست خیلی باعث تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) شد چون زمینه های نفوذ شیطان به مقدار قابل توجهی در کشور ما از بین رفت و مردم از آن غفلتی که داشتند بیرون آمدند که در زیر مورد بحث قرار می گیرد:


>مواضع نیروهای امام زمان در نزدیکی شهر مستقر شد


>تقویت نیروها در اثر پیروزی چشمگیر انقلاب اسلامی


مواضع نیروهای امام زمان در نزدیکی شهر مستقر شد


با توجه به مباحثی که قبلا بیان شد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شهر علم و حکمت و هر یک از ائمه (علیهم السلام) درب آن می باشند. کاری که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اثر ضعف و سستی مردم، ظالمین و شیاطین جنی و انسی انجام دادند این بود که بین امیرالمومنین و دیگر ائمه و امام زمان (ارواحنا فداه) با مردم هزاران کیلومتر جدایی روحی و معنوی انداختند و با قدرت از نزدیک شدن مردم به دروازه های شهر علم و حکمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) جلوگیری نمودند که بحث آن در قبل گذشت اما با پیروزی انقلاب اسلامی نیروهای امام زمان (ارواحنا فداه) که شیعیان باشند موانع بسیاری را از بین بردند و فاصله را به میزان زیادی کاهش دادند و مواضع جدیدی نسبت به شهر و دروازه ی آن یعنی امام زمان (ارواحنا فداه) که از مواضع قبل از انقلاب خیلی نزدیکتر است اتخاذ نمودند به طوری که می توانند با یک انقلاب دیگر مانند انقلاب اول خودشان را به دروازه برسانند و وارد شهر علم و حکمت شوند.


«این انقلاب چراغ سبزی بود به شیعیان که شما می توانید با همین همت و فداکاری مستقیما ظهور امام زمان -ارواحنا فداه- را از خدا بخواهید و خداوند متعال آن را دریغ نخواهد فرمود...» [26]


که البته این پیروزی را باید مرهون الطاف حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) و یاری آن حضرت دانست که با رهبری شخصی که نائب امام زمان (ارواحنا فداه) در جهان معرفی شد انجام گرفت.


تقویت نیروها در اثر پیروزی چشمگیر انقلاب اسلامی


همان طور که جهان هنوز از پیروزی انقلاب اسلامی متحیر است، مردم ایران هم شاید تصور این پیروزی را نمی نمودند. چون آن چنان شیاطین پنجه های تسلط خود را افکنده بودند که پیروزی انقلاب بسیار بعید می نمودند ولی با پیروزی انقلاب اسلامی نیروها دیدند که می شود پیروز شد بنابراین با نیرویی که در اثر نزدیکی به دروازه ی شهر علم یعنی حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) کسب نمودند تقویت شدند و بسیاری از مواضع خطر که از سوی دشمنان حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) پیش آمد با قوتی که از آن حضرت گرفته بودند مقاومت نمودند.


که انشاءالله با تقویت روز افزون و سریع نیروهای حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) که یک اتحاد همگانی دیگر مانند انقلاب اسلامی را در پی خواهد داشت شاهد سریع ظهور حضرت بقیة الله (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) باشیم.


و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته


پی نوشت:


1. یوسف، 91-90؛ اکمال الدین صدوق، ج 2، ص 341، ح 21؛ مکیال المکارم، ج 2، ص 375 از نعمانی.


2. دعای ندبه (مفاتیح الجنان)...بنفسی انت من مغیب لم یخل منا....


3. بحارالانوار، ج 52، ص 376 و ج 11، ص 151، ح 26 و برهان، ج 2، ص 343.


4. کتاب احقاق الحق و کتاب راه رهایی از مرگ جاهلی مدارک مفصل این حدیث را ذکر نموده اند.


5. زیارت جامعه ی کبیره (مفاتیح الجنان).


6. زیارت جامعه ی کبیره (مفاتیح الجنان).


7. سیره ی پیشوایان، ص 500-449.


8. سیره ی پیشوایان، ص 500.


9. زیارت جامعه ی کبیره (مفاتیح الجنان).


10. شعرا، 214.


11. مائده، 67.


12. مائده، آیه 55.


13. معراج، 1 و 2.


14. بقره، آیه 30.


15. بقره، 30.


16. بقره، 30.


17. از باب نمونه آیه 5 سوره ی قصص به زمینه ی روایات.


18. عوالم مجلد فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) ص 594، ح 55، بحارالانوار، ج 36، ص 352.


19. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 602.


20. لو لا الحجة لساخت الارض بالها.


21. دعای امام زمان (عج): اللهم ادفع عن ولیک (مفاتیح الجنان).


22. «فان امرنا بغیة فجأة» یعنی امر ظهور ما به طور ناگهانی و سر زده صورت می گیرد. «نامه ی امام عصر (علیه السلام) به شیخ مفید (قدس سره)» احتجاج، ج 2، ص 322.


23. زیارت آل یاسین (مفاتیح الجنان).


24. دعای کمیل (مفاتیح الجنان).


25. معارج، 6 و 7.


26. راهی به سوی نور، ص 58.




کانال تلگرامی رهپویانِ فرج


https://t.me/joinchat/AAAAAD_Uba3hGEvQLRR5JA

اسرار و فلسفه غیبت

 مقاله مهدوی

اسرار و فلسفه غیبت ۰ نظر

لطف الله صافی گلپایگانی

پیش از آنکه فوائد و مصالح غیبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمین له الفداء - سخن به میان آوریم، باید در نظر بگیریم که تا کنون علوم و دانشهائی که بشر از راه های عادی تحصیل کرده به کشف تمام اسرار خلقت موجودات این عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلکه میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار مختصر و ناچیز است و به گفته یکی از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشی ء» است در مقابل بی نهایت و این در صورتی است که ما علم تمام انسانها را به حساب آوریم و اما اگر علم یک عالم، و دانش یک دانشمند را بخواهیم در نظر بگیریم اصلا قیاس آن با اسرار و رازهای کشف نشده خنده آور و نشانه جهل و نادانی است. جائی که حضرت مولی امیر المؤمنین (ع) می گوید:

«سبحانک ما أعظم ما نری من خلقک و ما أصغر عظیمها فی جنب ما غاب عنا من قدرتک»

«منزهی تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو می بینیم و چه کوچک است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».

حال دیگران معلوم است.

بنابر این کسی نمی تواند نسبت به وجود یکی از پدیدهای این جهان بزرگ به علت عدم کشف سر پیدایش و آفرینش آن اعتراض کند و یا پاره ای از نظامات و قوانین عالم تکوین را بی فایده وبی مصلحت بداند. هیچ کس هم نمی تواند بطور یقین ادعا کند که در کوچک ترین پدیده و حوادث جهان، سری و نکته ای نهفته نیست همچنانکه کسی نمی تواند ادعا کند که به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حکما و دانشمندان قدیم و جدید همه این درک را برای خود افتخار دانسته و گفته اند.

هرگزدل من زعلم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد

هفتاد و دو سال جهد کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

به جائی رسیده دانش من

که بدانم هنوز نادانم

و شاعر دانشمند و حکیم عرب گوید:

ماللتراب و للعلوم وانما

یسعی لیعلم انه لایعلم

معروف است: زنی از بزرگمهر - حکیم مشهور ایرانی - مسأله ای پرسید؛ حیکم در پاسخش گفت: نمی دانم.

زن گفت: ای حکیم، شاه به تو حقوق و ماهیانه می دهد که با سر انگشت علم و حکمت خویش، گروه از مشکلات مردم بگشائی، شرم نمی داری که در جواب مسأله من به جهل و نادانی خود اقرار می کنی؟

حکیم گفت: آنچه را شاه به من می هد در برابر معلومات و دانائیهائی است که دارم ولی اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانسته های من عطا کند هرگاه تمام زر و سیم دنیا را به من بدهد کم داده است.

پس بشر باید در راه کشف مجهولات و درک اسرار، همواره کوشا باشد و اگر در یک جا کنجکاوی و تجسسات او در راه کشف سری به جائی منتهی نشد، آن را دلیل بر عدم آن نگیرد.

همانطور که وقتی چشمهای او مسلح به تلسکوپهای قوی میکروسکپهای ذره بین نبود، حق نداشت منکر وجود موجودات ذره بینی و میلیونها کرات غیر مکشوف آسمانی شود.

همانطور که حیواناتی که همه رنگها را نمی بینند یا همه را به یک رنگ می بینند نمی تواند رنگهائی را که انسان با جلوه های گوناگون می شناسد انکار نمایند. همانطور که صداها و امواج صوتی تحت سمعی و امواج فوق سمعی راکسی نمی تواند انکار کند.

این قاعده که بیان شد در عالم تکوین و در عالم تشریع هر دو جاری است. در عالم تشریع، مواردی داریم که هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نیافته و تشریع با تکوین مطابق شده همانطور که در علم تکوین، در این موارد حق اعتراض نداشتیم، در عالم تشریع هم حق ایراد و اعتراض نداریم.

بله اگر در هر یک از این دو ناحیه (تشریع و تکوین) به موردی بر خوردیم که عقل صحیح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائی کرد می توانیم ناراحت شویم؛ ولی تا حال چنین موردی در عالم تکوین و تشریع پیدا نشده و بعد هم هرگز پیدا نخواهد شد.

بعد از این مقدمه می گوئیم: ما در ایمان به غیبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - به هیج وجه محتاج به دانستن سر آن نیستیم و اگر فرضاً نتوانستیم به هیچیک از اسرار آن برسیم، در ایمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داریم و اجمالاً می دانیم که مصالح و فواید بزرگی در این غیبت است امام میان دانستن و ندانستن ما، با واقع شدن و واقع نشدن آن هیج رابطه ای نیست چنانچه اگر ما اصل غیبت را هم نشناسیم به واقعیت آن صدمه ای وارد نمی شود.

غیبت آن حضرت امری است واقع شده و معتبرترین احادیث از آن خبر داده و جمع بسیاری ار بزرگان در این مدت به درک حضور مقدس آن حضرت نایل شده اند، پس میان این مطلب بعنی ندانستن سر غیبت و صحت امکان وقوع آن هیج ارتباطی اصلا و قطعاً و جود ندارد می توانیم بگوئیم ما سر غیبت آن حضرت را نمی دانیم و مع ذلک به غیبت آن بزگوار ایمان داریم. مثل اینکه فایده بسیاری از چیزها را نمی دانیم ولی به وجود و هستی آنها عالم و داناییم.

سخنی در فوائد غیبت

باید دانست که پرسش از سر غیبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به این عصر ندارد. از زمانی که غیبت آن حضرت شروع شد و بلکه پیش از آن زمان و پیش از ولادت آن حضرت، از وقتی که پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم أجمعین - از غیبت حضرت مهدی (ع) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:

چرا غیبت می نماید؟و فایده غیبت چیست؟

و در زمان غیبت به چه نحو و چگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع می گردند؟

در جواب این پرسشها، راهنمایان بزرگ ما که به ظهور حضرت مهدی موعود - عجل الله تعالی فرجه - بشارت داده اند، پاسخ هائی فرموده اند که خلاصه بعضی از آن پاسخها این است.

1 - علت عمده و سر بزرگ و حقیقی غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور که حکمت کارهای خضر در موقعی که موسی - علیه السلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.

همانطور که فایده و ثمره خلقت هر موجودی اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و می شود.

2 - حکمتها و اسرار معلومی در این غیبت است که از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهی ظاهر می شود و قوت تدین و تصدیق آنان معلوم و آشکار می گردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث و فتنه هائی که روی می دهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل می آید که شرح آن در اینجا میسر نیست.

و از جمله آن اسرار این است که در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر، آمادگی علمی و اخلاقی و عملی پیدا کنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیاء و سایر حجج نیست که مبتنی بر اسباب و علل عادی و ظاهری باشد بلکه روش آن سرور در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیه، شدت در امر به معروف و نهی از منکر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسیدگی با کارهای آنها است که انجام این امور نیاز به تکامل علوم و معارف و ترقی و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد بطوری که استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانی شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به کتاب های بسیار پر ارزشی که در موضوع غیبت تألیف شده مانند کتاب «غیبت نعمانی»، «غیبت شیخ طوسی» و «کمال الدین و تمام النعمه» جلب کنم؛ زیرا مطالعه این کتابها برای درک قسمتی از اسرار غیبت بسیار مفید و سودمند است.

حکمت و فلسفه غیبت

بیشتر مردم گمان می کنند حقایق اشیا را شناخته و آنچه را دیده و شنیده و پوشیده و چشیده و لمس کرده اند به حقیقتش رسیده اند و شاید و پوشیده و چشیده و لمس کرده اند به حقیقتش رسیده اند و شاید کمترین توجه و عنایتی به مجهولات خود نداشته باشند.

آن کشاورز و باغ داری که در صحرا و باغ به کشاورزی و باغ داری مشغول است، تصور می کند هیچ چیز از اشیائی که با آنها سروکار دارد از زمین و خاک و خاشاک و آب و هسته و ریشه و ساقه و شاخ و برگ و شکوفه و میوه و دانه و سنگ و آفات نباتی بر او مجهول نیست. کارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور می کنند دست کم چیزهای زیر نظر خود را شناخته اند.

افرادی که کم و بیش درس خوانده اند نیز گرفتار همین اشتباه شده و خود را عالم به حقایق اشیاء می شمارند.

مهندس برق، معدن، کشاورزی، پزشک متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، ریاضی دان، ستاره شناس، روانشناس، زیست شناس و فیزیک دان، استاد شیمی و دیگران می خواهند همه پدیده هائی را که با کار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعریف کنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشیاء حقیقتی را نشان نمی دهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشکال و دشواری و کوتاهی تعریفات (به اصطلاح) حقیقی داناتر می شوند.

جهان یک سلسله الغاز و رشته بسیار طولانی و درازی است که انتهاء و ابتدای آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقه های این زنجیر آنقدر معماها و الغاز نهفته است که تصور دور نمای آن بشر را غرق در تعجب و تحیر می نماید.

«لیدی استور» می گوید: اگر هر انسانی سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سکوت و خاموشی عمیق بر سراسر جهان حکومت خواهد یافت [1] .

«وارین ویفر» نایب رئیس مؤسسه روکفلر می گوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل و نادانی پیروز می شود؟ در حالی که علم به هر پرسشی که پاسخ می دهد گرفتار پرسشهای بیشتر می شود و هر چه در راه کشف مجهولات جلوتر می رود ظلمات جهل را طولانی تر می بیند. علم بشر دائما در ازدیاد است اما این احساس که تقدم نمی یابد به حال خود باقی است. زیرا روز به روز حجم چیزهائی که ادراک می کنیم و آنها را نمی فهمیم و نمی شناسیم ضخیم تر می گردد. [2] .

آری بشری که توانسته است بر اساس علوم آزمایشی و حسی، برق، بخار، آهن، آب، خاک، هوا و اتم را مسخر کند و به سوی کرات آسمان دست تصرف دراز نماید وعناصر را از هم بشکافد، این همه وسایل صناعی مانند تلفن، تلگراف، رادیو و تلویزیون و... کارخانجات صنایع اوتحویل داده هنوز هم که هنوز است از فهم و در ک این حقایقی که شب و روز با آنها دست و پنجه نرم می کند عاجز و ناتوان است.

نه حقیقت برق، نه حقیقت خاک، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الکترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصی چند، چیزی کشف نکرده و تمامی این اشیاء برای او هنوز هم معما است.

به گفته یکی از متفکرین، آن کسانی که انسان را حیوان ناطق، و اسب را حیوان صاهل تعریف می کنند در حالی که این تعریف را می نمایند و غرور علمی، باد به دماغ آنها انداخته، گمان می کنند حقیقت انسان و اسب را شناخته اند. ولی و قتی از مرکب این غرور پیاده شوند، می فهمند نه خود به حقیقت انسان و حیوان رسیده اند و نه با این تعریف کسی را به حقیقت انسان و حیوان آشنا کرده اند وبهتر این است که این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیاء نگویند.

بشر از شناخت نزدیک ترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزی نزدیک تر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ و آیا می تواند حقیقت روح و حیات را توصیف کند؟

آیا به حقیقت یک سلسله امور و جدانی خودش معرفت دارد؟ آیا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و سایر وجدانیات را شناخته است؟

اما با این همه دشواریها و مجهولات، آیا بشر می تواند وجود این حقایق را به علت نارسائی فهم خودش به درک حقیقت آنها منکر شود؟ یا می تواند هزارها میلیارد و بیشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشیائی را که حتی وجود آنها بر او مجهول است انکار نماید؟

آیا می تواند اسرار و خواص و فواید و معانی کلمات این کتاب قطور آفرینش را منکر شود؟

آیا می تواند بگوید چون من چیزی را ندیده ام آن چیز نیست و چون سر و فایده چیزی را کشف نکرده ام آن چیز بی فایده و بی سرّ است، حاشا و کلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنین ادعائی را نخواهد کرد بلکه هر چه علمش بیشتر باشد از اینگونه دعاوی بیتشر خود را تبرئه می کند.

صاعقه که هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بیم بشر بود، در آن اعصاری که علم به خواص و منافع آن پی نبرده بود و به آیات قدرت خدا و معجزات آفرینش که در این قوه رهیبه پنهان است و تأثیر آن در زندگی نبات و حیوان آگاه نشده بود، آیا این خواص و منافع را نداشت و یکی از نعمتهای بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائی که آن را فقط مظهری از مظاهر نعمت و عذاب می شمردند اشتباه نمی کردند؟

عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحیح می داند و این ظواهر را گنجینه حقایق می شناسد وعالم را مدرسه ای می بیند که باید در آن حکمت و علم بیاموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزای این عالم لذت می برد و همین الغاز و معمیات برایش لذت بخش است و تحیر او که نتیجه یک عمر تحصیل و کاوش است، بهترین لذائذ زندگی دانشمندانه او است که هیچ لذتی با آن برابر نمی شود.

او جهان را مانند یک مسأله پیچیده ریاضی و هندسی می بیند که در ظاهر، حل آن آسان است ولی وقتی وارد می شود هر چه جلوتر می رود غموضت و دشواری و پیچیدگی آن را بیشتر می فهمد. این منظره برای شخص متفکر و فیلسوف بسیار نشاط بخش است و می خواهد که حیرت بر حیرتش افزوده شود و به جائی برسد که ببیند عقل او مسلح به سلاحی که بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست و این آیه قرآن مجید را به معرفت و بصیرت تلاوت کند:

«ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت کلمات الله» [3] .

«اگر هر درخت قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد».

و بخواند:

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما هم چنان در اول وصف تو مانده ایم

مع ذلک در تمام کاوشهای علمی و بررسی ها انسان به نظم و حکمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفریننده این جهان آشنا می شود و می فهمد که در این عالم بی نظمی نیست و هیچ پدیده ای را نمی توان بی فایده و بیهوده شمرد.

این مختصر شبح و دریچه ای است از عجز بشر و چگونگی درک، فهم و شناخت و در عین حال قدرت عجیب عقل و خرد او

با این وصف اگر از درک فلسفه ای از فلسفه های پدیده های عالم تکوین یا تشریع در مانده و نتوانست آن را توجیه و تفسیر کند، یا تعبیرات و الفاظش را در تعریف آن کوتاه دید، نمی تواند منکر فایده آن شود.

مثال عالم معانی و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانی و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سیع باشد قطعاً تمام معانی را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و کلمات، محدودو متناهی است و معانی و اشیاء نامتناهی است و محدود و متناهی، نامحدود و نامتناهی را فرا نخواهد گرفت.

کامل ترین و وافی ترین بیانی که این حقیقت را بیان کرده قرآن مجید است که در یک آیه می فرماید:

«قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مدداً» [4] .

«ای پیامبر، بگو اگر دریا برای نوشتن کلمات پرورگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات الهی تمام شود دریا خشک خواهد شد هرچند دریائی دیگر ضمیمه آن کنند».

قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه که هر روز اعجاز و قدرت علمی آن ظاهرتر می شود با فصیح ترین بیان، عظمت و کثرت بی نهایت مخلوفات عالم کون را اعلام کرد و احادیث و اخبار اهل بیت نبوت (ع) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلا در آن عصری که بشر تعداد کمی از ستارگان را بیشتر نمی شناخت در مقام مبالغه در بیان کثرت چیزی، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس می کردند.

از حضرت صادق (ع) روایت است که در مقام بیان قصور فهم بشر از درک حقایق می فرماید:

«یا ابن آدم لو أکل قلبک طائر لم یشبعه و بصرک لو وضع علیه خرت ابرة لغطاة ترید أن تعرف بها ملکوت السموات و الارض» [5] .

پس از این مقدمه، به کسانی که سر غیبت را می جویند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را می طلبند می گوئیم.

بپرسید و کاوش و دقت کنید و تحقیق و تجسس نمائید، ما به جستن و پرسیدن شما هیج اعتراضی نداریم. سؤال کنید و بجوئید، زیرا اگر به علت اصلی غیبت و واقع این سر دست پیدا نکنید، بسا که به حواشی و حکمتهائی از آن آگاه شوید و بسا که این جستجو و کاوش شما را به یک سلسله دانستنیها رهبری نماید؛ ولی اگر غرض شما از این سوال و جستجو اشکال و اعتراض باشد و می خواهید نرسیدن خود را به علت غیبت و عجز درک خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست و خردپسند دور افتاده اید و نمی توانید جائی را خراب و ایمان و عقیده ای را متزلزل سازید.

هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمی شود آیا مجهولات شما همین یک موضوع است؟

آیا در برابر تمام استفها مهائی که بشر نسبت به اجزای این عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پیدا کرده اید؟

آیا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بی فایده می دانید؟

و آیا میزان وجود فایده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟

یا آنکه نرسیدن خود را به اینگونه علل و حکمتها دلیل بر ناتوانی فکر و استعداد خود می شمارید؟

و معتقد هستید که اگر عقل و خرد شما به سلاحهای دیگر مسلح بود وغیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیع تر دیگر داشتید حتماً به اسرار و خواص مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه می شدید؟اگر به این سؤالات، یک دانشمند متفکر و آزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف می کند و با ملاحظه مجهولاتی که هر روز معلوم می شود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمی گیرد و در همه چیز این جهان معتقد به اسرار و شگفتیهای بی شمار خواهد بود.

پس این قدر دنبال فلسفه غیبت و پرسش از آن نباشید غیبت امری حاصل شده و واقع شده است. سر غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است و ندانستن شما هیچگاه بر هان نفی ورد آن نیست.

پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است، والا علت اصلی آن بر ما مجهول است.

و این است معنای احادیث شریفه ای که در آنها تصریح شده به اینکه سر غیبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرینش درختها ظاهر نمی شود مگر بعد از ظهور ثمره و میوه، و حکمت باران آشکار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.

صدوق در کتاب کمال الدین و کتاب علل الشرایع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمی روایت کرده است که گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: البته برای صاحب این امر غیبتی است که چاره ای از آن نیست، در آن هر باطل جو، به ریب و شک می افتد.

عرض کردم: چرا؟ فدایت شوم.

فرمود: برای امری که به ما اذن در فاش کردن آن داده نشده است.

گفتم: پس وجه حکمت در غیبت او چیست؟

فرمود: وجه حکمتی که در غیبت حجتهای خدا پیش از آن حضرت بود.

به درستی که وجه حکمت غیبت کشف نمی شود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حکمت کارهای (حضرت خضر) از سوراخ کردن کشتی، کشتن غلام و به پاداشتن دیوار، از برای حضرت موسی - علیه السلام - کشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یکدیگر.

ای پسر فضل این «غیبت» امری است از امر خدا تعالی و سری است از سر خدا و غیبی است از علوم غیبی خدا. و پس از آنکه ما دانستیم خداوند حکیم است، گواهی داده ایم به اینکه کار و گفتارهای او همه موافق حکمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد. [6] .

مع ذلک ما برخی از فوائد و منافع و اموری را که ارتباط با غیبت آن حضرت دارد و استناد غیبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحیح است، بطوری که از اخبار و کلمات دانشمندان و متفکرین اسلام استفاده می شود در ضمن چند بحث آینده مورد بررسی و توضیح قرار می دهیم ان شاء الله تعالی.

بیم از کشته شدن

«و أوحینا الی ام موسی أن أرضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک وجاعلوه من المرسلین». [7] .

و ما به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر بده و چون ترسان شدی او را به دریا افکن و هرگز بر او مترس و محزون مباش که ما او را به تو بر می گردانیم و او را پیامبر قرار می دهیم.

«ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین». [8] .

آنگاه که از ترس شما گریختم، خدای من، مرا علم و حکمت عطا فرمود و از پیامبران خود قرار داد.

کلینی و شیخ طوسی قدس سرهما در کتاب «کافی» و «غیبت» به سند خود از زراره روایت کرده اند که گفت: شنیدم حضرت صادق (ع) فرمود:

برای قائم (ع) پیش از آنکه، قیام فرماید غیبتی است، عرض کردم: برای چه؟

فرمود: برای آنکه از کشته شدن بیم دارد.

چنانچه از این حدیث و بعضی احادیث دیگر استفاده می شود، یکی از موجبات غیبت، خوف قتل و بیم از کشته شدن است که هم با حدوث غیبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.

اما اینکه بیم از قتل و نداشتن تأمین جانی، سبب غیبت شده باشد از مراجعه به کتابهای مورد اعتماد و تواریخ و احادیث معلوم می شود. زیرا بنی عباس به ملاحظه آنکه شنیده بودند و می دانستند در خاندان پیغمبر و از فرزندان علی و فاطمه (ع) شخصیتی پیدا خواهد شد که حکومت جباران و مستبدان به دست او بر چیده می شود و آن کس فرزند حضرت امام حسن عسکری (ع) است، در مقام کشتن او بر آمدند و همانطور که فرعون نسبت به حضرت موسی (ع) رفتار کرد برای آنکه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و کار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بیابند و دستگیر سازند. ولی خدا آن حضرت را حفظ کرد و دشمنان او را نا امید ساخت. و بر حسب ظاهر نیز جنگهای داخلی بزرگ و ابتلای بنی عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقیب این موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - که از آثار گرانبهای باستانی و یادگار عهدالناصر لدین الله - خلیفه بزرگ و دانشمند بنی عباس است - معلوم می شود این خلیفه مؤمن به وجود ولایت و غیبت آن حضرت بوده و از حکایت «اسعمیل هر قلی» که در «کشف الغمه» به، نقل صحیح و قطع آور رویات شده استفاده می

شود که المستنصر بالله خلیفه و بانی مدرسه المستنصریه بغداد نیز به آن حضرت ایمان داشته و با اعطای هزار دینار به اسمعیل می خواست به آستان امام عرض ارادت و ادبی بنماید و چون اسمعیل به دستور امام از قبول آن خودداری کرد، خلیفه از شدت ناراحتی و تأثر گریست.

حاصل اینکه حدوث غیبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حکومتی عصر ولادت آن حضرت از این لحاظ ناراحت و در اندیشه بوده و ولادت و وجود امام (ع) را به عنوان یک خطر جدی برای خود تلقی می کرده شکی نیست. و اگر می توانستند بی درنگ آن حضرت را شهید می کردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسی - علیه السلام - از فرعونیان مخفی شد پس از ولادت نیز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفی گشت و هر چه جهد کردند او را نیافتند.

اما بیان ارتباط بقای غیبت با خوف از قتل این است که اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است که در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حکومتها پیش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولی چون جریان این جهات را خداوند بر مجاری اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهوری فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.

چنانچه پیغمبر اکرم (ص) اگر در آغاز بعثت دست به کار جهاد و دفاع می شد بی موقع و نابهنگام بود ولی وقتی موقعش رسید فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پیشرفت کرد.

سؤال:

چرا آن حضرت مانند نیاکان خود ظاهر نمی شود تا یا مظفر و پیروز شود و یا در راه خدا کشته و شهید گردد؟

پاسخ:

ظهور آن حضرت برای اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبیا و صلح و صفا و عدل و داد و امنیت عمومی در زیر پرچم اسلام و یکتا پرستی و اجرای احکام قرآن مجید در سراسر گیتی است.

و پر واضح است که مجری این برنامه باید در شرایطی قیام کند که موفقیت و پیروزی او صد در صد حتمی باشد چنانکه توضیح داده شد مانعی از نزول امداد غیبی و نصرت آسمانی از نظر حکمت الهی در میان نباشد.

و اگر به صورت دیگر که منتهی به تحقق این هدف نگردد ظهور نماید نقض غرض خواهد شد و باز هم باید بشر در انتظار حصول وعده های الهی بماند.

به گردن نداشتن بیعت

یکی از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدی آخر الزمان علیه السلام این است که بیعت هیچ کس و هیچ حکومت غاصب و ستمگری حتی به عنوان تقیه برگردان او نیست و ظاهر می شود در حالی که نسبت به احدی از جبابره و حکومتهای مختلف تمکین و تسلیمی نداشته و از راه تقیه هم حکومتهای مختلف تمکین و تسلیمی نداشته و از راه تقیه هم حکومتها غیر اسلامی و حکومتهائی را که تمام اسلامی نیست در ظاهر امضا نکرده است. او اکمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاکم» است و چنان شخصیت و مقامی از اینکه تحت سلطنت غیر خدا واقع شود یا به حکومتی از حکومتهای جائر به تقیه رأی داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار کثیر استفاده می شود، آن حضرت به تقیه عمل نخواهد کرد و حق را آشکار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.

پس یکی از حکم و مصالح غیبت این است که آن حضرت پیش از رسیدن و قت ظهور و مأمور شدن به قیام ناچار نمی شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفاء و زمامداران و سیاستمداران وقت بیعت نماید و وقتی که ظاهر می شود هیج بیعتی در گردن او نیست و هیچ حکومتی را بر خود غیر از حکومت خدا و احکام و قوانین قرآن حتی به ظاهر و تقیه هم، نپذیرفته است.

و این معنی از چند حدیث که در «کمال الدین» باب 48 - باب علت غیبت - و در «عیون» و «علل» و کتابهای دیگر روایات شده استفاده می شود، از جمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت صادق (ع) می فرماید:

«یقوم القائم ولیس فی عنقه بیعة لاحد»

«قائم (ع) قیام می کند در حالی که در گردن او بیعت برای احدی نیست».

و نیز در روایت حسن به علی بن فضال است که وقتی آن حضرت خبر از غیبت امام، پس از وفات امام حسن عسکری (ع) داد پرسید برای چه؟ حضرت رضا (ع) فرمود: برای آنکه در گردن او بیعت برای کسی نباشد چون به شمشیر قیام کند.

تخلیص و امتحان

یکی از مصالح غیبت، تخلیص و آزمایش و امتحان مرتبه تسلیم و معرفت و ایمان شیعیان است. چنانچه می دانیم و عمل و شرع و آیات و احادیث بر آن دلالت دارد یکی از سنن الهی که همواره جاری و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبده گیری و بزگزیدن است. زندگی و مرگ، بینوائی و توانگری، تندرستی و بیماری، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مکاره، خوشحالی ها و شادمانی ها، همه وسائل تخلیص و تربیت و امتحان و ارتیاض و برای ظهور کمالات و فعلیت استعدادها و نمایش شخصیت و ایمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسلیم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.

بطور که از اخبار استفاده می شود به دو جهت امتحان به غیبت حضرت مهدی (ع) از شدیدترین امتحانان است: [9] .

جهت اول: چون اصل غیبت که بسیار طولانی می شود، بیشتر مردم در ریب و شک می افتند و برخی در اصل ولادت و بعضی در بقای آن حضرت شک می نمایند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، کسی بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقی نخواهد ماند. چنانچه پیغمبر اعظم (ص) در ضمن روایت معروفی که جابر روایت کرده است فرمود:

«ذلک الذی یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان» [10] .

و معلوم است که ایمان به بقاء و حیات و عمر و غیبت طولانی و انتظار ظهور در دوران بسیار طولانی غیبت، ایمان به غیبت، دلیل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهای غیبی پیغمبر (ص) و ائمه (ع) و نشانه ایمان به قدرت الهی، و علامت قوت تسلیم و تمکین از برنامه های دینی است. برای اینکه ایمان کامل و صادق به امور غیبی حاصل نمی شود مگر برای اهل یقین و پرهیزکاران و کسانی که از تاریکی وساوس نجات یافته و به سر منزل اطمینان نفس و ثبات عقیده رسیده و دلشان از انوار هدایت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهی اعتنا نکرده در راه دینداری و ولایت، لغزش قدم و تزلزل نیابند.

جهت دوم: شدتها و پیش آمدهای ناگوار و تغییرات و تحولاتی است که در دوره غیبت، روی داده و مردم را زیر و رو می سازد بطوری که حفظ ایمان و استقامت، بسیار دشوار می گردد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع می شود چنانچه از حضرت صادق (ع) روایت شده است که فرمود: آن کس که بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسک و ملتزم باشد، مثل کسی است که شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد - سپس امام با دست خود به این کار اشاره کرده آنگاه فرمود: به درستی که برای صاحب این امر غیبتی است پس باید هر بنده خدای بپرهیزد و باید به دینش متمسک گردد. [11] .

در دوران غیبت، جمال ظاهر دنیا هر چه بیشتر و بهتر جلوه گر و دل فریب می شود، اسباب معاصی و گناهان و لذائذ حیوانی بیش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار می گیرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگی و طرب همه جاگسترده می شود، زنها و مردها بیگانه با هم امتزاج و اختلاطهای نامشروع و خلاف عفت و نجابت پیدا کنند، کسب های حرام متداول و رسمی و معاش اکثر مردم از راههای حرام باشد و برای مؤمن ضربت شمشیر از به دست آوردن یک درهم حلال آسان تر باشد، مادیات و دنیا پرستی بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست کسانی افتد که به احکام خدا پایبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و کارهائی که به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و میگساری و فروش شراب و قمار و بی عفتی و فحشاء علنی گردد. اهل دین و امانت و ایمان، ذلیل؛ و نابکاران و اراذل و بی دینان، به ظاهر عزیز گردند. امر به معرف و نهی از منکر ترک و عکس آن رایج شود. معروف را منکر و منکر را معروف شناسند، به معصیت و گناه و هم کاری با ستمگران افتخار نمایند امانت را غنیمت و صدقه را غرامت شمارند.

شعائر و آداب اسلام را ترک و آداب و شعائر کفار را رسمی کنند. اهل حق خانه نشین و ناباکان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخی تمام آداب و سنن اسلامی را ترک و به وضع دوران جاهلیت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه کفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادی محروم شوند که کسی را جرأت آن نباشد که نام خدا را ببرد مگر در پنهانی. و بطوری کار حفظ ایمان سخت شود که شخص صبح کند در حالی که در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب کند در حالی که از اسلام بیرون رفته و کافر شده باشد.

از حضرت صادق (ع) روایت شده است که فرمود: این امر برای شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا امیدی. نه به خدا نمی آید تا شما (مؤمن و منافق) از هم جدا شوید. نه به خدا نخواهد آمد تا شقی شود هر کس شقی می گردد و سعید گردد هر کس سعید می گردد. [12] .

و در روایت ابن عباس است که پیامبر اعظم (ص) فرمود: کسانی که در زمان غیبت او بر عقیده به امامت او ثابت باشند از کبریت احمر کمیاب ترند.

پس جابر به پا خاست و عرض کرد: یا رسول الله برای قائم از فرزندان تو غیبت است؟

فرمود: آری سوگند به پروردگارم و با ید خدا گروندگان را تخلیص کند و کفار را محو سازد. ای جابر، این امری است (کار بزرگی است) از کارهای خدا و سری است از اسرار خدا که از بندگان خدا پوشیده است پس بر حذر باش از شک در آن پس به درستی که شک در کار خداوند عزوجل کفر است. [13] .

و در حدیث عبدالرحمان بن سلیط، حضرت امام حسین (ع) می فرماید: از ما دوازده نفر مهدی «هدایت شده) باشند؛ که نخستین ایشان امیر المومنین علی بن ابیطالب و آخرایشان نهمین از فرزندان من است، او است امام قائم به حق که خدا زمین را پس از مردگی به او زنده سازد و دین را به او ظاهر و بر هر دین پیروز گرداند اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند، برای او غیبتی است که جمعی در آن از دین مرتد و بیگانه شوند و دیگران بر دین خود ثابت مانده و اذیت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان این وعده انجام شود (چه وقت قائم قیام کند) اگر راست گویانید؟ آگاه باش که صبر کننده در عصر غیبت او بر اذیت و تکذیب، مانند جهاد کننده با شمشیر در پیش روی پیغمبر خدا است [14] .

آماده شدن اوضاع جهان

یکی از مصالح غیبت، انتظار کمال استعداد بشر آمادگی فکری او برای ظهور آن حضرت است زیرا روش و سیره آن حضرت مبنی بر رعایت امو ظاهری و حکم به ظواهر نیست بلکه مبنی بر رعایت حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیه و مسامحه نکردن در امور دینی و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قراری عدالت واقعی و اجرای تمام احکام اسلامی است.

آنچه را که دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سیاستمداران ریاست طلب سازمان داده اند، باطل و خراب می کند و آنچه را که از احکام اسلام متروک و ضایع کرده اند، همه را اجراء و زنده می سازد و اسلامی را که جدش پیغمبر اعظم (ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنیا طلبان، مهجور و از رسمیت افتاده، از نور رسمیت جهانی می دهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز می گرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصیان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه می نماید و با اهل معصیت و ستم هیچگونه سازشی و مداهنه ای ننماید و حکومت جهانی اسلام را تشکیل دهد.

معلوم است که انجام این برنامه و این انقلاب همه جانبه محتاج به ترقی بشر در ناحیه علوم و معارف و فکر و اخلاق و آمادگی جامعه برای پذیرش و استقبال از این نهضت و لیاقت زمامداری آن رهبر عظیم الشأن می باشد. باید اصحاب خاص که در یاری آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصیرت کامل باشند، به عدد معین در احادیث پیدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهوری بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند که هیئت های حاکم در رژیمهای گوناگون از عهده اداره امور بر نمی آیند، و کتب های سیاسی و اقتصادی مختلف دردی را درمان نمی کنند و اجتماعات و کنفرانس ها و سازمانهای بین المللی و طرحها و کوششهای آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشی را ایفا نخواهند کرد و در اصلاحات از تمام این طرحها که امروز و فردا مطرح می شود مأیوس شوند و فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور که در روایات است بی عفتی و فحشاء بقدری رواج پیدا کند که در کنار خیابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتکاب آن شرم نکنند و حیا آنها از میان برود.

چنانچه می بینیم طرحهائی که داده می شود و پی ریزی هائی که می کنند، در مسیر مخالف تمدن واقعی و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانی وعقده های روحی و ارتداد و ارتجاع است و بیشتر به تأمین جنبه های حیوانی و جسمی توجه می شود و به جنبه های انسانی و روحی اعتنا ندارند.

وقتی اوضاع و احوال اینگونه شد و از تمدن (منهای انسانیت) کنونی همه بستوه آمدند و تاریکی جهان را فرا گرفت ظهور یک رجل الهی و پرتو عنایات غیبی با حسن استقبال مواجه می شود و تاریکی ها از هم شکافته و به تشنگان جام حقیقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت می دهد و در کالبد این بشر دل مرده، روح نو می دمد که

«اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها» [15] .

«بدانید که خداوند زمین را بعد از مردن، زنده می گرداند».

در این شرایط، پذیرش جامعه از ندای روحانی یک منادی آسمانی بی نظیر خواهد بود زیرا در شدت تاریکی درخشندگی نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشکارتر است.

ولی اگر شرایط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخیری که در ظهور آن حضرت، حکمت الهی اقتضای آن را دارد واقع نشود نتایج و فوایدی که از این ظهور منظور است حاصل نمی گردد.

پس باید این ظهور تا وقت معلوم به تأخیر افتد و در هنگامی که شرایط آن حاصل و حکمت الهی مقتضی شد و منادی آسمانی آن را اعلام کرد، انجام شود و کسی از وقت آن اطلاع ندارد و هر کس، وقتی برای آن معین کند، دروغ گفته است.

از حضرت صادق (ع) روایت است که فرمود: از برای ظهور، وقتی نیست برای آنکه مانند روز قیامت علم آن در نزد خدا است، تا اینکه فرمود: برای ظهور مهدی ماکسی وقتی معین نکند، مگر آن کس که خود را شریک در علم خدا بداند و مدعی باشد که خدا او را بر سر خودش آگاه کرده است. [16] .

پیدایش مؤمنان از پشت کفار

چنانچه در اخبار و احادیث است خداوند نطفه های بسیاری از مؤمنان را در اصلاب کفار به ودیعه گذارده و این ودایع باید ظاهر شود و پیش از ظهور این ودایع، قیام امام با شمشیر و قتل کفار و رفع جزیه، عملی نخواهد شد زیرا مانع از خروج این ودایع می شود.

آیا کسی پیش بینی می کرد از صلب حجاج خوانخوار ستمکار که در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت کم یافت شده، مردی چون حسین بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شیعه و دوستدار خاندان رسالت (ع) پیدا شود که آن قصائد غرا و اشعار شیوا در مدح ومناقب علی (ع) و اهل بیت آن حضرت و در نکوهش و سرزنش دشمنان آنها بگوید و مذهب شیعه را ترویج نماید؟

که از جمله قصائد او قصیده معروفی است که مطلع آن این شعر است.

یا صاحب القبة البیضاء علی النجف

من زار قبرک و استضفی لدیه شفی [17] .

آیا کسی گمان می کرد از فرزندان سندی بن شاهک، قاتل حضرت بن جعفر (ع) یکی از مشاهیر شعرا و ستارگان جهان ابد (کشاجم) پیدا شود که تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت علی (ع) و خاندانش عمرش را به مدیحه سرائی و نشر فضایل اهل بیت به پایان رساند.

پس این موضوع خروج نطفه های مؤمنان از اصلاب کفار، موضوع مهمی است که ظهور نباید مانع از آن شود و باید ظهور در موقعی واقع شود که در اصلاب کفار و دیعه ای بافی نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پیامبر - علی نبینا و آله و علیه السلام - قرآن مجید از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولایلدوا الا فاجرا کفارا» [18] .

«و فرزندی هم جز بدکار و کافر از آنان به ظهور نمی رسد».

ظهور جهانی حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه - نیز در چنین موقعیتی واقع می شود.

و به همین معنی آیه شریفه:

«لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا منهم عذابا ألیماً» [19] .

«اگر شما عناصر کفر و ایمان از یکدیگر جدا می گشتید همانا آنان که کافرند به عذاب دردناک معذب می ساختیم».

در روایات متعددی که در تفسیر برهان و صافی و بعضی تفاسیر دیگر و کتب حدیث روایت شده تفسیر گردیده است.

و مضمون آن رویات این است که قائم (ع) هرگز ظاهر نشود تا ودایع خدا خارج شود، پس وقتی خارج شد، دشمنی خدا بر هرکس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.

کلام محقق طوسی

فیلسوف شهیر شرق و افتخار فلاسفه و حکمای اسلام خواجه نصیر الدین طوسی در رساله فیلسوفانه و محققانه ای که در امامت تألیف فرموده، فصلی کامل راجع به غیبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پایان آن راجع به «سبب غیبت» چنین فرموده است:

«و أما سبب غیبته فلا یجوز أن یکون من الله سبحانه و لا منه کما عرفت فیکون معی المکلفین، و هو الخوف الغالب و عدم التمکین و الظهوریجب عندزوال السبب» [20] .

«اما سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست که از جانب خدای سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلکه - همانگونه که شناختی، - از مردم و مکلفین است و آن خوف غالب و تمکین نداشتن مردم از امام است و هر موقع این سبب زایل شود یعنی مردم تمکین و اطلاعت از امام نمایند ظهور واجب می شود».

چنانچه دقت و ملاحظه شود کلام این استاد بزرگ که در روشنائی عقل و حکمت این موضع را بررسی و مورد تحلیل قرار داده، مؤید بعضی وجوهی است که در مقالات پیش بطور مفصل شرح دادیم و آن بیم از قتل و تمکین نکردن مردم است و اگر این سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر می شود پس سزاوار نیست بندگان با آنکه سبب غیبت خود آنها هستند اشکال و ایراد نمایند. مع ذلک چنانچه آنها رفع سبب نکنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته که در زمان مقتضی او را به قهر و غلبه تمکین دهد وعده ای را که در قرآن شریف در آیه کریمه:

«وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمناً» [21] .

خدا به کسانی که از شما بندگان ایمان آورده و نیکو کار گردد وعده فرموده که در زمین خلافت دهد چنانکه امت های صالح پیرامون گذشته، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسنیدیده آنان را بر همه ادیان تمکین و تسلط عطا کند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد.

به مؤمنین داده انجاز فرماید و آن حضرت ظاهر و آشکار شود و اگر یک روز از دنیا باقی نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلانی سازد تا مهدی (ع) ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد کند پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.

علت تولد امام مهدی (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فایده امام غایب چیست؟

سوال: مصلحت اینکه امام قرنها پیش از ظهور تولد یافته و پس از عمری طولانی ظاهر می شود چیست؟

مگر خدا قدرت ندارد که مثلاً چهل سال پیش از ظهور کسی را که صالح و شایسته این مقام باشد بیافریند؟

و فایده اینکه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قیام و ظهورش خلق شده چیست؟ و بالاخره فایده و جود امام ناپیدا و غائب چیست و آیا وجود و عدم او برابر نیست؟

پاسخ: این سؤال غیر از سؤال از فلسفه غیبت چیز دیگری نیست و پاسخ آن همان است که در مقالات گذشته گفته شد مع ذلک بالخصوص در اینجا هم چند پاسخ به این سؤال می دهیم.

پاسخ نخست: فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخر الزمان و اینکه ظاهراً هم در کارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست بلکه یکی از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنین بقای شرع و حفظ حجتها و بینات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضی احادیث مشهور ائمه اثنا عشر و احادیث دیگر که از طرق اهل سنت و شیعه روایت شده بر آن دلالت دارد و همجنین احادیث بسیاری که دلالت دارند بر آنکه زمین هیچگاه خالی از حجت نمی شود. از جمله از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت است که فرموده:

«اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خایفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته» [22] .

«خدایا، آری خالی نماند زمین از کسی که قائم باشد از برای خدا به حجت یا ظاهر و آشکار یا بیمناک و پنهان تا حجتها خدا و بینات او از میان نرود».

مثل امام در این جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح که به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با یکدیگر است و بقای جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و ولیّ و انسان کامل که همان شخص امام است نیز به اذن الله تعالی نسبت به سایر مخلوقات، صاحب چنین رتبه و منزلت است.

و فایده دیگر این است که چناچه از اخبار هم استفاده می شود. وجود مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و برکات و سبب نزول رحمت و جلب عنایات خاص و دفع کثیری از بلیات است پس وقتی مؤمن وجودش این فوائد و برکات را داشته بادش، معلوم است که وجود امام و ولی الله اعظم فوائد و برکاتش بسیار عظیم و با اهمیت است و به عبارت دیگر امام و حجت و اسطه اخذ و ایصال فیوض و برکاتی است که دیگران استعداد و لیاقت آنکه مستقیماً آن برکات و افاضات را تلقی و اخذ نمایند ندارند لذا وجود و عمر طولانی و ولادت آن حضرت در قرنهاپیش یک مصلحتش همین است که فیوض ربانی در این مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از برکاتی که بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.

پاسخ دوم: این است که مسؤول دخالت نکردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند که حاضر به قبول رهبری آن حضرت نیستند و مخالفت می ورزند. چنانچه با نیاکان کرامش مخالفت کردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبری بودند، آن حضرت ظاهر می شد و در این جهت فرقی بین امام حاضر و غائب نیست و محقق طوسی در تجرید همین جواب را فرموده است:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» [23] .

«اصل وجود امام، لطف (مقرب به طاعت و نزدیک کننده به مصالح و مبعد از معاصی و دور کنند از مفاسد) است و تصرف او لطف دیگر است و تصرف نکردن او، از جانب ما است».

حاصل آنکه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در این مدت طولانی قطع رشته و لایت و هدایت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.

خدا به مقتضای صفات کمالی مانند رحمانیت و رحیمیت و منعمیت و ربوبیت، نعمت تربیت و هدایت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آیه شریفه: «الیوم أکملت لکم دینکم» [24] .

اکمال و اتمام می فرماید و اگر مردم از این نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدایت امام گردیدند به وجود و تعیین امام کسی حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسیاری از نعمتها مردم استفاده نکنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلکه سوء استفاده کنند، این رفتار مردم سبب اشکال به اصل آفرینش آن نعمتها نمی شود و کسی نباید بگوید چون مردم انتفاع نمی برند، چه فایده دارد و وجود و عدم آنها علی السوا است بلکه در اینجا باید بگویند: چرا با اینکه خداوند فیاض فیض بخشی نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از این نعمت ها انتفاع نمی برند و چرا کفران نعمت می نمایند؟

پاسخ سوم: این است که ما قطع نداریم که آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در اموری که مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد دخالت ننماید.

پاسخ چهارم: آنچه مسلم است این است که در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به آن معنی نیست که مردم نیز از آن حضرت پنهان می باشند بلکه چنانچه از بعضی اخبار استفاده می شود آن حضرت در ایام حج حاضر می شود و حج به جا می آورد و اجداد گرامش را زیارت می کند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر می شود و از بیچارگان فریاد رسی می نماید و بیماران را عیادت می فرماید و بساکه شخصاً در قضای حوائج آنان سعی فرماید.

پاسخ پنجم: این است که، بر امام واجب نیست که شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلکه می تواند دیگران را به نحو خصوص یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور که امیر المؤمنین و ائمه (ع) از طرف خود در شهرهائی که حاضر نبودند، دیگران را منصوب می فرمودند، امام هم در زمان غیبت صغری کسانی را به مقام نیابت خاصه نصب فرموده بود و در غیبت کبری بطور عموم فقهاء و علمای عادل را که دانا با احکام هستند، برای قضای فصل خصومات و اجرای سیاسات و حفظ و نظر در مصالح عالی اسلامی نصب و تعیین کرده که مرجع امور خلق باشند پس ایشان در عصر غیبت به نیابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شریعت و به شرحی که در کتابهای فقه مذکور است دارای ولایت می باشند.

پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمی و قوت روح بندگان خدا و کسانی که سالک سبیل هدایت هستند می باشد و به عبارت دیگر یک نقطه اتکاء برای سالکان سبیل الله است که اگر چه خدا نقطه اتکای همه است و همه به خدا اتکال و اعتماد دارند ولی وجود پیغمبر در جنگها و غزوات باعث یک دلگرمی و قوت قلب خاص برای مجاهدین اسلام بود و با نبودن ایشان تفاوت بسیار داشت که حتی شخصیتی مثل حضرت امیر المؤمنین (ع) فرمود:

«کنا اذا احمرّ البأس و اتقینا برسول الله (ص) فلم یکن أحد منا أقبر الی العدومنه». [25] .

«ما هرگاه آتش جنگ سرخ می شد (جنگ شدت می یافت) به رسول خدا (ص) پناه می بردیم تا آن حضرت پیشاپیش همگان جهاد می کرد احدی از ما از او به دشمن نزدیک تر نبود».

خود این موضوع که امام حی و زنده داریم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شریعت است، موجب قوت قلب و استحکام روح و مانع از تسلط یأس و نومیدی بر سالکان و مجاهدان است و همواره از او مدد می گیرند و همت می طلبند و این مسأله از نظر علم النفس بسیار اساسی و مهم است.

در مثل مناقشه نیست. معروف است که نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازی را دید که دلاورانه جنگ می کند و سپاه دشمن را به هم می زند نادر تعجب کرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانیها تو کجا بودی؟ گفت: من بودم ولی تو نبودی.

پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه روانی و نقطه اتکای مؤمنان، لازم و واجب است و این یک فایده بزرگی است که برای آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.

پینوشت:

1. مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 37، نوامبر 1959.

2. مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 113، اکتبر 1959.

3. سوره لقمان، آیه 27.

4. سوره کهف، آیه 109.

5. حق الیقین شبر، ج 1 ص 46. ترجمه این حدیث قبلا گذشت.

6. منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.

7. سوره قصص، آیه 7.

8. سوره شعرا، آیه 21.

9. مراجعه شود به کتاب منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.

10. منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.

11. کمال الدین، چ 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، ب 27، حدیث 10.

12. کمال الدین، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.

13. کمال الدین، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.

14. کمال الدین، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفی نماند که اخبار راجع به شدت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به «غیبت نعمانی» و «غیبت» شیخ و «کمال الدین» صدوق - رضوان الله علیهم - و منتخب الاثر.

15. سوره حدید، آیه 17.

16. اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.

17. ای صاحب قبه درخشان برمکان بلند، هر کس قبر تو را زیارت کرد و به آن طلب شفا نمود شفا یافت.

18. سوره نوح، آیه 27.

19. سوره نوح، ایه 25.

20. این رساله در سال 1335 شمسی در تهران طبع شده و این جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گردید.

21. سوره نور، آیه 57.

22. نهج البلاغه صبحی الصالح، ص 497، کلام 147.

23. تجرید الاعتقاد، مبحث امامت.

24. سوره مائده، آیه 3.

25. نهج البلاعه، ص 214، نهمین کلام از کلمات غریبه امام (ع).

}